آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

خوارج اولین نقل‏گرایان جهان اسلام بودند و با ظهور معتزله و اشاعره، نزاع میان دو مکتب عقل‏گرایى و نقل‏گرایى برجسته و بارز گردید. مسأله اخباریین و اصولیین در تاریخ شیعه نیز به همین مسأله باز مى‏گردد. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفت‏شناختى در مکتب نقل‏گرایى است و در مقابل، ضرورت کاربرد عقل در فهم احکام الهى، از ویژگى‏هاى عقل‏گرایى است. با تلاش گسترده وحید بهبهانى، اخبارى‏گرى در ایران و عراق منقرض گردید و با همت شیخ مرتضى انصارى نیز دانش اصول فقه در حوزه‏ها نهادینه شد.

متن

عقل‏گرایى و نقل‏گرایى:
فیلون یهودى اولین متفکر با نفوذى بود که خود را با مسأله ایجاد توافقى بین فلسفه یونانى به عنوان یک حقیقت و شرع (کتاب مقدس) به عنوان وحى و به طور خاص بین افلاطون و حضرت موسى روبه‏رو یافت. از سوى دیگر، ترتولیانوس، متفکر مسیحى، به رد عقل و کفایت نقل براى حیات بشر پرداخت. دعواى میان اصحاب عقل و نقل (وحى) در میان مسلمانان نیز استمرار یافت. «حسبنا کتاب اللَّه» شعارى بود که محور کار خوارجى قرار گرفت که مى‏توان از آنها به عنوان نقل‏گرایان اولیه در اسلام یاد کرد. معتزله در توجه به عقل راه افراط را در پیش گرفتند و اشاعره آن را به کنارى نهادند. در این میان، شیعه راه میانه و تفاهم میان عقل و نقل را برگزید.
در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مکتب اشعرى در برابر اعتزال قد علم کرد. ابوالحسن اشعرى که سال‏ها نزد قاضى عبدالجبار معتزلى مکتب اعتزال را فراگرفته بود، از اعتزال روى برگرداند. مکتبى که اشعرى پى‏ریزى کرد، دو اصل مهم را در خود جاى داد: 1. تقدم نقل بر عقل؛ 2. فعل انسان و مسأله کسب.
در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه‏علیهم السلام، به دلیل دست‏رسى مردم به منبع اصلى احکام، اجتهاد چندان کاربردى نداشت. اما با آغاز غیبت کبرى دو جریان فکرى در اندیشه فقهى عالمان شیعه مطرح شد. گروه اول که به «اخبارى» معروفند، دست‏یابى به احکام الهى و وظایف مکلفان را صرفاً در رجوع به کتاب و سنت جست‏وجو مى‏کردند و اساساً با هرگونه تأویل یا تفسیر در احادیث مخالف بودند. گروه دوم که به «اصولیین» شهرت دارند، علاوه بر کتاب و سنت، عقل را نیز مطرح مى‏کردند. جوهره اصلى این گرایش، «عقل در خدمت تعالیم دین» است.
1. نقل‏گرایان:
شهر قم در قرن سوم و چهارم هجرى مرکز مهم و اصلى اصحاب حدیث بود. دو دانشمند برجسته این نحله، شیخ کلینى و شیخ صدوق مى‏باشند. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفت‏شناختى در مکتب فقه حدیثى است. بنا بر اعتقاد صدوق و کلینى، عقل را توان و صلاحیت لازم براى ورود به وادى شریعت نیست. بر اساس این اصل معرفت‏شناختى، ضدیت حدیث‏گرایان با اصحاب عقل روشن مى‏شود. از این منظر، راه‏کار دست‏یابى به اصول و احکام، مراجعه مستقیم و بدون هیچ‏گونه پیش‏فرض به نصوص دینى است. بر طبق این روش‏شناسى، سیاست نیز همانند سایر اصول و احکام، تابع متون و روایات صادرشده از سوى معصوم‏علیه السلام است و وظیفه عالم دینى در این حوزه (سیاست)، نقل احکام مربوط به سیاست است.
