نگرش دینی بر مؤلفه های مقوم حزب
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این مقاله آقاى سجادى به چهار مؤلفه حزب اشاره مىکند و نسبت اسلام را با یکى از مؤلفهها، یعنى کثرتگرایى سیاسى مىسنجد. به نظر وى کثرتگرایى محدود اعتقادى و اجتهاد تخطئهپذیر، از مبانىاى هستند که امکان پیدایش تکثر سیاسى و احزاب را در جامعه اسلامى فراهم مىکنند.متن
در بررسى نسبت دین (اسلام) و تحزب، دو نوع دیدگاه یا تلقى مطرح است: برخى با تأکید بر مفهوم «حزب» و کاربرد این واژه در متون دینى، تلاش مىکنند تا رویکرد اسلام را در این زمینه به بحث بگذارند. این نوع تلقى نسبت به موضوع، با مشکلات خاصى همراه است که از آن جمله مىتوان به عدم انطباق محتوایى این مفهوم با موضوع اشاره کرد. رویکرد حاضر در این نوشتار، به گونهاى متفاوت تلاش مىکند تا از طریق عملیاتى نمودن تعریف حزب و شاخصسازى براى این مفهوم، عناصر و مؤلفههاى مقوم آن را از منظر دینى به بحث بگذارد تا دریابد که آیا مىتوان در جوامع و فرهنگ غیردموکراتیک از نظام حزبى سخن گفت؟
در حالى که عدهاى از پژوهشگران غربى نوعى ملازمه دوسویه میان نظام حزبى و دموکراسى ایجاد مىکنند، عدهاى دیگر میان آن دو جدایى انداخته، با نگرش نخبهگرایانه، وجود عدهاى از نخبگان را که براى دستیابى به قدرت با هم به رقابت مىپردازند، به عنوان پیشزمینه تحقق نظام حزبى مطرح مىنمایند.
در مجموع مىتوان نسبت به خاستگاه و پیشبایستههاى حزب از سه رویکرد عام و نسبتاً مشهور یاد کرد: 1. «رویکرد نهادى» که حزب را با شکلگیرى نهادهاى جدید سیاسى نظیر پارلمان پیوند مىدهد؛ 2. «رویکرد بحران» که از توالى پنج نوع بحران (هویت، مشارکت، مشروعیت، توزیع منابع و دخالت دولت) و نحوه مواجهه با آن، به عنوان خاستگاه احزاب سخن مىگوید؛ 3. «رویکرد نوسازى» که شکلگیرى احزاب سیاسى را با توسعه و نوسازى مرتبط دانسته و معتقد است که احزاب سیاسى تنها زمانى زمینه تحقق پیدا مىکنند که اقداماتى در جهت نوسازى به عمل آورند.(1)
تعاریف مختلفى براى «حزب» ارائه شده است که از مجموع این تعاریف مىتوان چهار عنصر اصلى زیر را به عنوان مؤلفههاى مقوم احزاب سیاسى مطرح کرد: 1. تکثرگرایى و پلورالیسم سیاسى یا پذیرش فعالیتهاى حزبى؛ 2. رقابت سیاسى یا تلاش براى دستیابى به مناصب دولتى و کرسىها؛ 3. مشارکت سیاسى یا تلاش براى اعمال نفوذ در تصمیمگیرىها و سیاستگذارىهاى دولتى؛ 4. انتخابات و حق رأى یا تلاش براى دستیابى به رأى بیشتر.
بررسى حزب از منظر دینى (اسلام) قبل از هر چیز با این سؤال اساسى روبهروست که در درون فرهنگ اسلامى و اندیشه سیاسى - دینى اسلام، چه رویکردى نسبت به عناصر و مؤلفههاى چهارگانه مذکور وجود دارد؟
1. اسلام و کثرتگرایى سیاسى
در فرهنگها و جوامعى که نوعى انحصارگرایى فکرى در حوزه سیاست و مدیریت اجتماعى سایه افکنده و مجالى براى بروز و ظهور تنوعات سیاسى و دیدگاههاى مختلف وجود ندارد، نمىتوان از احزاب سیاسى صحبت کرد؛ زیرا در چنین جوامعى نوعى سانترالیسم و مرکزمحورى حاکم است که هر نوع حق انتخاب، رفتار و رقابت سیاسى را با انسداد روبهرو مىسازد. در مقابل، سیستم سیاسى کثرتگرا، از نظر فنى سیستمى است که از چندین مرکز قدرت و اقتدار برخوردار است و دولت، به عنوان تنها نظام کنترلکننده مردم مطرح نمىباشد.
اهمیت کثرتگرایى سیاسى، به مثابه یکى از مؤلفههاى مقوم احزاب سیاسى، از آن جهت است که مفهوم این واژه، متضمن نوعى توزیع قدرت و پذیرش افکار و آراى مختلف به عنوان یک اصل مفروض است.
