عقل گرایی و نقل گرایی در فقه سیاسی شیعه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
خوارج اولین نقلگرایان جهان اسلام بودند و با ظهور معتزله و اشاعره، نزاع میان دو مکتب عقلگرایى و نقلگرایى برجسته و بارز گردید. مسأله اخباریین و اصولیین در تاریخ شیعه نیز به همین مسأله باز مىگردد. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفتشناختى در مکتب نقلگرایى است و در مقابل، ضرورت کاربرد عقل در فهم احکام الهى، از ویژگىهاى عقلگرایى است. با تلاش گسترده وحید بهبهانى، اخبارىگرى در ایران و عراق منقرض گردید و با همت شیخ مرتضى انصارى نیز دانش اصول فقه در حوزهها نهادینه شد.متن
عقلگرایى و نقلگرایى:
فیلون یهودى اولین متفکر با نفوذى بود که خود را با مسأله ایجاد توافقى بین فلسفه یونانى به عنوان یک حقیقت و شرع (کتاب مقدس) به عنوان وحى و به طور خاص بین افلاطون و حضرت موسى روبهرو یافت. از سوى دیگر، ترتولیانوس، متفکر مسیحى، به رد عقل و کفایت نقل براى حیات بشر پرداخت. دعواى میان اصحاب عقل و نقل (وحى) در میان مسلمانان نیز استمرار یافت. «حسبنا کتاب اللَّه» شعارى بود که محور کار خوارجى قرار گرفت که مىتوان از آنها به عنوان نقلگرایان اولیه در اسلام یاد کرد. معتزله در توجه به عقل راه افراط را در پیش گرفتند و اشاعره آن را به کنارى نهادند. در این میان، شیعه راه میانه و تفاهم میان عقل و نقل را برگزید.
در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مکتب اشعرى در برابر اعتزال قد علم کرد. ابوالحسن اشعرى که سالها نزد قاضى عبدالجبار معتزلى مکتب اعتزال را فراگرفته بود، از اعتزال روى برگرداند. مکتبى که اشعرى پىریزى کرد، دو اصل مهم را در خود جاى داد: 1. تقدم نقل بر عقل؛ 2. فعل انسان و مسأله کسب.
در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمهعلیهم السلام، به دلیل دسترسى مردم به منبع اصلى احکام، اجتهاد چندان کاربردى نداشت. اما با آغاز غیبت کبرى دو جریان فکرى در اندیشه فقهى عالمان شیعه مطرح شد. گروه اول که به «اخبارى» معروفند، دستیابى به احکام الهى و وظایف مکلفان را صرفاً در رجوع به کتاب و سنت جستوجو مىکردند و اساساً با هرگونه تأویل یا تفسیر در احادیث مخالف بودند. گروه دوم که به «اصولیین» شهرت دارند، علاوه بر کتاب و سنت، عقل را نیز مطرح مىکردند. جوهره اصلى این گرایش، «عقل در خدمت تعالیم دین» است.
1. نقلگرایان:
شهر قم در قرن سوم و چهارم هجرى مرکز مهم و اصلى اصحاب حدیث بود. دو دانشمند برجسته این نحله، شیخ کلینى و شیخ صدوق مىباشند. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفتشناختى در مکتب فقه حدیثى است. بنا بر اعتقاد صدوق و کلینى، عقل را توان و صلاحیت لازم براى ورود به وادى شریعت نیست. بر اساس این اصل معرفتشناختى، ضدیت حدیثگرایان با اصحاب عقل روشن مىشود. از این منظر، راهکار دستیابى به اصول و احکام، مراجعه مستقیم و بدون هیچگونه پیشفرض به نصوص دینى است. بر طبق این روششناسى، سیاست نیز همانند سایر اصول و احکام، تابع متون و روایات صادرشده از سوى معصومعلیه السلام است و وظیفه عالم دینى در این حوزه (سیاست)، نقل احکام مربوط به سیاست است.
2. عقلگرایان:
در قرن چهارم با پیدایى مکتب کلامى - فقهى بغداد که از کلام عقلانى و روششناسى اصول فقه در برابر پیوستگى گسترده به حدیثگرایى جانبدارى مىکرد، مکتب قم رو به افول گرایید. مشخصات اصلى این مکتب در برابر مکتب قم (رى)، روششناسى آن است. این روش که در بین فقها از آن به «اصول فقه» تعبیر مىشود، ناشى از معرفتشناسى اصحاب مکتب بغداد است که قائل به کاربرد عقل در فهم احکام الهى است. برخى از نمایندگان برجسته مکتب اصولى عبارتند از: ابن ابىعقیل عمّانى، ابنجنید اسکافى، شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى. حرکت رو به جلو اجتهاد در فقه امامیه با بزرگانى همچون علامه حلى و فرزندش فخرالمحققین، شهید اول، شهید ثانى و شیخ بهایى ادامه یافت تا آنکه به سد بزرگ اخباریان در قرن دوازدهم برخورد کرد و از حرکت باز ماند.
