آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در پى یافتن پاسخى براى این پرسش است که «مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه به‏خصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است؟». شکسته شدن انحصارهاى روشنفکرى، آموزش همگانى و ارتباطات جمعى و به‏خصوص تعدد رسانه‏ها و عرضه گسترده عقاید، از جمله عواملى هستند که از نظر نویسنده مقاله در ایجاد تحول مورد بحث مؤثر بوده‏اند.

متن

مجموعه ارتباطات گسترده و آموزش جمعى، شبیه به نقشى که صنعت چاپ در قرن شانزدهم در اروپا ایفا کرد، در حال تغییر دادن بخش عمده‏اى از دنیاى مسلمانان است که از آفریقاى شمالى تا آسیاى مرکزى، شبه قاره هند و مجمع‏الجزایر اندونزى گسترش یافته است. شمار کم‏نظیرى از معتقدان به اسلام، چه در شهر بزرگ و بین‏المللى استانبول یا حومه پاریس و یا در آبادى‏هاى دورافتاده سرزمین کوهستانى عمان، به بحث و بررسى اساس اعمال و عقاید دینى خود مشغولند. تصور چنین بحث‏هایى به هیچ وجه به ذهن اسلاف آنها که خودآگاهى اعتقادى پایین‏ترى داشتند، خطور نمى‏کرد. امروز دغدغه‏هاى اساسى ذهن خودآگاه بسیارى از دین‏داران را سؤالاتى چون «(ماهیت) دین من چیست؟»، «چه اهمیتى براى زندگى‏ام دارد؟» و «باورهاى دینى، چگونه اعمالم را جهت مى‏دهد؟» تشکیل مى‏دهد. این سؤالات عینى و روشن، مشخصاً پرسش‏هاى مدرنى هستند که بیش از پیش به بحث‏ها و اعمال همه مسلمانان شکل مى‏دهند و این در حالى است که گروهى در تلاشند تا با برگشت به سنت‏هاى پذیرفته شده و مرسوم، به اعمال و اعتقاداتشان مشروعیت دهند. توجه اصلى من روى این موضوع بوده است که مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه به‏خصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است. پاسخ به این سؤال، آسان‏تر از پاسخ به پرسش در مورد علت مسأله است؛ اما این پرسشى است که تا حد زیادى مورد بى‏توجهى قرار گرفته است.

از تعبیرات مبهمى چون «بنیادگرایى» و عبارت‏هاى جذابى مثل «غرب در برابر دیگران» اثر ساموئل هانتینگتون یا «مکه یا مکانیزه کردن» از دانیل لریز، نمى‏توان کمک زیادى در فهم این دگرگونى گرفت. نظیر چنین فرمول‏بندى‏هایى را مى‏توان در ادعاهاى ارنست گلنر و آخرین نوشته‏هایش پیدا کرد که اعتقاد دارد جامعه متمدن، از انحصار ایدئولوژیک توصیه شده اسلام ممانعت مى‏کند؛ و یا گفته‏هاى مالکوم هالپرین که معتقد است اسلام اصلاح‏طلب، فقط سبب باز شدن دریچه‏هاى سد مى‏شود و آن‏گاه سیلى به راه خواهد افتاد. در چنین دیدگاه‏هایى، نقش اسلام به صورت نمونه روشنى از عامل ممانعت کننده مذهب و متفکران مذهبى در تحقق جامعه مدرن تلقى مى‏شود؛ جامعه‏اى که در آن، افراد در طیف متنوعى از نظرات که الزاماً با تمایلات مذهبى جمعى همخوانى ندارند، بر سر انتخاب شیوه زندگیشان به گفت‏وگو مى‏پردازند.