تحقق احزاب سیاسى منحصراً مشروط به پلورالیسم سیاسى، به مفهوم تکثر و تنوع و پراکندگى قدرت در سطح توده مردم نمىباشد. علاوه بر این، تکثرگرایى خود یک مفهوم نسبى است که در هر جامعهاى به تناسب فرهنگ و باورهاى عمومى، با درجات و سطوح مختلف قابل تحقق است. بر این اساس، جامعهاى دینى که در آن، فرهنگ و نظام ارزشى دین، قالب رفتارها و جهتگیرىهاى سیاسى و اجتماعى افراد را رقم مىزند، مىتواند با سطوحى از تعدد و تکثر و توزیع قدرت همراه باشد و در زمینه تعدد آرا نیز مىتواند با اندیشهها و آراى متنوع همراه باشد؛ اما این همه، در چارچوب و محدوده خاصى که به عنوان مرزهاى مسلم باورهاى دینى تلقى مىگردد، پذیرفته مىشود.
2. تکثرگرایى و اندیشه دینى
بحث از مشارکت سیاسى شهروندان نمىتواند به پدیده تکثرگرایى یا پلورالیسم سیاسى توجه نداشته باشد؛ زیرا مباحث رایج در زمینه مشارکت سیاسى عمدتاً از مبدأ پلورالیسم سیاسى آغاز مىگردد. بنابراین، در بحث از مبانى فقهى تحزب، اشاره به جایگاه تکثرگرایى سیاسى در متون و منابع دینى، ما را در فهم بهتر مسأله یارى خواهد کرد.
تکثرگرایى سیاسى رابطه مهمى با تکثرگرایى اعتقادى - فرهنگى دارد؛ از این رو لازم است تا اشارهاى هر چند گذرا به بحث تکثرگرایى اعتقادى از منظر تعالیم اسلامى نیز داشته باشیم.
الف) تکثرگرایى اعتقادى:
تکثرگرایى اعتقادى که مذهب و دین از عناصر عمده آن محسوب مىگردد، بر مبناى تنوع فهمها و برداشتهاى افراد و گروهها از متون دینى استوار است. اصولاً سه نوع تفسیر براى تکثرگرایى دینى مطرح شده است: 1. تکثرگرایى؛ 2. انحصارگرایى؛ 3. شمولگرایى(2). از منظر پژوهشگران مسلمان، هیچ یک از تفاسیر مزبور پذیرفتنى نیست.
در مورد رویکرد دین (تعالیم اسلامى) به تکثرگرایى به مفهوم تعدد و تکثر حقایق و تو در تو بودن حقیقت که در نهایت به نفى هرگونه حقانیت محض مىانجامد، شک و تردیدهاى جدى وجود دارد. همچنین جزمنگرى افراطى که هر نوع تلقى خارج از نحله فکرى و مذهبى خاص را طرد و نفى مىکند، داراى پشتوانه منطقى لازم به نظر نمىرسد. در این میان، تکثرگرایى دینى، به مفهوم پذیرش تنوع و تعدد آرا در امور فرعى دین، بعد از توافق بر سر اصول و کلیات به عنوان قوانین موضوعه، تا اندازهاى معقول و قابل قبول به نظر مىرسد.
ب - کثرت گرایى سیاسى:
در یک تعریف نسبتاً جامع مىتوان گفت پلورالیسم سیاسى بدان معناست که حاکمیت را نباید متعلق به یک گروه واحد، سازمان یا فرقه خاص دانست؛ بلکه حاکمیت را باید در همکارى و وفاق چندین گروه جستوجو کرد.(3) بنا بر این تعریف، پذیرش حداقلى از تکثرگرایى، شرط ضرورى هر نوع مشارکت سیاسى و رقابت افراد و گروههاست که از رهگذر احزاب و جناحهاى سیاسى سامان مىیابد.
فرهنگ سیاسى اسلام چه رویکردى نسبت به تکثرگرایى سیاسى دارد؟ همان گونه که اشاره شد، جهتگیرى مکاتب و نحلههاى فکرى در زمینه پلورالیسم سیاسى - اجتماعى، عمدتاً ناظر به رویکرد آنها به تکثرگرایى اعتقادى - فرهنگى است؛ به ویژه فرض پیوند همهجانبه دیانت و سیاست که پدیدههاى سیاسى را با تعالیم دینى گره مىزند و این رابطه را به صورت جدىترى مطرح مىسازد.
اگر عنصر اجتهاد در فقه اسلامى و انفتاح باب اجتهاد به مفهوم احترام به آرا و دیدگاههاى افراد در فهم و استنباط مسائل شرعى و فروع شریعت مورد پذیرش قرار گیرد، پذیرش تعدد آرا در زمینه امور عرفى و مسائل حکومتى، به دلیل ماهیت عرفى آنها، از زمینههاى مناسبترى برخوردار خواهد شد. بنابراین، اصل خطا در اجتهاد، استنباط سیاسى افراد و دست اندرکاران مسایل سیاسى را نیز در معرض خطاپذیرى، نقد و انتقاد قرار مىدهد و همین امر، به پذیرش درجهاى از تکثرگرایى سیاسى در فرهنگ سیاسى اسلام (حداقل اندیشه شیعه) اشاره دارد.
اما سؤال اساسى این است که آیا چنین حدى از تکثرگرایى، براى مشارکت سیاسى شهروندان و فعالیت احزاب و تشکلهاى سیاسى کافى است؟ برخى از منتقدان بر این باورند که فرهنگ سیاسى اسلام، به دلیل محدود کردن پذیرش تعدد آرا و نظرات در چارچوبى خاص، به نفى تکثرگرایى تمایل نشان مىدهد و وجود تکثر و تنوع در سطح مورد پذیرش اسلام، براى آزادى فعالیت سیاسى و مشارکت سیاسى افراد ناکافى به نظر مىرسد.
