نویسندگان: مهدی رهبری
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله به دیدگاه‏هاى مثبت و منفى منتقدان و حامیان جهانى شدن پرداخته شده است. نویسنده بر این باور است که جهانى شدن در کنار عوارض و پیامدهاى منفى، آثار مثبتى هم دارد که نباید نادیده انگاشت

متن

امروزه به‏خصوص از سوى کشورهاى عقب‏مانده و در حال توسعه با سؤال مهمى روبه‏رو هستیم و آن این‏که ماهیت مسأله جهانى شدن چیست؟ این نظام جهان‏گستر چه اهدافى را دنبال مى‏کند؟ پشت ظاهر جهانى شدن چه کسانى و با چه اغراضى نهفته‏اند؟ و سرانجام این‏که جهانى شدن به نفع چه کسانى خواهد بود؟
جهانى شدن، در کنار نتایج مثبت، مى‏تواند نتایجى منفى در پى داشته باشد. ریشه مشکلات پدیده جهانى شدن را باید در دو مسأله دید: اول، صنعتى شدن گسترده و بى‏پروا؛ دوم، انسانیت‏زدایى از علم، فن‏آورى و صنعت. منظور از گستردگى صنعتى شدن، تولید انبوه است که به بازار انبوه مى‏انجامد و سبب توزیع و مصرف انبوه از طریق فن‏آورى‏سازى و سرمایه‏اى کردن و انحصار و استثمار مى‏شود. منظور از انسانیت‏زدایى نیز تمرکز تام و تمام صنایع به نفع تجارت و قدرت اقتصادى تا حد کنارگذاشتن کامل دغدغه سلامت انسان و سعادت جسمى و ذهنى اوست.
از دید منتقدان، صنعتى‏شدن گسترده بدون استعمار جهانى‏شده ناممکن است و تا زمانى که نابرابرى اقتصادى در جهان وجود داشته باشد و کشورهاى ثروتمند و توسعه‏یافته تنها بر ارتقا و حفظ ثروت و رفاه خود پافشارى کنند، جهانى شدن هرگز نفعى براى همه کشورهاى جهان در پى نخواهد داشت.
از دید منتقدان سیاست جهانى کردن، این پدیده غیر از هدف‏هاى اقتصادى قدرت‏هاى بزرگ، اهداف فرهنگى گسترده‏اى دارد. از نگاه آنان، اگر غرب نتوانسته است با سیاست استعمار قدیم و جدید، فرهنگ ملتى را مخدوش و غربى کند، اینک با سیاست تدریجى و آگاهانه جهانى‏سازى به چنین امرى دست مى‏یابد. وسایل ارتباط جمعى، همچون شبکه‏هاى تلویزیونى، ماهواره‏ها و اینترنت، ترویج فرهنگ مصرفى و دنیوى، الگوسازى و مدگرایى، بسیارى از مردم جهان سوم را به سوى خود خوانده و سبب تردید در فرهنگ بومى شده است. این فرهنگ جهان‏گیر بیش از آن‏که انسجام ایجاد کند، باعث ایجاد تردید و نوسان مى‏شود.
در کنار کسانى که به جهانى شدن به عنوان توطئه غربى مى‏نگرند، برخى آن را امرى کاملاً طبیعى و تکاملى و در نتیجه خارج از اراده انسان مى‏دانند که از گذشته‏اى دور توسط ادیان، فرقه‏ها و نحله‏هاى فکرى مختلف تعقیب مى‏شده است. از این نقطه نظر، امروزه دولت - ملت‏ها، منطقه‏ها و شهرها همگى خواهان مساعدت و سرمایه‏گذارى شرکت‏ها و سرمایه‏گذاران فراملى هستند. نفوذ متقابل فزاینده میان اقتصادهاى محلى و جهانى به این معناست که تمایز متعارف میان محیطهاى تجارى - اقتصادى خاص و عام به‏تدریج اهمیت خود را با توجه به جریان‏هاى بالفعل کالاها و سرمایه‏ها و اشخاص از دست مى‏دهد. بنابراین، در کل، سرزمین‏زدایى چشم‏گیرى در حوزه فعالیت اقتصادى وجود دارد که در رشد شدید معاملات فرامرزى و سرمایه‏گذارى مبتنى بر همکارى، خلق بازارهاى جهانى در امور مالى مشهود است.
