آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقاى على فیضى حقوق بشر را مانیفست مدرنیسم مى‏داند و آن را یگانه معیار تنظیم روابط اجتماعى انسان‏ها و ملت‏ها با یکدیگر به حساب مى‏آورد. متفکران پست‏مدرن دستاوردهاى دنیاى مدرن را زیر سؤال مى‏برند. اغلب کشورها، حتى آنها که زادگاه مدرنیته بوده‏اند، به مفاد اعلامیه حقوق بشر عمل نکرده‏اند؛ مگر در جایى که منافع آنها اقتضا کرده است و این نشانه بحران است.

متن

حقوق بشر، مانیفست مدرنیسم‏
حقوق بشر یکى از دستاوردهاى حقوقى و سیاسى دوره مدرن است و پیوندى ناگسستنى با عناصر و مفردات آن دارد. این واژه در واقع ترجمه «rights human» است و حقوق بنیادین و طبیعى انسان را در بر مى‏گیرد. حقوق بشر مجموعه‏اى حقوقى است که بر اساس نظریه «حقوق طبیعى» و به موجب «قانون طبیعى»، یکسان به افراد بشر داده شده و جزء ذاتى و جدایى‏ناپذیر موجودیت انسانى آنها به شمار مى‏رود و نهادهاى حقوقى و قضایى (داخلى و بین‏المللى) باید از آن دفاع کنند.
حقوق بشر معیار نخستین و اصلى براى تنظیم رابطه اجتماعى انسان‏ها و ملت‏ها با یکدیگر در جهان است. سخن گفتن از حقوق بشر، بر این که انسان‏ها تابع کدام فرهنگ یا دین هستند، چه نژاد و ملیتى دارند و یا در شرق عالم زندگى مى‏کنند یا در غرب عالم، مقدم است. بحث از حقوق بشر، بر بحث از ادیان، فرهنگ‏ها و قومیت‏هاى مختلف و مانند اینها تقدم دارد. در گذشته نیز از کرامت انسان و حقوق وى، به‏ویژه در ادیانى مانند اسلام، بحث شده است؛ ولى معنا و مفهوم آن غیر از حقوق بشرى است که اکنون اراده مى‏شود. اصول مواد اعلامیه حقوق بشر در سه اصل کلى و عمومى «آزادى فکر و عقیده و بیان آن»، «مساوات همه انسان‏ها در حقوق و تکالیف» و «مشارکت همه انسان‏ها در ساختن زندگى اجتماعى» خلاصه مى‏شود.
بحران مدرنیته‏
در دهه شصت قرن بیستم، با بازگشت نیچه به متن مباحث فلسفى اروپا، به‏ویژه در فرانسه، نگرشى فلسفى به وجود آمد که مبانى و مبادى و دستاوردهاى دوره مدرن را زیر سؤال برد. این نگرش فلسفى که با نام «پست‏مدرن» از آن یاد مى‏شود، یک گفتمان منسجم نیست؛ بلکه ترکیبى از خرده‏گفتمان‏هاى مختلف است که وقتى آنها را کنار هم مى‏گذاریم، تصویرى از این اندیشه به دست مى‏آید. این تصویر، روشن و یکپارچه نیست؛ بلکه پراکندگى، تفرّد و تنوع و عدم تجانس، عدم مرکزیت و بنیان واحد و غیریت، همگى با هم در یک چارچوب قرار دارد.
از آن‏جا که حقوق بشر دستاورد دنیاى مدرن است، بحرانى که در مبانى و مبادى آن به وجود آمده، به این دستاورد نیز سرایت کرده است؛ چنان که لیوتار علناً به نمایندگان مجلس فرانسه که اعلامیه سال 1789 را تصویب کردند، مى‏گوید: «نمایندگان ملت فرانسه چه حقى داشتند که در مورد نوع بشر تصمیم بگیرند؟!».
چون و چرا کردن در اعلامیه حقوق بشر توسط متفکران پست‏مدرن نباید ما را به آن‏جا بکشاند که بگوییم اینان طرفدار استبداد هستند. اینان نه تنها در حقوق بشر، بلکه به طور کلى با هیچ یک از فراروایت‏ها سر خوشى ندارند و دوران آن را پایان‏یافته مى‏دانند. وحدت، قطعیت، جهان‏شمولى و مرکزیت واحد نیز از جمله مواردى هستند که توسط این متفکران به چالش فراخوانده شده است.