سادهترین جواب براى حل این معضل آن است که اولاً تکثرگرایى به عنوان یک مفهوم کلى داراى سطوح مختلف است و جوامع مختلف، سطح خاصى از آن را پذیرا مىشوند؛ بنابراین تعدد و تکثر مطلق وجود ندارد و همان گونه که تکثر مطلق در قلمرو دینشناسى و اخلاق به نفى حقیقت مىانجامد، تکثرگرایى مطلق در حوزه سیاست نیز به نفى هر گونه مدیریت سیاسى که مستلزم حداقلى از اجماع و توافق است، مىانجامد.
ثانیاً پلورالیسم، به معناى تکثر مطلق، خود به پارادوکس مهمى تبدیل مىشود که تنها راه حل آن، پذیرش اصول موضوعه و مسلم از سوى نیروها و گروههاى متعدد محسوب مىشود. دیوید ابتر این پارادوکس را چنین توضیح مىدهد: «مدیریت اجتماعى و تصمیمسازى سیاسى، نیاز به وحدت و وجود محورهاى مشترک را افزایش مىدهد؛ در حالى که تکثرگرایى بدون توجه به مشترکات نیروها، به افزایش مابهالتفاوتها و مابهالامتیازها مبادرت مىکند. از این رو وجود حداقلى از وحدت، اشتراک و اجماع نظر در جامعه ضرورى است». حد و حدود این تفاوتها و مشترکات و حجم کمّى هر یک نسبت به دیگرى، با توجه به فرهنگها و جوامع مختلف، متفاوت خواهد بود.
3 - اصل خطاپذیرى، عدم تصویب و کثرتگرایى سیاسى
خطاپذیرى انسان در احکام عقلى نزد همه مسلمانان پذیرفته شده است؛ اما در مورد احکام شرعى، حداقل در ابتداى امر، دو نظریه کلان «مصوبه» و «مخطئه» را مىتوان شناسایى کرد. اهل سنت با استدلال بر تصویب آراى اجتهادى، فقیهان را از هر نوع خطا و اشتباه تبرئه نموده، آراى آنان را مطابق با حکم خداوند تلقى مىنمایند. اما اصل خطاپذیرى در اجتهاد، یکى از اصول بنیادین فقه شیعى است که تمامى فقهاى شیعه بر آن اتفاق نظر دارند. اصل خطاپذیرى، هر گونه جزمنگرى در احکام شرعى را با انسداد روبهرو نموده، به انفتاح باب اجتهاد مىانجامد. این امر، کلیه اجتهادات فقهى را در معرض نقد و انتقاد عالمانه قرار مىدهد و موجب شکوفایى بیشتر اجتهادهاى فقهى مىشود. از سوى دیگر، اندیشه خطاپذیرى فقیه موجب مىشود به اجتهادات فقهى او در قبال مسائل اجتماعى، از جمله تصمیمات سیاسى، با دیده شک و تردید نگریسته شود و همین امر باعث مىشود تا فقه سیاسى شیعه، بر خلاف اهل سنت، هرگز به اطاعت مطلق از حاکم مشروع تمایل نشان ندهد؛(4) بلکه در این رویکرد، اطاعت و عدم اطاعت، بر اساس مصلحت و مفسده عقلى که از رهگذر آراى جمعى عقلا، بهویژه کارشناسان مربوطه حاصل مىآید، مورد توجه قرار گیرد.
اصل خطاپذیرى با وارد نمودن عنصر عقلگرایى و تأکید بر عقل عملى، عمل سیاسى را با معیار «حسن و قبح عقلى» مورد ارزیابى قرار مىدهد.
از سوى دیگر، فقه اسلامى در تعیین موضوعات عرفى و مسائل زندگى، پیرو است؛ نه پیشرو؛ از این رو احزاب اسلامى مىتوانند به عنوان ساز و کار نهادینهسازى آرا و دیدگاههاى آحاد جامعه، سهم مؤثرى را در حوزه تطبیق احکام بر موضوعات و نیز در محدوده احکام ثانویه، مشارکت مردم و پذیرش آنان که از اهمیت درجه اول برخوردار است،(5) ایفا نمایند.
یکى از پژوهشگران دینى، ضمن ایجاد ارتباط میان پذیرش تعدد و تنوع اجتهادهاى فقهى با پذیرش تکثر و تنوع سیاسى در درون جامعه اسلامى، به توضیح مبناى فقهى حزب سیاسى پرداخته و مىگوید: حال که تکثرگرایى و تعدد در مذاهب فقهى در عین وحدت شریعت اسلامى پذیرفته مىشود و بر اساس آن اجتهادهاى متعدد در فروع صورت مىگیرد، در امور عرفى، بهخصوص مسائل سیاسى نیز که بر معیار مصالح و مفاسد استوار مىباشد و اجتهادهاى فقهى مجالى وسیع دارد، همچنان که مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى، متعدد است، ناگزیر مىبایست تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار گیرد.(6)
اشاره
1. در اینکه کثرتگرایى محدود در فرهنگ اسلامى از لحاظ نظرى و عملى پذیرفته شده است، تردیدى نیست. همچنین اصل تخطئه مورد پذیرش اکثر عالمان مسلمان بوده است؛ گو اینکه مؤلف محترم بهخطا اصل تصویب را به همه اهل سنت نسبت داده است؛ اما این تنها نظر برخى از اهل سنت است؛ نه همه آنها.