2. عقل‏گرایان:
در قرن چهارم با پیدایى مکتب کلامى - فقهى بغداد که از کلام عقلانى و روش‏شناسى اصول فقه در برابر پیوستگى گسترده به حدیث‏گرایى جانب‏دارى مى‏کرد، مکتب قم رو به افول گرایید. مشخصات اصلى این مکتب در برابر مکتب قم (رى)، روش‏شناسى آن است. این روش که در بین فقها از آن به «اصول فقه» تعبیر مى‏شود، ناشى از معرفت‏شناسى اصحاب مکتب بغداد است که قائل به کاربرد عقل در فهم احکام الهى است. برخى از نمایندگان برجسته مکتب اصولى عبارتند از: ابن ابى‏عقیل عمّانى، ابن‏جنید اسکافى، شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى. حرکت رو به جلو اجتهاد در فقه امامیه با بزرگانى همچون علامه حلى و فرزندش فخرالمحققین، شهید اول، شهید ثانى و شیخ بهایى ادامه یافت تا آن‏که به سد بزرگ اخباریان در قرن دوازدهم برخورد کرد و از حرکت باز ماند.
ظهور مجدد اخبارى‏گرى:
تفکر و اندیشه اخبارى‏گرى در قرن یازدهم هجرى به رهبرى مولا امین استرآبادى بار دیگر در حوزه فقه عرض اندام کرد. عوامل ظهور و پیدایى مکتب اخبارى را مى‏توان به دو بخش «عوامل بیرونى» و «عوامل درونى» تقسیم کرد. عوامل بیرونى عبارتند از:
1. زمینه‏هاى علمى:
برخى از دانشمندان، از همزمانى طرح اخبارى‏گرى در جهان اسلام با طرح و رواج فلسفه حسى در اروپا این گونه استنباط کرده‏اند که مؤسس مکتب اخبارى، از صاحب‏نظران فلسفه حسى اروپا که گرایش ضد عقلانى داشته‏اند، متأثر بوده است. همچنین باید توجه داشت که ظهور مجدد اخبارى‏گرى، همزمان با رواج مجدد مکتب اشاعره و اهل حدیث در حوزه‏هاى علمى اهل سنت، به‏ویژه در حوزه‏هاى حرمین و نیز تسلط ظاهرگرایى فقه مالک و احمد بن حنبل بر حوزه‏هاى فقهى حرمین بود. در واقع، محمد بن عبدالوهاب (1206 ق) و شاه ولى‏اللَّه دهلوى (1176 ق) تحت تأثیر همین جو علمى بودند به ترتیب فرقه وهابى را در نجد و دومى مکتب اهل حدیث را در هند بنیان نهاد. کتاب مهم استرآبادى به نام فوائدالمدنیة در مدینه منوره نگاشته شد که نشان از تأثیرپذیرى استرآبادى از جو علمى مکتب نقل‏گرا دارد.
2. زمینه سیاسى:
بعضى بر این باورند که از جمله امورى که زمینه‏ساز رواج و گسترش مکتب اخبارى در ایران شد، حمایت سیاسى حکام دولت صفوى، با توجه به اهداف ایدئولوژیک سیاسى، از صاحبان اندیشه اخبارى‏گرى است. حفظ مقام زمام‏داران و استقلال کشور ایجاب مى‏کرد که شیعیان حساب خود را کاملاً از سنیان جدا کنند. این نکته، به‏ویژه با توجه به این‏که جنگ‏هاى ایران و عثمانى در آن زمان رواج داشت، قابل توجه است. در هر حال، در این دوره، روش اخبارى‏گرى که جمع‏آورى و عرضه متون روایى بود، پدیدار شد. بر مبناى مشرب اخبارى، تمامى آنچه که مورد نیاز انسان از صدر اسلام تا قیامت است، همه در میان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهارعلیهم السلام وجود دارد؛ از این رو باید در گردآورى سنت آنان که عبارت از سیره و بیانات آنهاست، تلاش کرد. مهم‏ترین آثارى که در این دوران در پرتو مشرب اخبارى پدید آمد، عبارتند از: بحار الانوار علامه مجلسى، وسائل الشیعة شیخ حر عاملى، وافى فیض کاشانى و البرهان سید هاشم بحرانى.
