آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

عناصر و مؤلفه‏هاى دین‏دارى را مى‏توان به چهار بخش تقسیم کرد: بینش‏ها؛ احساس‏ها؛ ارزش‏ها و رفتارهاى دینى. در سه بخش نخست، وضعیت دین‏دارى کم و بیش همان شرایطى را دارد که در بیست سال پیش وجود داشت؛ اما در رفتارهاى دینى، فقط بخشى که تحت نظارت و الزام حکومت بوده دچار تنزل شده است. چشم‏انداز آینده، سمت و سوى گفتمان دینى معنویت‏گرا، نوگرا و مردم‏سالار است.

متن

1. جناح راست محافظه‏کار وضع دین‏دارى در کشور را فاجعه‏بار دانسته، علت‏العلل آن را نیز فاجعه دیگرى به نام «دوم خرداد و اصلاحات» مى‏داند. اگر علت پیروزى اصلاح‏طلبان و شکست محافظه‏کاران همانا دین‏گریزى و فساد اکثریت جامعه و جوانان بوده است، آن گاه باید به این پرسش پاسخ داد که علت تولید چنین وضعیتى در دوره پیش از دوم خرداد چه بوده و نیروى غیر اصلاح‏طلب حاکم در آن دوره چه سیاست‏ها و رفتارى را اعمال کرده بود که نتیجه آن ظهور چنان اکثریت دین‏گریز، مخالف با دین‏دارى محافظه‏کارانه یا اقتدارطلبانه و موافق با اصلاحات و اصلاح‏طلبان شده است؟
2. اگر جناح محافظه‏کار این وضعیت را فاجعه‏بار و سیاه توصیف مى‏کند، جز این نیست که الگوى مطلوب دین‏دارى و گفتمان دینى در نظر آنان، ایشان را به سمت چنین واقع‏داورى(1) و قضاوتى در مورد وضع موجود سوق مى‏دهد. از این روست که شناخت گفتمان‏هاى دینى موجود و تعیین وضعیت دین و دین‏دارى مطلوب در جامعه، ضرورتى براى شناخت واقعیت و ارزیابى آن است.
3. واقعیت‏هاى شهودى و آمارى در جامعه ما نیز نشان مى‏دهد که شکاف دینى، یکى از چند شکاف بالفعل و نسبتاً فعالى است که جریان دارد و در رأس این دوگانگى، شکاف میان دین رسمى با دین غیر رسمى است. در یک سو، گفتمان دینى و فرهنگیى است که نهادهاى رسمى و حاکمیت، دست‏اندرکار تولید، توزیع و تبلیغ آن است و در سوى دیگر، نوعى گفتمان و فرهنگ دینى است که در جامعه و میان طبقات و قشرهاى اکثریت و رو به‏گسترش آن جارى است. البته هیچ یک از دو عرصه این شکاف در درون خود داراى انسجام و پیوستگى نیست؛ چنان که گفتمان دینى رسمى و حاکم نیز در درون خویش فاقد وحدت منطقى و منطق وحدت است.
4. براى یک مطالعه مقایسه‏اى میان وضعیت دینى و دین‏دارى در ایران کنونى با ایران سال‏هاى اولیه انقلاب اسلامى و صرف نظر از واقع‏داورى یا ارزش‏داورى(2)، مى‏توان عناصر و مولفه‏هاى دین‏دارى را به چهار بخش تقسیم کرد و وضعیت هر بخش را در شرایط کنونى با شرایط بیست و سه سال پیش سنجید. این چهار بخش عبارتند از: 1. بینش‏ها و باورهاى دینى؛ 2. احساس‏ها و تجربه‏هاى درونى دینى؛ 3. اخلاق و ارزش‏هاى دینى؛ 4. رفتارهاى دینى؛ اعم از رفتارهاى فردى و رفتارهاى جمعى.
