آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مراد ثقفى در این گفت‏وگو جریان جنبش اصلاحات در ایران را مورد بررسى و انتقاد قرار مى‏دهد. او معتقد است این جنبش فاقد برنامه و سیاست کافى است.

متن

براى ارزیابى چهار سال گذشته به چند نکته باید اشاره کنم: یکى از مهم‏ترین ویژگى‏هاى جنبش اصلاح‏طلبى در ایران، تقدم برآمدن جنبش سیاسى اصلاح‏طلبى بر جنبش اجتماعى آن است. الگوى معمول جنبش‏هاى اصلاح‏طلبانه چنین بوده است که یک جنبش اجتماعى به وجود مى‏آید، گسترده مى‏شود، بر روى دستگاه سیاسى مملکت فشار مى‏آورد و خواسته اصلاحى خود را مطرح مى‏کند. در ایران، ما نمى‏توانیم جنبش سیاسى را تابع جنبش اجتماعى بدانیم؛ بلکه جنبش سیاسى خود وضعیتى مستقل داشته است.
جنبش اصلاح‏طلبى ایران پس از دوم خرداد 76 قدم در راه گذاشت؛ اما به محض روبه‏رو شدن با موانع، ناگهان در لاک خود فرو رفت و همه چیز فقط در یک هسته مرکزى، مورد بحث قرار گرفت. این هسته کوچک براى خود تصمیم مى‏گرفت و تصمیماتش را هم نمى‏توانست بازگو کند. از سوى دیگر، این جریان به جنبش دانشجویى رجوع کرد و از آنها خواسته‏هایى را تحت عنوان فشار از پایین طلب کرد تا در چارچوب دیگرى به چانه‏زنى بپردازد. این‏جاست که مى‏گوییم جنبش سیاسى نتوانسته است پیوندى را به واسطه برنامه سیاسى با اقشار مختلف جامعه برقرار کند و این پیوند را به صورت سازمانى ادامه دهد. در نتیجه، امروز جریان اصلاح‏طلبى بیشتر شبیه یک ستاد مشترک شده است که عده‏اى از درجه‏داران اصلاحات در آن تجمع کرده‏اند و یک سرى تصمیمات مى‏گیرند و در نهایت مى‏خواهند این تصمیمات را به بدنه جامعه ابلاغ کنند.
فعلاً جناح چپ، رهبرى اصلاحات را بر عهده دارد. به نظر شما این جناح به سرفصل‏هاى ارائه شده توسط آقاى خاتمى اعتقاد واقعى دارد؟
من هم قبول دارم که جنبش اصلاحى را نمى‏توان به چپ اسلامى تقلیل داد؛ اما نمى‏پذیرم که چپ، بعداً به جریان اصلاحات پیوسته باشد. جناح چپ بعد از شکستش در انتخابات مجلس چهارم، به نقد گذشته خود پرداخت و ارزش‏هاى دموکراتیکى را مطرح نمود که بعداً وجه غالب گفتار جناح چپ شد. از طرفى یک جنبش فرهنگى را نیز قبل از دوم خرداد شاهدیم. در نشریات فرهنگى کشور در آن زمان، مباحثى چون همزیستى فرهنگ‏ها، جامعه مدنى، تساهل، دموکراسى و... وجود داشت. در عین حال وجه فرهنگى اصلاحات، برخاسته از جناح چپ نبود. در وجه توسعه سیاسى جناح چپ هم سهیم بود و اصلاحات اقتصادى هم از همان زمان ریاست جمهورى آقاى هاشمى شروع شده بود. بنابراین اگر چه رهبرى جنبش اصلاحات را آقاى خاتمى بر عهده گرفت؛ ولى آبشخورهاى دیگرى داشت. آقاى خاتمى هم سعى کرد تا در کابینه خود، تمام این جریانات را داخل کند؛ ولى به کسانى که هیچ نماینده مشخصى نداشتند، توجه نشد. وقتى شعار «ایران براى ایرانیان» در انتخابات مجلس مطرح شد، این تصور به وجود آمد که طرفداران اصلاحات مى‏خواهند علاوه بر کسانى که صدا دارند، به کسانى که هیچ وقت صدایى نداشته‏اند نیز جاى بدهند. ولى این طور نشد. آنها حتى بخشى از کسانى را که صدا داشتند - مثل کارگزاران - کنار گذاشتند؛ آن هم به طرز بسیار نادرست و پوپولیستى. واقعاً این سؤال وجود دارد که چرا جنبش اصلاحات در این چند سال نتوانسته است به شعار «ایران براى ایرانیان» عمل کند. آنها باید بگویند که تمام شهروندان کشور، اگر جرم و جنایتى انجام نداده باشند، مى‏توانند کاندیدا شوند و ما هم از این کاندیداتورى دفاع مى‏کنیم. شما مى‏بینید آقاى حجاریان، نگرانى‏اش را از مهاجرت موج سوم از ایران اعلام مى‏کند؛ ولى مى‏گوید که موج اول، ضد انقلابیون بودند و مهاجرت کردند. اشکالى هم ندارد. این‏جاست که داستان خودى و غیر خودى مثل دم خروس بیرون مى‏زند. «ایران براى ایرانیان» در کجاى تحلیل آقاى حجاریان قرار دارد؟
زمانى گفته مى‏شد که مجلس دست ما نیست و حالا که مجلس فتح شده است، گفته مى‏شود که نهادهاى شوراى نگهبان و مجلس تشخیص مصلحت امکان فعالیت مثبت را سلب کرده‏اند. فکر مى‏کنم دولت اصلاحات باید به سراغ مسائل پایه‏اى برود.