پیروزى مکتب اصولى بر مکتب اخبارى: علامه وحید بهبهانى (1205 ق) موفق شد مشرب اصولى را که دو قرن تحت‏الشعاع مکتب اخبارى بود، جان تازه‏اى بخشد و با دمیدن روح اصولى به کالبد فقه امامیه، مکتب نقل‏گرا را از میدان بیرون کند. به این ترتیب، بازار نزاع و درگیرى میان اخباریان و اصولیان در جهان تشیع، به‏ویژه در شهر کربلا داغ گردید. نکته جالب در نزاع میان این دو مکتب به رهبرى بهبهانى و شیخ یوسف بحرانى، سعه صدر و بردبارى بحرانى، رییس طریقت اخبارى است. در غلبه مکتب اصولى بر مکتب اخبارى، از نقش به‏سزاى بحرانى با توجه به ویژگى‏هاى شخصى و انعطاف علمى و عملى نمى‏توان غفلت کرد.
پس از رحلت صاحب حدائق، میرزا محمد اخبارى (1232 ق) که از اخباریان تندرو و افراطى بود، در حفظ پرچم نیمه‏جان مکتب اخبارى در برابر مکتب اصولى تلاش کرد. البته بهره‏گیرى از قدرت حاکم وقت، از جمله حربه‏هاى اصحاب هر دو مکتب در برابر دیگرى جهت ترویج اندیشه‏هاى خود و شکست مکتب و مرام رقیب بود. به هر حال، مکتب اخبارى پس از میرزا محمد تقریباً منقرض شد و کربلا و کاظمین که مرکز اخباریان بود، به دست علماى اصولى افتاد. از آن پس، در ایران نیز عالم اخبارى بزرگى برنخاست. دانش اصول با زعامت شیخ مرتضى انصارى (1281 ه) در فقه امامیه وارد مرحله جدیدى از تحول و تطور خود شد. از جمله نوآورى‏هاى وى در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله (مسائلى که از اصول اهل تسنن وارد اصول شیعه شده بود) پاک ساخت و در عوض، مسائل بسیارى را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در استنباط دخالت دارند، مانند مباحث امارات و اصول عملیه را وارد علم اصول کرد. سخن پایانى آن‏که حوزه‏هاى علمیه امروزه میراث‏دار دانش اصولى است که به دست شیخ انصارى بسط یافته و نهادینه شده است.
اشاره‏
بحث از نزاع عقل و وحى، چنان که نویسنده بیان داشته است، یکى از مهم‏ترین مسائل بنیادى در تاریخ اندیشه اسلامى است و اکنون نیز یکى از بایسته‏هاى پژوهشى در دو حوزه فلسفه دین و فلسفه فقه مى‏باشد. مطالبى که تا کنون در این زمینه عرضه شده است، متأسفانه از قوت و دقت لازم برخوردار نیست و گاه حتى گمراه‏کننده است. مقاله حاضر از نقاط ضعف جدى، برخوردار است که با ذکر پاره‏اى از آنها سعى مى‏کنیم محورهاى مهم در این پژوهش را یادآور شویم.
1. مقاله حاضر از نظر روش‏شناسىِ تحقیق از کاستى‏هاى فراوانى رنج مى‏برد. اولاً عنوان مقاله با محتواى مقاله سازگار نیست. آنچه در این مقاله آمده است، همان مبحث قدیمى اخباریان و اصولیان است. خواهیم گفت که نقل‏گرایى در فقه فردى، لزوماً به نقل‏گرایى در حوزه فقه سیاسى نمى‏انجامد و براى انتساب نظریه‏اى در باب فقه سیاسى به هر شخص، باید دلایل خاص خود را ارائه کرد. ثانیاً جا داشت در تعریف عقل‏گرایى و نقل‏گرایى تلاش بیشترى صورت مى‏گرفت و واژه «فقه سیاسى» به‏درستى تبیین و تعریف مى‏شد. ثالثاً منابع مقاله عمدتاً منابع دست اول نیست و این نکته براى مقاله‏اى که در یک فصلنامه تخصصى به چاپ مى‏رسد، شایسته نیست.
2. خطاهاى جزیى و استنادات نادرست در این مقاله بسیار است و این امر حتى اگر به اصل محتوا هم خدشه‏اى وارد نسازد، ولى از اعتبار مقاله مى‏کاهد. براى نمونه به چند مورد اشاره مى‏کنیم:
الف) نویسنده محترم، ابوالحسن اشعرى (متوفاى 324 ق) را شاگرد قاضى عبدالجبار (متوفاى 415 ق) دانسته است؛ حال آن که قاضى از اشعرى متأخر است و اشعرى شاگرد و فرزندخوانده ابوعلى جبّایى (متوفاى 303 ق) است.