در عرصه فرهنگى نیز جهانى شدن طرفداران بسیارى دارد. در مقابل نظریاتى که معتقد است جهانى شدن فرهنگ یعنى غلبه فرهنگ غربى و مقاومت فرهنگى محلى و ملى، این عده از «فرهنگ‏هاى سوم» نام مى‏برند که از طریق جدایى‏شان از جریان اصلى فرهنگ محلى و ملى، فرصت‏هایى را براى وفادارى‏هاى جدید ایجاد مى‏کند که لزوماً همراه با نابودى وفادارى‏هاى قدیمى نیست؛ بنابراین، این‏گونه نیست که با استیلاى فرهنگ غرب مواجه باشیم. همچنین حذف فرهنگ‏هاى ملى و محلى نیز امکان نخواهد داشت؛ بلکه با نوعى عام‏گرایى و خاص‏گرایى مواجهیم. فرهنگ‏هاى جهانى و هویت‏هاى جمعى، در کنار هویت‏هاى ملى و محلى به حیات خود ادامه خواهند داد که البته در اشکال اولیه به صورت منازعه یا سازش بروز خواهد کرد.
در بعد سیاسى نیز جهانى شدن بدین گونه است. کانت در دوره پس از انقلاب فرانسه، طرح خود را براى صلح دائمى پیشنهاد داد و مدعى شد که در جهان متشکل از کشورهاى آزاد، جنگى در کار نخواهد بود. بوش، رییس جمهور وقت آمریکا نیز پس از فروپاشى شوروى، در چهل و پنجمین نشست مجمع عمومى ملل متحد، جهانى آزاد و با مرزهاى باز و تجارت آزاد را نوید داد که میراث‏هاى مشترک متعلق به همه مردم جهان را پاس مى‏دارد؛ جهانى که دموکراسى در آن ادامه مى‏یابد، دوستان تازه‏اى مى‏جوید و دشمنان قدیم را با خود همراه مى‏کند.
این حالت ذهنى، جهانى را با اقتصاد نئولیبرال و سیاست جامعه مدنى تصویر مى‏کند. «دانیل بل» نیز در اثر مهم خود پایان ایدئولوژى چنین دگرگونى‏اى را نشان مى‏دهد. او مى‏پندارد که موفقیت غرب در بازسازى پس از جنگ دوم جهانى، پیدایش جامعه فراصنعتى، رشد طبقه یقه‏سفیدها (بروکرات‏ها)، رواج حومه‏نشینى، ظهور علوم اجتماعى مبتنى بر روش رفتارگرایى با زبان فرضیه‏ها، تابع‏ها، متغیرها و سرمشق‏ها و نمونه‏هاى آن، نشانه فرا رسیدن دوران تازه‏اى است و این‏که دوران ایدئولوژى‏ها سر آمده است.
متفکران طرفدار جهانى شدن سیاست، به نمونه‏هایى از موفقیت جهانى آن اشاره مى‏کنند؛ از جمله ممانعت از گسترش سلاح‏هاى هسته‏اى، فراگیر شدن مسأله حقوق بشر، اشاعه آزادى و عدالت و نهادهاى مردم‏سالارانه، به‏ویژه در کشورهاى جهان سوم، ایدئولوژى زدایى از سیاست و... .
دکتر بشیریه در کتاب درآمدى بر جامعه‏شناسى تجدد از «موج سوم تجدد در غرب» سخن مى‏گوید. از دید وى، موج سوم در حال اثرگذارى بر سرزمین‏هاى غیر غربى است. انقراض تجدد سازمان‏یافته، گرایش به نئولیبرالیسم، تضعیف ساختار دولت رفاهى، خصوصى‏سازى و تأکید بر همکارى‏هاى اقتصادى و مالى، همراه با تغییر شرایط جنگ سرد و رقابت‏هاى نظامى شدید، امکانات تازه‏اى را براى رشد جوامع مدنى و تضعیف ساختار دولت اقتدارطلب در کشورهاى مورد نظر فراهم کرده است.