2. برداشت مؤلف محترم از کثرتگرایى اعتقادى در پرده ابهام قرار دارد و آن مقدار نیز که آشکار است، با دشوارى قابل فهم یا پذیرش است. نویسنده مىگوید: «اصولاً سه نوع تفسیر براى تکثرگرایى دینى مطرح شده است: 1. تکثرگرایى؛ 2. انحصارگرایى؛ 3. شمولگرایى». معلوم است که نویسنده تفاوتى میان مقسم و قسم نگذاشته است، یا اگر هم تفاوتى قائل است، نتوانسته آن را بیان کند. مفهوم «تکثرگرایى» به عنوان مقسم درست نیست. شاید مقصود نویسنده «کثرت ادیان» بوده است؛ یعنى در برخورد با کثرت ادیان سه رویکرد وجود دارد که یکى از آنها تکثرگرایى است. اصولاً هرگاه پسوند «گرایى» به چیزى اضافه شود، نشاندهنده یک گرایش و فکر یا یک مکتب است؛ نه یک امر خارجى و واقعى. کثرت ادیان امرى واقعى است؛ ولى کثرتگرایى امرى نظرى و مربوط به رویکرد افراد است.
3. از اینها مهمتر، اشکالى است که در مورد پیرو بودن فقه وجود دارد. این مطلب که فقیه در مقام فتوادادن، باید ابتدا به موضوع بنگرد، سپس حکم آن را از منابع استخراج کند، درست است و به همین معنا مىتوان گفت که فقه پیرو است؛ نه پیشرو. اما نباید از این سخن بلافاصله نتیجه گرفت که حوزه موضوعات کلاً به دست عرف سپرده شده است تا مردم هر گونه که خواستند جریان پیدایش موضوعات و شکل گرفتن جهان را جهت دهند و تنها پارهاى محدودیتهاى فقهى را رعایت کنند و در غیر آن موارد، هر چه خواستند، بکنند. دین نیامده است که انسان را با بیان پارهاى محدودیتها فقط از افتادن در چاههاى عمیق دورى از خدا حفظ کند. این نگاه به دین که آن را در چند حکم فقهى محدود مىکند، حقیقت دین را تباه مىسازد. فقه بخش مهمى از دین است؛ اما همه آن نیست. پس براى ساختن جامعه، از جمله ساختن نظام سیاسى آن، باید به همه ابعاد هستىشناختى، ارزشى، اعتقادى و حتى روشى آن توجه داشت و آنها را ملاک عمل قرار داد. یک تلقى حداقلى از دین این است که براى دینى شدن جامعه کافى است که پارهاى محدودیتهاى فقهى رعایت شود؛ مثلاً کافى است در اقتصاد، ربا و دزدى و کلاهبردارى و رشوهخوارى نباشد؛ اما اینکه نظام اقتصادى ما سرمایهدارى باشد یا کمونیستى و اشتراکى، آیا دولت مداخلهگر داشته باشیم یا دولت حداقلى، شکلدهى مالیات چگونه باشد و مانند آن، به دین مربوط نمىشود. این تلقى، چنان که گفته شد، حقیقت دین را در صحنه اجتماع کمرنگ یا نابود مىسازد و دین را بازیچه مىکند. در این تفکر، دین چون بز اخفشى بى حساب و کتاب سر تکان مىدهد و برنامههاى ارائهشده از سوى کارشناسان را تأیید مىکند.
در زمینه سیاست نیز همین قاعده حکمفرماست. نمىتوان نظام سیاسى را بدون در نظر گرفتن اهداف و غایات دین، مبانى نظرى و عملى آن، جهتگیرى دین در شکل دهى به حیات دنیا و مانند آن شکل داد. بنابراین، در مقام ارائه نظریهاى در مورد ارتباط احزاب سیاسى و دین، باید به تمام ابعاد دین و نظام سیاسى همجهت با دین توجه داشت؛ نه اینکه صرفاً با یک یا دو حکم فقهى و پیرو دانستن فقه حکم کرد که عرف عقلا مىتوانند هر گونه که خواستند، نظام سیاسى خود را شکل دهند. بىتردید خواست و اراده مردم نقشى جدى در نظام سیاسى خواهد داشت؛ اما مطلق کردن این خواست نادرست است. همچنین باید آن را در نظام ارادهها که جهتیافته از ولایت تکوینى و تشریعى خداوند متعال مىباشد، ملاحظه کرد.
4. این استدلال نیز که «همچنان که مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى متعدد است، ناگزیر تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار مىگیرد» مغالطهآمیز است و حداکثر یک قیاس نادرست مىنماید. تکثر در استنباطهاى فقهى نمىتواند مبناى پذیرش تکثر در احزاب سیاسى باشد و باید براى آن مبناى دیگرى یافت.
پى نوشت:
1) دووژه، موریس، احزاب سیاسى، ترجمه رضا علوى، تهران: امیرکبیر، 1375.