ظهور مجدد اخبارىگرى:
تفکر و اندیشه اخبارىگرى در قرن یازدهم هجرى به رهبرى مولا امین استرآبادى بار دیگر در حوزه فقه عرض اندام کرد. عوامل ظهور و پیدایى مکتب اخبارى را مىتوان به دو بخش «عوامل بیرونى» و «عوامل درونى» تقسیم کرد. عوامل بیرونى عبارتند از:
1. زمینههاى علمى:
برخى از دانشمندان، از همزمانى طرح اخبارىگرى در جهان اسلام با طرح و رواج فلسفه حسى در اروپا این گونه استنباط کردهاند که مؤسس مکتب اخبارى، از صاحبنظران فلسفه حسى اروپا که گرایش ضد عقلانى داشتهاند، متأثر بوده است. همچنین باید توجه داشت که ظهور مجدد اخبارىگرى، همزمان با رواج مجدد مکتب اشاعره و اهل حدیث در حوزههاى علمى اهل سنت، بهویژه در حوزههاى حرمین و نیز تسلط ظاهرگرایى فقه مالک و احمد بن حنبل بر حوزههاى فقهى حرمین بود. در واقع، محمد بن عبدالوهاب (1206 ق) و شاه ولىاللَّه دهلوى (1176 ق) تحت تأثیر همین جو علمى بودند به ترتیب فرقه وهابى را در نجد و دومى مکتب اهل حدیث را در هند بنیان نهاد. کتاب مهم استرآبادى به نام فوائدالمدنیة در مدینه منوره نگاشته شد که نشان از تأثیرپذیرى استرآبادى از جو علمى مکتب نقلگرا دارد.
2. زمینه سیاسى:
بعضى بر این باورند که از جمله امورى که زمینهساز رواج و گسترش مکتب اخبارى در ایران شد، حمایت سیاسى حکام دولت صفوى، با توجه به اهداف ایدئولوژیک سیاسى، از صاحبان اندیشه اخبارىگرى است. حفظ مقام زمامداران و استقلال کشور ایجاب مىکرد که شیعیان حساب خود را کاملاً از سنیان جدا کنند. این نکته، بهویژه با توجه به اینکه جنگهاى ایران و عثمانى در آن زمان رواج داشت، قابل توجه است. در هر حال، در این دوره، روش اخبارىگرى که جمعآورى و عرضه متون روایى بود، پدیدار شد. بر مبناى مشرب اخبارى، تمامى آنچه که مورد نیاز انسان از صدر اسلام تا قیامت است، همه در میان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهارعلیهم السلام وجود دارد؛ از این رو باید در گردآورى سنت آنان که عبارت از سیره و بیانات آنهاست، تلاش کرد. مهمترین آثارى که در این دوران در پرتو مشرب اخبارى پدید آمد، عبارتند از: بحار الانوار علامه مجلسى، وسائل الشیعة شیخ حر عاملى، وافى فیض کاشانى و البرهان سید هاشم بحرانى.
پیروزى مکتب اصولى بر مکتب اخبارى: علامه وحید بهبهانى (1205 ق) موفق شد مشرب اصولى را که دو قرن تحتالشعاع مکتب اخبارى بود، جان تازهاى بخشد و با دمیدن روح اصولى به کالبد فقه امامیه، مکتب نقلگرا را از میدان بیرون کند. به این ترتیب، بازار نزاع و درگیرى میان اخباریان و اصولیان در جهان تشیع، بهویژه در شهر کربلا داغ گردید. نکته جالب در نزاع میان این دو مکتب به رهبرى بهبهانى و شیخ یوسف بحرانى، سعه صدر و بردبارى بحرانى، رییس طریقت اخبارى است. در غلبه مکتب اصولى بر مکتب اخبارى، از نقش بهسزاى بحرانى با توجه به ویژگىهاى شخصى و انعطاف علمى و عملى نمىتوان غفلت کرد.
پس از رحلت صاحب حدائق، میرزا محمد اخبارى (1232 ق) که از اخباریان تندرو و افراطى بود، در حفظ پرچم نیمهجان مکتب اخبارى در برابر مکتب اصولى تلاش کرد. البته بهرهگیرى از قدرت حاکم وقت، از جمله حربههاى اصحاب هر دو مکتب در برابر دیگرى جهت ترویج اندیشههاى خود و شکست مکتب و مرام رقیب بود. به هر حال، مکتب اخبارى پس از میرزا محمد تقریباً منقرض شد و کربلا و کاظمین که مرکز اخباریان بود، به دست علماى اصولى افتاد. از آن پس، در ایران نیز عالم اخبارى بزرگى برنخاست. دانش اصول با زعامت شیخ مرتضى انصارى (1281 ه) در فقه امامیه وارد مرحله جدیدى از تحول و تطور خود شد. از جمله نوآورىهاى وى در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله (مسائلى که از اصول اهل تسنن وارد اصول شیعه شده بود) پاک ساخت و در عوض، مسائل بسیارى را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در استنباط دخالت دارند، مانند مباحث امارات و اصول عملیه را وارد علم اصول کرد. سخن پایانى آنکه حوزههاى علمیه امروزه میراثدار دانش اصولى است که به دست شیخ انصارى بسط یافته و نهادینه شده است.
