آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در این مقاله مى‏کوشد گزارش کوتاهى از مکتب فرانکفورت، به‏ویژه آراى هابرماس که از بزرگان این مکتب است، ارائه دهد. در نظر مکتب فرانکفورت، علوم جدید، ابزار سلطه‏اند و ارتقاى سطح دانش به نوع علایق انسان وابسته است. همچنین نویسنده به مسأله گفت‏وگو و شرایط آن اشاره مى‏کند و شرایط گفت‏وگوى فردى را به گفت‏وگوى بین تمدن‏ها سرایت مى‏دهد.

متن

چندى پیش، یورگن هابرماس، متفکر متعلق به مکتب فرانکفورت، جایزه ویژه صلح آلمان را دریافت کرد. در حال حاضر، هابرماس در میان اعضاى مکتب فرانکفورت، مشهورترین است. عمده فعالیت این مکتب، همانا مخالفت با پوزیتیویسم و مارکسیسم جزمى بود. این دسته، اصول اساسى نظریه تحصلى، یعنى بى‏طرفى ذاتى دانش بشرى، انحصارگرایى در روش علوم طبیعى و تعمیم همین روش به حوزه علم اجتماعى را به بوته نقد گذاشتند.
نظریه‏پردازان مکتب انتقادى، طبقه‏بندى جدیدى از دانش بشرى عرضه کرده و کارکرد یا هدف هر یک را در عصر حاضر مشخص کرده‏اند:
1. علوم فیزیکى، عبارت از علومى است که به شناخت پدیده‏هایى فیزیکى پرداخته و در جهت بسط و تسلط دنیاى فنى مورد استفاده قرار مى‏گیرد. به عقیده نظریه‏پردازان انتقادى، این علوم در دنیاى معاصر، خود به صورت ابزار جدیدى از تسلط اجتماعى و سیاسى درآمده و بدین ترتیب، على‏رغم تصور دانشمندان پیرو نظریه اثباتى و تحصلى، منافع صاحبان قدرت را توجیه و حاکمیت سیاسى آنان را مشروعیت مى‏بخشد.
2. علوم تاریخى و تفسیرى، عبارت از علومى است که به شناخت پدیدارهاى فرهنگى و اجتماعى پرداخته و شرایط لازم را جهت توسعه و پرورش دنیاى ذهنى یا فکرى فراهم مى‏کند.
3. دانش انتقادى، عبارت از شناخت و بررسى انتقادى نیازمندى‏هاى واقعى یا تخیلى جبر تاریخ است. هدف دانش انتقادى، رهایى انسان از تمام انگاره‏هاى شبه قانونى واقعیت‏هاى طبیعى و اجتماعى است.(1)
فرانکفورتى‏ها علم را خالى از تعهد نمى‏دیدند و معتقد بودند که نوعى ارزش‏گذارى در علم وجود دارد و همین به اولین اختلافشان با مکتب تحصلى دامن مى‏زد.
هابرماس از روند عقلانیت در تمدن، عقلانیت فرهنگى و عقلانیت ابزارى بحث مى‏کند و بر آن است تا تفسیر تازه‏اى از فرهنگ در مکتب مارکسیسم ارائه دهد. «تعبیرى که فرهنگ و شناخت را به روندهاى اقتصادى تقلیل ندهد [ ...] به علاوه، حوزه فرهنگ صرفاً روبنا و بازتاب ثانویه وجه تولید نیست؛ بلکه منطق درونى خاصى دارد».(2)
هابرماس سه نوع نظریه را معرفى مى‏کند و آنها را براى پیشرفت نوع بشر لازم مى‏داند. این سه نظریه بر «علاقه شناختى»(3) مبتنى هستند. به عبارتى، هابرماس مدعى است که انسان براى نیل به هدفى خاص، سطح دانش را ارتقا مى‏دهد و خود این اهداف است که علاقه‏مندى انسان به دانش خاصى را مطرح کرده، خط سیر آن علاقه در آینده را تدارک مى‏بیند.
بدین ترتیب، این علاقه باعث شکل‏گیرى «علوم تجربى تحلیلى» مى‏گردد. اولین نوع علاقه، «علاقه فنى» است که از طریق آن، ما به تسلط بر نیروهاى طبیعى و کنترل و بهره‏گیرى از آنها علاقه‏مند هستیم.
هابرماس دومین علاقه را «علاقه عملى»(4) مى‏نامد که با استفاده از آن، بشر قادر است محیط خود را تغییر دهد. این علاقه، باعث پیدایش «علوم هرمنوتیک» مى‏شود.
نوع سوم علاقه، علاقه «رهایى‏بخش» است. این علاقه، پیوند وثیقى با زبان دارد و کنش متقابل میان افراد و ارتباطات آنها را از انحراف باز مى‏دارد.
