آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو، نظرى کوتاه به ریشه‏هاى پیدایش نظریه پلورالیسم دینى شده و به پاره‏اى علل پیدایش این اندیشه در میان اندیشمندان مسلمان نیز اشاره‏اى شده است. همچنین با اشاره به پاره‏اى دیدگاه‏هاى درون‏دینى، ادله‏اى بر نفى پلورالیسم ذکر شده است.

متن

«پلورالیسم» در لغت به معناى تکثر و تعدد است و در اصطلاح فلسفه دین، به معناى تکثر ادیان، آن هم ادیان توحیدى مطرح شده است. براى آن‏که ریشه‏هاى مطرح شدن بحث پلورالیسم دینى را در فرهنگ مغرب‏زمین بررسى کنیم، مى‏توان آن را به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول، علل معرفتى است که اصلاً چرا این بحث به شکل معرفتى در فرهنگ غرب مطرح شده است و بخش دوم، علل فرهنگى و سیاسى است.
در زمینه علل معرفتى مى‏توانیم اولین و مهم‏ترین علت را همان نسبیت معرفت و این‏که معرفت و علم انسانى مطابق واقع نیست، ذکر کنیم. در حال حاضر، این امر به صورت یک اصل مسلم در غرب مطرح است. غربى‏ها با این دیدگاه به ادیان نگاه مى‏کنند؛ چون در هر چیزى با دیده نسبیت و شک مى‏نگرند و مى‏گویند از کجا معلوم که دین مسیح حق باشد و بعد مى‏پرسند که چرا دین اسلام دین حق است یا چرا دین بودا حق است. این، اولین علت طرح مسأله و قسمت عام آن است.
اما غیر از آن، علل دیگرى نیز وجود دارد که در رابطه با خود مسیحیت است و آن این است که آیا دین مسیحیت حق است یا نه. این بخش، به طور مستقیم با مسیحیت مرتبط است. آنها حتى در وجود حضرت عیسى شک کردند که آیا پیامبرى به نام عیسى وجود داشته است یا نه.
در زمینه‏هاى دیگر، علل سیاسى و فرهنگى وجود دارد که نقش زیادى ندارند. علل فرهنگى و سیاسى، بیشتر در مورد سکولاریسم نقش دارد؛ اما علل مهم در طرح پلورالیسم، همان علت‏هاى معرفتى است.
بحث پلورالیسم دینى از 40 - 50 سال پیش از این‏که در جهان اسلام مطرح شود، در جهان عرب بین مسلمانان مطرح بود و اینها پلورالیسم را به «علمانیت» ترجمه کرده بودند. شاید یکى از علت‏هاى رویکرد نواندیشان مسلمان به بحث پلورالیسم دینى، همین تقلید باشد؛ اما من این موضوع را به همه تسرى نمى‏دهم.
اما غیر از این، مى‏توانیم علل مختلفى در ارتباط با نواندیشان مسلمان ذکر کنیم که اولین و مهم‏ترین آنها، تفسیر نادرست نواندیشان مسلمان از اسلام است. متأسفانه برخى از این روشنفکران، شناخت عمیق و گسترده‏اى از اسلام ندارند و به صورت بنیادى ریشه‏هاى اسلام را نمى‏بینند. آنان گمان مى‏کنند که اگر ما قائل به پلورالیسم دینى نباشیم، اکثر مردم به جهنم مى‏روند. اغلب مردم جهان الآن مسلمان نیستند. اینها در شمار جاهلان قاصر هستند. اگر این عده با دین خودشان بمیرند، به جهنم نمى‏روند. این را بوعلى سینا در اشارات هم گفته است که اکثر مردم در عذاب نیستند و شهید مطهرى نیز قبل از انقلاب گفته است که ما مسلمانانى داریم که کافر مسلمان هستند. یعنى چه؟ یعنى در ظاهر اسلام نیاورده؛ چون اسم اسلام را نشنیده است و نمى‏داند اسلام دین حق است؛ اما در باطن خودش به فطرت خودش عمل مى‏کند و به عقل خودش عمل مى‏کند و اگر بمیرد، شهید مطهرى اسم او را «کافر مسلمان» گذاشته است. این مسلمان است؛ ولو اسمش کافر باشد.
بر خلاف مسیحیان که به وجود حضرت عیسى و حتى به کتاب مقدس خودشان، انجیل، شک دارند که آیا این کتاب واقعاً کتاب حضرت عیسى هست یا نه، ما مسلمانان این گونه نیستیم. ما ادله‏اى قطعى داریم که قرآن مجید به همین شکل از آسمان نازل شده است. مهم‏ترین دلیل درون‏دینى ما همین است. در قرآن مجید به عناوینى اشاره شده که خداوند متعال، از پیامبران پیشین، همچون عیسى، موسى و نوح پیمان گرفته است که وقتى پیامبر بعدى، یعنى پیامبر اسلام ظهور کرد، به او ایمان بیاورید و او را یارى دهید و این بزرگ‏ترین دلیل بر رد پلورالیسم دینى است.
