جهانی شدن
آرشیو
چکیده
در این مقاله به دیدگاههاى مثبت و منفى منتقدان و حامیان جهانى شدن پرداخته شده است. نویسنده بر این باور است که جهانى شدن در کنار عوارض و پیامدهاى منفى، آثار مثبتى هم دارد که نباید نادیده انگاشتمتن
امروزه بهخصوص از سوى کشورهاى عقبمانده و در حال توسعه با سؤال مهمى روبهرو هستیم و آن اینکه ماهیت مسأله جهانى شدن چیست؟ این نظام جهانگستر چه اهدافى را دنبال مىکند؟ پشت ظاهر جهانى شدن چه کسانى و با چه اغراضى نهفتهاند؟ و سرانجام اینکه جهانى شدن به نفع چه کسانى خواهد بود؟
جهانى شدن، در کنار نتایج مثبت، مىتواند نتایجى منفى در پى داشته باشد. ریشه مشکلات پدیده جهانى شدن را باید در دو مسأله دید: اول، صنعتى شدن گسترده و بىپروا؛ دوم، انسانیتزدایى از علم، فنآورى و صنعت. منظور از گستردگى صنعتى شدن، تولید انبوه است که به بازار انبوه مىانجامد و سبب توزیع و مصرف انبوه از طریق فنآورىسازى و سرمایهاى کردن و انحصار و استثمار مىشود. منظور از انسانیتزدایى نیز تمرکز تام و تمام صنایع به نفع تجارت و قدرت اقتصادى تا حد کنارگذاشتن کامل دغدغه سلامت انسان و سعادت جسمى و ذهنى اوست.
از دید منتقدان، صنعتىشدن گسترده بدون استعمار جهانىشده ناممکن است و تا زمانى که نابرابرى اقتصادى در جهان وجود داشته باشد و کشورهاى ثروتمند و توسعهیافته تنها بر ارتقا و حفظ ثروت و رفاه خود پافشارى کنند، جهانى شدن هرگز نفعى براى همه کشورهاى جهان در پى نخواهد داشت.
از دید منتقدان سیاست جهانى کردن، این پدیده غیر از هدفهاى اقتصادى قدرتهاى بزرگ، اهداف فرهنگى گستردهاى دارد. از نگاه آنان، اگر غرب نتوانسته است با سیاست استعمار قدیم و جدید، فرهنگ ملتى را مخدوش و غربى کند، اینک با سیاست تدریجى و آگاهانه جهانىسازى به چنین امرى دست مىیابد. وسایل ارتباط جمعى، همچون شبکههاى تلویزیونى، ماهوارهها و اینترنت، ترویج فرهنگ مصرفى و دنیوى، الگوسازى و مدگرایى، بسیارى از مردم جهان سوم را به سوى خود خوانده و سبب تردید در فرهنگ بومى شده است. این فرهنگ جهانگیر بیش از آنکه انسجام ایجاد کند، باعث ایجاد تردید و نوسان مىشود.
در کنار کسانى که به جهانى شدن به عنوان توطئه غربى مىنگرند، برخى آن را امرى کاملاً طبیعى و تکاملى و در نتیجه خارج از اراده انسان مىدانند که از گذشتهاى دور توسط ادیان، فرقهها و نحلههاى فکرى مختلف تعقیب مىشده است. از این نقطه نظر، امروزه دولت - ملتها، منطقهها و شهرها همگى خواهان مساعدت و سرمایهگذارى شرکتها و سرمایهگذاران فراملى هستند. نفوذ متقابل فزاینده میان اقتصادهاى محلى و جهانى به این معناست که تمایز متعارف میان محیطهاى تجارى - اقتصادى خاص و عام بهتدریج اهمیت خود را با توجه به جریانهاى بالفعل کالاها و سرمایهها و اشخاص از دست مىدهد. بنابراین، در کل، سرزمینزدایى چشمگیرى در حوزه فعالیت اقتصادى وجود دارد که در رشد شدید معاملات فرامرزى و سرمایهگذارى مبتنى بر همکارى، خلق بازارهاى جهانى در امور مالى مشهود است.
