آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مقاله حاضر که متن تلخیص شده سخنرانى آقاى شبسترى در کنگره دین‏پژوهان کشور است، ضمن تذکر اهمیت و محوریت «ایمان‏» در تفکر دینى، نسبت آن را با مقوله تاریخ دین و دین‏شناسى تاریخى بازمى‏کاود . به نظر آقاى شبسترى، میان ایمان و دین‏شناسى تاریخى رابطه برقرار است و براى تعیین معناى ایمان، حتما نیازمند دین‏شناسى تاریخى هستیم .

متن

آیا میان ایمان و دین‏شناسى تاریخى رابطه‏اى هست؟ آیا بدون دین‏شناسى تاریخى مى‏توان درباره ایمان سخن گفت؟ آیا ما براى تعیین معناى ایمان حتما نیازمند دین‏شناسى تاریخى هستیم؟ پاسخ من به این پرسش‏ها مثبت است . دین‏شناسى تاریخى سخت در میان ما مهجور است .

نکته اول این است که در ادیان وحیانى (یهودیت، مسیحیت و اسلام)، محور الاهیات، «ایمان‏» است نه «خداوند» . تصور خداوند و توضیح و توصیف و جست‏وجوى او، در میان ادیان بزرگ دنیا (به استثناى دین بودیسم) مشترک است . در جست‏وجوى خداوند بودن و از خداوند سخن گفتن، مخصوص ادیان وحیانى نیست و در ادیان بزرگ دیگر نیز هست . آنچه مسئله محورى ادیان وحیانى را تشکیل مى‏دهد، «ایمان‏» است . این موضوع محورى را در ادیان غیروحیانى نمى‏یابیم .
نکته دوم این است که منظور از ایمان در ادیان وحیانى، ایمان فطرى یا طبیعى یا عقلى استدلالى به خداوند نیست; بلکه در این ادیان - آن طور که واقعیت ظهور و گسترش این ادیان نشان مى‏دهد - ایمان یک واقعیت تاریخى است; به این معنا که بنیان‏گذاران این دین‏هاى سه‏گانه در تاریخ معینى از دوره‏هاى بشرى با دعوى نبوت (به استثناى عیسى علیه السلام که مسیحیان او را فوق نبى مى‏دانند) به گونه‏اى خاص از تنظیم رابطه انسان و خدا دعوت کرده‏اند . مسئله محورى این رابطه، شنیدن پیام و خطاب خداوند است .
محورى‏ترین مسئله‏اى که متالهان مسلمان را در برابر متالهان دیگر ادیان در قرن سوم تا پنجم هجرى - که قرن اوج پیشرفت کلام اسلامى است - قرار مى‏داد، مسئله نبوت بود نه مسئله توحید . اختلاف مسلمانان و یهودیان و مسیحیان، در اصل عقیده به خداوند نبود، بلکه نزاع آنان بر سر این بود که آیا پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم که دعوى نبوت کرده، نبى بود یا خیر؟ به این معناست که لازم بود پیام خداوند ابلاغ و شنیده شود تا آن‏گاه بتوان از ایمان سخن گفت؟ این فرآیند، حادثه‏اى تاریخى بود; یعنى حادثه‏اى که در شرایط زمانى و مکانى معینى واقع شد .
امروز چرا ما در پى یافتن معناى ایمان نیستیم؟ حداقل در حوزه کلام کسى در جست‏وجوى این معنا نیست . در محفل‏هاى اخلاقى ممکن است معلمان اخلاق بحث ایمان و ایمان واقعى را مطرح کنند، اما این بحث در صحنه بحث‏هاى کلامى ما گم شده است; چرا که قرن‏ها این تصور بر ذهن ما حاکم بوده است که ایمان چیزى بیش از اعتقاد به خدا و نبوت نیست . ما به یاد نمى‏آوریم ایمان - که در شرایط تاریخى معینى حادث شده است - واقعه‏اى تاریخى بوده، و مانند هر واقعه تاریخى دیگرى، اگر بخواهیم آن را بشناسیم باید تلاشى دوباره آغاز کنیم . همه حادثه‏هاى تاریخى این‏گونه‏اند .
امروزه با مجموعه پدیده‏هایى، دور هم تنیده و شکل‏گرفته، به نام اسلام مواجه هستیم . این مجموعه شامل پدیده‏هاى تاریخى بسیارى است: متون دینى موجود بین مسلمانان، کلام اسلامى، عرفان اسلامى، شعائر، آداب و تجربه‏هایى که مسلمانان هزار و چهارصد سال با آنها زیسته‏اند . چنین مجموعه‏اى را اگر در عالم مسیحیت و یهودیت تصور کنیم، مجموعه معنایى دینى یهودیت و مسیحیت را تشکیل داده‏ایم; یعنى سیستمى که به شکل تاریخى پدید آمده است . اگر این مجموعه را با توجه به این نکته که یک فرآیند شکل‏گرفته تاریخى است تحلیل تاریخى کنیم، دست‏به «مطالعه دین‏شناسى تاریخى‏» زده‏ایم .
