آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مقاله حاضر به معرفى کوتاهى از تاریخ بلند ایمان در تفکر مسیحى اختصاص دارد. نویسنده ضمن بیان ماهیت ایمان در متون اولیه مسیحیت و تحول معنایى آن در دوره‏هاى بعد، نشان داده است که این مفهوم از ایمان، تأثیرى ژرف در مکاتب و اندیشه‏هاى جدید غرب داشته است.

متن

بعد از چند قرن رکود و رخوت در اندیشه‏ورزى، روشنفکران ایران و جهان اسلام ناگهان با انبوهى از اندیشه‏هاى جدید روبه‏رو شدند که به جهت زبان منطقى و معقولى که به کار مى‏برد، به‏زودى همه‏گیر شد. از جمله مهم‏ترین مفاهیمى که در این زمره با زبانى شیوا، زیبا و معقول، تحت عناوین «اگزیستانسیالیسم»، «هرمنوتیک» و غیره وارد شد، بحث از «ماهیت ایمان» است. عمده مباحث، بدون توجه به وجود سررشته‏هاى این بحث‏ها در کلام مسیحى صورت مى‏گرفت و نمایندگان طرح این مباحث، بدون توجه به پیوندى که میان این مباحث و مسیحیت وجود داشت، به تفسیر و تأویل ایمان، دین و خدا در اسلام مى‏پرداختند؛ در حالى‏که این سؤال مهم که تا چه حد تفسیر آنها که مبتنى بر درک مسیحى از دین و ایمان است، مى‏تواند در مورد اسلام و ادیان دیگر صادق باشد، بى‏اهمیت تلقى مى‏شود.
ریشه واژه « faith » (ایمان)، در لاتین:
واژه «ایمان» از نخستین تاریخ استفاده آن در زبان انگلیسى (1551)، تحت تأثیر تقریر کلیسایى - مسیحى از این واژه، به معنى اعتقادى است که از اعتماد به حجیت چیزى ناشى مى‏شود؛ مانند اعتمادى که ما به قول و پیمان شخصى داریم. واژه «pistis» در عهد جدید به چنین معنایى است؛ مقابل علم و مرادف با محبت و عشق. در فصل یازدهم «نامه پولس به عبرانیان» تعریف ایمان این‏گونه آورده مى‏شود: «... ایمان، اعتماد بر چیزهاى مورد امید است و برهان چیزهاى نادیده». چنان که در ادامه تصریح مى‏شود، منظور از «ایمان» در این تعریف، بیش از آن‏که انتظار وعده‏هاى داده‏شده باشد، شامل اعتقاد به چیزهاى نادیده و نیامده مى‏شود.
ماهیت ایمان:
در تاریخ کلام و فلسفه مسیحى، بحث از ماهیت ایمان بحثى طولانى است. ریشه این بحث در تصور پولسى از مسیحیت و دین‏دارى نهفته است. او اساساً همه چیز دیانت مسیح را به ایمان‏ورزى خلاصه مى‏کند. بر خلاف دین شریعت‏مدار یهود که بر مناسک تأکید مى‏ورزید، مسیحیت پولسى بر سلوک و طریقت تأکید مى‏کند. محور این طریقت هم ایمان است. از توصیفات او در مورد ایمان چنین برمى‏آید که خشنودى خدا، در انجام فرایض شریعت و اخلاق نیست؛ بلکه صرفاً در ایمان‏ورزى است.
برخى نیز مانند آکوینى، آن را قابل پیوست به عقل مى‏دانند. آکوینى در پى آن است که نظام معقولى از گزاره‏هاى ایمانى فراهم کند تا بتوان آنها را به صورت مدلل و موجه ارائه کرد. در واقع، نظام فلسفى معقول آکوینى نیز در نهایت تلاشى براى تنظیم ایمان است؛ نه تبیین آن. در عین حال او سعى مى‏کند همچون ابن‏سینا فیلسوف باشد؛ نه متکلم و سعى مى‏کند غیر ایمان را بر مبناى بدیهیات توجیه کند. آکوینى به دنبال اثبات این گزاره آگوستین است که مى‏گوید: «ایمان در جست‏وجوى فهم است». در واقع، قول آگوستین که: «ایمان مى‏آورم تا بفهمم» به رسیدن ایمان به عقل اشاره ندارد؛ بلکه به جایگزینى ایمان و عقل اشاره دارد. در تفکر آگوستین، ایمان عجین با عشق است و تا آدمى عاشق خدا نگردد، امیدى به نیل به فهم اصیل از خداوند نیست.