اشاره
بحث از نزاع عقل و وحى، چنان که نویسنده بیان داشته است، یکى از مهمترین مسائل بنیادى در تاریخ اندیشه اسلامى است و اکنون نیز یکى از بایستههاى پژوهشى در دو حوزه فلسفه دین و فلسفه فقه مىباشد. مطالبى که تا کنون در این زمینه عرضه شده است، متأسفانه از قوت و دقت لازم برخوردار نیست و گاه حتى گمراهکننده است. مقاله حاضر از نقاط ضعف جدى، برخوردار است که با ذکر پارهاى از آنها سعى مىکنیم محورهاى مهم در این پژوهش را یادآور شویم.
1. مقاله حاضر از نظر روششناسىِ تحقیق از کاستىهاى فراوانى رنج مىبرد. اولاً عنوان مقاله با محتواى مقاله سازگار نیست. آنچه در این مقاله آمده است، همان مبحث قدیمى اخباریان و اصولیان است. خواهیم گفت که نقلگرایى در فقه فردى، لزوماً به نقلگرایى در حوزه فقه سیاسى نمىانجامد و براى انتساب نظریهاى در باب فقه سیاسى به هر شخص، باید دلایل خاص خود را ارائه کرد. ثانیاً جا داشت در تعریف عقلگرایى و نقلگرایى تلاش بیشترى صورت مىگرفت و واژه «فقه سیاسى» بهدرستى تبیین و تعریف مىشد. ثالثاً منابع مقاله عمدتاً منابع دست اول نیست و این نکته براى مقالهاى که در یک فصلنامه تخصصى به چاپ مىرسد، شایسته نیست.
2. خطاهاى جزیى و استنادات نادرست در این مقاله بسیار است و این امر حتى اگر به اصل محتوا هم خدشهاى وارد نسازد، ولى از اعتبار مقاله مىکاهد. براى نمونه به چند مورد اشاره مىکنیم:
الف) نویسنده محترم، ابوالحسن اشعرى (متوفاى 324 ق) را شاگرد قاضى عبدالجبار (متوفاى 415 ق) دانسته است؛ حال آن که قاضى از اشعرى متأخر است و اشعرى شاگرد و فرزندخوانده ابوعلى جبّایى (متوفاى 303 ق) است.
ب) ایشان همواره اشاعره را همراه با اهل حدیث آورده است؛ حال آنکه این دو جریان در مسأله عقل و نقل با یکدیگر اختلاف دارند و اهل حدیث غالباً اشاعره را به دلیل دخالت دادن عقل در منابع دینى تکفیر مىکردهاند.
ج) ایشان شعار خوارج را «حسبنا کتاب اللَّه» خوانده؛ حال آنکه شعار آنان «ان الحکم الاّ للَّه» بود و این دو شعار، مخصوصاً در بحث حاضر، یکسان نیستند.
د) ایشان شیخ کلینى را در شمار رهبران مکتب قم برشمرده است؛ حال آنکه کلینى در مکتب رى رشد یافت و سپس به بغداد منتقل شد. مکتب بغداد در حدیث و عقلگرایى تفاوتهایى با مکتب قم دارد.(1)
3. چنان که گفته شد، مسأله دخالت عقل و نقل در حوزه فقه سیاسى، خود داستان مستقلى دارد که نباید آن را با نزاع اصولى و اخبارى یکسان گرفت. کاملاً قابل تصور است که کسى در فقه فردى از مسلک اخبارى پیروى کند و چون سیاسیات را از دایره دین یا نصوص دینى بیرون مىداند، آن را بر عهده عقل و عرف بگذارد، یا اجتهاد در آن موارد را جایز بداند. در عمل نیز بسیارى از اهل حدیث یا اخباریان، حوزه سیاسى را از قلمرو دین بیرون دانسته و عملاً در آن دخالت نداشتهاند و یا قائل به توسع و اجتهاد بودهاند.(2) به هر حال، براى تحقیق در رویکردهاى عقلى یا نقلى در حوزه سیاسى باید به منابع تخصصى آن که معمولاً با عناوین «الاحکام السلطانیة»، «الامامة»، «الخراج» و... نگاشته شده است، مراجعه کرد.