2) هیک، جان، پلورالیسم دینى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران: مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1378 و نیز رک. : ربانى گلپایگانى، على، تحلیل و نقد پلورالیسم دینى، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1378، بخش اول.
3) the Encyclopedia American, NewYourk: 8691, vol.22 p.9.
4) فیرحى، داوود، «مبانى تحزب و آزادى در مذهب شیعه»، نقد و نظر، ش 3 و 4، ص 142.
5) جعفرى، محمدتقى، «پلورالیسم دینى»، نقد و نظر، شماره 3 و 4، ص 336.
6) عماره، محمد، الاسلام والتعددیة، دار الرشاد، 1997، ص 165.
پگاه حوزه، ش 31
در حالى که عدهاى از پژوهشگران غربى نوعى ملازمه دوسویه میان نظام حزبى و دموکراسى ایجاد مىکنند، عدهاى دیگر میان آن دو جدایى انداخته، با نگرش نخبهگرایانه، وجود عدهاى از نخبگان را که براى دستیابى به قدرت با هم به رقابت مىپردازند، به عنوان پیشزمینه تحقق نظام حزبى مطرح مىنمایند.
در مجموع مىتوان نسبت به خاستگاه و پیشبایستههاى حزب از سه رویکرد عام و نسبتاً مشهور یاد کرد: 1. «رویکرد نهادى» که حزب را با شکلگیرى نهادهاى جدید سیاسى نظیر پارلمان پیوند مىدهد؛ 2. «رویکرد بحران» که از توالى پنج نوع بحران (هویت، مشارکت، مشروعیت، توزیع منابع و دخالت دولت) و نحوه مواجهه با آن، به عنوان خاستگاه احزاب سخن مىگوید؛ 3. «رویکرد نوسازى» که شکلگیرى احزاب سیاسى را با توسعه و نوسازى مرتبط دانسته و معتقد است که احزاب سیاسى تنها زمانى زمینه تحقق پیدا مىکنند که اقداماتى در جهت نوسازى به عمل آورند.(1)
تعاریف مختلفى براى «حزب» ارائه شده است که از مجموع این تعاریف مىتوان چهار عنصر اصلى زیر را به عنوان مؤلفههاى مقوم احزاب سیاسى مطرح کرد: 1. تکثرگرایى و پلورالیسم سیاسى یا پذیرش فعالیتهاى حزبى؛ 2. رقابت سیاسى یا تلاش براى دستیابى به مناصب دولتى و کرسىها؛ 3. مشارکت سیاسى یا تلاش براى اعمال نفوذ در تصمیمگیرىها و سیاستگذارىهاى دولتى؛ 4. انتخابات و حق رأى یا تلاش براى دستیابى به رأى بیشتر.
بررسى حزب از منظر دینى (اسلام) قبل از هر چیز با این سؤال اساسى روبهروست که در درون فرهنگ اسلامى و اندیشه سیاسى - دینى اسلام، چه رویکردى نسبت به عناصر و مؤلفههاى چهارگانه مذکور وجود دارد؟
1. اسلام و کثرتگرایى سیاسى
در فرهنگها و جوامعى که نوعى انحصارگرایى فکرى در حوزه سیاست و مدیریت اجتماعى سایه افکنده و مجالى براى بروز و ظهور تنوعات سیاسى و دیدگاههاى مختلف وجود ندارد، نمىتوان از احزاب سیاسى صحبت کرد؛ زیرا در چنین جوامعى نوعى سانترالیسم و مرکزمحورى حاکم است که هر نوع حق انتخاب، رفتار و رقابت سیاسى را با انسداد روبهرو مىسازد. در مقابل، سیستم سیاسى کثرتگرا، از نظر فنى سیستمى است که از چندین مرکز قدرت و اقتدار برخوردار است و دولت، به عنوان تنها نظام کنترلکننده مردم مطرح نمىباشد.
اهمیت کثرتگرایى سیاسى، به مثابه یکى از مؤلفههاى مقوم احزاب سیاسى، از آن جهت است که مفهوم این واژه، متضمن نوعى توزیع قدرت و پذیرش افکار و آراى مختلف به عنوان یک اصل مفروض است.
تحقق احزاب سیاسى منحصراً مشروط به پلورالیسم سیاسى، به مفهوم تکثر و تنوع و پراکندگى قدرت در سطح توده مردم نمىباشد. علاوه بر این، تکثرگرایى خود یک مفهوم نسبى است که در هر جامعهاى به تناسب فرهنگ و باورهاى عمومى، با درجات و سطوح مختلف قابل تحقق است. بر این اساس، جامعهاى دینى که در آن، فرهنگ و نظام ارزشى دین، قالب رفتارها و جهتگیرىهاى سیاسى و اجتماعى افراد را رقم مىزند، مىتواند با سطوحى از تعدد و تکثر و توزیع قدرت همراه باشد و در زمینه تعدد آرا نیز مىتواند با اندیشهها و آراى متنوع همراه باشد؛ اما این همه، در چارچوب و محدوده خاصى که به عنوان مرزهاى مسلم باورهاى دینى تلقى مىگردد، پذیرفته مىشود.