اصولاً هابرماس دو نوع کنش را مد نظر دارد: 1. کنش استراتژیک؛ 2. کنش ارتباطى. کنش نوع اول، هدف‏دار - عقلانى است؛ در صورتى که کنش ارتباطى در صدد رسیدن به صورتى از ادراک است. مى‏توان از کنش ارتباطى به صورت یک ابزار بهره برد؛ اما آن هنگام که ارتباط برابرانه برقرار مى‏شود، این کنش، غیر ابزارى محسوب مى‏شود. مثلاً هنگامى که در ارتباط، طرفین بر همدیگر تحمیلى روا نمى‏دارند، طرف مقابل بر اساس محاسبه خود، مى‏تواند «آرى» یا «نه» را به عنوان واکنش برگزیند. چنانچه از کنش ارتباطى به عنوان یک ابزار براى تحمیل به طرف مقابل استفاده مى‏شود، صورت ابزارى کنش ارتباطى را مى‏بینیم. هدف کنش استراتژیک رسیدن به هدف است؛ اما هدف کنش ارتباطى، دسترسى به یک درک ارتباطى است. هابرماس اصولاً میان عقلانیت نظام اجتماعى (جامعه) و عقلانیت جهان زندگى تمایز قائل مى‏شود. در حالى که عقلانیت اجتماعى، مستلزم نهادمندى یک نظام هنجاربخش است، عقلانیت جهان زندگى، مستلزم آن است که انسان‏ها آزادانه با یکدیگر به توافق بر سند؛ نه آن‏که تحت تأثیر نیرومند نیروهاى خارجى به این توافق دست یابند.
این اجماع و توافق در سطح نظرى، از طریق گفت‏وگو حاصل مى‏شود و چهار امر زیر زمینه‏ساز معتبر بودن گفته‏ها مى‏شود: «اول، نطق سخن‏گو باید قابل فهم باشد؛ دوم، موضوعاتى که به وسیله سخن‏گو عنوان مى‏شود، باید حقیقت داشته باشد تا نشان دهد شناخت او قابل اعتماد است؛ سوم، در ارائه قضیه باید متکى به نفس باشد؛ چهارم، باید ببینم که آیا سخن‏گو حق چنین نطقى را دارد یا خیر. اجماع وقتى ایجاد مى‏شود که تمامى این امور وجود داشته باشد و اجماع در صورت نبود هر یک، از میان مى‏رود.» لذا در راه رسیدن به تفاهم باید چهار اعتبار(5) وجود داشته باشد: 1. فهمیدنى بودن؛ 2. صداقت؛ 3. درستى؛ 4. صدق.
این چهار دعوى اعتبار، در پس هر نوع ارتباطى نهفته است و هر کس که در ارتباط شرکت مى‏کند، لاجرم مدعى این اعتبارهاست؛ زیرا مى‏توان از او پرسید: 1. چه مى‏گویى؟ 2. آیا واقعاً منظورت این است؟ 3. آیا محقى که این را بگویى؟ 4. آیا آنچه مى‏گویى صادق است؟
در جریان گفت‏وگو و ارتباط آزاد و غیرتحمیلى در میان کنش‏گران، مى‏توان صورتى از گفت‏وگو و مبادله را در نظر آورد که با گسترش دیدگاه هابرماس به سطح کلان، آن را در میان تمدن‏ها مفروض مى‏گیریم. لذا تمامى موارد مطروحه در دیدگاه هابرماس را تسرى داده و کافى است، فى‏المثل، به جاى کنش‏گر الف و ب، تمدن‏هاى الف و ب را ارائه داد. این ارتباط، مى‏تواند از سوى یک تمدن و فرهنگ، صورت استعمارگرانه به خود گیرد و هم مى‏تواند ارتباطى مبتنى بر ادعاهاى معتبر باشد.
اشاره‏
1. دعاوى مکتب فرانکفورت، با صرف نظر از پاره‏اى افراطها، بسیار قابل تأمل و شنیدنى است. به ویژه این‏که این دعاوى از درون اندیشه مدرن برخاسته‏اند و نوعى نگاه فیلسوفانه انتقادى در آنها وجود دارد. در جامعه علم‏زده امروزى، شنیدن و تأمل کردن در این دعاوى مى‏تواند فضایى جدید را پیشاروى اهل دانش قرار دهد تا بى‏مهابا خود را تسلیم سلطه قاهرانه علم پوزیتیویستى جدید نکنند و جرأت پیمودن راه‏هاى دیگر را نیز پیدا کنند.
2. تقسیم‏بندى سه گانه علم به: علوم فیزیکى، علوم تاریخى و تفسیرى و دانش انتقادى، قابل تأمل است. آیا هیچ نوع علم دیگرى نمى‏تواند وجود داشته باشد؟ علوم شهودى هیچ جایگاهى ندارند؟ علوم دینى و وحیانى چطور؟ آیا آنچه را دانش انتقادى خوانده‏اند، چیزى جاى‏گزین فلسفه است یا همان است؟
3. همچنین این ادعاى نویسنده که مى‏توان شرایط گفت‏وگوى میان افراد را که در بیان هابرماس آمده است، به گفت و گوى میان تمدن‏ها تسرى داد، قابل تأمل جدى است. ابعاد متعددى در گفت‏وگوى تمدن‏ها وجود دارد که در گفت‏وگوى میان افراد نیست. مثلاً این‏که آیا تمدن‏ها هویت حقیقى دارند یا چیزى جز افراد نیستند. گفت‏وگوى آنها چه معنایى مى‏تواند داشته باشد؟ چه بخش‏هایى از تمدن‏ها مى‏توانند با یکدیگر گفت‏وگو کنند؟ و ده‏ها سؤال دیگر.
پىنوشت:
1) حسین ادیبى و عبدالمعبود انصارى، نظریه جامعه‏شناسى، چ 1، جامعه، 1358
2) رابرت هولاب، یورگن هابرماس، ترجمه حسین بشیریه، چ 1، نشر نى، 1375
3) cognitive interest
4) practical Interest
5) validity
آبان، ش 8

تبلیغات