آمارهاى موجود نشان‏دهنده این واقعیت است که در بخش اول تغییر محسوس و معنادارى رخ نداده است و بینش‏ها و باورهاى دینى جامعه کم و بیش همان‏هایى است که در بیست سال گذشته بوده است. در بخش دوم نیز نه تنها در میان توده مردم و حتى جوانان با کاهش و افت روبه‏رو نیستیم، بلکه با توجه به رشد گفتمان دین معنوى و پیش‏افتادن اسلام عرفانى از اسلام فقهى در جامعه مى‏توان از نوعى پیشرفت سخن گفت. در بخش سوم باید میان اخلاق به معناى «ethics» با اخلاق به معناى «morality» تفکیک کرد. اخلاق به معناى مورالیته و یا به تعبیر دقیق‏تر، «اخلاقیات»، که شامل نورم‏ها(3) و هنجارهاى اجتماعى - اخلاقى است، بیشتر به بخش چهارم، یعنى رفتارها مربوط مى‏شود. اخلاق یا اتیک دینى، شامل اصول و آرمان‏هاى اخلاقى و ارزش‏هاى عام و جهت‏دهنده کلى است که با عدالت‏خواهى، آزادى‏طلبى، صداقت، اخلاص، وفادارى و بیزارى از ظلم، دروغ، ریاکارى، نفاق و.. مشخص مى‏شود. این قبیل ارزش‏هاى دینى که ارزش‏هاى انسانى هم هستند، نه‏تنها در میان نسل نو و جوانان کاهش نیافته، بلکه باید گفت مبناى برخى رفتارها و هنجارشکنى‏هایى که مشاهده مى‏شود، همین انگیزه‏ها و صفات متعالى است که آثار خود را به صورت واکنش‏هایى، گرچه بى‏سابقه یا غیر عرفى، به کنش‏ها و رفتارهاى ظاهراً دینى و باطناً مخالف با اصول حقیقى و روح دین‏دارى و گوهر و ذات دین آشکار مى‏سازد.
شاید عمده‏ترین تغییر و تفاوت محسوس و معنادارى که در الگوى دین‏دارى جامعه و جوانان دیده مى‏شود، به بخش چهارم، یعنى حوزه رفتارى تعلق دارد. در این بخش است که آمارها نشان‏دهنده کاهش فراوانى است؛ به طورى که نه تنها در مقایسه با سال‏هاى اولیه انقلاب، بلکه در سنجش نسبت به سال‏هاى پیش از انقلاب نیز سطح پایین‏ترى را به نمایش مى‏گذارد. اما در اینجا نیز نرخ کاهش در حوزه رفتارهاى اجتماعى بیش از رفتارهاى فردى است. کاهش کسانى که اعمال و مناسک مذهبى، مانند نماز یا روزه را انجام مى‏دهند، قابل‏توجه است؛ اما بیش از آن، کاهش کسانى است که الگوى حکومت دینى را قبول دارند. الگوهاى رفتارى دینى، از قبیل حضور در مساجد، رعایت پوشش حجاب براى زنان و ارتکاب یا اجتناب از اوامر و نواهى فقاهتى و شریعت‏مدارانه و انجام یا ترک تکالیفى از قبیل دادن خمس و زکات نسبت به سال‏هاى اولیه انقلاب کاهش یافته است. اما در همین‏جا نیز شاهد عدم کاهش در آن‏گونه رفتارهاى دینى هستیم که کمتر دست‏خوش مداخلات حکومتى شده است. رفتن به زیارت که هنوز با اوامر و نواهى حکومتى درنیامیخته، همچنان از همان الگوى دینى گذشته تبعیت مى‏کند.