در عرصه فرهنگى نیز جهانى شدن طرفداران بسیارى دارد. در مقابل نظریاتى که معتقد است جهانى شدن فرهنگ یعنى غلبه فرهنگ غربى و مقاومت فرهنگى محلى و ملى، این عده از «فرهنگهاى سوم» نام مىبرند که از طریق جدایىشان از جریان اصلى فرهنگ محلى و ملى، فرصتهایى را براى وفادارىهاى جدید ایجاد مىکند که لزوماً همراه با نابودى وفادارىهاى قدیمى نیست؛ بنابراین، اینگونه نیست که با استیلاى فرهنگ غرب مواجه باشیم. همچنین حذف فرهنگهاى ملى و محلى نیز امکان نخواهد داشت؛ بلکه با نوعى عامگرایى و خاصگرایى مواجهیم. فرهنگهاى جهانى و هویتهاى جمعى، در کنار هویتهاى ملى و محلى به حیات خود ادامه خواهند داد که البته در اشکال اولیه به صورت منازعه یا سازش بروز خواهد کرد.
در بعد سیاسى نیز جهانى شدن بدین گونه است. کانت در دوره پس از انقلاب فرانسه، طرح خود را براى صلح دائمى پیشنهاد داد و مدعى شد که در جهان متشکل از کشورهاى آزاد، جنگى در کار نخواهد بود. بوش، رییس جمهور وقت آمریکا نیز پس از فروپاشى شوروى، در چهل و پنجمین نشست مجمع عمومى ملل متحد، جهانى آزاد و با مرزهاى باز و تجارت آزاد را نوید داد که میراثهاى مشترک متعلق به همه مردم جهان را پاس مىدارد؛ جهانى که دموکراسى در آن ادامه مىیابد، دوستان تازهاى مىجوید و دشمنان قدیم را با خود همراه مىکند.
این حالت ذهنى، جهانى را با اقتصاد نئولیبرال و سیاست جامعه مدنى تصویر مىکند. «دانیل بل» نیز در اثر مهم خود پایان ایدئولوژى چنین دگرگونىاى را نشان مىدهد. او مىپندارد که موفقیت غرب در بازسازى پس از جنگ دوم جهانى، پیدایش جامعه فراصنعتى، رشد طبقه یقهسفیدها (بروکراتها)، رواج حومهنشینى، ظهور علوم اجتماعى مبتنى بر روش رفتارگرایى با زبان فرضیهها، تابعها، متغیرها و سرمشقها و نمونههاى آن، نشانه فرا رسیدن دوران تازهاى است و اینکه دوران ایدئولوژىها سر آمده است.
متفکران طرفدار جهانى شدن سیاست، به نمونههایى از موفقیت جهانى آن اشاره مىکنند؛ از جمله ممانعت از گسترش سلاحهاى هستهاى، فراگیر شدن مسأله حقوق بشر، اشاعه آزادى و عدالت و نهادهاى مردمسالارانه، بهویژه در کشورهاى جهان سوم، ایدئولوژى زدایى از سیاست و... .
دکتر بشیریه در کتاب درآمدى بر جامعهشناسى تجدد از «موج سوم تجدد در غرب» سخن مىگوید. از دید وى، موج سوم در حال اثرگذارى بر سرزمینهاى غیر غربى است. انقراض تجدد سازمانیافته، گرایش به نئولیبرالیسم، تضعیف ساختار دولت رفاهى، خصوصىسازى و تأکید بر همکارىهاى اقتصادى و مالى، همراه با تغییر شرایط جنگ سرد و رقابتهاى نظامى شدید، امکانات تازهاى را براى رشد جوامع مدنى و تضعیف ساختار دولت اقتدارطلب در کشورهاى مورد نظر فراهم کرده است.
اشاره
1. بى تردید باید از عوارض منفى و مثبت جهانى شدن سخن گفت. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که هرگونه رفتارى در سطح نظام بینالملل، عوارضى را در سطح دولت - ملتها در پى خواهد داشت که گاهى مثبت و گاهى منفى ارزیابى مىگردد. نباید نادیده گرفت که گاهى شکلگیرى خاص نظام جهانى، پارهاى از نتایج را در سطح مناطق غیر قابل پیشبینى مىکند. با وجود این، پیوستن به نظام مطلوب بینالملل و تبعیت از قدرتهایى که در سطح گسترده و در اشل نظام جهانى عمل مىکنند، نیاز به برنامهریزى دارد و طبیعتاً هر کشورى متناسب با اهداف، مصالح و منافع ملى خود با پدیده جهانى شدن مواجه مىشود. از این رو هر نظامى باید داراى استراتژى مشخصى در پیوستن به این جرگه باشد و براى ما مطالعه در ابعاد ساخت نظام بینالمللى آینده از آن رو اهمیت دارد که نوع تصمیمات ما را مشخص خواهد کرد.