از بحث پلورالیسم دینى قرائت‏هاى مختلفى ارائه شده است و قرائتى که رایج است و اسلام هم آن را قبول دارد، پلورالیسم اجتماعى یا فرهنگى است؛ به این معنا که در جامعه ما، اسلام، مسیحیت و یهودیت و همچنین مکاتب دیگرى هستند که ما آنها را مى‏پذیریم؛ اما کارى با این نداریم که بر حقند یا نه. این‏که طرفداران اینها در عرصه سیاست و اجتماع با هم عادلانه رفتار کنند و متحد باشند و زیر یک پرچم زندگى کنند، بدون این‏که به مناقشات لفظى و نزاع‏هاى فیزیکى بپردازند و همه آنها یک زندگى مسالمت‏آمیز داشته باشند، این را «پلورالیسم فرهنگى» مى‏گویند.
یک قرائت از این معنا، همان قرائت «پلورالیسم دینى» معروف است و منظور این است که همه ادیان در عرض هم حق هستند. مسیحیت هم حق است؛ یهودیت هم حق است؛ آیین هندو هم حق است و همه این‏ها به یک اندازه حقند. اگر منظور از پلورالیسم دینى این باشد، نمى‏تواند مورد قبول اسلام باشد؛ چرا که ما، هم با ادله عقلى و هم ادله دینى این را نفى مى‏کنیم.
قرائت دیگر از پلورالیسم دینى، به عنوان شمول‏گرایى است که هم متفکران غربى و هم اندیشمندان مسیحیت مطرح کرده‏اند؛ یعنى این‏که دین من حق است و اسلام حق است؛ اما رحمت خدا شامل حال پیروان ادیان دیگر هم مى‏شود و در قیامت آنها هم نجات پیدا مى‏کنند. این به عنوان شمول‏گرایى مطرح است؛ یعنى حق نیستند؛ اما لطف خدا شامل آنها مى‏شود.
قرائت دیگرى که مطرح است، انحصارگرایى است که در آن، یک دین، حق و بقیه باطل است. این یک نظریه افراطى است که اسلام حق است و بقیه پیروان ادیان دیگر همه به عذاب مى‏رسند. اسلام به این شدت این نظر را مطرح نمى‏کند.
اشاره‏
1. آقاى قراملکى در این گفت‏وگو توضیح کوتاهى در مورد علل پیدایش نظریه پلورالیسم عرضه کرده‏اند که در صورت داشتن مجال بیشتر، مى‏توانستند به ابعاد بیشترى از مسأله کثرت ادیان و رویکرد اندیشمندان به آن توجه کنند. این‏که ایشان نقش علل سیاسى و فرهنگى را در پیدایش پلورالیسم نفى کرده‏اند، چندان موجه به نظر نمى‏رسد. در هر حال، هر نظریه‏اى در بسترى خاص امکان ظهور پیدا مى‏کند. به عنوان مثال، اگر تلاقى افکار و اندیشه‏ها، آشنا شدن با کثرت دینى موجود در جهان بر اثر گسترش اطلاعات و ارتباطات، گسترش دامنه پژوهش در مسائل دین‏شناسى و آشنا شدن اندیشمندان با محاسن ادیان دیگر، بالا رفتن روح تساهل و مدارا، افزایش بى‏طرفى علمى و مانند آن نبود، هیچ‏گاه شاهد پدید آمدن نظریه‏هاى پلورالیستى نبودیم. اینها تنها بخشى از علل فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، اخلاقى و روان‏شناختى مسأله هستند.
2. ایشان در بخش علل معرفتى به دو نکته اشاره کرده‏اند: یکى نسبیت معرفت و دیگرى نقد تاریخى کتاب مقدس. هر دو نکته از علل پیدایش تردید در حقانیت مسیحیت بوده‏اند؛ هرچند تنها علل آن نیستند. اما آیا علل معرفتى دیگرى وجود ندارد؟ به نظر مى‏رسد تأمل و تحقیق بیشترى لازم است.
3. در برشمردن انحصارگرایى و شمول‏گرایى به عنوان قرائت‏هایى از پلورالیسم، امرى شگفت رخ داده است. انحصارگرایى، شمول‏گرایى و کثرت‏گرایى، هر سه دیدگاه‏هایى هستند که در پاسخ به مسأله تعدد و کثرت ادیان و بحث از حقانیت و نجات‏بخشى ادیان عرضه شده‏اند و این سه دیدگاه بدیل یکدیگرند. نباید انحصارگرایى و شمول‏گرایى را از قرائت‏هاى پلورالیسم به حساب آورد.
جام جم، 1 و 3/10/80

تبلیغات