آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. هنر دینى راه را به مخاطبان خود بازمى‏گوید و پاسدار و تجلى‏گاه اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى است.

متن

بى‏شک بسیارى از جلوه‏هاى هنر در ساحت ادیان و یا آیین‏هاى مقدس پا به عرصه وجود گذاشته‏اند. اساساً برخى، مانند رودلف اوتو، معتقدند که دین (امر قدسى) و هنر از دو جهت همانند هستند: 1. هر دو توصیف‏نشدنى‏اند؛ 2. هر دو، خصوصیت تنزل و تعالى را براى نظاره‏کننده فراهم مى‏کنند. این دو آن قدر به هم نزدیکند که حتى ممکن است تجربه زیباشناختى هنرى براى برانگیختن تجربه دینى به کار رود. به نظر اوتو، تفاوت بین تجربه زیباشناختى و تجربه قدسى، مثل احساس عظمت از یک سو و دیدار خداوند از سویى دیگر است که به لحاظ درجه حس یا شهود، دو امر متفاوت هستند. تیلور در مثالى مى‏گوید: «اگر شکسپیر داخل اتاق شود، ما باید به احترام او بایستیم؛ ولى اگر مسیح بیاید، باید زانو بزنیم».
‏تعریف هنر دینى
مفهوم هنر دینى در تلقى وحیانى نبوى و علوى تا کنون تعریف و تحلیل نشده است. فقط اندکى از عرفا و تعداد انگشت‏شمارى از نظریه‏پردازان هنرى به چگونگى و چیستى آن اشاراتى داشته‏اند. با این حال، طى گذر زمان یک تلقى عمومى از هنر در جهان اسلام شکل گرفته که کم و بیش متأثر از زیباشناسى وحیانى بوده و بیشتر به ماده و زیبایى‏هاى مادى توجه داشته است و نیز بهره‏گیرى از داده‏هاى هنرى اقوام وملت‏هاى گوناگون، به‏ویژه ایرانیان در آن به چشم مى‏خورد، ولى با وجود این حیثیت ترکیبى و نیز پراکندگى به لحاظ جغرافیایى، یک نحوه وحدت و انسجام در آن وجود دارد. هنگامى که به گچ‏برى مسجد قرطبه و سپس یک صفحه از قرآن تزیین‏شده مصرى و آن‏گاه به ظرف مسین قلم‏زده کار ایران برخورد مى‏کنید، هر قدر ناآشنا به علم هنر باشید، بلافاصله میان این سه اثر وجود مشترکى مى‏یابید که آنها را به یکدیگر پیوسته مى‏سازد و همین عبارت است از روح هنر اسلامى.
ناگفته نماند که گرچه تعریف هنر دینى مانند خود هنر دشوار است، اما در تمامى تعاریفى که از هنر دینى شده است مفهوم «امر متعال یا قدسى» وجود دارد. در حقیقت، هنر دینى تجربه‏اى زیباشناختى از امر متعال و قدسى است. مرورى بر تاریخ هنر از انسان نخست تا به امروز، بیان‏گر آن است که امر متعال یا قدسى در هنرى که داراى وجه دینى است، گاه با بیان تجریدى محض، نظیر اشکال هندسى تزیینى و گاه در قالب ناتورالیستى و یا اکسپرسیونیستى و گاه با نمایش نمادین و رمزى و تمثیلى جهت ارائه معنا و عمق حس و ایمان و تجربه دینى ظاهر شده است. اما به لحاظ نظرى سه رویکرد اساسى در تحلیل شیوه‏هاى بیانى هنر دینى و مقدس وجود دارد: 1. قالب رمز و نماد و به صورت تجریدى و آبستره؛ 2. بیان رئالیستى یا ناتورالیستى؛ 3. نگرش آیه‏اى که جمع بین دو روش قبلى است. یقیناً منظور از هنر دینى، جمودانگارى بر مناسک یا ظواهر دین نیست و نیز پرداختن به بیوگرافى و زندگى‏نامه چهره‏هاى شاخص دینى نمى‏باشد؛ بلکه منظور هنرى است که مى‏خواهد حقیقت ذاتى اشیا و پدیده‏ها و وقایع را برملا سازد. اما متأسفانه گاهى هنر به جنبه‏هاى شیطانى و نفسانى آدمى نزدیک شده، از درون ذات خود، که زیبایى است، فاصله مى‏گیرد. امروز هنر تکنولوژیک که سایه خود را دامان‏گستر نموده است و اصالت روش، اصالت ابزار، اصالت خودبنیادى انسان و اصالت سود و فایده در آن حرف اول را مى‏زند، تا اندازه‏اى راه فراروى بشریت را تاریک و ظلمانى کرده است. البته برخى اعتقاد دارند که این جلوه‏هاى نفسانى و شیطانى اساساً هنر نیستند.