در هر حال مىتوان در خصوص ماهیت مسأله جهانى شدن به این نتیجه رسید که نظام بینالملل داراى ویژگىهاى منحصر به فردى است که جزء ذات آن محسوب مىشود؛ نظامى گسترده، تأثیرگذار و سیال که هرگز خالى از توطئه نیست. از سوى دیگر، تحولات موجود در نظام بینالملل گاه ارادى است و برخى زمانها غیر قابل پیشبینى.
بدیهى است که جهانى شدن به سود شرکتهاى بزرگ تجارى، سرمایه گذاران، دولتهاى نیرومند، صاحبان اطلاعات و... خواهد بود. آنها با امکانات خود حداکثر سعى را خواهند کرد تا بیشترین سود را عاید خود سازند. آنها مشوق نظام جهانگیرند. گشودن مرزها در همه عرصههاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، موانع نفوذشان را از میان برخواهد داشت. اما آیا مىشود تنها ابعاد منفى جهانى شدن را در نظر گرفت؟ بسیارى از تحولات جهانى، از جمله گسترش موج آزادىخواهى، نزدیکى فرهنگها، گسستن مرزها، کوچک شدن دولت - ملتها نیز. از طرفى گرچه غرب امکانات بیشترى دارد، اما شاید سلطه کامل غرب در مقابل فرهنگها و خردهفرهنگها امرى غیرممکن باشد؛ لذا شاید بتوان از اصطلاح «وحدت در عین کثرت» استفاده کرد؛ چنان که برخى از «ایده جهانى، عمل منطقهاى» و مانند آن استفاده مىکنند.
2. با این حال، جاى یک پرسش جدى وجود دارد و آن اینکه عامل وحدتبخش از کدام فرهنگ مىآید؟ وحدتى که بر پدیده جهانى شدن حاکم است، نقش تعیینکنندهاى در جهتگیرى حرکت جهانى دارد و همه کثرتها را در راستاى یک جهت مىکشاند. حال اگر آن عامل وحدت، از فرهنگى کاملاً سکولار و مادى برخاسته باشد، تمام فعالیتهاى بشرى را با همه تنوع و گوناگونىشان به سمت مادیت سوق مىدهد و اگر آن عامل وحدت از فرهنگى الهى برخاسته باشد، مىتواند فعالیتهاى متنوع را به سوى معنویت جهت دهد. حال آیا مىتوان تصور کرد عامل وحدت جهانى که امروز وجود دارد، چیزى جز توسعه مادیت به خدمت گرفتهشده از سوى سرمایهداران بزرگ جهانى است؟
انتخاب، 26 و 27/9/80
جهانى شدن، در کنار نتایج مثبت، مىتواند نتایجى منفى در پى داشته باشد. ریشه مشکلات پدیده جهانى شدن را باید در دو مسأله دید: اول، صنعتى شدن گسترده و بىپروا؛ دوم، انسانیتزدایى از علم، فنآورى و صنعت. منظور از گستردگى صنعتى شدن، تولید انبوه است که به بازار انبوه مىانجامد و سبب توزیع و مصرف انبوه از طریق فنآورىسازى و سرمایهاى کردن و انحصار و استثمار مىشود. منظور از انسانیتزدایى نیز تمرکز تام و تمام صنایع به نفع تجارت و قدرت اقتصادى تا حد کنارگذاشتن کامل دغدغه سلامت انسان و سعادت جسمى و ذهنى اوست.
از دید منتقدان، صنعتىشدن گسترده بدون استعمار جهانىشده ناممکن است و تا زمانى که نابرابرى اقتصادى در جهان وجود داشته باشد و کشورهاى ثروتمند و توسعهیافته تنها بر ارتقا و حفظ ثروت و رفاه خود پافشارى کنند، جهانى شدن هرگز نفعى براى همه کشورهاى جهان در پى نخواهد داشت.
از دید منتقدان سیاست جهانى کردن، این پدیده غیر از هدفهاى اقتصادى قدرتهاى بزرگ، اهداف فرهنگى گستردهاى دارد. از نگاه آنان، اگر غرب نتوانسته است با سیاست استعمار قدیم و جدید، فرهنگ ملتى را مخدوش و غربى کند، اینک با سیاست تدریجى و آگاهانه جهانىسازى به چنین امرى دست مىیابد. وسایل ارتباط جمعى، همچون شبکههاى تلویزیونى، ماهوارهها و اینترنت، ترویج فرهنگ مصرفى و دنیوى، الگوسازى و مدگرایى، بسیارى از مردم جهان سوم را به سوى خود خوانده و سبب تردید در فرهنگ بومى شده است. این فرهنگ جهانگیر بیش از آنکه انسجام ایجاد کند، باعث ایجاد تردید و نوسان مىشود.