5 . همان‏گونه که گذشت، در مقایسه با سال‏هاى اولیه پس از پیروزى انقلاب، از میان چهار بخش دین‏دارى، بخش رفتارها مشمول نوعى افت و کاهش آمارى در جامعه شده است. براى تحلیل و تبیین چنین کاهشى باید چهار فرایند موازى را مورد بررسى قرار داد. این چهار فرایند عبارتند از: 1. فرایند تحول سیاسى؛ 2. فرایند تحول اجتماعى؛ 3. فرایند تحول گفتمان؛ 4. فرایند تحول جهانى. از میان این چهار فرایند، سه فرایند اول، فرایندهاى داخلى ایران هستند و فرایند چهارم امرى خارجى است. این چهار فرایند تحول، به ایجاد وضعیت کنونى الگوى دین‏دارى منتهى شده و موقعیت امروزى را در یک رابطه همبسته و متقابل رقم زده است که در صورت تداوم آن مى‏توان چشم‏انداز وضعیت دینى و دین‏دارى در آینده را رصد کرد. جامعه ما در مرحله قبل از انقلاب، در مقایسه با کشورهاى اسلامى و عربى، از حیث رفتار دینى وضعیت بهترى نداشت. آنچه موج دین‏دارى و اسلام‏خواهى را در میان مردم و جوانان به راه انداخت، عرضه الگو و قرائتى از دین بود که منادى عدالت‏خواهى و ظلم‏ستیزى، و دفاع از آزادى به شمار مى‏آمد. اسلامى که متفکران و روشنفکران دینى در گفتار، نوشتار و آثار خود به مردم و جوانان معرفى مى‏کردند و پرچمى که امام خمینى به عنوان دین برافراشت، پرچمى بود که مُهر اسلام آمیخته با کرامت و حقوق انسان، آزادى و عدالت و نفى استعمار و استبداد و استثمار را با خود داشت و با عقلانیت، علم و ترقى‏خواهى موافق بود. در آغاز پیروزى انقلاب، اسلام حاکم، اسلامى بود که جمهور مردم را مبناى نظام سیاسى مى‏دانست و تحول از ساختار استبدادى و خودکامه را به سوى ساختار دموکراتیک و مردم‏سالار رهبرى مى‏کرد؛ ولى در طول یک فرایند چندین ساله تا پیش از دوم خرداد، تحولات سیاسى در جمهورى اسلامى به سمت و سویى رفت که تا حد زیادى الگوى دولت دینى به دین دولتى استحاله شد و نگرش‏ها و رفتار مردم را نسبت به دین و حکومت دینى تحت تأثیر قرار داد. سخن‏گویان رسمى دین، با متفکران دهه پنجاه تفاوت معنادارى داشتند. گفتمان سنت‏گرایى که در فضاى سال‏هاى دهه پنجاه نمى‏توانست جوانان و جامعه را اقناع و به سوى خود جذب کند، اینک با استفاده از قدرت خود را بر مسند مى‏نشاند و با ذهن و زبان خشونت‏گرا، تحقیرآمیز نسبت به ملت، خصومت‏ورز نسبت به آزادى و مردم‏سالارى و... به عنوان نماینده همزمان دین و دولت رسمیت مى‏یافت. مرد
م، به‏ویژه جوانان و زنان، روزبه‏روز از گفتمان‏هاى دینى سنت‏گرا، بنیادگرا و شریعت‏گرا بیشتر فاصله گرفته، به سوى گفتمان‏هاى دینى نوگرا، معنویت‏گرا، مضمون‏گرا و همنوا با آزادى، کثرت‏گرایى، عدالت و حقوق بشر متمایل شدند.
6 . اگر ما در بخش بینش‏ها، اخلاق و ارزش‏ها، صرف نظر از تفسیرهاى نوى که در هر یک از زمینه‏هاى مذکور وجود دارد، همچنان شاهد تداوم و شباهت نسبى وضعیت کنونى دین‏دارى در مقایسه با آغاز انقلاب هستیم و تحولات جامعه در حال دگرگونى ایران بدان‏جا منجر نشده که همزمان با شکست نیروى فکرى - سیاسى محافظه‏کار و بنیادگرا، دین و دین‏دارى یک‏جا از دل و ذهن جوانان و دانشجویان و نسل جدید رخت بربندد، به این دلیل است که گفتمان دینى اصلاح‏طلب نگذاشته است که سنت‏گرایى و بنیادگرایى، خود را به عنوان تنها گفتمان دینى به مردم معرفى کند و جامعه همچنان این امکان را داشته و دارد که اشکال گوناگون دین‏دارى را از یکدیگر تشخیص و تمییز دهد.