2. تکثرگرایى و اندیشه دینى
بحث از مشارکت سیاسى شهروندان نمىتواند به پدیده تکثرگرایى یا پلورالیسم سیاسى توجه نداشته باشد؛ زیرا مباحث رایج در زمینه مشارکت سیاسى عمدتاً از مبدأ پلورالیسم سیاسى آغاز مىگردد. بنابراین، در بحث از مبانى فقهى تحزب، اشاره به جایگاه تکثرگرایى سیاسى در متون و منابع دینى، ما را در فهم بهتر مسأله یارى خواهد کرد.
تکثرگرایى سیاسى رابطه مهمى با تکثرگرایى اعتقادى - فرهنگى دارد؛ از این رو لازم است تا اشارهاى هر چند گذرا به بحث تکثرگرایى اعتقادى از منظر تعالیم اسلامى نیز داشته باشیم.
الف) تکثرگرایى اعتقادى:
تکثرگرایى اعتقادى که مذهب و دین از عناصر عمده آن محسوب مىگردد، بر مبناى تنوع فهمها و برداشتهاى افراد و گروهها از متون دینى استوار است. اصولاً سه نوع تفسیر براى تکثرگرایى دینى مطرح شده است: 1. تکثرگرایى؛ 2. انحصارگرایى؛ 3. شمولگرایى(2). از منظر پژوهشگران مسلمان، هیچ یک از تفاسیر مزبور پذیرفتنى نیست.
در مورد رویکرد دین (تعالیم اسلامى) به تکثرگرایى به مفهوم تعدد و تکثر حقایق و تو در تو بودن حقیقت که در نهایت به نفى هرگونه حقانیت محض مىانجامد، شک و تردیدهاى جدى وجود دارد. همچنین جزمنگرى افراطى که هر نوع تلقى خارج از نحله فکرى و مذهبى خاص را طرد و نفى مىکند، داراى پشتوانه منطقى لازم به نظر نمىرسد. در این میان، تکثرگرایى دینى، به مفهوم پذیرش تنوع و تعدد آرا در امور فرعى دین، بعد از توافق بر سر اصول و کلیات به عنوان قوانین موضوعه، تا اندازهاى معقول و قابل قبول به نظر مىرسد.
ب - کثرت گرایى سیاسى:
در یک تعریف نسبتاً جامع مىتوان گفت پلورالیسم سیاسى بدان معناست که حاکمیت را نباید متعلق به یک گروه واحد، سازمان یا فرقه خاص دانست؛ بلکه حاکمیت را باید در همکارى و وفاق چندین گروه جستوجو کرد.(3) بنا بر این تعریف، پذیرش حداقلى از تکثرگرایى، شرط ضرورى هر نوع مشارکت سیاسى و رقابت افراد و گروههاست که از رهگذر احزاب و جناحهاى سیاسى سامان مىیابد.
فرهنگ سیاسى اسلام چه رویکردى نسبت به تکثرگرایى سیاسى دارد؟ همان گونه که اشاره شد، جهتگیرى مکاتب و نحلههاى فکرى در زمینه پلورالیسم سیاسى - اجتماعى، عمدتاً ناظر به رویکرد آنها به تکثرگرایى اعتقادى - فرهنگى است؛ به ویژه فرض پیوند همهجانبه دیانت و سیاست که پدیدههاى سیاسى را با تعالیم دینى گره مىزند و این رابطه را به صورت جدىترى مطرح مىسازد.
اگر عنصر اجتهاد در فقه اسلامى و انفتاح باب اجتهاد به مفهوم احترام به آرا و دیدگاههاى افراد در فهم و استنباط مسائل شرعى و فروع شریعت مورد پذیرش قرار گیرد، پذیرش تعدد آرا در زمینه امور عرفى و مسائل حکومتى، به دلیل ماهیت عرفى آنها، از زمینههاى مناسبترى برخوردار خواهد شد. بنابراین، اصل خطا در اجتهاد، استنباط سیاسى افراد و دست اندرکاران مسایل سیاسى را نیز در معرض خطاپذیرى، نقد و انتقاد قرار مىدهد و همین امر، به پذیرش درجهاى از تکثرگرایى سیاسى در فرهنگ سیاسى اسلام (حداقل اندیشه شیعه) اشاره دارد.
اما سؤال اساسى این است که آیا چنین حدى از تکثرگرایى، براى مشارکت سیاسى شهروندان و فعالیت احزاب و تشکلهاى سیاسى کافى است؟ برخى از منتقدان بر این باورند که فرهنگ سیاسى اسلام، به دلیل محدود کردن پذیرش تعدد آرا و نظرات در چارچوبى خاص، به نفى تکثرگرایى تمایل نشان مىدهد و وجود تکثر و تنوع در سطح مورد پذیرش اسلام، براى آزادى فعالیت سیاسى و مشارکت سیاسى افراد ناکافى به نظر مىرسد.
سادهترین جواب براى حل این معضل آن است که اولاً تکثرگرایى به عنوان یک مفهوم کلى داراى سطوح مختلف است و جوامع مختلف، سطح خاصى از آن را پذیرا مىشوند؛ بنابراین تعدد و تکثر مطلق وجود ندارد و همان گونه که تکثر مطلق در قلمرو دینشناسى و اخلاق به نفى حقیقت مىانجامد، تکثرگرایى مطلق در حوزه سیاست نیز به نفى هر گونه مدیریت سیاسى که مستلزم حداقلى از اجماع و توافق است، مىانجامد.