شکسته شدن انحصارهاى روشنفکرى‏
یک عامل بسیار مهم‏تر در ایجاد تغییرات فوق، دسترسى بى‏سابقه مردم عادى به منابع اطلاعات و آگاهى در مورد مذهب و سایر امور اجتماعى‏شان در دوره حاضر است. همواره شاهد آن هستیم که در کشورهاى بسیارى، سران دولت‏ها، درس خوانده‏هاى مذهبى سنتى و وعاظ تأیید شده رسمى، در انحصارى کردن ابزار پرورش عالمان دینى دچار مشکل شده‏اند. انحصارهاى گذشته روشنفکرى، به گونه‏اى قطعى و برگشت‏ناپذیر در هم شکسته‏اند. آنچه که عصر حاضر را از گذشته متمایز مى‏کند، وجود شمار زیادى از معتقدان دینى است که به شدت علاقه‏مند به نوسازى مذهب، جامعه و نظام اجتماعى‏اند. در گذشته، افراد قدم اول و اصلى را براى تغییرات اساسى در تعالیم و ایده‏هاشان، در یک روند از بالا به پایین و در ایدئولوژى‏هاى رسمى جست‏وجو مى‏کردند. زعماى مذهبى و سیاسى دستورالعملى را ارائه مى‏دادند و دیگران پیروى مى‏کردند. ولى امروزه در اواخر قرن بیستم، انگیزه و جنبش اصلى براى تغییر ارزش‏هاى مذهبى، سیاسى و فرهنگى، نشأت گرفته از «پایین» است. در واقع، تغییرات مهم فقط در عرصه ایدئولوژى‏هاى مشخص رخ نمى‏دهد؛ بلکه این تغییرات را در حوزه مفاهیم پایه‏اى مطلق هم که عقاید و اعمال را قاعده‏بندى مى‏کنند، شاهدیم.
گروهى از محققین از جمله فریبا عادلخواه و الیور روى دانشمند علوم سیاسى معتقدند که در سالیان اخیر نسل جدیدى در ایران به وجود آمده که حتى در زمان انقلاب سال‏هاى 79 - 1978 چشم به جهان نگشوده بودند. این نسل در حال ایجاد تغییرات اساسى در جامعه ایران است که مى‏توان آن را دست‏کم معادل تغییرات حاصل در زمان انقلاب دانست. این دگرگونى‏ها شامل بالا رفتن احساس استقلال و خودبسندگى در مردان و زنان و همچنین ضرورت به وجود آمدن محیطى است که در آن، مذهب و سیاست، نه به شکلى که مورد نظر و خواست رهبران مذهبى رسمى ایران است، بلکه به گونه‏اى ظریف در هم تنیده شده‏اند.
اسلام در دوران مدرن‏
اگر مدرنیته را چون حالتى ضرورى از شکل‏گیرى فضاى عمومى جدید و از جمله محیطهاى دور از تصور نسل‏هاى قبل بدانیم، آن‏گاه پیشرفت‏هایى که در فرانسه، ترکیه، ایران و دیگر نقاط جهان رخ داده‏است، دال بر این خواهد بود که ما در حال حاضر در دوره‏اى از تغییرات عمیق اجتماعى در بخش مسلمان نشین جهان به سر مى‏بریم. شاخصه این عصر مدرن، آن است که گفت‏وگو و بحث درباره سنت، در مقیاس وسیعى در میان مسلمانان انجام مى‏گیرد. این مباحثه‏ها همچنین شامل آگاهى پیدا کردن از دیگر سنن مسلمانان و غیر مسلمانان مى‏شود.
تعدد رسانه‏اى‏
در سرتاسر دنیاى مسلمانان، آموزش همگانى و ارتباطات جمعى، مخصوصاً رشد تعداد رسانه‏ها و شیوه‏هاى برقرارى ارتباط، تأثیر عمیقى بر نوع تفکر مردم راجع به مذهب و سیاست داشته است. هر چه بر تعداد شیوه‏هاى ارتباطى افزوده مى‏شود، کنترل یکسویه اطلاعات و آرا، به مراتب دشوارتر مى‏گردد و به شکلى غیر عامدانه سبب رشد یک جامعه مدنى با تنوعى از عقاید مى‏شود.
براى مثال، کتاب قرآن و کتاب مقدس را که در 1992 توسط یک مهندس ساختمان سورى به نام محمد شهرور نوشته شده است، در نظر بگیرید. شهرور بحثى را مطرح مى‏کند که موضوعات متفاوتى از نقش زنان در جامعه، تا برقرار کردن مجدد ارتباطى خلاق با فلسفه‏هاى غیراسلامى را در بر دارد و اظهار مى‏کند که مسلمانان باید با قرائت و تفسیر مجدد متون مذهبى خود، آنها را براى مسائل اجتماعى و اخلاقى معاصر، قابل استفاده کنند. شهرور در حمله به معرفت متعارف دینى و مسلمات جزمى تندروهاى مذهبى و در بحث درباره ارائه یک بازتفسیر آزاد و دائمى که در جهت پیدا کردن راهى براى به کار بردن متون مذهبى در زندگى سیاسى و اجتماعى انجام مى‏شود، تنها نیست. براى مثال صادق جلال‏العزم متفکر سکولاریست سورى هم داراى رویکرد مشابهى است. در تاریخ 27 مى 1997 مناظره‏اى بین العزم و شیخ یوسف الکرادوى که یک روشنفکر محافظه‏کار مذهبى است، در تلویزیون ماهواره‏اى الجزیره و در برنامه «جهت مخالف» پخش شد. شاید در حافظه بسیارى از تماشاگران، این نخستین بارى بود که دیدگاه سنتى مذهبى در موضعى تدافعى و ضعیف‏تر قرار داشت.
