آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

قرآن کریم سه روش و روى‏کرد در آموزش دین مطرح ساخته است: روش عقلى - فلسفى؛ روش عرفانى و روش هنرى. شیوه‏ى هنرى، نخستین اولویت را دارد؛ شیوه‏ى عرفانى در رتبه‏ى دوم و شیوه‏ى عقلى - فلسفى در رتبه‏ى سوم قرار دارد. باید از هر سه روش استفاده کرد؛ ولى آنچه تا کنون تحقق یافته است، روش عقلى - فلسفى است.

متن

در قرآن که معجزه‏ى جاوید نبى‏اکرم‏صلى الله علیه وآله وسلم است، دو گونه مى‏توان نگریست: محتوایى و روشى. به تعبیر دیگر، قرآن داراى دو مقام است: مقام شناختارى و مقام روش‏شناختى. در مقام نخست، در پى آشنایى با مفاهیم، تعالیم، اندیشه‏ها و تمییز حق از باطل هستیم؛ اما در مقام دوم، شیوه‏ها، اسلوب‏ها و روش‏هایى را که قرآن در حوزه‏هاى مختلف به کار بسته است، وجهه‏ى همت خود قرار مى‏دهیم. نوشته‏ى حاضر مقام دوم را برگزیده است و سعى دارد شیوه‏هایى را که قرآن، در جهت انتقال مفاهیم دینى، به کار برده است، تشریح و واشکافى کند. به نظر مى‏رسد در آیات قرآن، دست کم سه روش در زمینه‏ى انتقال اندیشه‏هاى دینى به مخاطبان وجود دارد:
روش های قرآن برای انتقال اندیشه‏هاى دینى
1. روش عقلى - فلسفى:
این دسته از آیات واقعیتى عقلى و به تعبیرى «فلسفى» دارند. البته این آیات در قالب اصطلاحات فلسفى رایج مطرح نشده‏اند؛ اما محتوا و روش آنها ماهیتاً عقلى و فلسفى است؛ زیرا بحث از هستى با استفاده از شیوه‏ى استدلالى و عقلى، در هر جا و با هر زبانى که باشد، به قلمرو علوم عقلى، به‏ویژه فلسفه، تعلق دارد.
البته نباید از این نکته‏ى مهم بازماند که میان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» تفاوتى بس عظیم است. اگر قوانین، اصول و اصطلاحات را از مکتبى خاص در فلسفه، نظیر «حکمت مشّاء» یا «حکمت متعالیه» گرفتیم و با این دید به آیات نگریستیم و از دل یک آیه مثلاً «صادر اول» یا «حرکت جوهرى» را استظهار نمودیم، «فلسفه‏ى قرآنى» در اختیار داریم؛ اما اگر تمام اندوخته‏هاى فلسفى خود را کنارى نهادیم و با ذهنى آماده به آیات توجه کردیم و تمام سعى خود را به کار بستیم تا از «خود آیات» مبانى و شیوه‏ها را استخراج کنیم، «فلسفه‏ى قرآن» در اختیار ماست. آنچه تا کنون به وجود آمده است - فلسفه‏هاى موجود - عمدتاً فلسفه‏هاى قرآنى است. اما اگر کسانى فلسفه‏ى قرآن را تحصیل نموده و با فلسفه‏هاى رایج قیاس کنند، معلوم خواهد شد که تفاوت این دو فلسفه در چیست و تا کجاست.
شیوه‏اى که امروز در زمینه‏ى انتقال معارف دینى رایج و متداول است، همین شیوه است. مرورى گذرا بر کتاب‏هاى معارف، بینش دینى، اخلاق اسلامى و حتى کتاب‏هاى تخصصى یا نیمه تخصصى در حوزه‏هاى مختلف الاهیات، این سخن را تأیید مى‏کند.
نکته‏ى اول: اگر پذیرفتیم اهداف به کارگیرى شیوه‏ى استدلال، تعقل و فلسفه جهت آموزش دین، تنسیق گزاره‏هاى دینى، تبیین آنها و پاسخ‏گویى به شبهات است، در این صورت نباید با اعمال این روش، به دنبال افزایش تقوا و انسان‏سازى بود. به بیان دیگر، در این زمینه سه هدف مى‏توان تصور کرد: یکى این‏که فرد کافر مؤمن گردد؛ دوم، این‏که ایمان فرد مؤمن فزونى گیرد و سوم، این‏که ایمان شخص مؤمن کاهش نیافته، سست و متزلزل نگردد. آموزش دین با استفاده از شیوه‏ى استدلالى و تعقل‏ورزى محض، حداکثر مى‏تواند هدف سوم را تأمین کند.