در کنار کسانى که به جهانى شدن به عنوان توطئه غربى مىنگرند، برخى آن را امرى کاملاً طبیعى و تکاملى و در نتیجه خارج از اراده انسان مىدانند که از گذشتهاى دور توسط ادیان، فرقهها و نحلههاى فکرى مختلف تعقیب مىشده است. از این نقطه نظر، امروزه دولت - ملتها، منطقهها و شهرها همگى خواهان مساعدت و سرمایهگذارى شرکتها و سرمایهگذاران فراملى هستند. نفوذ متقابل فزاینده میان اقتصادهاى محلى و جهانى به این معناست که تمایز متعارف میان محیطهاى تجارى - اقتصادى خاص و عام بهتدریج اهمیت خود را با توجه به جریانهاى بالفعل کالاها و سرمایهها و اشخاص از دست مىدهد. بنابراین، در کل، سرزمینزدایى چشمگیرى در حوزه فعالیت اقتصادى وجود دارد که در رشد شدید معاملات فرامرزى و سرمایهگذارى مبتنى بر همکارى، خلق بازارهاى جهانى در امور مالى مشهود است.
در عرصه فرهنگى نیز جهانى شدن طرفداران بسیارى دارد. در مقابل نظریاتى که معتقد است جهانى شدن فرهنگ یعنى غلبه فرهنگ غربى و مقاومت فرهنگى محلى و ملى، این عده از «فرهنگهاى سوم» نام مىبرند که از طریق جدایىشان از جریان اصلى فرهنگ محلى و ملى، فرصتهایى را براى وفادارىهاى جدید ایجاد مىکند که لزوماً همراه با نابودى وفادارىهاى قدیمى نیست؛ بنابراین، اینگونه نیست که با استیلاى فرهنگ غرب مواجه باشیم. همچنین حذف فرهنگهاى ملى و محلى نیز امکان نخواهد داشت؛ بلکه با نوعى عامگرایى و خاصگرایى مواجهیم. فرهنگهاى جهانى و هویتهاى جمعى، در کنار هویتهاى ملى و محلى به حیات خود ادامه خواهند داد که البته در اشکال اولیه به صورت منازعه یا سازش بروز خواهد کرد.
در بعد سیاسى نیز جهانى شدن بدین گونه است. کانت در دوره پس از انقلاب فرانسه، طرح خود را براى صلح دائمى پیشنهاد داد و مدعى شد که در جهان متشکل از کشورهاى آزاد، جنگى در کار نخواهد بود. بوش، رییس جمهور وقت آمریکا نیز پس از فروپاشى شوروى، در چهل و پنجمین نشست مجمع عمومى ملل متحد، جهانى آزاد و با مرزهاى باز و تجارت آزاد را نوید داد که میراثهاى مشترک متعلق به همه مردم جهان را پاس مىدارد؛ جهانى که دموکراسى در آن ادامه مىیابد، دوستان تازهاى مىجوید و دشمنان قدیم را با خود همراه مىکند.
این حالت ذهنى، جهانى را با اقتصاد نئولیبرال و سیاست جامعه مدنى تصویر مىکند. «دانیل بل» نیز در اثر مهم خود پایان ایدئولوژى چنین دگرگونىاى را نشان مىدهد. او مىپندارد که موفقیت غرب در بازسازى پس از جنگ دوم جهانى، پیدایش جامعه فراصنعتى، رشد طبقه یقهسفیدها (بروکراتها)، رواج حومهنشینى، ظهور علوم اجتماعى مبتنى بر روش رفتارگرایى با زبان فرضیهها، تابعها، متغیرها و سرمشقها و نمونههاى آن، نشانه فرا رسیدن دوران تازهاى است و اینکه دوران ایدئولوژىها سر آمده است.
متفکران طرفدار جهانى شدن سیاست، به نمونههایى از موفقیت جهانى آن اشاره مىکنند؛ از جمله ممانعت از گسترش سلاحهاى هستهاى، فراگیر شدن مسأله حقوق بشر، اشاعه آزادى و عدالت و نهادهاى مردمسالارانه، بهویژه در کشورهاى جهان سوم، ایدئولوژى زدایى از سیاست و... .