افراد دیگرى هم در حمایت از این اصلاحات شرکت دارند. فتح‏اللَّه گولن، نمونه ترکیه‏اى بیلى گراهام، مرد معروف رسانه‏اى و مبلغ مسیحى آمریکایى است که توانسته دسته وسیعى از مخاطبان را جلب کند. گولن در گفت‏وگوهاى زنده تلویزیونى، مصاحبه‏ها و گفتارهاى پراکنده‏اش در مورد اسلام و علم، دموکراسى، مدرنیته، تسامح دینى و ایدئولوژیک، اهمیت آموزش و پرورش و رخدادهاى روز به بحث مى‏نشیند. او امروز نبض طیف وسیعى از مخاطبان ترک و مذهبى‏اش را در دست دارد. حرکت‏هاى مذهبى مثل رساله نور در ترکیه، به طور روزافزونى در جلب میانه‏روهاى مذهبى موفق عمل کرده‏اند. آنها با تأکید بر پیوند بین اسلام و خردورزى، علم و مدرنیته و عدم وجود تضاد ذاتى بین غرب و شرق، با پیش انداختن نقش آموزش در تمام سطوح، سبب جلب شمار کثیرى از تحصیل‏کردگان ترک شده‏اند.
همه کتب مذهبى، داراى جهت‏گیرى روشنفکرى نیستند. تعلیم و تربیت گسترده، منجر به ایجاد طیف وسیعى از مخاطبان شده که توانایى خواندن دارند؛ اما داراى سطح آگاهى بالایى نیستند و این خود سبب افزایش مشخص آنچه محقق فرانسوى، یوز گونزالس کوئیجانو، «کتاب‏هاى اسلامى ژنریک» مى‏خواند، شده است. اینها کتبى ارزان قیمت و خوش‏چاپند که براى این گروه از خوانندگان نوشته شده‏اند. بسیارى از این کتاب‏ها، توجه خود را معطوف به نیازهاى عملى زندگى مسلمانان در جهان مدرن و خطرات تخلف از دستورات اسلامى کرده‏اند و گرایش کلى به سمت تعقل و میانه‏روى در آنها نمودى ندارد. امروز اگر در عرض یک سال 5000 جلد از رمان نجیب محفوظ (نویسنده مصرى دارنده جایزه نوبل)، در کشورش به فروش برسد، موفقیتى براى وى محسوب مى‏شود؛ در همان حال کتاب‏هاى اسلامى اغلب از فروش شش رقمى برخوردارند.
عرضه گسترده عقاید
امروزه در نتیجه دسترسى بى‏واسطه و گسترده به نظرات مختلف که به صورت کتاب، مقاله، نوار یا پخش برنامه ارائه مى‏شوند، مرتباً تعداد بیشترى از مسلمانان، شخصاً به تفسیر متون مرجع اسلامى (سنتى یا مدرن) مبادرت مى‏کنند. این امر تا حد زیادى از گشوده شدن فضاى اقتصادى در بسیارى از کشورهاى مسلمان حاصل شده که اجازه مى‏دهد تا عوامل بازار، على‏رغم کسب نتایج ناگوار در کوتاه مدت، به شکل‏دهى مجدد اقتصاد خویش اقدام کنند. نتیجه حاصل، درهم ریختن برداشت‏هاى سلسله مراتبى پیشین از مرجعیت و اقتدار مذهبى است.
این دیدگاه نو روز به روز با باز شدن زمینه براى به کارگیرى زبان نمادین (سمبلیک) اسلام نضج مى‏گیرد. ترکیب رسانه‏هاى جدید و شرکت‏کنندگان جدید بحث‏هاى مذهبى و سیاسى، سبب مى‏شود تا علاقه‏مندان از شیوه‏هاى مختلفى که در آن، اسلام و ارزش‏هاى اسلامى قادر به بازآفرینى‏اند، آگاه‏تر شوند. در واقع، شاهد برخوردى نه بین غرب و یک گروه مقابل، بلکه بین صاحبان عقاید و آراى گوناگون در درون یک ملت یا تمدن هستیم.