نکته‏ى دوم: مخاطبان روش عقلى - فلسفى خواص هستند؛ نه عامه‏ى مردم.
نکته‏ى سوم: یکى از مهم‏ترین اهداف و پروژه‏هاى متفکران دینى، پاسخ دادن به شبهات، سؤال‏ها و اندیشه‏هاى معارض بود. از آن‏جا که شبهه و سؤال متناسب با هر دوره‏اى متفاوت است، لذا بخشى از تلاش متفکر دینى باید این باشد که شبهات و سؤال‏ها را اولاً، از منابع اصلى، ثانیاً، فعالانه و نه منفعلانه، و ثالثاً، متناسب با سطح شبهات شناسایى کند و با استفاده از منابع اصیل دینى و استدلال‏هاى استوار عقلى پاسخ دهد.
2. روش عرفانى:
در قرآن کریم بیش از سیصد آیه مى‏توان یافت که جنبه‏ى عرفانى دارد. در این آیات رابطه‏اى بسیار نزدیک، صمیمى و مستقیم میان خدا و بنده، از یک سو، و بنده با خدا، از سوى دیگر، برقرار شده است. انسان با قرائت این آیات و تدبیر در آنها، خود را در محضر او، و او را حاضر در تمام لحظات زندگى خود مى‏بیند. از دیگر آثار این آیات افزایش محبت است. حبّ حق ریشه در نهاد و وجود آدمى دارد. انسان در عمیق‏ترین لایه‏هاى وجودى خود با خدا آشناست و به او عشق مى‏ورزد. علاوه بر قرآن، در سنت هم مضامین عرفانى و عاشقانه‏ى فراوانى یافت مى‏شود. عارفان از این اندوخته‏ى گران‏بها، نیک بهره جسته‏اند و سعى بر آن داشته‏اند تا از این مایه‏هاى اولیه توشه برگرفته و آن را، به شکل یک جریان یا نهضت، به سطح جامعه بکشانند و اسلام عرفانى و عرفان اسلامى را تحقق عینى بخشند. آنان در این جهت کوشش‏ها کرده و مصیبت‏ها کشیده‏اند. عرفان، با تصوف وتصوف، با زهدگروى دینى - که آن را اصحاب صفّه و امیر مؤمنان‏علیه السلام و امام صادق‏علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصرى (22 - 110 ه.ق) بنیان نهادند - به صحنه آمد و «مکتب زهد» در قرن دوم به دستِ اول بانوى صوفى، یعنى رابعه‏ى عدویه (م 135 یا 185 ق)، به «مکتب محبت و عشق» بدل شد.
مضامین عرفانى به دو گونه آموزش داده مى‏شدند و به نسل بعدى انتقال مى‏یافتند: غیر رسمى و رسمى. در شیوه‏ى نخست، عارفان با برنامه‏هایى از قبیل محفل ذکر، آیین اربعین، ریاضات مشروع، جلسات وعظ و درس به ترویج شیوه‏ى خود مى‏پرداختند. شیوه‏ى رسمى به دو صورت انجام مى‏شد: آنان گاه اندیشه‏هاى ناب عرفانى، قرآنى و اسلامى را به شکل آثار و کتب عرضه مى‏داشتند و گاه به صورت ادبیات عرفانى ارائه مى‏کردند. مهم‏ترین بخش ادب پارسى، یعنى ادب عرفانى، یادگار همین تلاش است.