بازشناسى هنر دینى‏
در بین دین‏شناسان و دین‏پژوهان کمتر وفاقى در تعریف دین دیده مى‏شود. به لحاظ تاریخى هم آنچه گذشتگان درباره دین گفته‏اند و آنچه امروز در این باره گفته مى‏شود، تغایر دارد. ولى یک نکته اساسى را نمى‏شود کتمان کرد و آن این است که لااقل در قلمرو دین اسلام همه اینها از یک واقعیت و یا از یک حقیقت سخن مى‏گویند. همه این عالمان و اندیشه‏ورزان پرده از راز یک حقیقت برمى‏گیرند و حتى مى‏توان آن را تعمیم داد و گفت عالمان دیگر ادیان نیز در پى همان یک حقیقتند که آن حقیت، پاسخ‏گوى نیاز درونى انسان است. آنان نیز در پى یک حقیقت گم‏شده‏اند؛ ولى آنچه مى‏یابند با دیگرى تفاوت دارد. آنچه بشر تاکنون بدان رسیده و از لابه‏لاى سنگ‏نوشته‏ها و آثار باقى‏مانده از غارها و افسانه‏ها به دست آورده این است که در درازاى تاریخ، بشر با دین زاده شده و با دین زیسته و با دین هم مى‏میرد. شاید بتوان گفت سه مقوله است که هر یک از ادیان به گونه‏اى خاص بدان‏ها پرداخته و تفسیر خود را از آنها ارائه کرده‏اند. ولى در این‏که این مقوله‏ها براى آنها از اهمیت اساسى و ویژه‏اى برخوردار است تردیدى نیست. این سه مقوله در حقیقت باور اصلى همه متدینان را مى‏سازد: 1. باور به خدا؛ 2. باور به هدف‏دارى جهان؛ 3. باور به نظام اخلاقى. در شرایط کنونى و فضاى معاصر، انسان از دین کارکرد روشن و شفافى را مى‏طلبد. انسان خردگراى امروز با ترازوى خردش در پى ارزیابى سود و زیان است. او مى‏کاود تا از لابه‏لاى فرمول‏هاى ارائه‏شده توسط دین و نسخه‏هاى پیچیده، راه و معبرى براى تحول در درون خود و یا در جامعه بیابد. انتظار بشر از دین این است که در او دگرگونى ایجاد کند؛ به زندگى و کار و تلاش آنها معنا بدهد؛ در او نشاط و شادابى ایجاد کند و به او امید بدهد و به انسان‏ها و انسانیت کرامت ببخشد؛ ارزش‏هاى اخلاقى را پاس بدارد و درصدد احیاى آنها برآید. این چیزى است که بشر مى‏خواهد. هنرى که بتواند وارد این قلمرو شود و با گذر از میله‏ها و مرزهاى دیجیتالى پا به این وادى نهد و در همین راستا به پیش رود، به‏یقین هنر دینى خواهد بود. هنر دینى فقط آن نیست که کلیسا و مسجد و معبد را نشان بدهد و یا از بام تا شام از نماز و نیایش بگوید. هنر دینى آن است که بتواند هدف دین را تحقق بخشد و بدان تعمیم دهد. به‏عنوان نمونه، در دوره‏اى که پیامبر اسلام برانگیخته شد تا مردم را هدایت کند، شعر و داستان‏سرایى رونق بازار بود. داستان و شعر یا در خور مجلس طرب بود و یا راهى براى فراهم‏ساختن حرب. قرآن که از طرف خداوند نازل شد، با بهره‏گیرى از نظم و تخیل شعرى و داستان‏سرایى، محتواى خود را در شکل و قالب زیباترى ریخت و به آنان ارائه کرد. قرآن هنر جدیدى ایجاد نکرد؛ بلکه از همان هنر موجود و فضاى موجود بهره جست و حرف خود را زد؛ حرف و سخنى که ویژگى دین و آیین خاص را داشت؛ ولى با همان زیبایى و دلنشینى؛ بلکه بهتر و پرکشش‏تر از هنر زمان خویش.
باید توجه داشت که اگر دین به دنبال هدف است و انسان متدین انسان هدف‏مندى است، لغو بودن و بیهودگى در این حوزه جایى نخواهد داشت. انسان هدف‏مند، کارش هم هدف‏مند است و کارى بدون هدف انجام نمى‏دهد. او غایتى را فرا روى خود مى‏بیند و از آفرینشش نیز هدفى را مى‏جوید. اصلاً انسان یعنى تحقق هدف. هنر دینى هنرى است که راه را به مخاطبان خود بازمى‏گوید و یا مى‏نماید. اگر در حوزه دین هنر لغو و بیهوده نداریم، پس هنر بدون پیام نیز نمى‏توانیم داشته باشیم. اصلاً انسان خردورز کار بیهوده نمى‏کند و آنچه مى‏کند اگر لغو است، پس دینى نیست و چه بسا ضد دین است. هنر دینى هنرى است که بر مدار اخلاقى انسانى سیر کند و پاسدار ارزش‏هاى اخلاقى باشد؛ بنابراین هنر دینى در راستاى تکامل و زندگى سعادتمند بشرى گام برمى‏دارد؛ هدف‏دار و جهت‏مند است و حریم و حرمت ارزش‏هاى اخلاقى را پاس مى‏دارد؛ بلکه تجلى‏گاه اخلاق و ارزش‏هاى اخلاقى است.
