نویسندگان:
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقاى محقق داماد در این گفت‏وگو اجتهاد حضرت امام در باب حکومت را مورد بررسى قرار مى‏دهد و معتقد است که دیدگاه امام در باب نقش حکومت مى‏تواند نظام اسلامى را از بسیارى مشکلات رهایى بخشد.

متن

آیا ابعاد ناگفته‏اى در مورد دیدگاه‏هاى حضرت امام وجود دارد که از چشم محققان دور مانده باشد؟
حضرت امام در نامه‏اى به ریاست محترم جمهور وقت نوشتند: «حکومت از احکام ثانویه نیست؛ بلکه از احکام اولیه است.» معناى این‏که حکومت از احکام ثانویه باشد، این است که قوانین اسلامى، همگى ثابت و تغییرناپذیرند؛ مگر این‏که حکومت، به هنگام ضرورت و تشخیص مصلحت، آنها را تغییر دهد. به نظر مى‏رسد ایشان با بیان «اولى بودن حکومت»، تئورى بسیار مهمى را طرح کردند و آن، این‏که امور اجتماعى اسلام، حکم ثابت ندارد؛ بلکه این احکام در حوزه رابطه انسان با انسان و بر اساس مصالح اجتماعى روز از سوى حکومت صادر مى‏شود. احکام موجود در دین هم بر همین اساس بوده است. اگر این طور باشد، حتى قوانینى که در قرآن وجود دارد، مثل حدود، قصاص و دیات، از جمله احکام عبادى نیست که ابدى و لایتغیر باشند؛ بلکه قوانینى است که پیامبر اسلام، از آن جهت که حاکم اسلامى است، آن را وضع کرده است. بر عکس، اگر حکومت را از احکام ثانوى بشماریم، تمام آنچه در زمان پیامبر اسلام حاکم بوده است، باید اجرا گردد؛ مگر این‏که ضرورت، خلاف آن را اقتضا کند. بنابراین، مطابق نظر حضرت امام، حکومت، قانون را بر اساس ضرورت تغییر نمى‏دهد؛ بلکه وظیفه‏اش این است که ازاول قانون‏گذارى کند و هر قانونى که وضع کند، اسلامى است. امروز این نظر حضرت امام اجرا نمى‏شود؛ بلکه حکم ثانویه اجرا مى‏شود؛ یعنى همه احکام را ثابت فرض مى‏کنند؛ مگر آن‏که حاکم اسلامى ضرورت تغییر آن را تشخیص بدهد. در واقع، همان قوانین زمان پیامبر جارى است. در صورتى که اگر بخواهیم نظر امام را اجرا کنیم، هر حاکمى باید بر اساس مصلحت، قوانین را به روز کند و بر اساس مصالح زمان خود، آن قوانین را اجرا کند.
نسبت این نوع نگاه را با جمهوریت، چگونه مى‏بینید؟
به صراحت مى‏گویم امام با طرحى که داشتند، براى مردم در تعیین حکومت، نوع آن و تعیین شخص حاکم نقشى قائل نبودند. حاکم را برتر از افراد تحت حاکمیت مى‏دانستند و بر این باور بودند که وى باید از طرف خداوند نصب شود و وظیفه مردم است که با او بیعت کنند. حتى من با این حرف که عده‏اى در تلویزیون مى‏گویند، موافق نیستم که امام قائل به مردم‏سالارى بوده است. امام در نقش حکومت، مردم‏سالار نبود؛ اما مردم‏دار بود؛ یعنى براى مردم ارزش قائل بود. این‏که فرمودند: «میزان رأى ملت است»، منظور میزان در تمشیت امور است؛ نه در تئورى حکومت. از نظر ایشان، آن نقش در اختیار مردم نیست که چگونه باید حکومت شود و چه کسى باید حاکم باشد. قوانین شرعیه نباید به دست مردم بیفتد؛ اما زندگى روزمره باید به دست مردم اداره شود.
اگر این تئورى حضرت امام در عرصه اجتماع و حقوق اساسى مطرح شود، چه تغییراتى مى‏تواند ایجاد کند؟