تمام اشکال و قالب‏هایى که عرفا براى انتقال دین به مخاطبان خود برگزیده‏اند، بسیار مؤثر و با نفوذ بود. مهم‏ترین دلیل آن، ارتباط عرفان و محبت و انس با دل و جان آدمى است و آنچه در قلب انسان شکل گیرد، تأثیر بیش‏ترى خواهد داشت. در این جا به چند نکته باید اشاره کرد: یکى این‏که چون امروزه نحله‏ها و اندیشه‏هاى بسیار متنوعِ غیر دینى و گاه ضد دینى مانندِ عرفان بودا، عرفان چینى، عرفان شینتو و عرفان سرخ‏پوستى رواج یافته، احساس نیاز به عرضه‏ى عرفان ناب اسلامى فزونى یافته است؛ لذا باید دست به کار شد و با احتیاط در این وادى قدم گذارد؛ چرا که ورود در این وادى هم چون راه رفتن بر لبه‏ى تیغ است.
نکته‏ى دوم این‏که اگر به تاریخ عرفان در جهان اسلام مراجعه کنیم، در کنار حرف‏هاى بلند و اندیشه‏هاى نورانى، سخنان آلوده هم کم نیست. از مرحوم علامه‏ى طباطبایى نقل است که ایشان فرمود: «ابن‏عربى بلندترین اندیشه‏ها را در جهان اسلام مطرح کرده است. مزخرف‏ترین حرف‏ها هم مال اوست.» لذا باید با پالایشى درونى سره را از ناسره باز شناخت و عرفان ناب را عرضه داشت.
نکته‏ى سوم آن است که به فرض این که نمى‏توان کتابى با محتواى عرفانى به عنوان متن درس عمومى عرضه داشت؛ اما مى‏توان اثرى با «روى‏کرد عرفانى» عرضه کرد. البته باید اندیشه‏هاى عرفانى را با زبانى عقلى مستحکم نمود تا از آسیب‏پذیرى آن کاسته شود.
3. روش هنرى:
قرآن به زبان هنر اهمیت زیادى داده و اصولاً یکى از مهم‏ترین وجوه اعجاز قرآن، اعجاز ادبى است که خود نوعى از اعجاز هنرى است. اعتقاد نگارنده بر این است که این روى‏کرد و این روش، نسبت به دو روى‏کرد پیش گفته، امتیازات بیش‏ترى دارد و در اولویت است. شواهدى این امر را تأیید مى‏کند که در این‏جا به ذکر چند نمونه از آنها بسنده مى‏کنیم. پیش‏تر اذعان مى‏کنیم که زبان هنرى، قالب‏هاى مختلفى دارد و مى‏توان براى آن نمونه‏هاى مختلفى بیان کرد که در این جا تنها به یک نمونه، یعنى زبان قصه و رمان، اکتفا مى‏شود.
اگر به قرآن‏که مهم‏ترین سند و منبع تفکر اسلامى است مراجعه کنیم، آیات عقلى و استدلالى زیادى خواهیم یافت؛ اما حجم آن، که نشانگر میزان اهتمام قرآن به این روش است، به نسبت، چندان زیاد نیست. قرآن شیوه‏اى مهم‏تر مطرح کرده است و آن، شیوه‏ى تمثیل و قصه‏گویى است. قرآن با این شیوه به ما مى‏فهماند که مسائل اعتقادى را مى‏توان محسوس نمود و در قالب مقوله‏هاى هنرى به مخاطبان عرضه داشت و این دقیقاً همان کارى است که امروزه بیگانه‏ها انجام مى‏دهند. امروزه بسیارى از متفکران بزرگ غربى به این شیوه روى آورده‏اند و آثار افرادى هم چون راسل، سارتر، بکت، کوندرا، اونامونو، کوئیلو و ده‏ها نویسنده‏ى دیگر بهترین شاهد این مدعاست. مگر کارتون «دوقلوهاى افسانه‏اى» این اندیشه را به مخاطب القا نمى‏کند که اتحاد دوناهم‏جنس و تمرکز آنان قدرت مى‏آورد؛ و مگر این، خلاصه‏ى تفکر بودا نیست؟ این در حالى است که قرآن، تنها اعتماد به حق و یاد خدا را مایه‏ى آرامش و قدرت مى‏داند «الا بذکراللَّه تطمئن القلوب». (رعد 13:28) آیا کارتون «پینوکیو» یک دوره سیر و سلوک و عرفان مسیحیت نیست؟ و آیا کارتون «اى کیوسان» تداعى‏کننده‏ى عرفان یوگا نیست؟ البته در این جا باید به این نکته‏ى مهم توجه داشت که قصّه‏هاى قرآنى ویژگى‏هاى مختص به خود را دارد؛ از این رو با رمان‏هاى امروزى بسیار متفاوت است.
