سکولاریسم، تلاش در جهت نفی فطرت انسان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده پس از بررسى معناى لغوى و اصطلاحى «سکولاریسم»، به بررسى زمینههاى تاریخى ظهور اندیشههاى سکولار در غرب مىپردازد. در بخش دیگر مقاله، شاخصهاى اساسى سکولاریسم، پیامدها و نتایج آن در جوامع سکولار و ارتباط سکولاریسم با اندیشه دینى مورد بحث قرار گرفته است.متن
سکولاریسم از منظر لغتشناسى و اصطلاحشناسى:
مترجمان براى واژه «سکولاریسم» معادلهاى متعددى از قبیل «دنیویت و این جهانى»، «لادینى»، «عرفى شدن»، «جدا شدن دین از دنیا»، «غیر دینى شدن»، «اعتقاد به اصالت امور دنیوى»، «گیتى گرایى» یا «دنیاگرایى»، «دنیا مدارى»، «جدایى دین از سیاست» و... ذکر کردهاند که برخى از آنها ناظر به بُعد شناختى و بعضى دیگر ناظر به بُعد اجتماعى و سیاسى است. براى مثال گفته شده است: «سکولاریسم، برخلاف سکولاریزاسیون که یک پروسه و حادثه خارجى است، یک مسلک و طرز فکر و نگرش جهانبینى است که بشر را بىنیاز از ارزشهاى الهى و اخلاقى و معنویت و فضایل دینى و آموزههاى وحیانى مىداند. سکولاریزه شدن دین یک پدیده و جریان است که در متن جامعه و واقعیت خارجى رخ مىدهد؛ اما سکولاریسم یک اندیشه و ایدئولوژى است و از جنس فکر و معنویت است و این دو را نباید با هم درآمیخت.» در یک جمعبندى اجمالى، ترجمه دقیق «سکولاریسم» در برخى دیدگاهها عبارت است از: گیتىگرایى، این جهانى بودن، دنیامدارى، دنیا گرایى و طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى.
سکولاریسم از منظر معرفتشناختى و تاریخى:
واژه «سکولاریسم» در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم در قرارداد «وستفالى» به کار رفت. در آن ایام، مقصود از این واژه توضیح این نکته بود که نهادها و سرزمینهایى که زیر سیطره کلیسا قرار داشت، از نظارت و حاکمیت کلیسا خارج شود و زیر سلطه اقتدار سیاسى غیر روحانى و نهادهاى عرفى دولتى و غیر کلیسایى برود.
سکولاریسم در غرب به دو صورت ظاهر شد:
1. به صورت الهى که جنبههاى فردى و شخصى مذهب را پذیرفته، دین را دربُعد اخلاقى و معنوى و اُخروى خلاصه مىکرد و آن را تنها متعلق به جنبه درونى و روحى مىدانست و در نتیجه بین دین و جامعه و حکومت دیوار مىکشید.
2. به صورت الحادى که دین را از متن نیازهاى درونى و شخصى، در کنار امور اجتماعى و سیاسى، حذف مىکرد.
در مجموع مىتوان شاخصهاى سکولاریسم را به شرح ذیل خلاصه کرد:
الف) حذف دین از متن حیات اجتماعى و سیاسى بشریت یا دنیایى دیدن و این جهانى شمردن زندگى بشرى؛
ب) نگرش مادى و ماتریالیستى به اخلاق؛
ج) بىنیازى از هدایتهاى وحیانى و اکتفا به هدایت عقل بشرى؛
د) تجددگرایى و نوگرایى افراطى یا مدرنیسم؛
ه) تکیه افراطى بر علوم تجربى یا تحصلگرایى پوزیتیویستى؛
و) تکیه بر عقلانیت ابزارى و فنى؛
ز) اباحىگرى و تساهل و تسامح در عرصه فکر و فعل و اعتقاد و اخلاق.
پیامدها و نتایج سکولاریسم:
غرب در فلسفههاى نظرى و سیاسى خویش دچار یک تناقض شد و نتوانست بین دموکراسى و نقض آشکار حقوق بشر در کشورهاى مختلف، بین آزادىخواهى و جنگهاى ویرانگر سلطهجویانه، التیام و آشتى برقرار کند و نیز نتوانست با حکومتهاى بشرى و غیردینى، نیازهاى اساسى آدمیان را برآورده کند. اگرچه غرب با تسرى و توسعه اندیشه سکولاریستى به پیش مىرفت و فلسفهها و مکاتب مختلفى را پشتوانه تئوریک این نظریه قرار مىداد، اما با بحرانهاى فرهنگى یا بحران هویت در عالم فکر و اندیشه و اخلاق و تربیت روبهرو شد. از این رو، امروزه غرب در حال تحولى دوباره و تولدى جدید است و متفکران غربى به جاى مدرنیسم، از پُست مدرنیسم سخن مىگویند و گرایش به سنّت پیدا کردهاند. بزرگانى چون شووان، رنه گنون، تیتوس بورکهارت، هانرى کربن و ... از فقدان اخلاق و بحران معنویت رنج مىکشند. به قول اقبال لاهورى، غرب نیاز شدید به تفسیرى روحانى و معنوى از جهان، قانون الهى و روحانى و اخلاق الهى و روحانى دارد و نداى بازگشت به ایمان و معنویت راستین، بیانگر پناهندگى غربیان به مذهب و دیانت است و روزگار جدید غرب، روزگار وصل به اصل خویشتن و آشتى با فطرت است.