البته باید توجه داشت که اولاً وجود یک فضاى عمومى رو به گسترش، ضرورتاً به معناى وجود چشم‏اندازهاى مطلوب‏ترى براى دموکراسى و حتى جامعه مدنى نیست. رژیم‏هاى اقتدارطلب، قابلیت همخوانى و وفق یافتن را با یک فضاى عمومى گسترش یافته دارند؛ گرچه این فضا راه‏هاى مساعدترى براى آگاهى از نمونه‏هاى رقیب و جایگزین اقتدار سیاسى و مذهبى در اختیار مى‏گذارد. هرچند جامعه مدنى، پیش‏شرط و مقدمه‏اى براى دموکراسى محسوب مى‏شود؛ اما الزاماً در بردارنده دموکراسى نیست. دوم، این‏که مذهب بر خلاف فرضیات نظریه‏پردازان سابق مدرنیزاسیون، نقش عمده‏اى را در زندگى جمعى بازى مى‏کند. در این‏جا باید به نمونه‏هایى چون انقلاب ایران، جنبش همبستگى در لهستان و یا افزایش اهمیت سیاسى الهیات رهایى بخش در آمریکاى لاتین اشاره کنم. در پرو و گواتمالا، همچنان که گروه‏هایى از روحانیون شامل کاتولیک‏هاى پیشرو، سبب شکل گرفتن یک ثبات اجتماعى مى‏شوند که نه تحمیل شده از بالا، بلکه شکل گرفته از پایین است، سطوح بالاترى از اعتماد و اطمینان و توان‏هاى تشکیلاتى به دنبال دگرگونى‏هاى مذهبى رخ نموده است. سوم، این‏که اکنون زمان آن رسیده تا نقش روشنفکران مذهبى را دوباره بررسى کنیم. در دهه 1960 ادوارد شیلز، این بحث را مطرح کرد که تنها روشنفکران دلبسته به ارزش‏هاى مدرن بینش فرا رفتن از هویت‏هاى کوچک و محدود و پیوستن به مفهوم یک ملت - دولت مدرن را دارند. چنین رویکردى تلویحاً نقش روشنفکران مذهبى را کم‏رنگ و حاشیه‏اى مى‏سازد. مدرنیته معمولاً به صورت وضعیتى از افزایش دامنه انتخاب‏ها، بسط و گسترش آزادى‏هاى انسانى و انتخاب مردم در عهده‏دار شدن مسؤولیت خویش در نظر گرفته مى‏شود. در این دیدگاه، مذهب فقط با تطبیق خود با شاخصه‏هایى چون عقلانیت، نسبى‏گرایى، پذیرفتن سکولاریزاسیون، توافق با علم، ارتباطات اقتصادى و دولت، قادر است که تأثیر خود را حفظ کند. اگر مجدداً آنچه را اروپا با سکولاریسم تجربه نمود، مورد ارزیابى قرار دهیم، آن‏گاه کمتر نقش اعمال و ایده‏هاى مذهبى را در زندگى جمعى مسلمانان موردى استثنایى فرض خواهیم کرد. در واقع، مدافعان معاصر سکولاریسم، اغلب در ماندگارى و روشن‏بینى مؤسسه‏هاى کاملاً سکولار در ایالات متحده، هند و دیگر کشورها، مبالغه مى‏کنند. به نظر مى‏رسد در بسیارى نقاط، سکولاریسم ستیزه‏جو، نوعى از قرابت را با اقتدارگرایى و عدم تسامح به
همراه دارد. فتح‏اللَّه گولن در ترکیه، محمد خاتمى در ایران و محمد شهرور در سوریه، این چنین، مخاطبانشان را جلب کرده‏اند. در واقع مذهب و روشنفکران مذهبى نقش خود را به صورت تداوم یافته در جامعه مدرن بازى مى‏کنند.