یکى از تغییرات، این است که دیگر مشکلاتى تحت عنوان حقوق بشر وجود نخواهد داشت. مثلاً امروز ما را مورد حمله قرار مى‏دهند که شما «رجم» مى‏کنید؛ یعنى کسى را که مرتکب فساد اخلاقى شده است، در میان سنگ مى‏گذارید و به سر و کله‏اش سنگ مى‏زنید و این خلاف کرامت انسانى است. در این‏جا بنابر تئورى حضرت امام‏قدس سره مى‏توانیم تشخیص بدهیم و بر مبناى خردورزى عمل کنیم.
جایگاه جمهوریت در اندیشه‏هاى امام چگونه بوده است؟
نظرى که امام در کتاب «ولایت فقیه» داشتند، جمهورى نبود؛ اما از وقتى که به پاریس رفتند، به جمهوریت قائل شدند. منظور از جمهورى اسلامى، تشکیل حکومت و انتخاب حاکمان به وسیله مردم است و قوانین باید اسلامى باشد؛ نتیجه قانون اساسى‏اى که در اوایل سال 1358 وضع شد، همین بود.
آیا فکر مى‏کنید که از نگاه امام، نقش مردم در این قانون‏گذارى معین شده است؟
کاملاً؛ در همه جاى جمهورى اسلامى، نقش مردم روشن است؛ به عنوان مثال، مى‏توان به شوراها، انتخابات خبرگان و حتى این‏که رهبر از طریق خبرگان با آراى مردم انتخاب مى‏شود و مشروعیتش به واسطه آراى مردم است، اشاره کرد.
در واقع، تفاوت موضع‏گیرى‏هایى که حضرت امام در طى این سال‏ها داشتند، به خاطر شفاف نشدن نگاه ایشان بوده است؟
بله؛ به عقیده بنده بسیارى از این نظرها شفاف نشده و باید مورد بررسى و تحلیل علمى قرار بگیرد. اگر بخواهیم امام در تاریخ بماند، باید حرف‏هاى امام تبیین شود و از ابهام بیرون بیاید. باید بفهمیم کدام‏یک از تصمیمات ایشان مقطعى و مقید به زمان و شرایط خاص بوده است.
چگونه مى‏توانیم این مسأله را در افکار عمومى مطرح کنیم و مورد اتهام قرار نگیریم؟
اولاً ایشان مسأله رعایت قانون اساسى را به صراحت بیان کرده‏اند و در یکى از دست نوشته‏هایشان گفته‏اند: «من بعد از جنگ به هیچ کس اجازه نمى‏دهم از قانون اساسى تخطى کند». بنده هنوز هم معتقدم در قانون اساسى اول مواردى وجود داشت که ارمغان انقلاب بود؛ مثل شوراى عالى قضایى که هنوز به نظر من کشور باید به سمت شورایى بودن قوه قضائیه بازگردد و از حالتى که یک نفر مسؤول داشته باشد، خارج شود.
بنده به قانون اساسى دوم انتقاد دارم و باید صاحب‏نظران کشور آن را نقادى کنند؛ زیرا معتقدم نقد قانون اساسى جرم نیست؛ بلکه نقض قانون اساسى جرم است. تجربه نشان داده است که خیلى از اصول قانون اساسى اول بهتر بود. در آن زمان قضات کشور سه نفر از شوراى عالى قضایى را با آراى خود انتخاب مى‏کردند.
اشاره‏
مرحوم امام تصریح دارند که حکومت از احکام اولیه اسلام است و منظور از این کلام، آن است که همان طور که در اسلام، نماز، روزه، حج، جهاد و زکات و سایر احکام اسلامى وجود دارد و مردم وظیفه دارند احکام اولیه را رعایت کنند، نهاد حکومت هم حکم اولى شریعت است که باید آن را به‏پا داشت؛ دقیقاً شبیه حکم ولایت پدر که حکم اولى است. اما اولى بودن ولایت، به معناى آن نیست که دستورات صادره از مقام ولایت، حاکم بر تمام احکام اولیه است. دقیقاً شبیه حکم ولایت پدر که نمى‏توان از آن نتیجه گرفت که پدر مى‏تواند برخلاف احکام اولیه دین تصمیم‏گیرى کند.
البته مسلم است که مطابق این مبنا، حکومت مى‏تواند در حوزه اباحات و حقوق شخص، بر اساس مصلحت تصمیم‏گیرى کند؛ اما اگر همچنین خود حکومت، یک حکم ثانوى باشد، در این حوزه‏ها نیز صرفاً در موقعیت اضطرار و ضرورت، شأن تصمیم‏گیرى دارد.
بنیان، 13/12/80

تبلیغات