اگر بخواهیم میان سه روى‏کرد پیش‏گفته اولویت قائل شویم، شیوه‏ى هنرى نخستین اولویت را دارد و شیوه‏ى عرفانى در رتبه‏ى دوم و شیوه‏ى عقلى - فلسفى در رتبه‏ى سوم قرار مى‏گیرد. البته این هرگز به معناى بسندگى به یکى از این روش‏ها نیست و نباید تک روشى و انحصارگرا شد؛ بلکه باید از هر سه روش بهره برد.
اشاره‏
مطالعه در ابعاد روش‏شناختى قرآن و الگوگیرى براى آموزش معارف دینى کارى مهم و بایسته است. هر چند در این خصوص، به ویژه از سوى نویسندگان عرب، آثار متعددى انتشار یافته است؛ ولى این موضوع هنوز، چنان که باید، در دستور کار پژوهشگران مسلمان قرار نگرفته است. شاید یکى از دلایل کم‏کارى و بى‏مهرى در این زمینه، عدم اعتقاد به این نکته است که قرآن کریم، گذشته از جنبه‏هاى محتوایى، در زمینه‏هاى روش‏شناختى نیز داراى اصول و الگوهاى ممتاز و تازه‏اى است. از این نگاه، تلاش نویسنده‏ى محترم در مقاله حاضر قابل تحسین و توجه است؛ در عین حال، مقاله با ابهام و کاستى‏هایى همراه است که در جهت رفع آن، نکاتى را مى‏توان پیش‏نهاد کرد:
1. در بین مسلمانان از همان آغاز، گذشته از روش‏هاى قرآنى، روش‏هاى گوناگونى در تبیین و آموزش دینى مطرح بوده است و متکلمان، فیلسوفان، محدثان، زاهدان، عارفان و غیره هر کدام راهى را در پیش گرفته‏اند. بنابراین، نخست باید این پرسش را مطرح ساخت که چه نسبتى میان روش‏هاى موجود با روش‏هاى قرآنى وجود دارد. این مسئله، به ویژه، از آن رو حائز اهمیت است که ما معمولاً ناخودآگاه در فضاى ادبیات و دریافت‏هاى موجود، به فهم از قرآن دست مى‏زنیم. نویسنده‏ى محترم تا حدودى تلاش کرده است که این دو مقوله را خلط نکند و تا حد ممکن از این آفت به دور ماند؛ ولى به نظر مى‏رسد که هنوز هم جاى تأمل و دقت بیش‏ترى وجود دارد. براى مثال، ایشان با آن‏که میان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» فرق مى‏گذارد، اما، در مورد روش عرفانى، حتى احتمال تفاوت میان روش قرآن و روش مرسومِ عارفان و متصوفان را نمى‏دهد و حتى صریحاً ریشه‏ى جریان‏هاى زهدگروانه و صوفیانه‏اى را که در قرون اولیه‏ى اسلام به ظهور رسید، در سیره‏ى اهل بیت‏علیهم السلام مى‏داند و مى‏نویسد: «عرفان با تصوف و تصوف با زهدگروى دینى، که آن را اصحاب صفّه و امیرمؤمنان‏علیه السلام و امام صادق‏علیه السلام و، در مراحل بعد، حسن بصرى بنیان نهادند، به صحنه آمد و ''مکتب زهد`` در قرن دوم به دست اول بانوى صوفى، رابعه‏ى عدویه، به ''مکتب محبت و عشق‏`` بدل شد».
بگذریم که از منظر تاریخى اشتباهات متعددى در همین عبارت وجود دارد. دست کم از نظر سیره و سخنان اهل بیت‏علیهم السلام به خوبى مى‏توان نشان داد که حضرت على‏علیه السلام و فرزندان ایشان، به ویژه امام صادق‏علیه السلام، با زهدگروى و صوفى‏گرایىِ مصطلح، نه تنها موافقت نداشتند، بلکه گاهى صریحاً به تقابل با آن پرداخته‏اند. البته این نکته هرگز بدین معنا نیست که در قرآن و سنت اهل بیت‏علیهم السلام، معارف و مفاهیم عرفانى در عالى‏ترین و ممتازترین شکل آن وجود نداشته است و یا همه‏ى آنچه در عرفان مصطلح آمده است. به کلى، از حقایق الاهى و وحیانى به دور است. اما به هر حال نباید میان عرفان مصطلح و آنچه از سوى عالمان و فقیهانِ عارف شیعه در طول تاریخ مطرح شده است، خلط کرد. روشن است که تنها در سایه‏ى عرفان ناب قرآن و اهل بیت‏علیهم السلام است که مى‏توان با عرفان‏هاى ساختگى و وهمى به مقابله پرداخت.