بنابراین، در یک دوبارهنگرى مىتوان پیامدهاى منفى سکولاریسم، نظیر بحران عقیدتى، اخلاقى و حکومتى را زمینه حدوث جریان پُست مدرنیسم دانست که رجعت به ارزشهاى انسانى و نوعى اخلاق و معنویت است.
سکولاریسم و روشنفکران ایرانى:
ریشههاى تاریخى و فلسفى سکولاریزاسیون و سکولاریسم در ایران را مىتوان بهاختصار به شرح زیر فهرست کرد که عبارتند از:
الف) جهل به مبانى دینى و جامعیت اندیشه ناب اسلامى و عدم فهم بُعد اجتماعى و حکومتى دین؛
ب) جهل به مبانى سکولاریسم و عقلانیت ابزارى؛
ج) تفسیر ماتریالیستى و دیالکتیکى از دین و تفسیر انقلابى و سیاسى و اجتماعى از دین که به التقاط منتهى شده است؛
د) وابستگىهاى سیاسى به غرب و داشتن قصد و غرض سیاسى؛
ه) بشرى دانستن، تقدسزدایى، عصریت، تغییر و تحول معرفت دینى.
اندیشه دینى و سکولاریسم
داستان اندیشه دینى و سکولاریسم، داستان نسبتشناسى دین و فرهنگ و تمدن غربى است. درباره نسبتشناسى اندیشه دینى با سکولاریسم دو طرز تفکر وجود دارد:
الف) تباین و تفکیک بین اندیشه دینى با سکولاریسم به صورت مبنایى و اصیل؛
ب) ترابط بین این دو؛ به این معنا که سکولارپذیرى اندیشه دینى به عنوان بهترین راهحل در ایجاد وحدت بین دین و توسعه و دین و فنآورى جدید است.
گروه دوم در واقع به دینشناسى جامع نرسیدهاند و در معرفت دینى آنها نقص جدّى وجود دارد؛ زیرا دین ناب اسلامى پاسخگوى همه نیازهاى بشرى است؛ به شرط آنکه اولاً دین را بهدرستى و به طور فراگیر فهم کنند و گوهر آن را بشناسند؛ ثانیاً فهم دینى ناب را بر پایههاى کتاب و سنت قرار دهند و ثالثاً، با زبان زمان به القا و ابلاغ دین و معارف دینى بپردازند و مسألهشناسى و موضوعسنجى کنند.
اندیشه دینى با سکولاریسم در تضاد اصولى است اگر موارد ذیل در تحقیق ما نقش شاخص داشته باشند:
1. دینشناسى با روش قرآن و عترت؛
2. فهم نوین و هماهنگ با اقتضائات زمان و مکان، یا فهم پویا از دین، البته با روش جامعنگرانه دینى؛
3. غربشناسى همهجانبه و برخورد گزینشى با فرهنگ و تمدن غربى و اعتقاد به توانمندى دین در تمدنسازى؛
4. اعتقاد و ارائه صحیح تئورى ولایت مطلقه فقه و فقیه با حکومت دینى؛
5 . زمانشناسى و اجتهاد دینى و گریز از غربگرایى و غربزدگى؛
6. تکیه بر خلاقیت و ابتکار و توانِ عناصر خودى در اکتشافات و اختراعات؛
7. فهم عمیق امامت و ولایت و رهبرى در اسلام؛
8 . تلاش عالمان در ارائه حکومت و سیاست، اقتصاد، جامعهشناسى اسلامى و... به دنیاى کنونى.