برخى آسیب‏هاى حاصل از تحولات دو دهه اخیر در ایران نشان‏دهنده این حقیقت است که تضعیف بخش‏هایى از دین، ارتباط مستقیم و معنادارى با کارنامه و عملکرد دین و دولت دینى حاکم دارد؛ کارنامه‏اى که از طریق دو مکانیسم موازى مى‏تواند فرایند سکولاریزه شدن را تقویت کند: نخست قدسى‏سازى امور واقعاً عرفى و دیگرى اجبارى کردن دین‏دارى و تبدیل آن از «موضوع هژمونى» به «موضوع سلطه». دین و اسلام موضوع سلطه نیست و به همین سبب، پیامبر نماینده سلطه نیست (لست علیهم بمصیطر). بلکه او «اسوه» است. دین اسوه تنها از طریق کسب هژمونى و نفوذ معنوى و داوطلبانه و آزاد و از طریق دعوت در جامعه مدنى و نهادهاى دینى خودجوش و با اختیار پایدار مى‏شود. مقایسه ایران با جوامع مسلمانى همچون مصر یا مالزى نشان مى‏دهد که بسط و گسترش دین‏دارى اساساً نیازمند انقلاب اجتماعى است؛ نه الزاماً انقلاب سیاسى. انقلاب سیاسى، دولت و سلطه مى‏آورد؛ اما انقلاب اجتماعى، دین و هژمونى را در پى دارد. این واقعیت، مسؤولیت اصلاح‏طلبان را مضاعف مى‏کند. در یک جامعه مسلمان و دینى، زیربناى پایدارى اصلاح سیاسى و دیگر اصلاحات را اصلاح اجتماعى متکى بر اصلاح دینى تشکیل مى‏دهد. اصلاحات در جامعه و حکومت بیش از هر چیز نیازمند اصلاحات در دین و دین‏دارى است و از اصلاح‏طلبان انتظار مى‏رود که با توجه به الگوى انقلاب اجتماعى و کسب هژمونى در ارتباط با دین به عنوان یک ایمان، فرهنگ و زیست جهان، به تصحیح خطاهاى فاحش حکومت و گفتمان دینى بنیادگرا - شریعت‏گرا اهتمام ورزند. با توجه به تجربیات گذشته و وضعیت کنونى، چشم‏انداز آینده، سمت و سوى گفتمان دینى معنویت‏گرا، نوگرا، مردم‏سالار و عدالت‏طلب است؛ گفتمانى که بر پایه جامعه و انتخاب مردم استوار و هژمونى اجتماعى و فکرى را از آن خود مى‏کند. از هم‏اکنون مى‏توان افق فردا را دید که دین دولتى و متکى بر اجبار و اقتدار، دین حداکثرگرا و تمامیت‏خواه، دین ضد عقلانیت، عدالت، آزادى، حقوق پایه انسان و ارزش‏هاى عموم بشرى، جایى ندارد.
اشاره‏
هیچ کس منکر نیست که در دو دهه گذشته، در حوزه فرهنگ دینى و نسبت میان دین و دولت، کاستى‏ها، خطاها و افراطکارى‏هایى صورت گرفته است که واکنش آن را امروزه مى‏توان در بخشى از جامعه در قالب مقاومت‏ها و اعتراض‏هاى اجتماعى دید. این واقعیت اجتماعى بى‏شک نیازمند پژوهش‏هاى جامعه‏شناختى و بررسى‏هاى عمیق فرهنگى است تا با شناخت ریشه‏ها و عوامل ناپیداى آن، بتوان زمینه‏هاى لازم را براى اصلاح و بهبود وضعیت موجود فراهم ساخت. با چشم‏پوشى از مطالب پراکنده‏اى که در این نوشتار آمده است، مى‏توان ملاحظات زیر را نسبت به این مقاله ارائه کرد:
1. نویسنده محترم مسلم گرفته است که همه مخالفان سیاسى ایشان، وضعیت دین‏دارى در ایران را ناهنجار دانسته، آینده تیره و تارى را براى آن تصویر مى‏کنند. درست است که برخى افراد، که اتفاقاً از جناح‏هاى مختلف سیاسى هم هستند، گاه در فضاى ملتهب سیاسى سخنان کلى و غیر مستندى بیان مى‏کنند که به این گونه برداشت‏ها دامن مى‏زند، ولى انصافاً هیچ جریان رسمیى را در کشور نمى‏شناسیم که به صورت عام معتقد به این مطلب باشد و دستاوردهاى بزرگ فرهنگى و دینى انقلاب را این‏چنین نادیده بگیرد. البته در سال‏هاى اخیر برخى از شخصیت‏هاى جناح راست به منظور نقد جریان اصلاحات و نیز برخى از شخصیت‏هاى جناح اصلاح‏طلب براى اثبات عرفى شدن دین (سکولاریزاسیون) و لزوم جدایى دین از دولت، به علائم و نشانه‏هاى دین‏گریزى و ارزش‏ستیزى استناد کرده‏اند؛ ولى این گونه اظهارات نه مى‏تواند بیان‏گر دیدگاه‏هاى یک جناح باشد و نه باید آنها را مبناى بررسى‏هاى علمى قرار داد.