اندیشه پست‏مدرن جایگزینى براى مبانى و مبادى روزگار مدرن ندارد. پست‏مدرن‏ها نمى‏گویند ما با این اصول مخالفیم؛ بلکه مى‏گویند این اصول آن گونه که مورد نظر بنیان‏گذاران تاریخ جدید غرب بود، متحقق نشده؛ یا اگر متحقق شده، آن گونه که انتظار مى‏رفت نبوده است. اینان از تمدن غرب اعراض نکرده و انزوا اختیار نکرده‏اند. حتى کسانى مانند لیوتار کم و بیش از آن دفاع هم مى‏کنند. بعضى از فلاسفه پست‏مدرن مى‏خواهند بگویند ما داریم اخطار مى‏کنیم یا اعلام مى‏کنیم که چیزى در حال متزلزل شدن و حتى شاید در حال شکست و انحلال است. بحران و تزلزل مورد ادعا، وضعیتى فکرى و روحى است؛ نه تمدنى. آنان مى‏گویند سستى و فترتى وجود دارد. در مورد این‏که بحران تزلزل، به احتضار و انحطاط روزگار مدرن و تفکر حاکم بر آن، یعنى مدرنیته مى‏انجامد یا باز هم راه گریزى از این وضعیت پیدا مى‏شود، باید به انتظار نشست.
از جمله علائم و نشانه‏هایى که از وجود این بحران در مفهوم حقوق بشر خبر مى‏دهد، عمل نکردن کشورهایى است که به مفاد این اعلامیه رأى مثبت داده‏اند. کشورهایى که زادگاه مدرنیته و مفهوم حقوق بشر هستند، این مفاد را اغلب تا جایى که ممکن است در محدوده کشور خود و در وضعیت بهتر، در منطقه و قاره خود و براى شهروندان خویش قابل اجرا مى‏دانند و براى سایر انسان‏ها که در جاى دیگرى زندگى مى‏کنند، این سیاست را ندارند. آنان براى کسب منافع اقتصادى و ملى خود، حتى در سایر مناطق جنگ‏افروزى مى‏کنند و رفتارهاى دوگانه‏اى با کشورهاى در حال توسعه (گذار) دارند. علت این رفتارها چیزى جز منافع اقتصادى نیست. زمانى ارتش عراق را براى حمله به ایران تجهیز مى‏کنند و زمانى دیگر، هنگامى که همین کشور کویت را تسخیر مى‏کند، دم از نقض حقوق بشر مى‏زنند.
اما توجه و اعتناى کشورهاى در حال توسعه (گذار) به حقوق بشر نیز از آن روست که مى‏خواهند در روابط بین‏الملل به نوعى از حقوق خود دفاع کنند. اینان فقط به صورت کلى و در روابط خارجى خواستار اجراى مفاد این اعلامیه هستند و در حالى که در کشور خود دست به سرکوب اندیشه و دگراندیشان مى‏زنند، در سطح بین‏المللى از آزادى بیان و عقیده و برابرى در حقوق طبیعى دفاع مى‏کنند.
آیا این وضعیت نشانه بحران نیست؟ آیا این‏که در نظر و گفتار چیزى بگوییم و در عمل حتى اعتنایى به عهد و پیمانى که خود در مجمع عمومى به تصویب رسانده‏ایم نکنیم، خبر از وجود بحران نمى‏دهد؟
‏اشاره
آقاى فیضى‏خواه در این مقاله نگاهى بسیار گذرا به جهان مدرن و تاریخ آن و یک عنصر جدى و اصلى آن، یعنى حقوق بشر دارد. هدف کلى مقاله، نشان دادن وضع بحران‏زده غرب است؛ هر چند در این زمینه کاستى‏هایى دارد که به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏شود:
1. معمولاً ادعا مى‏شود که دنیاى مدرن، داراى مبانى و مفاهیمى است که آن را از دنیاى ماقبل مدرن جدا مى‏کند. از جمله مفاهیمى که گستره جهان‏شمولى نیز یافته و خود را بر تمام سنت‏هاى غیر غربى و غیر مدرن یا شبه مدرن تحمیل مى‏کند، مفهوم «حقوق بشر» است. این مفهوم از دل مفاهیم مبنایى‏ترى چون اومانیسم، سکولاریسم، خودبنیادى و مانند آن درمى‏آید؛ بنابراین اگر بحرانى در این زمینه وجود دارد، باید آن را در لایه‏هاى زیرین و مبنایى‏تر جست‏وجو کرد. در واقع، بحران در مبانى است که به لایه‏ها و سطوح بالاتر که مربوط به زندگى روزمره است، سرایت مى‏کند و آنها را متزلزل مى‏نماید. مدرنیته و ارزش‏هاى آن از جهات مختلف مورد نقد قرار گرفته است. این مقاله تنها به نقد مدرنیته از نگاه دانشمندان پست‏مدرن، آن هم به شکلى بسیار کلى و مبهم پرداخته است؛ به طورى که مسؤولان روزنامه نیز به‏ناچار این نکته را متذکر شده‏اند.
