آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده به بررسى سه مدل تمدنى‏اندیشى، یعنى مدل موج سوم تافلر، مدل برخورد تمدن‏هاى هانتینگتون و مدل لیبرال دموکراسى فوکویاما مى‏پردازد و سپس نتیجه مى‏گیرد که هیچ یک از این مدل‏ها با واقعیت‏هاى آینده جهان سازگارى ندارد.

متن

فردریک هایک، فیلسوف و اقتصاددان معاصر اتریشى، دو تلقى از عقلانیت را از یکدیگر تفکیک مى‏کند:
1. عقلانیت معطوف به سازندگى که مبتنى بر طرح و برنامه قبلى و در صدد پى افکندن سیستمى نو در قلمرو فرهنگ، اقتصاد و سیاست است؛
2. عقلانیت تکاملى که فرآیندى تکاملى، تدریجى و خطى در عرصه فرهنگ و مسائل انسانى است.
هایک خود طرفدار تلقى دوم است و مى‏پندارد انسان‏ها هیچ تمدنى را از قبل برنامه‏ریزى نکرده‏اند و نهادها و سازمان‏هاى ایجادشده حاصل تلاش عمدى و آگاهانه انسان نیست.
با توجه به تفکیک فوق، در ادامه به بررسى سه رویکرد عقلانیت معطوف به سازندگى که درباره تعامل میان فرهنگ‏ها و نحوه برخورد آنها نظریه‏پردازى کرده‏اند، مى‏پردازیم.
1. گفتمان موج سومى؛ رویکردى صنعتى اقتصادى:
الوین تافلر و همسرش هایدى تافلر با نوشتن کتاب‏هایى همچون شوک آینده، جابه‏جایى قدرت، موج سوم و به سوى تمدن جدید، حدود بیست سال پیش طرحى از مدل‏هاى ارتباطى میان تمدن‏هاى گذشته و حال درافکندند که همچنان داراى نفوذ است. موج سوم حامل تفسیرى از جریانات تاریخى تمدن‏ها از گذر روابط اقتصادى، فرهنگى و خصلت ابزارهاى تولیدى و صنعتى است. در این دیدگاه، نوعى چالش میان سه تمدن «موج اول» که حاصل انقلاب کشاورزى و «موج دوم» که حاصل تمدن صنعتى و «موج سوم» که حاصل انقلاب اطلاعات و ارتباطات و توسعه علم انفورماتیک است، در پیش روى بشریت جدید است. تحقق نخستین موج تحول، یعنى انقلاب کشاورزى، هزاران سال طول کشید؛ در حالى که ظهور تمدن صنعتى سیصد سال به طول انجامید. اما حرکت موج سوم روندى پرشتاب‏تر دارد.
در نظام موج سومى، ایده «بزرگ‏تر بهتر است» کنار گذاشته مى‏شود و مدل «از نو مهندسى کردن» به جاى آن مى‏نشیند. از دیگر ویژگى‏هاى موج سوم، انسجام سیستم‏ها و زیرساخت‏هاست؛ زیرا گذرگاه‏هاى الکترونیکى، زیرساخت اصلى اقتصاد موج سوم را تشکیل مى‏دهد. از سوى دیگر، چون فرایندهاى اقتصادى تحت تأثیر موج سوم متحول مى‏شود، دولت‏ها ناگزیرند پذیراى مداخله‏هاى فزاینده اقتصادى و فرهنگى یکدیگر شوند و در این مسابقه پررقابت جهانى، کشورهایى به پیروزى خواهند رسید که دگرگونى موج سومى خود را با کمترین مقدار جابه‏جایى و ناآرامى داخلى به پایان رسانند.
نتیجه موج سوم در رویارویى تمدن‏ها، نوعى اروپامحورى و اعمال سلطه نسبت به فرهنگ‏هاى غیر اروپایى است. آینده‏نگرى تافلرها نوعى تقدیر و آینده محتوم را براى کشورهاى جهان سوم که گرفتار خصایص صنعت موج دومند، پیش‏بینى مى‏کند. این نظریه، درون‏مایه روند جهانى شدن است که در آن عینیت فرهنگ‏هاى پیرامونى نادیده گرفته شده و چندگانگى آنها به فراموشى سپرده مى‏شود.