4. نویسنده محترم، گروههایى چون خوارج، اهل حدیث، اشاعره و محدثین را یکجا نقلگرا خوانده است و نقلگرایى را به «تقدم نقل بر عقل» تعریف مىکند. این تعریف آن قدر مبهم است که نمىتوان بهدرستى میان عقلگرایى و نقلگرایى تفکیک کرد. در این تعریف هم واژه «عقل» ابهام دارد و هم مقصود از «تقدم» معلوم نیست. واژه «تقدم» یا به معناى حجیت و استقلال در حکم است و یا به معناى اولویت در هنگام تعارض با نقل است و یا به معناى طریقیت در فهم وحى است. براى مثال، نزاع معتزله و اهل حدیث، در حوزه علم کلام و در مورد عقل نظرى و عقل عملى بود. معتزله هر دو گونه عقل را مستقل و مقدم بر نقل مىدانستند؛ ولى اهل حدیث اساساً حجیت و استقلال عقل را در هر دو حوزه باطل مىشمردند. در این میان، اشاعره حجیت عقل نظرى را مىپذیرند، ولى از پذیرش حکم عقل عملى سر باز مىزنند. اما نزاع اصولیان و اخباریان بیشتر در حدود دخالت عقل (عقل استکشافى) در فهم روایات فقهى است. در این میان، حساب محدثان بزرگ شیعه، چون کلینى، صدوق و مجلسى را باید از اخباریان، بهویژه اخباریان افراطى، جدا ساخت. این بزرگان هیچ جا منکر عقل و حجیت آن نبودهاند؛ بلکه اختلافشان با دیگران در اهمیت وحى و حدود فهم و دخالت عقل است. براى مثال، شیخ کلینى خود، «کتاب العقل والجهل» را در آغاز کتاب کافى آورده است و سبب این تقدم را چنین مىنگارد: «لانّ العقل هو القطب الذى علیه المدار و به یحتج و له الثواب و علیه العقاب».(3) بنابراین، از نظر کلینى هم عقل نظرى و هم عقل عملى از استقلال و حجیت برخوردارند. وى در مواضع متعدد از کتاب اصول و فروع کافى به شرح و اجتهاد در روایات پرداخته است.(4) این نکته در مورد علامه مجلسى روشنتر است. مطالب علامه در «بیان»هایى که در بحار الانوار آورده است، نشان از ذهن وقّاد و اجتهادگراى او دارد. در حوزه فقه نیز علامه مجلسىقدس سره، بر خلاف اخباریان، اجتهاد را واجب کفایى و تقلید مکلفین را واجب عینى مىداند. همچنین وى به اجتهاد مطلق معتقد است و تجزّى در اجتهاد را نمىپذیرد و تقلید میّت را نفى مىکند. وانگهى، علامه مجلسى در مبحث تخطئه و تصویب، ضرورت علم اصول فقه، شؤون فقیه، حجیت ظواهر قرآن، حجیت مفاهیم و ظن، حجیت خبر واحد، اصل برائت، حجیت ذاتى عقل و... آراى اصولیان را پذیرفته است و با اخباریان همخوانى ندارد.(5) نویسنده ظاهراً گردآورى احا
دیث را ملاک اخبارىگرى دانسته است، حال آن که شیخ طوسى که یکى از فقهاى اصولى است دو کتاب از کتب چهارگانه حدیثى شیعه را جمعآورى کرده است.
به هر حال، تنها با درک درست از مفهوم عقلگرایى و کاربردهاى مختلف آن است که مىتوان مواضع عالمان مسلمان را به درستى از یکدیگر بازشناخت. براى مثال، ملاصدراى شیرازى که در مباحث اعتقادى عقلگراست در مباحث فقهى سلیقه اخبارى دارد. این گرایش در شاگرد وى ملا محسن فیضکاشانى نیز تا حدودى دیده مىشود.
5. نویسنده در ارزیابى نقش شیخ مرتضى انصارى در استحکام اندیشه اصولیان مىنویسد: «از جمله نوآورىهاى او در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله پاک ساخت و در عوض مسائل بسیارى مانند امارات و اصول عملیه را در علم اصول وارد کرد.» این مطلب نشان از ناآشنایى ایشان به علم اصول و تاریخ آن دارد. اولاً، مبحث امارات و اصول عملیه قرنها پیش از شیخ انصارى در اصول فقه شیعه مطرح بوده است و کار بزرگ شیخ، تبیینِ دقیق این اصول و امارات بود. ثانیاً، استحسان و استصلاح جز در برههاى کوتاه یعنى در زمان ابن جنید و ابن ابىعقیل - که نویسنده آنها را عقلگرا مىداند - به اصول شیعه راه نیافت تا شیخ انصارى در صدد پاکسازى آن باشد. اهمیت شیخ در تاریخ اندیشه فقهى شیعه در جاى دیگرى است.
پىنوشت:
1) رک. : حبیب العمیدى، ثامر هاشم، الشیخ الکلینى البغدادى و کتابه الکافى، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.
2) یک نمونه و شاهد خوب براى این مدعا، ابویعلى فراء است که حنبلىمسلک و اهل حدیث است و کتاب الاحکام السلطانیة را با اجتهاد در مذهب احمد حنبل نگاشته است. رک. : ابوفارس، محمد عبدالقادر، القاضى ابویعلى الفراء و کتاب الاحکام السلطانیة، مؤسسة الرسالة، 1400 ق.
3) یعنى: زیرا عقل، قطب و محورى است که همه چیز بر گرد آن مىگردد و به عقل احتجاج مىشود و ثواب و عقاب بندگان به عقل است. (خطبه کتاب کافى، ص 9)
4) رک. : ثامر هاشم العمیدى، همان، ص 124 تا 127.