گیلز کپل، چندین سال پیش در عبارت مهیجى بیان داشت: بنیادگرایى، «انتقام خدا»، اما امرى کاملاً مدرن بود. اعتقاد بعضى بر این است که در دهکده جهانى، تنها «تهدید سبز» امکان جهاد و ایستادگى در برابر پیشروى مدرنیزاسیون و روشنفکرى را ارائه مى‏دهد. من مخالف این عقیده‏ام و بر این اعتقادم که مباحث در بین روشنفکران دنیاى مسلمان به طور روزافزونى نشان‏گر همان بحث‏هایى است که در دیگر نقاط دنیا مطرح است.
اشاره‏
نویسنده همچون بسیارى دیگر از متفکران معاصر غرب در پى یافتن پاسخى براى این پرسش است که «مذهب، چگونه در این برهه تاریخى و در این زمینه به‏خصوص، به موضوع مورد بررسى در ذهن بسیارى از مردم تبدیل شده است؟» اما آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته و گاه از سوى اندیشمندان و سیاست‏مداران غربى عمداً مورد تغافل قرار مى‏گیرد، جایگاه اصلى و اهمیت این حادثه در این برهه خاص تاریخى است. درک و تحلیل این نکته، نه تنها مى‏تواند بستر پاسخ‏گویى به پرسش یاد شده را فراهم سازد؛ بلکه از سوء تعبیرهایى که گاه از سوى غربى‏ها ترویج مى‏شود، جلوگیرى مى‏کند. نویسندگان غربى، چنان که نویسنده نیز اشاره کرده است، به جاى رویارویى واقع‏بینانه با این مسأله، سعى کرده‏اند با تعابیرى چون بنیادگرایى، ارتجاع، اسلام سیاسى، خشونت‏گرایى و تروریسم، براى این معادله پیچیده، راه حلى ساده و آسان بیابند. نکات زیر احتمالاً به روشن‏تر شدن فضاى بحث و ارائه ابعاد دیگرى از موضوع کمک مى‏کند.
1. چنان که گفته شد، پیش از پرداختن به ماهیت و علت پدیده نوین اسلام‏گرایى، باید به اهمیت و جایگاه آن در عصر کنونى واقف گشت. این پدیده تقریباً در سه دهه پیش، آن‏گاه رخ نمود که مدرنیسم غربى در قله‏هاى شکوفایى و سلطه بر شرایط فرهنگى و سیاسى جهان، مى‏رفت تا همه شؤون حیات اجتماعى مسلمانان را در بر گیرد. در آن هنگام، نه تنها سرمایه‏دارى لیبرال پیروزمندانه در توسعه دامنه قدرت سیاسى و اقتصادى خود به سرعت پیش مى‏رفت؛ بلکه سوسیالیسم مارکسیستى نیز بر بخش عمده‏اى از کشورهاى جهان سیطره داشت و جنبش‏هاى چپ را در گوشه و کنار جهان به خوبى هدایت مى‏کرد. آن زمان، در منطق غرب، عهد دین پایان یافته تلقى مى‏شد و بسیارى از عالمان و روشنفکران مسلمان، حتى تصور ظهور دوباره دین در صحنه جامعه و جهان مدرن را در مخیّله خویش راه نمى‏دادند. آنچه در این پدیده به وضوح تازگى داشت، رویکرد گروه‏هایى از جوانان به مذهب بود که نه تنها تمام آموزه‏ها و تربیت خویش را از فرهنگ سکولار غربى گرفته بودند؛ بلکه بیشتر عمر و حیات خود را در متن جامعه‏اى مدرن، با حاشیه‏اى از اسلام سنتى گذرانده بودند. بنابراین، نشانه‏هاى این گونه گرایش‏هاى دین‏خواهانه هم اکنون در جوامع غربى و غیر غربى نیز پدیدار شده است و به تدریج فرایند «سکولارگرایى» به «سکولارزدایى» تبدیل مى‏شود.(1)این پدیده اسلام‏خواهى را بیش از هر چیز باید یک «نه» بزرگ به مدرنیته، در هر دو گرایش چپ و راست، تلقى و تفسیر کرد.