2. نظریه رویارویى تمدن‏ها:
نظریه برخورد تمدن‏ها از سوى ساموئل هانتینگتون در 1992 اظهار گردید. به نظر وى هر تمدنى سرشتى ماهوى دارد که ناشى از جبرى تاریخى است. منظور از تمدن، گسترده‏ترین سطح هویت فرهنگى است و همین هویت‏هاى متفاوت، تمدن‏ها را از یکدیگر متمایز مى‏سازد. تمدن‏ها با یکدیگر آمیزش و تماس دارند و از طریق تمدن‏هاى فرعى‏تر مى‏توانند با هم رابطه نزدیکى داشته باشند. به اعتقاد هانتینگتون هویت تمدنى به طور روزافزونى در آینده اهمیت خواهد یافت و جهان تا اندازه زیادى بر اثر کنش و واکنش بین هشت تمدن بزرگ شکل خواهد گرفت که عبارتند از: تمدن غربى، کنفوسیوسى، ژاپنى، اسلامى، هندو، اسلاوى، ارتدوکسى و تمدن امریکاى لاتین و احتمالاً تمدن آفریقایى. این تمدن‏ها در پنج نقطه با یکدیگر برخورد مى‏کنند: 1. مجراى وجود اختلافات میان تمدن‏ها، مثل زبان، فرهنگ، سنت و مذهب؛ 2. روند کوچک‏تر شدن جهان؛ 3. فرایند نوسازى اقتصادى و تحول اجتماعى؛ 4. نقش دوگانه غرب؛ 5. مشکلات ناشى از نادیده گرفتن تفاوت‏هاى فرهنگى. بدین ترتیب، خطوط گسل میان تمدن‏ها به عنوان نقاط بروز بحران و خونریزى، جانشین مرزهاى سیاسى و ایدئولوژیک دوران جنگ سرد مى‏شود.
به زعم هانتینگتون، کانون درگیرى در آینده، بین غرب و چند کشور اسلامى - کنفوسیوسى خواهد بود. تمدن پایا و قوى در دهه‏هاى آینده از آنِ تمدن غرب است. البته هیچ تمدن جهانگیر و جهان‏شمولى وجود نخواهد داشت. حتى امریکا نیز به تنهایى منافع استراتژیک مشخصى ندارد و ناگزیر خواهد بود منافع خود را بر مبناى رابطه تمدن غرب با دیگر تمدن‏ها تعریف کند.
منتقدان هانتینگتون تحلیل‏هاى او را نوعى خودبرتر بینى اروپایى دانسته‏اند و معتقدند که او تمدنى‏اندیشى را به خدمت مى‏گیرد تا راهبردهاى استراتژیک را براى سیاست خارجى کشورهاى غربى تدوین کند.
3. فرجام تاریخ و لیبرال دموکراسى:
نظریه سوم، تئورى پایان تاریخ فرانسیس فوکویاما است که آرا و نظراتش در کتاب پایان تاریخ و واپسین انسان در سال 1992 منتشر شد. فوکویاما چارچوب نظامى را تحلیل مى‏کند که در آن لیبرال دموکراسى بر رقباى خود، یعنى فاشیسم و کمونیسم فایق مى‏آید. شکل نهایى حکومت در جوامع بشرى، حکومت لیبرال دموکراسى است. در ربع آخر قرن بیستم، جهان شاهد آشکار شدن ضعف‏هاى بزرگ در کُنه دیکتاتورى‏هاى ظاهراً قدرتمند جهان بود و حکومت‏هاى دیکتاتورى نیرومندى در چند دهه اخیر مضمحل شد. هر چند در همه موارد به جاى این حکومت‏ها حکومت دموکراسى‏هاى لیبرال ننشسته، ولى دموکراسى لیبرال آرزوى سیاسى منسجمى است که الهام‏بخش مناطق و فرهنگ‏هاى مختلف جهان مى‏باشد.