ایشان در نکاتى که در ذیل روش عرفانى آورده است، سعى مى‏کند این کاستى را جبران کند؛ ولى به نظر نمى‏رسد که به تفاوت این دو مقوله، از منظر روش‏شناختى، التفات لازم صورت گرفته باشد.
2. با آن‏که در این مقاله به درستى میان «فلسفه‏ى قرآن» و «فلسفه‏ى قرآنى» تفکیک شده است، ولى در نهایت مشخص نشده است که روش‏هاى رائج تا چه اندازه از «فلسفه‏ى قرآن» و تا چه اندازه از «فلسفه‏ى قرآنى» به دست آمده‏اند. اهمیت این بخش، از اصل بحث کم‏تر نیست؛ چرا که این گونه مباحث بیش‏تر باید با آثار کاربردى آن مورد مطالعه قرار گیرد. پیش‏نهاد مى‏شود که در برنامه‏ى پژوهشى یاد شده، از طریق روش‏هاى تطبیقى و مقایسه‏اى، به تحلیل محتواى آثار و اندیشه‏هاى رایج پرداخته شود و نسبت آنها با موازین و درون‏مایه‏هاى وحى سنجیده شود. این کار مى‏تواند گام مهمى در بهسازى روش‏هاى موجود و طراحى شیوه‏هاى کامل‏تر در آموزش دین باشد.
3. در مورد روش تعقلى - فلسفى، جاى طرح این نکته وجود دارد که آیا منظور از فلسفه در این‏جا معناى عام آن است یا فلسفه در معناى مصطلح و در مقابلِ روش کلامى و امثال آن مورد نظر است. تطبیق آیات یاد شده در مقاله بر فلسفه‏ى خاص جاى تأمل و تردید دارد. البته روش تعقلى به معناى عام آن از روش‏هاى تبلیغى انبیاى الاهى است. بنابراین، مهم آن است که بدانیم عقل و تعقل در قرآن دقیقاً چه معنا و مفهومى دارد و با آنچه در حوزه‏هاى بشرى به نام عقلانیت خوانده مى‏شود چه نسبتى مى‏تواند داشته باشد.
4. مقوله‏هاى هنرى هر چند در قرآن کریم و سایر متون الاهى، بسیار مورد استفاده قرار گرفته است، ولى نباید روش هنرى را در مقابل روش‏هاى عقلى و عرفانى قرار دارد. هنر خود مى‏تواند حامل روش‏هاى عقلى و عرفانى باشد؛ چنان که شعر مى‏تواند هم از استدلال عقلى و القائات عرفانى استفاده کند و هم از تمثیل، کنایه و استعاره بهره گیرد. بنابراین، بهتر است در این‏جا به جاى «روش هنرى»، از تعبیر «روش تمثیل» استفاده کنیم.
5. برخى از قرآن‏پژوهان بر این عقیده‏اند که یکى از روش‏هاى برجسته و نمایان در قرآن «روش آیه‏اى» است. باید بررسى کرد که این روش دقیقاً چیست و چه ارتباطى با روش‏هاى پیش گفته دارد. هم‏چنین برخى از عالمان شیعه بر این عقیده بوده‏اند که قرآن بر «فطرت» و روش‏هاى فطرى تکیه کرده است و بر این عقیده‏اند که این روش با روش عرفانى و عقلى متفاوت است. بنابر این چنان که نویسنده‏ى محترم گفته است، جا دارد در مورد روش‏هاى آموزش دین از نگاه قرآن، به عنوان میراث جاوید الاهى، مطالعه و تحقیق بیش‏ترى صورت گیرد.
پگاه حوزه،ش 44 - 46

تبلیغات