آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده سعى مى‏کند تفاوت رفتار سیاسى عالمان شیعه امامى را نسبت به زیدى و اسماعیلى ریشه‏یابى کند. وى بر خلاف کسانى که ریشه این تفاوت را به عوامل خارجى و بیرونى نسبت مى‏دهند و نیز آنان که این رفتار را نقشه‏اى حساب‏شده از ناحیه عالمان امامى مى‏دانند، سرّ اصلى این تفاوت را در نوع برداشت از نظریه امامت مى‏داند.

متن

تشیع در جریان تحول تاریخى خویش انشعاب‏هاى گوناگونى را به خود دیده است؛ اما از سده سوم به بعد، فرایند تحول و انشعاب سرانجام با تثبیت سه شاخه اصلى تشیع شکل نهایى به خود گرفت و هر یک از سه فرقه بزرگ شیعى، یعنى تشیع زیدى، تشیع اسماعیلى و تشیع امامى، نمایندگى بخشى از جهان نظرى و اجتماعى شیعى را به خود اختصاص داد.
پرسشى که این مقاله پیش روى مى‏نهد، گوناگونى رفتار سیاسى امامیان با زیدیان و اسماعیلیان است؛ به گونه‏اى که برخى از پژوهش‏گران، تشیع امامى را به عنوان نماینده جناح اعتدالى و تشیع زیدى و اسماعیلى را سخن‏گویان جناح انقلابى و تندرو مى‏دانند.
درباره میانه‏روى تشیع امامى مى‏توان به دو پاسخ مفروض که از سوى برخى نویسندگان نیز طرح شده است اشاره کرد: پاسخ نخست، وجود شرایط سخت سیاسى و سیاست‏هاى سرکوب‏گرانه ضد شیعى زمانه است که به گمان برخى، امکان عمل کنش‏گرانه و تحرک سیاسى - نظامى معطوف به سیاست دولت را از تشیع امامى سلب مى‏کرد؛ اما پاسخ دوم با تلقى و برداشتى استراتژیک از فرایند تاریخى حیات تشیع امامى مى‏کوشد با نوعى فازبندى، طرح اندیشیده و آگاهانه از پیش تعیین‏شده‏اى را در رفتار شیعیان و عالمان و فقیهان آن جست‏وجو کند. بر اساس این تلقى، از آن‏جا که هر کار سیاسى - نظامى نیازمند دورانى از تدارک ایدئولوژیک است، عالمان امامى نیز آگاهانه سده‏هاى چهارم تا هفتم را که اوان دوران عصر غیبت به شمار مى‏رود، به عنوان فرصت و مرحله‏اى براى پایه‏ریزى مبانى کلامى - فقهى و صورت‏بندى فکرى - فرهنگى تشیع امامى برگزیدند. بر اساس این دیدگاه، دوران شکوفایى فعالیت‏هاى سیاسى و انقلابى سده هشتم و نهم را باید نتیجه درون‏زا و تاریخى همین دوران دانست که سرانجام پس از گذار از مرحله تدارک سیاسى - نظامى، به تکوین و تأسیس نخستین دولت شیعى امامى، یعنى دولت صفوى منجر شد و پس از آن از طریق رشد تزهاى ولایت فقیه سرانجام فرایند چهارصدساله‏اى را پشت سر گذاشت و به شکل‏گیرى انقلاب اسلامى و تأسیس نظام سیاسى جمهورى اسلامى انجامید.
پاسخ نخست، ریشه میانه‏روى را به شرایط بیرونى ارجاع مى‏دهد و آن را به نتوانستن برخاسته از اختناق پیوند مى‏زند و به هیچ وجه به نخواستن منبعث از وضع درونى عالمان و فقیهان امامى توجه نمى‏کند. در پاسخ دوم نیز میانه‏روى، سیاستى اندیشیده تلقى شده که به عنوان مقدمه‏اى آگاهانه بر کنش‏هاى سیاسى - نظامى سده هفتم به بعد به شمار مى‏رود.