اشاره‏
1. بى تردید باید از عوارض منفى و مثبت جهانى شدن سخن گفت. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که هرگونه رفتارى در سطح نظام بین‏الملل، عوارضى را در سطح دولت - ملت‏ها در پى خواهد داشت که گاهى مثبت و گاهى منفى ارزیابى مى‏گردد. نباید نادیده گرفت که گاهى شکل‏گیرى خاص نظام جهانى، پاره‏اى از نتایج را در سطح مناطق غیر قابل پیش‏بینى مى‏کند. با وجود این، پیوستن به نظام مطلوب بین‏الملل و تبعیت از قدرت‏هایى که در سطح گسترده و در اشل نظام جهانى عمل مى‏کنند، نیاز به برنامه‏ریزى دارد و طبیعتاً هر کشورى متناسب با اهداف، مصالح و منافع ملى خود با پدیده جهانى شدن مواجه مى‏شود. از این رو هر نظامى باید داراى استراتژى مشخصى در پیوستن به این جرگه باشد و براى ما مطالعه در ابعاد ساخت نظام بین‏المللى آینده از آن رو اهمیت دارد که نوع تصمیمات ما را مشخص خواهد کرد.
در هر حال مى‏توان در خصوص ماهیت مسأله جهانى شدن به این نتیجه رسید که نظام بین‏الملل داراى ویژگى‏هاى منحصر به فردى است که جزء ذات آن محسوب مى‏شود؛ نظامى گسترده، تأثیرگذار و سیال که هرگز خالى از توطئه نیست. از سوى دیگر، تحولات موجود در نظام بین‏الملل گاه ارادى است و برخى زمان‏ها غیر قابل پیش‏بینى.
بدیهى است که جهانى شدن به سود شرکت‏هاى بزرگ تجارى، سرمایه گذاران، دولت‏هاى نیرومند، صاحبان اطلاعات و... خواهد بود. آنها با امکانات خود حداکثر سعى را خواهند کرد تا بیشترین سود را عاید خود سازند. آنها مشوق نظام جهان‏گیرند. گشودن مرزها در همه عرصه‏هاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، موانع نفوذشان را از میان برخواهد داشت. اما آیا مى‏شود تنها ابعاد منفى جهانى شدن را در نظر گرفت؟ بسیارى از تحولات جهانى، از جمله گسترش موج آزادى‏خواهى، نزدیکى فرهنگ‏ها، گسستن مرزها، کوچک شدن دولت - ملت‏ها نیز. از طرفى گرچه غرب امکانات بیشترى دارد، اما شاید سلطه کامل غرب در مقابل فرهنگ‏ها و خرده‏فرهنگ‏ها امرى غیرممکن باشد؛ لذا شاید بتوان از اصطلاح «وحدت در عین کثرت» استفاده کرد؛ چنان که برخى از «ایده جهانى، عمل منطقه‏اى» و مانند آن استفاده مى‏کنند.
2. با این حال، جاى یک پرسش جدى وجود دارد و آن این‏که عامل وحدت‏بخش از کدام فرهنگ مى‏آید؟ وحدتى که بر پدیده جهانى شدن حاکم است، نقش تعیین‏کننده‏اى در جهت‏گیرى حرکت جهانى دارد و همه کثرت‏ها را در راستاى یک جهت مى‏کشاند. حال اگر آن عامل وحدت، از فرهنگى کاملاً سکولار و مادى برخاسته باشد، تمام فعالیت‏هاى بشرى را با همه تنوع و گوناگونى‏شان به سمت مادیت سوق مى‏دهد و اگر آن عامل وحدت از فرهنگى الهى برخاسته باشد، مى‏تواند فعالیت‏هاى متنوع را به سوى معنویت جهت دهد. حال آیا مى‏توان تصور کرد عامل وحدت جهانى که امروز وجود دارد، چیزى جز توسعه مادیت به خدمت گرفته‏شده از سوى سرمایه‏داران بزرگ جهانى است؟
انتخاب، 26 و 27/9/80

تبلیغات