معقولیت ایمان:
تفکر درخشان آکوینى در مورد نسبت عقل و ایمان، در نهایت، ایمان را امرى فراعقل مى‏بیند که مقدمه ورود به معقولات است؛ اما عین معقول نیست. در عین حال، نکته‏اى که هنگام مطالعه آثار آکوینى و دیگر متفکران قرون وسطا به آن برمى‏خوریم، این است که به این مسأله که آیا ایمان، خود معقول است یا نه، تقریباً توجهى نمى‏شود. این مسأله تحت این عنوان، ابتدا در دوره متقدم روشن‏گرى مطرح شد.
طرح لاک براى جمع‏آورى قراین بدیهى در اثبات گزاره‏هاى ایمانى، راه جدیدى در مقابل بحث از ایمان گشود؛ اما در نهایت، این باور او که مى‏توان وجود خدا، وحى و گزاره‏هاى ایمانى را به صورتى مدلل اثبات کرد، در قرن بیستم با انتقاداتى جدى روبه‏رو شد. در فلسفه ویتگنشتاین، زبان دین جدا از زبان فلسفه و علم است؛ لذا روشن است که در این دیدگاه، بین عقل که زبان خاص خود را دارد و دین که بافت زبانى دیگرى دارد، دیوارهاى بلندى وجود دارد.
ماهیت دین بر حسب ایمان مسیحى:
در نهایت، ایمان مسیحى همچنان وراى عقل باقى مى‏ماند و یکسره به واسطه عقل، یافتنى نیست؛ هرچند مى‏توان صورت معقول منظمى از گزاره‏هاى ایمانى به دست آورد. این، حداکثر وفاق عقل و ایمان مسیحى است و در سطح کلان، تصور نامعقولیت ایمان است که احساس مى‏شود. این تصور، بیشتر ناشى از تلاش آباى کلیسا براى جایگزین کردن گزاره‏هاى ایمانى کتاب مقدس به جاى علم است و چون نتیجه آن، رو در رو قرار گرفتن ایمان و عقل است؛ لذا در نهایت با محوریت یافتن تجربه و عمل این گزاره‏هاى ایمانى کتاب مقدس است که کنار مى‏رود و علم و عقل کاملاً بیگانه با ایمان تصور مى‏شود؛ لذا دین خود را به عنوان امرى نامعقول مى‏یابد.
سورن کرکگور، متکلم و متفکر دانمارکى قرن نوزدهم، نمونه اعلاى این تفکر است که ایمان را جدا از عقلانیت مى‏طلبد. در نظر کرکگور، ایمان امرى کاملاً انفسى و مربوط به گزینش شخصى است. هر چند چیزى به اسم مسیح تاریخى وجود نداشته باشد ، باز هم فرد مسیحى باید به ایمان خویش پاى‏بند بماند. تحلیل کلامى کرکگور از ایمان و تلقى از دین، تصور غالبى است که امروزه در بحث دین‏شناسى، کلام و فلسفه دین وجود دارد. دین، زبان و ساختمان خود را دارد و علم، فلسفه و تکنولوژى هم ساختمان متعلق به خود را دارند. این تصور از دیانت، در تشکیل جنبش‏هاى تفسیرى و علوم هرمنوتیک، پلورالیسم، ماهیت علم، سیاست، اخلاق و... قابل پى‏گیرى است. دنیوى و عرفى شدن این حوزه‏ها و موضوعات، مبتنى بر تصور نامعقولیت ایمان و تبدیل شدن آن به یک مسأله شخصى و فردى است؛ تصورى که ما امروزه تحت عنوان سکولاریزه کردن سیاست، اخلاق، علم و هنر مى‏شنویم. اینها در واقع مبتنى بر نحوه خاص ارتباط مسیحیت و ایمان مسیحى با علم و عقل و معاش و زندگى اجتماعى است. لذا چیزى که در کشور ما به عنوان فلسفه و مسائل جدید کلامى مطرح مى‏شود، عرضه پوششى است بدون کالبد.