بالاخره مسأله شوراى نگهبان، مسأله‏اى جدى است. این شورا صلاحیت بسیارى را در انتخابات تأیید نکرده است و برخى از تصمیمات مجلس را هم تصویب نکرده است؛ اما مسأله این است که ما باید با این نهادها چه کنیم. آیا برنامه داریم یا نه؟ بحث رفراندوم کجا رفت؟ ابتدا عصر ما با آن مخالفت کرد و گفت: هر کس این بحث را مطرح کند در مقام برانداز قرار مى‏گیرد. سپس آن را از آنِ خود کرد؛ اما نگفت براى چه و در چه جهتى انجام مى‏شود. معلوم است که رفراندم براى تغییر قانون اساسى انجام مى‏گیرد. اگر مانعى وجود نداشت که ما احتیاجى به اصلاحات نداشتیم.
من فکر مى‏کنم اصلاح‏طلبى اکنون اصلاً سیاستى ندارد. پیش بردن اصلاحات منوط به این است که شما به تمام گروه‏هاى سیاسى بفهمانید که اصلاحات به نفع آنهاست. این‏جاست که استراتژى دیگرى مطرح مى‏شود. حالا مى‏توان لوایحى را که مورد حساسیت شدید جناح مقابل قرار مى‏گیرد، به مجلس نفرستاد و مى‏توان لوایح ادغامى را به مجلس فرستاد. برنامه دقیقاً همین است.
گفته‏هاى افراد شاخص جناح چپ، حاکى از آن است که قانون اساسى ظرفیت لازم را دارد و این نهادها اگر در دست اصلاح‏طلبان باشد، دیگر مشکلى نیست.
مى‏توان در چشم‏انداز سیاسى چنین تصورى هم داشت و معتقد بود که قانون اساسى پاسخ‏گوى نیاز اصلاحات است. ولى باید توضیح دهیم چگونه این استفاده انجام مى‏شود. صورت مسأله، راه حل نیست. یک سرى مى‏گویند قانون اساسى باید تغییر کند و عده‏اى در مقابل آن مى‏ایستند. بازى دو قطبى مى‏شود و البته هیچ کدام از دو طرف هم نمى‏دانند چه مى‏خواهند. آنهایى که مى‏گویند قانون اساسى باید عوض شود، توضیح دهند چگونه آقاى خاتمى از دل همین قانون برآمده است و آنهایى که مخالف تغییر قانونند، توضیح دهند چرا کارى نمى‏توانند بکنند؟
در دو سال ابتدایى فعالیت‏هاى آقاى خاتمى، تئورى «فشار از پایین و چانه‏زنى از بالا»، روند نسبتاً خوبى داشت؛ اما کم‏کم به جاى دو گام به جلو و یک گام به عقب، شاهد سیاست یک گام به جلو و دو گام به عقب هستیم.
به نظر من، مشکل در چانه‏زنى از بالا نیست؛ بلکه نگرانى من از فشار از پایین است. سیاست از باب معامله و مذاکره است. ما زمانى فکر مى‏کردیم سیاست از باب اعتقادات است؛ اما حالا به سیاستى کاملاً عینى و زمینى دست پیدا کرده‏ایم. چند بار از جنبش دانشجویى مى‏خواهیم که این فشار از پایین را ایجاد کند؟ جنبش اصلاحات نمى‏تواند ظرف مناسب را براى این فشارها ایجاد کند. در واقعه کوى دانشگاه، یک عده دانشجوى ناراحت و عاصى، حرکت سیاسى انجام دادند. این حرکت را جنبش دوم خرداد نتوانست کنترل کند. تمام بزرگان جنبش دوم خرداد به کوى دانشگاه رفتند و دانشجویان را به آرامش فرا خواندند؛ اما موفق نشدند. چرا موفق نشدند؟ تمام این مسائل، ناشى از ناتوانى جنبش دوم خرداد در بسیج فشار از پایین است؛ نه چانه‏زنى در بالا. شما وقتى نمى‏توانید با گروهى که شما را به عنوان رهبر انتخاب کرده‏اند، ارتباط برقرار کنید، پس بحث بر سر فشار از پایین است. آقاى خاتمى نتوانسته است بین ارزیابى خودشان از جامعه مدنى و ارتباط آن با مدینةالنبى و برداشت عموم مردمى که به ایشان رأى داده‏اند، ارتباط برقرار نماید. آقاى خاتمى باید توضیح دهد که منظورش از دموکراسى اسلامى چیست؟ این‏جاست که ارتباط با مردم برقرار نمى‏شود. شما نمى‏توانید به صورت قافله‏سالار حرکت کنید و کارى با قافله نداشته باشید؛ چون قافله با شما نمى‏آید. اگر از مدینةالنبى همان شعار «ایران براى ایرانیان» بیرون مى‏آید که در آن شهروند درجه یک و درجه دو وجود نداشته باشد، اشکالى ندارد. انتقاد این است که چرا مسائل را کلى مطرح مى‏کنند.