5) رک. : ملکى، على، یادنامه علامه مجلسى، به اهتمام مهدى مهریزى و هادى ربانى، ج 2، مقاله «علامه مجلسى، اخبارى یا اصولى؟»، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1379، ص 260 - 312.
علوم سیاسى، ش 14
فیلون یهودى اولین متفکر با نفوذى بود که خود را با مسأله ایجاد توافقى بین فلسفه یونانى به عنوان یک حقیقت و شرع (کتاب مقدس) به عنوان وحى و به طور خاص بین افلاطون و حضرت موسى روبهرو یافت. از سوى دیگر، ترتولیانوس، متفکر مسیحى، به رد عقل و کفایت نقل براى حیات بشر پرداخت. دعواى میان اصحاب عقل و نقل (وحى) در میان مسلمانان نیز استمرار یافت. «حسبنا کتاب اللَّه» شعارى بود که محور کار خوارجى قرار گرفت که مىتوان از آنها به عنوان نقلگرایان اولیه در اسلام یاد کرد. معتزله در توجه به عقل راه افراط را در پیش گرفتند و اشاعره آن را به کنارى نهادند. در این میان، شیعه راه میانه و تفاهم میان عقل و نقل را برگزید.
در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، مکتب اشعرى در برابر اعتزال قد علم کرد. ابوالحسن اشعرى که سالها نزد قاضى عبدالجبار معتزلى مکتب اعتزال را فراگرفته بود، از اعتزال روى برگرداند. مکتبى که اشعرى پىریزى کرد، دو اصل مهم را در خود جاى داد: 1. تقدم نقل بر عقل؛ 2. فعل انسان و مسأله کسب.
در دوره پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمهعلیهم السلام، به دلیل دسترسى مردم به منبع اصلى احکام، اجتهاد چندان کاربردى نداشت. اما با آغاز غیبت کبرى دو جریان فکرى در اندیشه فقهى عالمان شیعه مطرح شد. گروه اول که به «اخبارى» معروفند، دستیابى به احکام الهى و وظایف مکلفان را صرفاً در رجوع به کتاب و سنت جستوجو مىکردند و اساساً با هرگونه تأویل یا تفسیر در احادیث مخالف بودند. گروه دوم که به «اصولیین» شهرت دارند، علاوه بر کتاب و سنت، عقل را نیز مطرح مىکردند. جوهره اصلى این گرایش، «عقل در خدمت تعالیم دین» است.
1. نقلگرایان:
شهر قم در قرن سوم و چهارم هجرى مرکز مهم و اصلى اصحاب حدیث بود. دو دانشمند برجسته این نحله، شیخ کلینى و شیخ صدوق مىباشند. تقدم نقل بر عقل، اصل مهم معرفتشناختى در مکتب فقه حدیثى است. بنا بر اعتقاد صدوق و کلینى، عقل را توان و صلاحیت لازم براى ورود به وادى شریعت نیست. بر اساس این اصل معرفتشناختى، ضدیت حدیثگرایان با اصحاب عقل روشن مىشود. از این منظر، راهکار دستیابى به اصول و احکام، مراجعه مستقیم و بدون هیچگونه پیشفرض به نصوص دینى است. بر طبق این روششناسى، سیاست نیز همانند سایر اصول و احکام، تابع متون و روایات صادرشده از سوى معصومعلیه السلام است و وظیفه عالم دینى در این حوزه (سیاست)، نقل احکام مربوط به سیاست است.
2. عقلگرایان:
در قرن چهارم با پیدایى مکتب کلامى - فقهى بغداد که از کلام عقلانى و روششناسى اصول فقه در برابر پیوستگى گسترده به حدیثگرایى جانبدارى مىکرد، مکتب قم رو به افول گرایید. مشخصات اصلى این مکتب در برابر مکتب قم (رى)، روششناسى آن است. این روش که در بین فقها از آن به «اصول فقه» تعبیر مىشود، ناشى از معرفتشناسى اصحاب مکتب بغداد است که قائل به کاربرد عقل در فهم احکام الهى است. برخى از نمایندگان برجسته مکتب اصولى عبارتند از: ابن ابىعقیل عمّانى، ابنجنید اسکافى، شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى. حرکت رو به جلو اجتهاد در فقه امامیه با بزرگانى همچون علامه حلى و فرزندش فخرالمحققین، شهید اول، شهید ثانى و شیخ بهایى ادامه یافت تا آنکه به سد بزرگ اخباریان در قرن دوازدهم برخورد کرد و از حرکت باز ماند.