2. هر چند در مقاله حاضر بر برخى از ناهنجارى‏ها و ریشه‏هاى آن به‏درستى انگشت گذاشته شده، اما به نظر مى‏رسد که به جاى تحلیل جامع و عمیق موضوع، مباحث فرهنگى را با جدال‏ها و کینه‏هاى سیاسى در هم آمیخته است.(4) نویسنده محترم به جاى آن‏که خود را با بى‏طرفى علمى به متن حوادث گذشته نزدیک کند و مسائل را با توجه به شرایط همان دوران مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد، از منظر شرایط کنونى و با ادبیات سیاسى موجود به تبیین و ارزیابى گذشته نشسته است. حقیقت آن است که جریان‏هاى فرهنگى و فکرى در ایران معاصر دقیقاً بر جناح‏بندى‏هاى سیاسى منطبق نیست. از آن‏جا که جناح‏هاى سیاسى در ایران بیشتر بر اساس مناسبات اجتماعى و پیوندهاى عاطفى شکل گرفته و کمتر از مبانى فکرى و ایدئولوژیک ناشى شده است، از این رو نمى‏توان کنش و واکنش‏هاى فرهنگى گروه‏ها را با مواضع سیاسى آنان مرتبط ساخت. از سوى دیگر، بى‏بنیادى اندیشه سیاسى در ایران سبب شده است که جناح‏هاى سیاسى همراه با ظهور امواج تلاطم‏هاى اجتماعى، به‏سرعت مواضع فکرى و فرهنگى خود را جابه‏جا کنند و گذشته خود را به دست فراموشى بسپرند. براى مثال، بسیارى از برخوردهاى خشن و تنگ‏نظرانه‏اى که نویسنده محترم آنها را به مخالفان سیاسى خود نسبت مى‏دهد، محصول نگرش‏هاى رادیکال و چپ‏گرایانه کسانى است که امروزه در صف مقدم اصلاح‏طلبى و نوگرایى قرار دارند. بنابراین پیشنهاد مى‏شود که پژوهش درباره «دین‏دارى در ایران کنونى» را با نگاهى فرهنگى و اجتماعى و به‏دور از جانب‏دارى‏هاى سیاسى دنبال کنیم.
3. نویسنده محترم با ارائه یک تقسیم دووجهى از اندیشه‏هاى دینى در جامعه، گفتمان سنت‏گرا، بنیادگرا، شریعت‏گرا را در مقابل گفتمان نوگرا، معنویت‏گرا، مضمون‏گرا قرار مى‏دهد. گذشته از ابهام‏هاى موجود در این واژه‏ها، گرایش‏هاى فکرى در بین متفکران ما متنوع‏تر و رنگارنگ‏تر از آن است که بتوان آنها را با یک تصویر سیاه و سفید و با تعابیر مبهم و چندپهلو حکایت کرد. آنچه این دسته‏بندى را دشوارتر مى‏سازد، فقدان بحث‏هاى بنیادین و ایدئولوژیک در ایران است که افراد و گروه‏ها دقیقاً مواضع خویش را با شفافیت و قاطعیت نسبت به پدیده‏ها و مفاهیم جدید بیان کنند. دست کم مى‏توان گفت که ادبیات نویسنده، مولود اندیشه‏هاى گروهى از نخبگان سیاسى در سال‏هاى اخیر است و به هیچ وجه نمى‏تواند در تحلیل گذشته فرهنگى کشور به کار آید. تحلیل‏هاى فرهنگى و اجتماعى، نیازمند یک ادبیات دقیق‏تر، متنوع‏تر و پیچیده‏تر است.
4. در این مقاله، با تقسیم‏بندى عناصر و مؤلفه‏هاى دین‏دارى به چهار بخش (بینش‏ها، احساس‏ها، ارزش‏ها و رفتار) ادعا شده است که در سه بخش نخست، شرایط کنونى دین‏دارى در ایران نسبت به گذشته چندان تغییرى نکرده است و در بخش چهارم نیز تنها در مواردى که تحت نظارت و الزام حکومت قرار گرفته دچار تنزل شده است. قبل از هر چیز باید گفت که این گونه ادعاهاى قاطع باید مستند به آمار و اطلاعات دقیق و علمى باشد که نه از گذشته چنین آمارهایى در دست است و نه چندان مى‏توان به پژوهش‏هاى پراکنده‏اى که در سال‏هاى اخیر صورت گرفته است اعتماد کرد. تفاوت‏ها یا حتى تناقض‏هاى موجود در این پژوهش‏هاى میدانى، نشان از ضعف روش‏ها و داده‏هاى اطلاعاتى دارد. وانگهى، این داورى به صورت کلى و براى اقشار و نسل‏هاى متفاوتى اظهار شده است که در ایران کنونى از یک بافت و ساخت مشترک فکرى و اجتماعى برخوردار نیستند. در یک پژوهش علمى باید موضوع و مورد مطالعه )case( دقیقاً تعریف و تحریر شود.