اشاره‏
نویسنده محترم در این مقاله تلاش مى‏کند با ارائه شاخص‏ها و معیارهایى بین هنر دینى و غیر دینى تفکیک نماید و در مجموع به نکات خوبى اشاره کرده است. با این حال، مقاله حاضر از دو ضعف و کاستى جدى رنج مى‏برد: نخست آن‏که در تعریف و تبیین هنر دینى، سخنان ایشان از انسجام لازم برخوردار نیست و از یک مبناى مشترک ریشه نمى‏گیرد و دیگر آن‏که شاخص‏هاى ارائه‏شده عمدتاً کلى است و انگاره روشنى را از هنر دینى به نمایش نمى‏گذارد. ملاحظات زیر در این راستا قابل توجه است:
1. نویسنده در آغاز مقاله میان دین و هنر مقایسه‏اى کرده است که چندان درست نمى‏نماید. همچنین ایشان دین را همان «امر قدسى» گرفته است که دقیق و درست نیست. تفسیر دین با امر قدسى، حتى اگر تعبیر درستى باشد، تنها تفسیر دین با یکى از عناصر دین است. هنر به جنبه صورى و ظاهرى یک پیام و مضمون مربوط است و ابعاد زیبایى شناختى یک اثر را تأمین مى‏کند؛ حال آن‏که دین اصولاً یک پیام و مضمون الهى است که گاه در قالب هنر و گاه در قالب‏هاى دیگر فروریخته مى‏شود؛ بنابراین مقایسه این دو مقوله به‏سادگى ممکن نیست و عبارات مقاله بیشتر رنگ ذوقى و استحسانى دارد. به همین ترتیب، مقایسه تجربه زیبایى‏شناختى و تجربه دینى هم از اساس نادرست است و به هیچ روى نمى‏توان تفاوت این دو تجربه را به شدت و ضعف دانست. پرداختن به این بحث که در لسفه دین باب گسترده و گشوده‏اى است، نیاز به فرصت بیشترى دارد.
2. هر چند نویسنده به‏درستى تصریح کرده است که تا کنون تعریف و تحلیلى از هنر اسلامى ارائه نشده است، اما بلافاصله هنرهاى مسلمانان سده نخست را به عنوان هنر اسلامى خوانده و گچ‏برى‏ها، تهذیب‏ها و امثال آن را داراى روح هنر اسلامى شمرده است. به نظر مى‏رسد که این قضاوت زودهنگام، حتى با مبناى نویسنده در ادامه مقاله سازگار نیست و یا دست کم نتوانسته است آن معیارها را در این‏جا تطبیق کند.
3. کسانى که به مقوله‏اى به نام «هنر دینى» اعتقاد دارند، معمولاً در تعریف هنر یکى از این دو رویکرد را اختیار مى‏کنند: برخى دین را به معناى عام آن مى‏گیرند که گاه شامل بسیارى از اساطیر، خرافات و حتى ایدئولوژى‏هاى مدرن هم مى‏شود و آن‏گاه در جست‏وجوى نقطه مشترک ادیان در طول تاریخ برمى‏آیند و سرانجام به یک تجربه مبهم از امر متعالى یا آرمانى مى‏رسند. برخى نیز با تکیه بر تعریف ادیان الهى، مضامین و معارف خاصى را در تعریف دین لازم مى‏دانند. به نظر مى‏رسد که نویسنده هر دو گرایش را مطرح ساخته و نتوانسته است موضع روشنى در این زمینه اتخاذ کند. به‏خوبى مى‏توان نشان داد که در تعریف هنر اسلامى باید اندیشه‏ها و ارزش‏هاى ممتاز اسلامى گنجانده شود.
4. جدال دیگرى که در مبحث هنر دینى وجود دارد، در تعریف هنر و دامنه تأثیر دین بر مؤلفه‏هاى یک اثر هنرى است. در این‏جا نیز تقریباً مى‏توان گفت که دو رویکرد اصلى وجود دارد: برخى معتقدند که دین تنها در مضمون و محتواى اثر هنرى تأثیر دارد و آنچه مربوط به قالب‏ها و سبک‏هاى هنرى است، از دین و مکتب خاصى تأثیر نمى‏پذیرد. اما برخى بر این باورند که دین حتى در نگاه زیباشناسانه هنرمند نیز تأثیر مى‏گذارد و قالب‏هاى خاصى را اثبات یا نفى مى‏کند. نویسنده در این بحث نیز دوپهلو سخن گفته و استدلال خاصى بر یکى از این دو رویکرد مطرح نساخته است.
سیاست روز، 16/7/80

تبلیغات