ظهور مجدد اخبارىگرى:
تفکر و اندیشه اخبارىگرى در قرن یازدهم هجرى به رهبرى مولا امین استرآبادى بار دیگر در حوزه فقه عرض اندام کرد. عوامل ظهور و پیدایى مکتب اخبارى را مىتوان به دو بخش «عوامل بیرونى» و «عوامل درونى» تقسیم کرد. عوامل بیرونى عبارتند از:
1. زمینههاى علمى:
برخى از دانشمندان، از همزمانى طرح اخبارىگرى در جهان اسلام با طرح و رواج فلسفه حسى در اروپا این گونه استنباط کردهاند که مؤسس مکتب اخبارى، از صاحبنظران فلسفه حسى اروپا که گرایش ضد عقلانى داشتهاند، متأثر بوده است. همچنین باید توجه داشت که ظهور مجدد اخبارىگرى، همزمان با رواج مجدد مکتب اشاعره و اهل حدیث در حوزههاى علمى اهل سنت، بهویژه در حوزههاى حرمین و نیز تسلط ظاهرگرایى فقه مالک و احمد بن حنبل بر حوزههاى فقهى حرمین بود. در واقع، محمد بن عبدالوهاب (1206 ق) و شاه ولىاللَّه دهلوى (1176 ق) تحت تأثیر همین جو علمى بودند به ترتیب فرقه وهابى را در نجد و دومى مکتب اهل حدیث را در هند بنیان نهاد. کتاب مهم استرآبادى به نام فوائدالمدنیة در مدینه منوره نگاشته شد که نشان از تأثیرپذیرى استرآبادى از جو علمى مکتب نقلگرا دارد.
2. زمینه سیاسى:
بعضى بر این باورند که از جمله امورى که زمینهساز رواج و گسترش مکتب اخبارى در ایران شد، حمایت سیاسى حکام دولت صفوى، با توجه به اهداف ایدئولوژیک سیاسى، از صاحبان اندیشه اخبارىگرى است. حفظ مقام زمامداران و استقلال کشور ایجاب مىکرد که شیعیان حساب خود را کاملاً از سنیان جدا کنند. این نکته، بهویژه با توجه به اینکه جنگهاى ایران و عثمانى در آن زمان رواج داشت، قابل توجه است. در هر حال، در این دوره، روش اخبارىگرى که جمعآورى و عرضه متون روایى بود، پدیدار شد. بر مبناى مشرب اخبارى، تمامى آنچه که مورد نیاز انسان از صدر اسلام تا قیامت است، همه در میان سنت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهارعلیهم السلام وجود دارد؛ از این رو باید در گردآورى سنت آنان که عبارت از سیره و بیانات آنهاست، تلاش کرد. مهمترین آثارى که در این دوران در پرتو مشرب اخبارى پدید آمد، عبارتند از: بحار الانوار علامه مجلسى، وسائل الشیعة شیخ حر عاملى، وافى فیض کاشانى و البرهان سید هاشم بحرانى.
پیروزى مکتب اصولى بر مکتب اخبارى: علامه وحید بهبهانى (1205 ق) موفق شد مشرب اصولى را که دو قرن تحتالشعاع مکتب اخبارى بود، جان تازهاى بخشد و با دمیدن روح اصولى به کالبد فقه امامیه، مکتب نقلگرا را از میدان بیرون کند. به این ترتیب، بازار نزاع و درگیرى میان اخباریان و اصولیان در جهان تشیع، بهویژه در شهر کربلا داغ گردید. نکته جالب در نزاع میان این دو مکتب به رهبرى بهبهانى و شیخ یوسف بحرانى، سعه صدر و بردبارى بحرانى، رییس طریقت اخبارى است. در غلبه مکتب اصولى بر مکتب اخبارى، از نقش بهسزاى بحرانى با توجه به ویژگىهاى شخصى و انعطاف علمى و عملى نمىتوان غفلت کرد.
پس از رحلت صاحب حدائق، میرزا محمد اخبارى (1232 ق) که از اخباریان تندرو و افراطى بود، در حفظ پرچم نیمهجان مکتب اخبارى در برابر مکتب اصولى تلاش کرد. البته بهرهگیرى از قدرت حاکم وقت، از جمله حربههاى اصحاب هر دو مکتب در برابر دیگرى جهت ترویج اندیشههاى خود و شکست مکتب و مرام رقیب بود. به هر حال، مکتب اخبارى پس از میرزا محمد تقریباً منقرض شد و کربلا و کاظمین که مرکز اخباریان بود، به دست علماى اصولى افتاد. از آن پس، در ایران نیز عالم اخبارى بزرگى برنخاست. دانش اصول با زعامت شیخ مرتضى انصارى (1281 ه) در فقه امامیه وارد مرحله جدیدى از تحول و تطور خود شد. از جمله نوآورىهاى وى در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله (مسائلى که از اصول اهل تسنن وارد اصول شیعه شده بود) پاک ساخت و در عوض، مسائل بسیارى را که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در استنباط دخالت دارند، مانند مباحث امارات و اصول عملیه را وارد علم اصول کرد. سخن پایانى آنکه حوزههاى علمیه امروزه میراثدار دانش اصولى است که به دست شیخ انصارى بسط یافته و نهادینه شده است.