از این ملاحظات روش‏شناسانه که بگذریم، به نظر مى‏رسد که نویسنده محترم تصورى انتزاعى از مؤلفه‏هاى چهارگانه در ذهن داشته و به جنبه‏هاى کیفى و محتوایى باورها، احساس‏ها، ارزش‏ها و رفتارها توجه کافى مبذول نداشته است. به‏راستى آیا مى‏توان تأثیر عمیق و گسترده انقلاب اسلامى بر شناخت ابعاد گوناگون اسلام و توانمندى آن را در اصلاح و اداره جوامع انسانى نادیده گرفت؟ آیا آشنایى مردم ایران با ارزش‏هاى اخلاقى و اجتماعى اسلام در امروز، با گذشته قابل مقایسه است؟ در حوزه رفتارها نیز نظر نویسنده به صورت کامل قابل پذیرش نیست. پدیده‏هاى جزئى و ظاهرى را به هیچ روى نمى‏توان ملاکى براى قضاوت‏هاى کلى قرار داد. آنچه نویسنده درباره رفتارهاى تحت نظارت حکومت گفته است، هر چند خالى از پاره‏اى حقایق نیست، ولى تحلیل و نتیجه‏گیرى احتمالى ایشان (که ظاهراً نظر به جداسازى حوزه دین از حوزه سیاست دارد) نادرست است. این بحث نیاز به بررسى‏هاى بیشتر دارد.
5. نویسنده با یک تحریف آشکار، ریشه‏هاى انقلاب اسلامى را در اندیشه‏هاى روشنفکران دینى دانسته است و حضور روحانیت اصیل در انقلاب را ناشى از سلطه سیاسى مى‏داند. این بحث را هر چند باید در یک تحلیل دقیق تاریخى و فرهنگى از انقلاب اسلامى ارائه کرد، ولى به یک نکته مى‏توان اشاره نمود و آن این‏که جریان‏هاى روشنفکرى دینى پیش از انقلاب که در قالب گروه‏هایى چون نهضت آزادى، سازمان مجاهدین خلق و... متمرکز بودند، در آستانه انقلاب 57 به‏کلى متلاشى و منزوى شده بودند و در توده‏هاى مردم نام و نشانى از آنها نبود. انقلاب اسلامى به دست مردمى شکل گرفت که ارزش‏ها و آرمان‏هاى دینى خود را در امام خمینى‏قدس سره به عنوان یک مرجع مردمى، روشن‏اندیش و دل‏سوز مى‏یافتند. رویارویى روشنفکرى دینى با امام و انقلاب در آستانه پیروزى انقلاب و انزواى کامل این جریان (حتى اندیشه‏هاى دکتر شریعتى) در دهه اول انقلاب، نشان از ناسازگارى و ناهمنوایى این افکار با تفکر انقلاب اسلامى داشت. روشنفکرى دینى تنها در دهه هفتاد با بازسازى فکرى خود و یارگیرى از نیروهاى جوان و انقلابى توانست بخشى از قدرت اجتماعى و سیاسى کشور را نصیب خود سازد.
البته در برابر جریان روشنفکرى، افراد و گروه‏هایى نیز بودند که با نگرش‏هاى سطحى و واپس‏گرایانه نتوانستند ذهنیت نسل جوان را در دهه سى و چهل به سوى خود جلب نمایند. بار اصلى اندیشه انقلاب اسلامى در آن دوران بر دوش شخصیت‏هایى چون شهید مطهرى، شهید بهشتى و سایر شاگردان امام سنگینى مى‏کرد. تفاوت‏هاى این دیدگاه با جریان روشنفکرى در سال‏هاى قبل از انقلاب نیاز به توضیح ندارد.
پى نوشت:
1) fact judjment
2) value judjment
3) norm
4) نویسنده در سراسر مقاله، از ادبیات تند سیاسى و انتقام‏جویانه‏اى استفاده کرده است که در تلخیص حاضر حتى‏الامکان حذف شده است.
عصر ما، ش 232

تبلیغات