اما واقعیت تاریخى، هیچ یک از این دو پاسخ مفروض را برنمى‏تابد. دست کم یکسانى شرایط سرکوب و فشار سیاسى براى همه فرقه‏ها، اعم از زیدى، اسماعیلى و امامى و تفاوت رفتار سیاسى جریان امامى با دو جریان دیگر نشان مى‏دهد که فرضیه شرایط خارجى قادر به تبیین و توضیح رفتار امامیان نیست. در پاسخ دوم نیز گونه‏اى تئوریزه کردن واقعیت‏هاى تاریخى با نگاه امروز وجود دارد. رفتار و سمت‏گیرى امامیان در برهه‏هاى مختلف و با وجود شرایط کاملاً متفاوت به گونه‏اى است که به پژوهش‏گر تاریخ اجازه نمى‏دهد توالى و ترتیب آنان را با یک استراتژى آگاهانه از سوى عالمان سده چهارم تا هفتم تبیین کند.
براى یافتن پاسخى قانع‏کننده و واقع‏گرایانه به پرسش مطروحه شایسته است وضعیت درونى تشیع امامى از دیدگاه اندیشه‏اى و اجتماعى مورد مداقه قرار گیرد.
با رحلت امام عسگرى‏علیه السلام در سال 260 هجرى، جامعه شیعى با بحران‏هاى سختى روبه‏رو گردید. امام غایب از طریق نواب اربعه با جامعه شیعى ارتباط داشت. به رغم تلاش‏هاى فراوان نواب در زمان غیبت صغرا براى ایجاد آمادگى در میان امامیان، با آغاز غیبت کبرا و قطع ارتباط شیعیان با امامت معصوم، اکثریت شیعیان را حیرت و سرگشتگى فراگرفت. امام در اندیشه شیعى داراى دو شأن بود و در دسترس نبودن وى جامعه شیعى را با خلأ روبه‏رو مى‏ساخت. انتقال کارکردهاى حقوقى، مذهبى و مالى امام معصوم به فقیهان، مسأله غیبت امام را در این زمینه حل و فصل کرد. اما در عرصه سیاسى و در ربط با مسأله اقتدار و با طولانى شدن بازگشت و ظهور امام، بدیل و آلترناتیوى که بتواند رهبرى سیاسى امامیان را در عرصه عمل سیاسى یا نظامى در دست گیرد ظهور نکرد. برخلاف تئورى امامت در نزد زیدیان یا اسماعیلیان، که اولى با تلقى عامى که از موضوع داشت و هر فاطمى قائم به سیفى را به امامت مى‏پذیرفت و دومى در غیبت «امامت مستتر»، نقش و وظیفه او را به «امامت مستودع» منتقل مى‏کرد، فقیهان امامیه در آن دوران به هیچ گونه قرائت نوینى که بتواند بن‏بست تئوریک رهبرى سیاسى را بشکند و میان نظریه و عمل ارتباط برقرار کند، دست نیافته بودند. به همین سبب، نظریه امامت شیعى به‏تدریج از بافت و زمینه سیاسى اجتماعى خارج شده، به مقوله‏اى صرفاً کلامى تبدیل شد و این غیرسیاسى شدن امامت و تبدیل آن به ذیلى از کلام شیعى، مفهوم امامت را به یک اصل هستى‏شناسانه تصعید بخشید و ارتباط آن را با واقعیت روزمره حیات سیاسى قطع کرد که نتیجه منطقى آن، همسازگرى با سلطنت‏هاى عرفى و یا در بهترین حالت، اتخاذ موضعى انزواگرایانه از دستگاه‏هاى قدرت و سیاست بود؛ هرچند که سرانجام وجه همسازگرایانه در گفتمان سیاسى و رفتار اجتماعى فقیهان و عالمان غلبه یافت. بنابراین، در یک جمع‏بندى کوتاه و سریع مى‏توان گفت علت میانه‏روى و محافظه‏کارى سیاسى تشیع امامى در سده‏هاى نخستین پس از آغاز غیبت کبرى را مى‏توان در مبانى نظرى - تئوریک ویژه عالمان شیعى جست‏وجو کرد.