ثانیاً پلورالیسم، به معناى تکثر مطلق، خود به پارادوکس مهمى تبدیل مىشود که تنها راه حل آن، پذیرش اصول موضوعه و مسلم از سوى نیروها و گروههاى متعدد محسوب مىشود. دیوید ابتر این پارادوکس را چنین توضیح مىدهد: «مدیریت اجتماعى و تصمیمسازى سیاسى، نیاز به وحدت و وجود محورهاى مشترک را افزایش مىدهد؛ در حالى که تکثرگرایى بدون توجه به مشترکات نیروها، به افزایش مابهالتفاوتها و مابهالامتیازها مبادرت مىکند. از این رو وجود حداقلى از وحدت، اشتراک و اجماع نظر در جامعه ضرورى است». حد و حدود این تفاوتها و مشترکات و حجم کمّى هر یک نسبت به دیگرى، با توجه به فرهنگها و جوامع مختلف، متفاوت خواهد بود.
3 - اصل خطاپذیرى، عدم تصویب و کثرتگرایى سیاسى
خطاپذیرى انسان در احکام عقلى نزد همه مسلمانان پذیرفته شده است؛ اما در مورد احکام شرعى، حداقل در ابتداى امر، دو نظریه کلان «مصوبه» و «مخطئه» را مىتوان شناسایى کرد. اهل سنت با استدلال بر تصویب آراى اجتهادى، فقیهان را از هر نوع خطا و اشتباه تبرئه نموده، آراى آنان را مطابق با حکم خداوند تلقى مىنمایند. اما اصل خطاپذیرى در اجتهاد، یکى از اصول بنیادین فقه شیعى است که تمامى فقهاى شیعه بر آن اتفاق نظر دارند. اصل خطاپذیرى، هر گونه جزمنگرى در احکام شرعى را با انسداد روبهرو نموده، به انفتاح باب اجتهاد مىانجامد. این امر، کلیه اجتهادات فقهى را در معرض نقد و انتقاد عالمانه قرار مىدهد و موجب شکوفایى بیشتر اجتهادهاى فقهى مىشود. از سوى دیگر، اندیشه خطاپذیرى فقیه موجب مىشود به اجتهادات فقهى او در قبال مسائل اجتماعى، از جمله تصمیمات سیاسى، با دیده شک و تردید نگریسته شود و همین امر باعث مىشود تا فقه سیاسى شیعه، بر خلاف اهل سنت، هرگز به اطاعت مطلق از حاکم مشروع تمایل نشان ندهد؛(4) بلکه در این رویکرد، اطاعت و عدم اطاعت، بر اساس مصلحت و مفسده عقلى که از رهگذر آراى جمعى عقلا، بهویژه کارشناسان مربوطه حاصل مىآید، مورد توجه قرار گیرد.
اصل خطاپذیرى با وارد نمودن عنصر عقلگرایى و تأکید بر عقل عملى، عمل سیاسى را با معیار «حسن و قبح عقلى» مورد ارزیابى قرار مىدهد.
از سوى دیگر، فقه اسلامى در تعیین موضوعات عرفى و مسائل زندگى، پیرو است؛ نه پیشرو؛ از این رو احزاب اسلامى مىتوانند به عنوان ساز و کار نهادینهسازى آرا و دیدگاههاى آحاد جامعه، سهم مؤثرى را در حوزه تطبیق احکام بر موضوعات و نیز در محدوده احکام ثانویه، مشارکت مردم و پذیرش آنان که از اهمیت درجه اول برخوردار است،(5) ایفا نمایند.
یکى از پژوهشگران دینى، ضمن ایجاد ارتباط میان پذیرش تعدد و تنوع اجتهادهاى فقهى با پذیرش تکثر و تنوع سیاسى در درون جامعه اسلامى، به توضیح مبناى فقهى حزب سیاسى پرداخته و مىگوید: حال که تکثرگرایى و تعدد در مذاهب فقهى در عین وحدت شریعت اسلامى پذیرفته مىشود و بر اساس آن اجتهادهاى متعدد در فروع صورت مىگیرد، در امور عرفى، بهخصوص مسائل سیاسى نیز که بر معیار مصالح و مفاسد استوار مىباشد و اجتهادهاى فقهى مجالى وسیع دارد، همچنان که مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى، متعدد است، ناگزیر مىبایست تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار گیرد.(6)
اشاره
1. در اینکه کثرتگرایى محدود در فرهنگ اسلامى از لحاظ نظرى و عملى پذیرفته شده است، تردیدى نیست. همچنین اصل تخطئه مورد پذیرش اکثر عالمان مسلمان بوده است؛ گو اینکه مؤلف محترم بهخطا اصل تصویب را به همه اهل سنت نسبت داده است؛ اما این تنها نظر برخى از اهل سنت است؛ نه همه آنها.