دکتر بشیریه در کتاب درآمدى بر جامعهشناسى تجدد از «موج سوم تجدد در غرب» سخن مىگوید. از دید وى، موج سوم در حال اثرگذارى بر سرزمینهاى غیر غربى است. انقراض تجدد سازمانیافته، گرایش به نئولیبرالیسم، تضعیف ساختار دولت رفاهى، خصوصىسازى و تأکید بر همکارىهاى اقتصادى و مالى، همراه با تغییر شرایط جنگ سرد و رقابتهاى نظامى شدید، امکانات تازهاى را براى رشد جوامع مدنى و تضعیف ساختار دولت اقتدارطلب در کشورهاى مورد نظر فراهم کرده است.
اشاره
1. بى تردید باید از عوارض منفى و مثبت جهانى شدن سخن گفت. همچنین باید این نکته را در نظر داشت که هرگونه رفتارى در سطح نظام بینالملل، عوارضى را در سطح دولت - ملتها در پى خواهد داشت که گاهى مثبت و گاهى منفى ارزیابى مىگردد. نباید نادیده گرفت که گاهى شکلگیرى خاص نظام جهانى، پارهاى از نتایج را در سطح مناطق غیر قابل پیشبینى مىکند. با وجود این، پیوستن به نظام مطلوب بینالملل و تبعیت از قدرتهایى که در سطح گسترده و در اشل نظام جهانى عمل مىکنند، نیاز به برنامهریزى دارد و طبیعتاً هر کشورى متناسب با اهداف، مصالح و منافع ملى خود با پدیده جهانى شدن مواجه مىشود. از این رو هر نظامى باید داراى استراتژى مشخصى در پیوستن به این جرگه باشد و براى ما مطالعه در ابعاد ساخت نظام بینالمللى آینده از آن رو اهمیت دارد که نوع تصمیمات ما را مشخص خواهد کرد.
در هر حال مىتوان در خصوص ماهیت مسأله جهانى شدن به این نتیجه رسید که نظام بینالملل داراى ویژگىهاى منحصر به فردى است که جزء ذات آن محسوب مىشود؛ نظامى گسترده، تأثیرگذار و سیال که هرگز خالى از توطئه نیست. از سوى دیگر، تحولات موجود در نظام بینالملل گاه ارادى است و برخى زمانها غیر قابل پیشبینى.
بدیهى است که جهانى شدن به سود شرکتهاى بزرگ تجارى، سرمایه گذاران، دولتهاى نیرومند، صاحبان اطلاعات و... خواهد بود. آنها با امکانات خود حداکثر سعى را خواهند کرد تا بیشترین سود را عاید خود سازند. آنها مشوق نظام جهانگیرند. گشودن مرزها در همه عرصههاى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى، موانع نفوذشان را از میان برخواهد داشت. اما آیا مىشود تنها ابعاد منفى جهانى شدن را در نظر گرفت؟ بسیارى از تحولات جهانى، از جمله گسترش موج آزادىخواهى، نزدیکى فرهنگها، گسستن مرزها، کوچک شدن دولت - ملتها نیز. از طرفى گرچه غرب امکانات بیشترى دارد، اما شاید سلطه کامل غرب در مقابل فرهنگها و خردهفرهنگها امرى غیرممکن باشد؛ لذا شاید بتوان از اصطلاح «وحدت در عین کثرت» استفاده کرد؛ چنان که برخى از «ایده جهانى، عمل منطقهاى» و مانند آن استفاده مىکنند.
2. با این حال، جاى یک پرسش جدى وجود دارد و آن اینکه عامل وحدتبخش از کدام فرهنگ مىآید؟ وحدتى که بر پدیده جهانى شدن حاکم است، نقش تعیینکنندهاى در جهتگیرى حرکت جهانى دارد و همه کثرتها را در راستاى یک جهت مىکشاند. حال اگر آن عامل وحدت، از فرهنگى کاملاً سکولار و مادى برخاسته باشد، تمام فعالیتهاى بشرى را با همه تنوع و گوناگونىشان به سمت مادیت سوق مىدهد و اگر آن عامل وحدت از فرهنگى الهى برخاسته باشد، مىتواند فعالیتهاى متنوع را به سوى معنویت جهت دهد. حال آیا مىتوان تصور کرد عامل وحدت جهانى که امروز وجود دارد، چیزى جز توسعه مادیت به خدمت گرفتهشده از سوى سرمایهداران بزرگ جهانى است؟
انتخاب، 26 و 27/9/80