اشاره
بحث از نزاع عقل و وحى، چنان که نویسنده بیان داشته است، یکى از مهمترین مسائل بنیادى در تاریخ اندیشه اسلامى است و اکنون نیز یکى از بایستههاى پژوهشى در دو حوزه فلسفه دین و فلسفه فقه مىباشد. مطالبى که تا کنون در این زمینه عرضه شده است، متأسفانه از قوت و دقت لازم برخوردار نیست و گاه حتى گمراهکننده است. مقاله حاضر از نقاط ضعف جدى، برخوردار است که با ذکر پارهاى از آنها سعى مىکنیم محورهاى مهم در این پژوهش را یادآور شویم.
1. مقاله حاضر از نظر روششناسىِ تحقیق از کاستىهاى فراوانى رنج مىبرد. اولاً عنوان مقاله با محتواى مقاله سازگار نیست. آنچه در این مقاله آمده است، همان مبحث قدیمى اخباریان و اصولیان است. خواهیم گفت که نقلگرایى در فقه فردى، لزوماً به نقلگرایى در حوزه فقه سیاسى نمىانجامد و براى انتساب نظریهاى در باب فقه سیاسى به هر شخص، باید دلایل خاص خود را ارائه کرد. ثانیاً جا داشت در تعریف عقلگرایى و نقلگرایى تلاش بیشترى صورت مىگرفت و واژه «فقه سیاسى» بهدرستى تبیین و تعریف مىشد. ثالثاً منابع مقاله عمدتاً منابع دست اول نیست و این نکته براى مقالهاى که در یک فصلنامه تخصصى به چاپ مىرسد، شایسته نیست.
2. خطاهاى جزیى و استنادات نادرست در این مقاله بسیار است و این امر حتى اگر به اصل محتوا هم خدشهاى وارد نسازد، ولى از اعتبار مقاله مىکاهد. براى نمونه به چند مورد اشاره مىکنیم:
الف) نویسنده محترم، ابوالحسن اشعرى (متوفاى 324 ق) را شاگرد قاضى عبدالجبار (متوفاى 415 ق) دانسته است؛ حال آن که قاضى از اشعرى متأخر است و اشعرى شاگرد و فرزندخوانده ابوعلى جبّایى (متوفاى 303 ق) است.
ب) ایشان همواره اشاعره را همراه با اهل حدیث آورده است؛ حال آنکه این دو جریان در مسأله عقل و نقل با یکدیگر اختلاف دارند و اهل حدیث غالباً اشاعره را به دلیل دخالت دادن عقل در منابع دینى تکفیر مىکردهاند.
ج) ایشان شعار خوارج را «حسبنا کتاب اللَّه» خوانده؛ حال آنکه شعار آنان «ان الحکم الاّ للَّه» بود و این دو شعار، مخصوصاً در بحث حاضر، یکسان نیستند.
د) ایشان شیخ کلینى را در شمار رهبران مکتب قم برشمرده است؛ حال آنکه کلینى در مکتب رى رشد یافت و سپس به بغداد منتقل شد. مکتب بغداد در حدیث و عقلگرایى تفاوتهایى با مکتب قم دارد.(1)
3. چنان که گفته شد، مسأله دخالت عقل و نقل در حوزه فقه سیاسى، خود داستان مستقلى دارد که نباید آن را با نزاع اصولى و اخبارى یکسان گرفت. کاملاً قابل تصور است که کسى در فقه فردى از مسلک اخبارى پیروى کند و چون سیاسیات را از دایره دین یا نصوص دینى بیرون مىداند، آن را بر عهده عقل و عرف بگذارد، یا اجتهاد در آن موارد را جایز بداند. در عمل نیز بسیارى از اهل حدیث یا اخباریان، حوزه سیاسى را از قلمرو دین بیرون دانسته و عملاً در آن دخالت نداشتهاند و یا قائل به توسع و اجتهاد بودهاند.(2) به هر حال، براى تحقیق در رویکردهاى عقلى یا نقلى در حوزه سیاسى باید به منابع تخصصى آن که معمولاً با عناوین «الاحکام السلطانیة»، «الامامة»، «الخراج» و... نگاشته شده است، مراجعه کرد.