ب) ایشان همواره اشاعره را همراه با اهل حدیث آورده است؛ حال آن‏که این دو جریان در مسأله عقل و نقل با یکدیگر اختلاف دارند و اهل حدیث غالباً اشاعره را به دلیل دخالت دادن عقل در منابع دینى تکفیر مى‏کرده‏اند.
ج) ایشان شعار خوارج را «حسبنا کتاب اللَّه» خوانده؛ حال آن‏که شعار آنان «ان الحکم الاّ للَّه» بود و این دو شعار، مخصوصاً در بحث حاضر، یکسان نیستند.
د) ایشان شیخ کلینى را در شمار رهبران مکتب قم برشمرده است؛ حال آن‏که کلینى در مکتب رى رشد یافت و سپس به بغداد منتقل شد. مکتب بغداد در حدیث و عقل‏گرایى تفاوت‏هایى با مکتب قم دارد.(1)
3. چنان که گفته شد، مسأله دخالت عقل و نقل در حوزه فقه سیاسى، خود داستان مستقلى دارد که نباید آن را با نزاع اصولى و اخبارى یکسان گرفت. کاملاً قابل تصور است که کسى در فقه فردى از مسلک اخبارى پیروى کند و چون سیاسیات را از دایره دین یا نصوص دینى بیرون مى‏داند، آن را بر عهده عقل و عرف بگذارد، یا اجتهاد در آن موارد را جایز بداند. در عمل نیز بسیارى از اهل حدیث یا اخباریان، حوزه سیاسى را از قلمرو دین بیرون دانسته و عملاً در آن دخالت نداشته‏اند و یا قائل به توسع و اجتهاد بوده‏اند.(2) به هر حال، براى تحقیق در رویکردهاى عقلى یا نقلى در حوزه سیاسى باید به منابع تخصصى آن که معمولاً با عناوین «الاحکام السلطانیة»، «الامامة»، «الخراج» و... نگاشته شده است، مراجعه کرد.
4. نویسنده محترم، گروه‏هایى چون خوارج، اهل حدیث، اشاعره و محدثین را یکجا نقل‏گرا خوانده است و نقل‏گرایى را به «تقدم نقل بر عقل» تعریف مى‏کند. این تعریف آن قدر مبهم است که نمى‏توان به‏درستى میان عقل‏گرایى و نقل‏گرایى تفکیک کرد. در این تعریف هم واژه «عقل» ابهام دارد و هم مقصود از «تقدم» معلوم نیست. واژه «تقدم» یا به معناى حجیت و استقلال در حکم است و یا به معناى اولویت در هنگام تعارض با نقل است و یا به معناى طریقیت در فهم وحى است. براى مثال، نزاع معتزله و اهل حدیث، در حوزه علم کلام و در مورد عقل نظرى و عقل عملى بود. معتزله هر دو گونه عقل را مستقل و مقدم بر نقل مى‏دانستند؛ ولى اهل حدیث اساساً حجیت و استقلال عقل را در هر دو حوزه باطل مى‏شمردند. در این میان، اشاعره حجیت عقل نظرى را مى‏پذیرند، ولى از پذیرش حکم عقل عملى سر باز مى‏زنند. اما نزاع اصولیان و اخباریان بیشتر در حدود دخالت عقل (عقل استکشافى) در فهم روایات فقهى است. در این میان، حساب محدثان بزرگ شیعه، چون کلینى، صدوق و مجلسى را باید از اخباریان، به‏ویژه اخباریان افراطى، جدا ساخت. این بزرگان هیچ جا منکر عقل و حجیت آن نبوده‏اند؛ بلکه اختلافشان با دیگران در اهمیت وحى و حدود فهم و دخالت عقل است. براى مثال، شیخ کلینى خود، «کتاب العقل والجهل» را در آغاز کتاب کافى آورده است و سبب این تقدم را چنین مى‏نگارد: «لانّ العقل هو القطب الذى علیه المدار و به یحتج و له الثواب و علیه العقاب».(3) بنابراین، از نظر کلینى هم عقل نظرى و هم عقل عملى از استقلال و حجیت برخوردارند. وى در مواضع متعدد از کتاب اصول و فروع کافى به شرح و اجتهاد در روایات پرداخته است.