اشاره‏
هرچند در محتواى مقاله حاضر جاى چند و چون وجود دارد و مى‏توان بر سستى یا کاستى در برخى مباحث انگشت نهاد، اما این مقاله بیشتر از آن رو مهم و شایان توجه است که به برخى تفاوت‏هاى بنیادین فکرى میان اسلام و مسیحیت اشاره مى‏کند؛ تفاوت‏هایى که امروزه نیز على‏رغم تأکید و تکرارهاى فراوان، هنوز مورد توجه و تأمل قرار نمى‏گیرد. این خلطها و نادیده‏انگارى‏ها مخصوصاً آن‏گاه آسیب‏رسان و زیان‏بار است که به مشابه‏سازى و تطبیق‏هاى ناروا از سوى روشنفکران مى‏انجامد و آنچه را که در حوزه فرهنگ و دیانت مسیحى رخ داده است، بر فرهنگ اسلامى نیز تسرى مى‏دهند. نکات زیر شاید به تکمیل و ایضاح بحث کمک کند:
1. برخلاف آنچه در قرآن آمده است که ایمان همواره در کنار عقل و علم و همسو با تعقل تعریف مى‏شود، در متون دینى مسیحى، تأکید اصلى بر مقوله ایمان (faith) و تسلیم است و عقل و علم را در رسیدن به معرفت و حقیقت، ناتوان و گاه مزاحم مى‏شمارد. همچنین قرآن کریم، از ایمان و عمل صالح توأمان یاد مى‏کند و یکى را بدون دیگرى ناتمام و نافرجام مى‏خواند؛ ولى در فرهنگ مسیحى، ایمان اصل و اساس است و به عمل چندان اهمیت داده نمى‏شود.
2. ستیز میان ایمان و عقل در اندیشه مسیحى، ریشه در عهد جدید دارد و به‏خصوص از سوى پولس که یکى از رسولان متأخر مسیحى است و داستان دشمنى‏هاى او با مسیحیان اولیه معروف است، اظهار شده است. این ستیز، دو ریشه و زمینه اصلى در متون مسیحى دارد: نخست آن‏که در عهد جدید، بسیار به فیلسوفان و فلسفه انتقاد شده و رویه عقلى را نکوهیده است و دوم آن‏که عقاید مهم مسیحى، همچون تثلیث و تجسد، مقولاتى عقل‏ستیز و خردناپذیرند. این در حالى است که این دو مضمون در قرآن کریم هیچ مشابهى ندارد.
3. تفسیر مسیحیت از ایمان و دور نگه داشتن آن از دست‏رس عقل، یک پیامد ناهنجار دیگر نیز به دنبال داشت که نویسنده محترم به اشاره از آن گذشته‏اند. شخصى کردن دین و بیرون کشیدن معرفت دینى از حوزه حیات عینى و اجتماعى که سرانجام به سکولاریسم و رشد فلسفه‏ها و دانش‏هاى سکولار انجامید، دقیقاً نتیجه چنین تفسیرى از نسبت میان عقل و ایمان بود. آن‏گاه که ایمان از حوزه عقل و عرف پا پس کشید و از ارائه یک عقلانیت دینى که بتواند حوزه نظر و حوزه عمل را در یک نظام منسجم فراگیرد، فروماند، زمینه ظهور خرد خودبنیاد و عرف مستقل از شرع فراهم آمد و راه دین و وحى، از عقل و تدبیر و اجتماع جدا گشت. پوشیده نیست که آنچه در قرون وسطا تحت عنوان حاکمیت دینى مطرح شد، تنها سیطره کلیسا بر برخى مناصب قدرت بود؛ نه حضور فلسفه و دانش کاربردى دینى در صحنه زندگى.
4. همچنین آنچه مى‏توان از این مطالب آموخت، تفاوت ادبیات و فضاى دین‏پژوهى در جهان اسلام و مسیحیت است. متأسفانه امروزه حوزه‏هاى دین‏شناسى و فلسفه در جامعه ما به سمت و سویى مى‏رود که با الگو قرار دادن همان ذهنیت‏ها و روش‏هاى غربى در شناخت مسیحیت، عیناً در اسلام‏شناسى نیز به کار رود. مباحثى چون تجربه دینى، هرمنوتیک، پلورالیسم و غیره اگر بومى‏سازى نشود و متناسب با درون‏مایه‏هاى فرهنگ قرآن مطرح نشود، نه تنها بدفهمى‏ها را دامن مى‏زند، بلکه گامى در مسیر بازشناخت معرفت اسلامى برداشته نمى‏شود. مسؤولیت و رسالت حوزه‏هاى علمیه و فضلاى جوان حوزه در این مسیر بسى بیشتر و گسترده‏تر است.
ابرار، 4/10/80

تبلیغات