4. نویسنده محترم، گروههایى چون خوارج، اهل حدیث، اشاعره و محدثین را یکجا نقلگرا خوانده است و نقلگرایى را به «تقدم نقل بر عقل» تعریف مىکند. این تعریف آن قدر مبهم است که نمىتوان بهدرستى میان عقلگرایى و نقلگرایى تفکیک کرد. در این تعریف هم واژه «عقل» ابهام دارد و هم مقصود از «تقدم» معلوم نیست. واژه «تقدم» یا به معناى حجیت و استقلال در حکم است و یا به معناى اولویت در هنگام تعارض با نقل است و یا به معناى طریقیت در فهم وحى است. براى مثال، نزاع معتزله و اهل حدیث، در حوزه علم کلام و در مورد عقل نظرى و عقل عملى بود. معتزله هر دو گونه عقل را مستقل و مقدم بر نقل مىدانستند؛ ولى اهل حدیث اساساً حجیت و استقلال عقل را در هر دو حوزه باطل مىشمردند. در این میان، اشاعره حجیت عقل نظرى را مىپذیرند، ولى از پذیرش حکم عقل عملى سر باز مىزنند. اما نزاع اصولیان و اخباریان بیشتر در حدود دخالت عقل (عقل استکشافى) در فهم روایات فقهى است. در این میان، حساب محدثان بزرگ شیعه، چون کلینى، صدوق و مجلسى را باید از اخباریان، بهویژه اخباریان افراطى، جدا ساخت. این بزرگان هیچ جا منکر عقل و حجیت آن نبودهاند؛ بلکه اختلافشان با دیگران در اهمیت وحى و حدود فهم و دخالت عقل است. براى مثال، شیخ کلینى خود، «کتاب العقل والجهل» را در آغاز کتاب کافى آورده است و سبب این تقدم را چنین مىنگارد: «لانّ العقل هو القطب الذى علیه المدار و به یحتج و له الثواب و علیه العقاب».(3) بنابراین، از نظر کلینى هم عقل نظرى و هم عقل عملى از استقلال و حجیت برخوردارند. وى در مواضع متعدد از کتاب اصول و فروع کافى به شرح و اجتهاد در روایات پرداخته است.(4) این نکته در مورد علامه مجلسى روشنتر است. مطالب علامه در «بیان»هایى که در بحار الانوار آورده است، نشان از ذهن وقّاد و اجتهادگراى او دارد. در حوزه فقه نیز علامه مجلسىقدس سره، بر خلاف اخباریان، اجتهاد را واجب کفایى و تقلید مکلفین را واجب عینى مىداند. همچنین وى به اجتهاد مطلق معتقد است و تجزّى در اجتهاد را نمىپذیرد و تقلید میّت را نفى مىکند. وانگهى، علامه مجلسى در مبحث تخطئه و تصویب، ضرورت علم اصول فقه، شؤون فقیه، حجیت ظواهر قرآن، حجیت مفاهیم و ظن، حجیت خبر واحد، اصل برائت، حجیت ذاتى عقل و... آراى اصولیان را پذیرفته است و با اخباریان همخوانى ندارد.(5) نویسنده ظاهراً گردآورى احا
دیث را ملاک اخبارىگرى دانسته است، حال آن که شیخ طوسى که یکى از فقهاى اصولى است دو کتاب از کتب چهارگانه حدیثى شیعه را جمعآورى کرده است.
به هر حال، تنها با درک درست از مفهوم عقلگرایى و کاربردهاى مختلف آن است که مىتوان مواضع عالمان مسلمان را به درستى از یکدیگر بازشناخت. براى مثال، ملاصدراى شیرازى که در مباحث اعتقادى عقلگراست در مباحث فقهى سلیقه اخبارى دارد. این گرایش در شاگرد وى ملا محسن فیضکاشانى نیز تا حدودى دیده مىشود.
5. نویسنده در ارزیابى نقش شیخ مرتضى انصارى در استحکام اندیشه اصولیان مىنویسد: «از جمله نوآورىهاى او در دانش اصول آن است که علم اصول را از مسائلى چون قیاس، استحسان، مصالح مرسله پاک ساخت و در عوض مسائل بسیارى مانند امارات و اصول عملیه را در علم اصول وارد کرد.» این مطلب نشان از ناآشنایى ایشان به علم اصول و تاریخ آن دارد. اولاً، مبحث امارات و اصول عملیه قرنها پیش از شیخ انصارى در اصول فقه شیعه مطرح بوده است و کار بزرگ شیخ، تبیینِ دقیق این اصول و امارات بود. ثانیاً، استحسان و استصلاح جز در برههاى کوتاه یعنى در زمان ابن جنید و ابن ابىعقیل - که نویسنده آنها را عقلگرا مىداند - به اصول شیعه راه نیافت تا شیخ انصارى در صدد پاکسازى آن باشد. اهمیت شیخ در تاریخ اندیشه فقهى شیعه در جاى دیگرى است.
پىنوشت:
1) رک. : حبیب العمیدى، ثامر هاشم، الشیخ الکلینى البغدادى و کتابه الکافى، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، 1372.
2) یک نمونه و شاهد خوب براى این مدعا، ابویعلى فراء است که حنبلىمسلک و اهل حدیث است و کتاب الاحکام السلطانیة را با اجتهاد در مذهب احمد حنبل نگاشته است. رک. : ابوفارس، محمد عبدالقادر، القاضى ابویعلى الفراء و کتاب الاحکام السلطانیة، مؤسسة الرسالة، 1400 ق.
3) یعنى: زیرا عقل، قطب و محورى است که همه چیز بر گرد آن مىگردد و به عقل احتجاج مىشود و ثواب و عقاب بندگان به عقل است. (خطبه کتاب کافى، ص 9)
4) رک. : ثامر هاشم العمیدى، همان، ص 124 تا 127.
5) رک. : ملکى، على، یادنامه علامه مجلسى، به اهتمام مهدى مهریزى و هادى ربانى، ج 2، مقاله «علامه مجلسى، اخبارى یا اصولى؟»، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1379، ص 260 - 312.
علوم سیاسى، ش 14