سه نظریه کلان تمدنى‏اندیشى که در بالا ذکر شد، همگى خصلتى واگرایانه و یکسان‏انگارانه دارند و فرهنگ‏ها و سنت‏هاى پیرامونى را نادیده مى‏گیرند. این نظریه‏ها با استفاده از پارادایم‏هاى برخورد و ستیز، موج سومى، لیبرال دموکراسى و استفاده از مفاهیم خطوط گسل و بنیادگرایى اسلامى و... مجارى گفت‏وگو را میان اندیشمندان سد مى‏کنند و به جاى همگرایى در سطوح علم و معرفت، به جنگ و خشونت مى‏انجامند.
اشاره‏
1. بسیارى از نظریه‏هایى که در مسائل اجتماعى ارائه مى‏شوند، بیش از آن‏که جنبه توصیفى (descriptive) داشته باشند، جنبه دستورى (normative) با ظاهرى توصیفى دارند. نظریه پایان تاریخ فوکویاما و نظریه برخورد تمدن‏هاى هانتینگتون از این دست نظریه‏ها هستند؛ زیرا با کمترین شواهد، نتایجى بسیار کلان گرفته مى‏شود که از لحاظ علمى قابل پذیرش نیست و نمى‏توان آنها را نظریه‏اى تبیین‏گر مسائل اجتماعى و تمدنى دانست، اما این خاصیت در آنها وجود دارد که میتواند به عنوان سرمشق و دستورالعمل سیاست‏گذاران جهانى قرار گیرد. چنان که اینک نیز شواهدى، هرچند کم‏رنگ، از تلاش‏هاى آمریکا و اروپا براى تحقق‏بخشیدن به نظریه هانتینگتون به چشم مى‏خورد، حمله دنیاى غرب به سرکردگى آمریکا به ملت افغانستان به بهانه ضعیف مبارزه با تروریسم، ارائه فهرست بلندى از گروه‏هایى که به زعم آمریکا و صهیونیست‏ها، تروریست محسوب مى‏شوند، اعلام جنگ با همه حامیان این گروه‏ها، تا حدود زیادى نشان‏گر علاقه شدید دنیاى غرب براى راه‏اندازى یک جنگ جهانى و به بیان بهتر یک جنگ تمدنى، میان تمدن سکولار غرب و تمدن اسلامى، است.
2. تمدن‏ها نه با یکدیگر بر سر جنگ و درگیرى‏اند و نه به خودى خود به گفت‏وگو مى‏نشینند. انسان‏ها با گرایش‏هاى گوناگون در تمدن‏هاى مختلف یافت مى‏شوند و آنان هستند که رقم‏زننده نوع تعامل تمدن‏ها مى‏باشند. هیچ نیازى به انکار نقش فرهنگ‏ها در نوع بینش و نگرش انسان‏ها به دیگرى، با فرهنگ و تمدن دیگر، نیست. بى‏تردید فرهنگ‏ها مى‏توانند در جهت‏دادن افکار عمومى پیروانشان، و بر ساختن ذهن و ضمیر متفکرانشان، نقشى جدى بازى مى‏کنند، اما هیچ تمدنى را نمى‏توان یافت که در آن قابلیت‏هاى گوناگون براى پرورش اندیشه‏هاى متفاوت نداشته باشد. نه اقتضاى تمدن غربى این است که براى کسب قدرت بیشتر در صحنه بین‏الملل جنگ‏افروزى کند و نه لازمه لاینفک جهان اسلام این است که نظاره‏گر ترک‏تازى منادیان تمدن و پیشرفت باشد یا در به دست آوردن حق خود از خشونت استفاده کند و یا به صورت یک دنباله‏رو دست چندم، تصمیم‏هاى دنیاى غرب در سازمان ملل و تحت لواى حقوق بشر باشد. مى‏توان ده‏ها نظریه دیگر عرضه داشت و تلاش کرد تا یکى از آن نظریه‏ها جامه عمل به خود بپوشاند.
پگاه حوزه، ش 19

تبلیغات