اشاره‏
سخن نویسنده محترم مبتنى بر این ادعا است که شیعه در سده‏هاى نخستین دوران غیبت کبرا در وضعیت انفعال و انعزال سیاسى به سر مى‏برد و از پویایى لازم برخوردار نبود و این انفعال ریشه در بینش اعتقادى علماى امامیه در باب امامت دارد. لازمه و مفهوم این ادعا آن است که بپذیریم اندیشه امامت در سده‏هاى اولیه دوران غیبت در میان علماى امامیه کاملاً متفاوت از دوران میانه و سده‏هاى اخیر است. خوب بود نویسنده محترم به نقاط جدى این تفاوت اشاره مى‏کرد و به طور مثال معلوم مى‏شد که اندیشه سید مرتضى و شیخ طوسى و شیخ مفید در باب امامت در سده‏هاى اولیه، نسبت به اندیشه علامه حلى در دوره میانه و نیز اندیشه کلامى علامه مجلسى، محقق کرکى و علامه نراقى در دوره‏هاى بعد چه تفاوتى دارد.
اندک مراجعه‏اى به مبانى کلامى اندیشه امامت در میان علماى امامیه نشان مى‏دهد که در مورد جایگاه امام معصوم و کارکرد آن در میان علماى امامیه تفاوت قابل ذکرى نیست و تفاوت‏هایى که در نوع و نحوه استدلال به چشم مى‏خورد، به لحاظ دوره‏هاى مختلف تاریخ تفکر شیعه قابل طبقه‏بندى نمى‏باشد؛ بلکه این تفاوت‏ها در هر عصرى به گونه‏اى وجود داشته است. با وجود این، اصرار نویسنده محترم بر این‏که تفکر سده‏هاى اولیه در باب امامت به گونه‏اى بود که انفعال سیاسى را به همراه داشت، مبنایى علمى ندارد.
به‏علاوه، پذیرش این ادعا که در سده‏هاى اولیه دوران غیبت حرکت‏هاى انقلابى در سطح قابل ذکر در میان علما مشاهده نمى‏شود، مسلماً به معناى قبول انفعال نیست. بر آشنایان با سیر تدوین منابع معتبر روایى شیعه امامیه این نکته پوشیده نیست که تلاش گسترده عالمان امامیه در قرن چهارم، معطوف به تدوین منابع روایى و انضباط بخشیدن به تفکر شیعى است و از آن‏جا که این غرض کاملاً محورى و بااهمیت بوده، رفتار سیاسى - اجتماعى خاصى را طلب مى‏کرد و نوع تعامل با دولت‏هاى وقت نیز در همین چارچوب قابل توجیه است؛ کما این‏که در سده‏هاى بعدى نیز حفظ جامعه شیعى و حفظ مذهب اصلى‏ترین هدف عالمان شیعه است. کاش نویسنده محترم همین بررسى را در مورد دوره‏هاى مختلف تاریخ امامان انجام مى‏دادند و معلوم مى‏شد از دیدگاه ایشان تفاوت رفتار سیاسى امامان اولیه با امامان بعدى در چه بوده و آیا تفاوت رفتار سیاسى امامان حکایت از تفاوت تلقى آن بزرگواران در نوع کارکرد امامت دارد؟
همه مذاهب اسلامى مى‏دانند که غصب حاکمیت و جایز بودن حاکمیت غیر مأذون، اصلى‏ترین ایده شیعه است و تمامى عالمان امامیه در دوره‏هاى مختلف بر این مطلب متفق بوده‏اند و اتفاقاً سرّ انقلابى بودن جامعه شیعى همین است. اگر عده اندکى از غصبى بودن حاکمیت غیر معصوم این گونه برداشت کرده باشند که تا زمان حضور قائم هیچ حکومتى نباید شکل بگیرد، جریان عمومى اندیشه سیاسى شیعه این نکته را تأیید نمى‏کند و تعبیر به «حاکم شرع» و «نایب امام» و «حاکم مأذون» در سراسر متون فقهى امامیه در دوره‏هاى مختلف وجود دارد و مخصوص دوره خاص نیست.
اساساً سرّ ماندگارى جامعه شیعى در طول قرون، على‏رغم وجود مخالفان بسیار قوى، در آن است که اولاً، اندیشه شیعى توسط عالمان بزرگى همواره هم پالایش و هم تقویت شده است و ثانیاً، نوع رفتار رهبران دینى در جامعه شیعى به گونه‏اى بوده که شیعه على‏رغم مشکلات فراوان، همواره امکان تخلص و رهایى را یافته است.
عصرما، ش 233

تبلیغات