2. برداشت مؤلف محترم از کثرتگرایى اعتقادى در پرده ابهام قرار دارد و آن مقدار نیز که آشکار است، با دشوارى قابل فهم یا پذیرش است. نویسنده مىگوید: «اصولاً سه نوع تفسیر براى تکثرگرایى دینى مطرح شده است: 1. تکثرگرایى؛ 2. انحصارگرایى؛ 3. شمولگرایى». معلوم است که نویسنده تفاوتى میان مقسم و قسم نگذاشته است، یا اگر هم تفاوتى قائل است، نتوانسته آن را بیان کند. مفهوم «تکثرگرایى» به عنوان مقسم درست نیست. شاید مقصود نویسنده «کثرت ادیان» بوده است؛ یعنى در برخورد با کثرت ادیان سه رویکرد وجود دارد که یکى از آنها تکثرگرایى است. اصولاً هرگاه پسوند «گرایى» به چیزى اضافه شود، نشاندهنده یک گرایش و فکر یا یک مکتب است؛ نه یک امر خارجى و واقعى. کثرت ادیان امرى واقعى است؛ ولى کثرتگرایى امرى نظرى و مربوط به رویکرد افراد است.
3. از اینها مهمتر، اشکالى است که در مورد پیرو بودن فقه وجود دارد. این مطلب که فقیه در مقام فتوادادن، باید ابتدا به موضوع بنگرد، سپس حکم آن را از منابع استخراج کند، درست است و به همین معنا مىتوان گفت که فقه پیرو است؛ نه پیشرو. اما نباید از این سخن بلافاصله نتیجه گرفت که حوزه موضوعات کلاً به دست عرف سپرده شده است تا مردم هر گونه که خواستند جریان پیدایش موضوعات و شکل گرفتن جهان را جهت دهند و تنها پارهاى محدودیتهاى فقهى را رعایت کنند و در غیر آن موارد، هر چه خواستند، بکنند. دین نیامده است که انسان را با بیان پارهاى محدودیتها فقط از افتادن در چاههاى عمیق دورى از خدا حفظ کند. این نگاه به دین که آن را در چند حکم فقهى محدود مىکند، حقیقت دین را تباه مىسازد. فقه بخش مهمى از دین است؛ اما همه آن نیست. پس براى ساختن جامعه، از جمله ساختن نظام سیاسى آن، باید به همه ابعاد هستىشناختى، ارزشى، اعتقادى و حتى روشى آن توجه داشت و آنها را ملاک عمل قرار داد. یک تلقى حداقلى از دین این است که براى دینى شدن جامعه کافى است که پارهاى محدودیتهاى فقهى رعایت شود؛ مثلاً کافى است در اقتصاد، ربا و دزدى و کلاهبردارى و رشوهخوارى نباشد؛ اما اینکه نظام اقتصادى ما سرمایهدارى باشد یا کمونیستى و اشتراکى، آیا دولت مداخلهگر داشته باشیم یا دولت حداقلى، شکلدهى مالیات چگونه باشد و مانند آن، به دین مربوط نمىشود. این تلقى، چنان که گفته شد، حقیقت دین را در صحنه اجتماع کمرنگ یا نابود مىسازد و دین را بازیچه مىکند. در این تفکر، دین چون بز اخفشى بى حساب و کتاب سر تکان مىدهد و برنامههاى ارائهشده از سوى کارشناسان را تأیید مىکند.
در زمینه سیاست نیز همین قاعده حکمفرماست. نمىتوان نظام سیاسى را بدون در نظر گرفتن اهداف و غایات دین، مبانى نظرى و عملى آن، جهتگیرى دین در شکل دهى به حیات دنیا و مانند آن شکل داد. بنابراین، در مقام ارائه نظریهاى در مورد ارتباط احزاب سیاسى و دین، باید به تمام ابعاد دین و نظام سیاسى همجهت با دین توجه داشت؛ نه اینکه صرفاً با یک یا دو حکم فقهى و پیرو دانستن فقه حکم کرد که عرف عقلا مىتوانند هر گونه که خواستند، نظام سیاسى خود را شکل دهند. بىتردید خواست و اراده مردم نقشى جدى در نظام سیاسى خواهد داشت؛ اما مطلق کردن این خواست نادرست است. همچنین باید آن را در نظام ارادهها که جهتیافته از ولایت تکوینى و تشریعى خداوند متعال مىباشد، ملاحظه کرد.
4. این استدلال نیز که «همچنان که مذاهب فقهى و استنباطهاى فقهى متعدد است، ناگزیر تعدد و تکثر در احزاب سیاسى مورد پذیرش قرار مىگیرد» مغالطهآمیز است و حداکثر یک قیاس نادرست مىنماید. تکثر در استنباطهاى فقهى نمىتواند مبناى پذیرش تکثر در احزاب سیاسى باشد و باید براى آن مبناى دیگرى یافت.
پى نوشت:
1) دووژه، موریس، احزاب سیاسى، ترجمه رضا علوى، تهران: امیرکبیر، 1375.
2) هیک، جان، پلورالیسم دینى، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران: مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، 1378 و نیز رک. : ربانى گلپایگانى، على، تحلیل و نقد پلورالیسم دینى، تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1378، بخش اول.
3) the Encyclopedia American, NewYourk: 8691, vol.22 p.9.
4) فیرحى، داوود، «مبانى تحزب و آزادى در مذهب شیعه»، نقد و نظر، ش 3 و 4، ص 142.
5) جعفرى، محمدتقى، «پلورالیسم دینى»، نقد و نظر، شماره 3 و 4، ص 336.
6) عماره، محمد، الاسلام والتعددیة، دار الرشاد، 1997، ص 165.
پگاه حوزه، ش 31