2. با پذیرش اصل فوق مى‏توان با نویسنده محترم همراه شد که یکى از لوازم این گرایش عام، رویکرد گسترده به متون اسلامى و بازخوانى آنها از سوى نسل جوان است. نویسنده، این گرایش را در ادامه همان جریان پیشین روشنفکرى و توسعه همان تجربه مى‏داند. البته تردیدى نیست که روشنفکران مسلمان یا سکولار نیز در حاشیه این فرایند رشدى افزون‏تر داشته‏اند؛ ولى آنچه در متن این پدیده قابل رؤیت است، گرایش و قرائتى از نوع دیگر است. با استناد به قرائن و شواهد گوناگون مى‏توان گفت که اقبال گسترده به منابع دینى در شکل جدید، نه در قالب بازتفسیرهاى روشنفکرانه از دین در توجیه مؤلفه‏هاى مدرنیته، بلکه در قالب دریافتى نوین و اصیل از اسلام به عنوان راهنماى عمل و برنامه زندگى اجتماعى بوده است. به نظر مى‏رسد که نویسنده محترم نتوانسته است این متن را از حاشیه آن جدا کند.
در یک کلام، موج جدید اسلام‏گرایى، به جاى آن‏که اسلام را به دین شخصى تحویل بَرد و آن را در حوزه خصوصى محصور کند، خواهان اسلام سیاسى و بازگشت به بنیادهاى اسلامى براى رهایى انسان از فروغلتیدن در تباهى‏هاى اجتماعى و اخلاقى مدرن است.
3. حقیقت آن است که در دنیاى اسلام در قرن گذشته طیفى از آراء و برداشت‏ها وجود داشته است که از یک سو به سلفى‏گرى و اقتدارطلبى و از سوى دیگر به تأویل‏گرایى‏هاى مدرن ختم مى‏شده است؛ اما در این بین برداشت‏ها و جریان‏هاى متنوع دیگرى هم بوده‏اند که ظاهراً بیشترین تأثیر را در ظهور موج نوین اسلام‏خواهى داشته‏اند. نویسنده محترم به دلیل ناآشنایى با این گرایش‏هاى میانه، تحلیل خود را صرفاً به دو سویه افراطى و تفریطى این طیف محدود ساخته است و با نفى اولى، لزوماً دومى را صحنه‏گردان این میدان معرفى مى‏کند. ایشان بنیادگرایى را امرى «کاملاً مدرن» مى‏خواند و معتقد است که «مباحث در بین روشنفکران مسلمان به طور روزافزونى نشان‏گر همان بحث‏هایى است که در دیگر نقاط دنیا مطرح است»؛ حال آن‏که در یک نگرش دقیق‏تر مى‏توان دریافت که آنچه انقلاب اسلامى ایران و سایر جنبش‏هاى دینى در دهه‏هاى اخیر را پایه‏گذارى و آبیارى کرده است، نه گرایش‏هاى سنتى و سلفى بوده است و نه مباحث روشنفکرى. این پدیده بیش از هر چیز، مرهون «اسلام اجتهادى» است که بر دو پایه اصالت و کارآمدى، به طور همزمان، تکیه دارد و حیات مادى و معنوى را در گرو تحقق اسلام ناب در صحنه عینى و عملى زندگى مى‏داند. به وضوح مى‏توان نشان داد که در چند دهه اخیر نه تنها روشنفکرى مدرن - سکولار یا دینى - نتوانسته است با این رویکرد و ذهنیت فراگیر و رو به رشد مسلمانان همراهى کند؛ بلکه مدل‏ها و برنامه‏هاى سیاسى و اجتماعى آن نیز با شکست‏هاى جدى مواجه شده است.
4. با توجه به آنچه گفته شد، مى‏توان با نویسنده موافقت کرد که نه تنها جغرافیاى سیاسى اسلام در حال تغییر است؛ بلکه جغرافیاى فرهنگى و تمدنى اسلام نیز در آستانه یک تحول جدى است. اما بى‏تردید پیش‏بینى ما نسبت به آینده تحولات و مکانیزم حاکم بر این فرایند، با آنچه نویسنده مطرح کرده است، فاصله دارد. البته این مسأله به سادگى قابل فهم و تحلیل نیست و عوامل و شرایط بسیارى در آن مؤثر است. در این میان، شرایط آینده جامعه جهانى از یک سو و توان تحرک و سازماندهى جمعى در هسته‏هاى اسلامى در سراسر جهان از سوى دیگر، دو عامل اصلى و تأثیرگذار مى‏باشند. ظاهراً براى داورى دقیق باید بیشتر انتظار کشید و روند تحولات جهانى و تحولات درونى جهان اسلام را با دقت و ژرف‏نگرى بیشتر پى‏گیرى کرد.
پى نوشت:
1) رک.: بازتاب اندیشه، ش 20، مقاله «موج نوین سکولارزدایى» از پیتر ال.برگر.
آفتاب، ش 10

تبلیغات