دین‏شناسى تاریخى باید در دو گستره صورت گیرد:
نخست‏باید براى یافتن مفهوم ایمان و آنچه از پیروان ادیان طلب شده و آنچه همه چیز گرد آن تنیده شده است، از طریق این دین‏شناسى تاریخى پژوهش و جست‏وجو کنیم . از طریق این جست‏وجو مى‏توانیم دریابیم که مراد از ایمان در عصر پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم چه بوده است و در آن روزگار، مسلمانان به چه ایمانى دعوت مى‏شده‏اند؟ وقتى کسانى به راستى مى‏گفتند «ما مؤمن هستیم‏» از چگونه تجربه‏اى حرف مى‏زده‏اند؟ گستره اول موضوع پژوهش ما ناظر به متن مکتوب است .
دومین گستره پژوهش، که اهمیتى فراوان دارد، به آنچه درباره ایمان گفته آمده اما نوشته نشده است‏باز مى‏گردد . چنین ایمانى در زندگى مسلمانان به صورت زنده «زیسته شده‏» است . با ظهور پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم تجربه نبوى او موجد تجربه‏هاى دیگر شد . این تجربه‏ها به هم پیوند خوردند و حیات معنوى مسلمان‏ها را تشکیل دادند و مانند رودخانه‏اى، جارى شدند.
حاصل کلام این که اگر بخواهیم به درستى بدانیم آن ایمان چه بود و چه هست و باید دنبال چه باشیم، مى‏باید آن را در این دو گستره تاریخى جست‏وجو کنیم .
اشاره
1 . توجه به تاریخ در پژوهش‏هاى دینى و کلامى امرى ضرورى است; هرچند نمى‏توان این حکم را درباره همه مسائل کلامى تعمیم داد . براى نمونه، در بحث از وجود خداوند، نمى‏توان مباحث تاریخى را دخالت داد . البته مى‏توان از تجلى خداوند در تاریخ سخن گفت; اما این ربطى به اصل وجود خداوند ندارد . مباحثى همچون نبوت در فرهنگ اسلامى، هم جنبه‏هاى تاریخى داشته است و هم جنبه‏هاى فراتاریخى . بحث از نبوت عامه، بحثى فراتاریخى و مابعدالطبیعى است، اما بحث از نبوت خاصه، بحثى تاریخى است و اندیشمندان مسلمان نیز به این مسئله توجه داشته‏اند . هرچند باید اذعان داشت که از دوره‏اى، شاید دوران پس از خواجه نصیرالدین طوسى، به دلیل غلبه تفکر فلسفى، مباحث تاریخى رنگ باخته است و باید احیا شود و این توجه و تاکید آقاى شبسترى بر ارتباط مسائل دینى با مباحث تاریخى تا حدى درست است; هرچند کلیت آن قابل قبول نیست .
تاریخى بودن ایمان در بحث نبوت خاصه، در اثبات پیامبرى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله وسلم در برابر یهودیان و مسیحیان امرى پذیرفته است، اما این‏چنین نیست که محورى‏ترین مسئله متالهان مسلمان باشد . شاید بتوان گفت محورى‏ترین مسئله مسلمانان در صدر اسلام، زدودن اندیشه شرک و ربوبیت غیرخداوند بود . هنگامى که قرآن مى‏گوید «ءارباب متفرقون خیر ام الله الو حد القهار» (1) به همین مسئله اشاره دارد . در نقل حکایت پیامبران گذشته با طاغوت‏هاى زمان خودشان، مانند موسى و فرعون، ابراهیم و نمرود و دیگران، محورى‏ترین مسئله ربوبیت‏خداوند است و مسئله مهم دیگر، معاد و رستاخیز مردگان است . البته نباید انکار کرد که پیامبرى پیامبران نیز همواره یکى از مسائل اساسى و محورى بوده است . بنابراین نباید حکمى کلى راند و کل مسئله ایمان را امرى تاریخى دانست; بلکه باید گفت‏بخشى از موضوعات ایمان فراتاریخى است و بخشى تاریخى .
2 . اینکه آقاى شبسترى مى‏گوید محور الاهیات در ادیان وحیانى «ایمان‏» است، نه خداوند، صحیح نیست . در اینجا میان دو مفهوم «محورى‏» و «ممیز» خلط شده است . آقاى شبسترى به این استدلال که چون در جست‏وجوى خداوند بودن مخصوص ادیان وحیانى نیست و این امر میان ادیان وحیانى و ادیان غیر وحیانى مشترک است، «ایمان‏» را مسئله محورى ادیان وحیانى دانسته است . اما این استدلال، اگر درست‏باشد، تنها اثبات مى‏کند که «ایمان‏» وجه ممیز ادیان وحیانى از ادیان غیروحیانى است، نه مسئله محورى آنها .
پى‏نوشت:
1) یوسف (12)، 39
ایران، 9 و 10/5/81

تبلیغات