حال سؤال این است که آیا به نظر شما جنبش اجتماعى اصلاحات ساختار مناسبى دارد؟ به نظر مى‏رسد مردم به جاى عقلانیت، تن به احساسات داده‏اند و در یک قالب پوپولیستى متشکل شده‏اند.
تا زمانى که شما نپذیرید دیگرانى هم وجود دارند که باید بتوانند بر اساس دیدگاه‏هاى خودشان شروع به بسیج کردن مردم بکنند، به سمت دموکراسى گام بر نمى‏دارید. ضعف پوپولیسم در همین‏جاست. در پوپولیسم فقط به یک نیرو اندیشیده مى‏شود؛ در حالى که در دموکراسى حداقل دو نیرو وجود دارد. امروز با توجه به پیچیدگى جامعه و منابع مختلف فکرى و فرهنگى نمى‏توان به سمت دموکراسى رفت؛ مگر این‏که امکان بسیج براى هر طرز تفکرى به وجود آید. بزرگان جنبش اصلاح‏طلبى خیلى دیر به این قضیه رسیده‏اند و تازه فهمیده‏اند که بسیج پوپولیستى جواب‏گوى جامعه ما نیست. حجاریان تازه به این مسأله اعتراف کرده است.
این توصیه شما بود به رهبران اصلاحات؛ به مردم چه توصیه‏اى دارید؟
من مستقیماً توصیه‏اى به مردم ندارم. یکى از مشکلات روشنفکران و رهبران سیاسى ما همیشه این بوده است که مى‏خواسته‏اند رابطه بلاواسطه با مردم داشته باشند. این کار درستى نیست. باید نهادهاى واسطه تشکیل شود و به‏واسطه آن عمل سیاسى انجام شود.
افراد سیاسى ایران باید تمام تلاش خود را براى به‏وجود آوردن تشکل‏ها صرف کنند. جامعه باید از طریق تشکل سامان پیدا کند؛ نه این‏که مستقیماً با مردم صحبت شود. وقتى ما مى‏گوییم پوپولیسم، دموکراسى نمى‏آورد، بدین معنى است که افراد و روشنفکران و فعالان سیاسى باید عمده تلاش خود را براى تنظیم و تبیین برنامه و تشکل‏یافتگى جامعه بگذارند.
اشاره‏
محتواى این گفت‏وگو به خوبى بیان‏گر این واقعیت است که طرفداران اصلاحات در جامعه ما دیدگاه‏هاى کاملاً متفاوتى دارند. این گفت‏وگو دیدگاه متولیان اصلاحات را در چند نکته مورد اعتراض قرار مى‏دهد: 1. جنبش اصلاحات مبتنى بر یک جنبش اجتماعى نیست و صرفاً در سطح تحریکات سیاسى قرار داد؛ 2. جنبش اصلاحات فاقد صداقت لازم در طرح شعارهاى سیاسى - اجتماعى است؛ 3. جنبش اصلاحات فاقد برنامه‏ریزى لازم است و استراتژى و اهداف خود را به خوبى تعیین نکرده است؛ 4. رهبران اصلاحات به طور کامل ملتزم به رفتار و ایده‏هاى دموکراتیک نیستند و بیش از آن‏که بسیج اجتماعى اصلاحات تابع قواعد رفتار دموکراتیک باشد، از ضعف پوپولیسم رنج مى‏برد.
بر این اساس انتظار آقاى ثقفى از جناب آقاى خاتمى آن است که به جاى طرح شعار مدینةالنبى، بیشتر به عملى شدن شعار «ایران براى ایرانیان» بیندیشند. چارچوب نظرى گفتمان آقاى ثقفى تحقق کامل دموکراسى با همان شاخصه‏هاى معروف است. از این رو تعبیر دموکراسى اسلامى که در کلمات آقاى خاتمى رایج است، خوشایند ایشان نیست. بر این اساس، منظور ایشان از برنامه‏ریزى و سیاست‏گذارى نیز طراحى ابزارهاى لازم در گذار از موقعیت جامعه‏اى سیاسى با دغدغه‏هاى دینى(مدینةالنبى و دموکراسى اسلامى) به دموکراسى محض است. البته مخفى نیست که ادبیات تولید شده توسط طرفداران اصلاحات، گاه این توقع و انتظار را تشدید کرده است.
جهان اندیشه، ش 5

تبلیغات