2. این‏که مرتب مى‏گویند مدرنیته واجد مفاهیمى است که در دنیاى ماقبل مدرن وجود ندارد، سخنى است که مى‏توان آن را در بعضى وجوه پذیرفت؛ اما برخى ترجیح مى‏دهند این سخن را به تمام مفاهیم و مبانى مدرنیته سرایت دهند. به نظر مى‏رسد این توسعه قابل دفاع نیست؛ زیرا مى‏توان رد پاى بسیارى از این مفاهیم را در پاره‏اى سنت‏ها پیدا کرد؛ بلکه مى‏توان گفت مدرنیته این مفاهیم را از آن سنت‏ها گرفته است. به عنوان نمونه مى‏توان به شرق‏زدگى غربیان در اواخر قرون وسطا اشاره کرد و این‏که بسیارى از مسائل و مبانى فلسفى و علمى از شرق به غرب سرایت کرد و تحول عصر رنسانس را در پى داشت و به دنبال آن دنیاى مدرن متولد شد. مدرنیته براى غرب و غربیان پدیده‏اى تازه بود؛ اما بخش‏هاى زیادى از آن براى مسلمانان کهنگى داشت. از جمله این بخش‏ها، حقوق فردى انسان‏ها بود و این‏که همه انسان‏ها از حقوق اجتماعى برابرى برخوردارند. اصل این مفهوم، با اختلافاتى در مصادیق آن، در فرهنگ اسلامى وجود داشت و بر آن تأکید شده بود. صرف این‏که حقوق بشرى که در اسلام بر آن تأکید شده، از دین اخذ شده است، موجب تفاوت ماهوى با حقوق بشرى که از دین اخذ نشده، نمى‏شود. روشن است که در حقوق بشر اسلامى باید به منابع دینى مراجعه کرد. در این بحث، سؤال مهم این است که آیا ماهیت حقوق بشر دینى، با حقوق بشر طبیعى متفاوت است یا نه و اهمیتى ندارد که از چه منبعى آمده است. البته نمى‏توان تردید کرد که برخى مسائل حقوق بشر در نگاه دینى و نگاه غیر دینى متفاوتند؛ اما باید اذعان داشت که در نگاه‏هاى غیر دینى نیز اختلاف‏هاى بى‏شمارى در مسائل حقوق بشر در مکتب‏هاى مختلف وجود دارد؛ چنان که در نگاه‏هاى دینى نیز همین اختلاف به چشم مى‏خورد. پس همان طور که به صرف وجود اختلاف در نگاه‏هاى غیر دینى، به تفاوت ماهوى و اختلاف دو جهان حکم نمى‏کنیم، در میان نگاه دینى و غیر دینى هم همین حکم جارى است.
به نظر مى‏رسد یکى از مسائلى که جهان غرب از جهان اسلام آموخته است، مسأله حقوق بشر در ابعاد مختلف آن است. رعایت حقوق اقلیت‏ها، رعایت حقوق زنان و کودکان، فردیت و کرامت شخص انسان و بسیارى دیگر از مسائل حقوق بشر، از امورى هستند که در جهان اسلام نه تنها در موضع نظر، که تا حد زیادى در موضع عمل نیز لااقل در قرن‏هاى اولیه وجود داشته است.(1)
3. بحرانى که نسبت به مفهوم حقوق بشر در کل جهان وجود دارد، رفع شدنى نیست؛ مگر آن‏که از خودبسندگى بشر دست شوییم؛ زیرا با پذیرش خودبسندگى، تضمین حقوق بشر را به کسى واگذارده‏ایم که خود محتاج تضمین دیگرى است و این دَوْر باطل پایان‏پذیر نیست. بر اساس نگرش اسلامى که به اعتراف بسیارى فیلسوفان پست‏مدرن و غیر پست‏مدرن درستى آن به اثبات رسیده و نویسنده نیز در این مقاله آن را بیان کرده است، انسان همین که احساس بى‏نیازى و استقلال کند، سر به طغیان مى‏گذارد: «إنّ الإنسان لیطغى * أن رَاه استغنى» (علق: 6 و 7) و چاره‏اى جز بازگشت به سوى پروردگار متعال و بندگى او نیست: «إنّ إلى ربک الرُّجعى» (علق: 8).
پى نوشت:
1) براى دیدن نمونه‏اى از این امور، رک.: زرین‏کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، تهران: امیرکبیر.
صداى عدالت، 11/9/80

تبلیغات