(4) این نکته در مورد علامه مجلسى روشن‏تر است. مطالب علامه در «بیان»هایى که در بحار الانوار آورده است، نشان از ذهن وقّاد و اجتهادگراى او دارد. در حوزه فقه نیز علامه مجلسى‏قدس سره، بر خلاف اخباریان، اجتهاد را واجب کفایى و تقلید مکلفین را واجب عینى مى‏داند. همچنین وى به اجتهاد مطلق معتقد است و تجزّى در اجتهاد را نمى‏پذیرد و تقلید میّت را نفى مى‏کند. وانگهى، علامه مجلسى در مبحث تخطئه و تصویب، ضرورت علم اصول فقه، شؤون فقیه، حجیت ظواهر قرآن، حجیت مفاهیم و ظن، حجیت خبر واحد، اصل برائت، حجیت ذاتى عقل و... آراى اصولیان را پذیرفته است و با اخباریان همخوانى ندارد.(5) نویسنده ظاهراً گردآورى احا
دیث را ملاک اخبارى‏گرى دانسته است، حال آن که شیخ طوسى که یکى از فقهاى اصولى است دو کتاب از کتب چهارگانه حدیثى شیعه را جمع‏آورى کرده است.
به هر حال، تنها با درک درست از مفهوم عقل‏گرایى و کاربردهاى مختلف آن است که مى‏توان مواضع عالمان مسلمان را به درستى از یکدیگر بازشناخت. براى مثال، ملاصدراى شیرازى که در مباحث اعتقادى عقل‏گراست در مباحث فقهى سلیقه اخبارى دارد. این گرایش در شاگرد وى ملا محسن فیض‏کاشانى نیز تا حدودى دیده مى‏شود.
5. نویسنده در ارزیابى نقش شیخ مرتضى انصارى در استحکام اندیشه اصولیان مى‏نویسد: «از جمله نوآورى‏هاى او در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله پاک ساخت و در عوض مسائل بسیارى مانند امارات و اصول عملیه را در علم اصول وارد کرد.» این مطلب نشان از ناآشنایى ایشان به علم اصول و تاریخ آن دارد. اولاً، مبحث امارات و اصول عملیه قرن‏ها پیش از شیخ انصارى در اصول فقه شیعه مطرح بوده است و کار بزرگ شیخ، تبیینِ دقیق این اصول و امارات بود. ثانیاً، استحسان و استصلاح جز در برهه‏اى کوتاه یعنى در زمان ابن جنید و ابن ابى‏عقیل - که نویسنده آنها را عقل‏گرا مى‏داند - به اصول شیعه راه نیافت تا شیخ انصارى در صدد پاکسازى آن باشد. اهمیت شیخ در تاریخ اندیشه فقهى شیعه در جاى دیگرى است.
پىنوشت:
1) رک. : حبیب العمیدى، ثامر هاشم، الشیخ الکلینى البغدادى و کتابه الکافى، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.
2) یک نمونه و شاهد خوب براى این مدعا، ابویعلى فراء است که حنبلى‏مسلک و اهل حدیث است و کتاب الاحکام السلطانیة را با اجتهاد در مذهب احمد حنبل نگاشته است. رک. : ابوفارس، محمد عبدالقادر، القاضى ابویعلى الفراء و کتاب الاحکام السلطانیة، مؤسسة الرسالة، 1400 ق.
3) یعنى: زیرا عقل، قطب و محورى است که همه چیز بر گرد آن مى‏گردد و به عقل احتجاج مى‏شود و ثواب و عقاب بندگان به عقل است. (خطبه کتاب کافى، ص 9)
4) رک. : ثامر هاشم العمیدى، همان، ص 124 تا 127.
5) رک. : ملکى، على، یادنامه علامه مجلسى، به اهتمام مهدى مهریزى و هادى ربانى، ج 2، مقاله «علامه مجلسى، اخبارى یا اصولى؟»، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1379، ص 260 - 312.
علوم سیاسى، ش 14

تبلیغات