جام جم ، 15 و 17/5/80
مترجمان براى واژه «سکولاریسم» معادلهاى متعددى از قبیل «دنیویت و این جهانى»، «لادینى»، «عرفى شدن»، «جدا شدن دین از دنیا»، «غیر دینى شدن»، «اعتقاد به اصالت امور دنیوى»، «گیتى گرایى» یا «دنیاگرایى»، «دنیا مدارى»، «جدایى دین از سیاست» و... ذکر کردهاند که برخى از آنها ناظر به بُعد شناختى و بعضى دیگر ناظر به بُعد اجتماعى و سیاسى است. براى مثال گفته شده است: «سکولاریسم، برخلاف سکولاریزاسیون که یک پروسه و حادثه خارجى است، یک مسلک و طرز فکر و نگرش جهانبینى است که بشر را بىنیاز از ارزشهاى الهى و اخلاقى و معنویت و فضایل دینى و آموزههاى وحیانى مىداند. سکولاریزه شدن دین یک پدیده و جریان است که در متن جامعه و واقعیت خارجى رخ مىدهد؛ اما سکولاریسم یک اندیشه و ایدئولوژى است و از جنس فکر و معنویت است و این دو را نباید با هم درآمیخت.» در یک جمعبندى اجمالى، ترجمه دقیق «سکولاریسم» در برخى دیدگاهها عبارت است از: گیتىگرایى، این جهانى بودن، دنیامدارى، دنیا گرایى و طرفدارى از اصول دنیوى و عرفى.
سکولاریسم از منظر معرفتشناختى و تاریخى:
واژه «سکولاریسم» در اواخر قرن شانزدهم و اوایل قرن هفدهم در قرارداد «وستفالى» به کار رفت. در آن ایام، مقصود از این واژه توضیح این نکته بود که نهادها و سرزمینهایى که زیر سیطره کلیسا قرار داشت، از نظارت و حاکمیت کلیسا خارج شود و زیر سلطه اقتدار سیاسى غیر روحانى و نهادهاى عرفى دولتى و غیر کلیسایى برود.
سکولاریسم در غرب به دو صورت ظاهر شد:
1. به صورت الهى که جنبههاى فردى و شخصى مذهب را پذیرفته، دین را دربُعد اخلاقى و معنوى و اُخروى خلاصه مىکرد و آن را تنها متعلق به جنبه درونى و روحى مىدانست و در نتیجه بین دین و جامعه و حکومت دیوار مىکشید.
2. به صورت الحادى که دین را از متن نیازهاى درونى و شخصى، در کنار امور اجتماعى و سیاسى، حذف مىکرد.
در مجموع مىتوان شاخصهاى سکولاریسم را به شرح ذیل خلاصه کرد:
الف) حذف دین از متن حیات اجتماعى و سیاسى بشریت یا دنیایى دیدن و این جهانى شمردن زندگى بشرى؛
ب) نگرش مادى و ماتریالیستى به اخلاق؛
ج) بىنیازى از هدایتهاى وحیانى و اکتفا به هدایت عقل بشرى؛
د) تجددگرایى و نوگرایى افراطى یا مدرنیسم؛
ه) تکیه افراطى بر علوم تجربى یا تحصلگرایى پوزیتیویستى؛
و) تکیه بر عقلانیت ابزارى و فنى؛
ز) اباحىگرى و تساهل و تسامح در عرصه فکر و فعل و اعتقاد و اخلاق.
پیامدها و نتایج سکولاریسم:
غرب در فلسفههاى نظرى و سیاسى خویش دچار یک تناقض شد و نتوانست بین دموکراسى و نقض آشکار حقوق بشر در کشورهاى مختلف، بین آزادىخواهى و جنگهاى ویرانگر سلطهجویانه، التیام و آشتى برقرار کند و نیز نتوانست با حکومتهاى بشرى و غیردینى، نیازهاى اساسى آدمیان را برآورده کند. اگرچه غرب با تسرى و توسعه اندیشه سکولاریستى به پیش مىرفت و فلسفهها و مکاتب مختلفى را پشتوانه تئوریک این نظریه قرار مىداد، اما با بحرانهاى فرهنگى یا بحران هویت در عالم فکر و اندیشه و اخلاق و تربیت روبهرو شد. از این رو، امروزه غرب در حال تحولى دوباره و تولدى جدید است و متفکران غربى به جاى مدرنیسم، از پُست مدرنیسم سخن مىگویند و گرایش به سنّت پیدا کردهاند. بزرگانى چون شووان، رنه گنون، تیتوس بورکهارت، هانرى کربن و ... از فقدان اخلاق و بحران معنویت رنج مىکشند. به قول اقبال لاهورى، غرب نیاز شدید به تفسیرى روحانى و معنوى از جهان، قانون الهى و روحانى و اخلاق الهى و روحانى دارد و نداى بازگشت به ایمان و معنویت راستین، بیانگر پناهندگى غربیان به مذهب و دیانت است و روزگار جدید غرب، روزگار وصل به اصل خویشتن و آشتى با فطرت است.
بنابراین، در یک دوبارهنگرى مىتوان پیامدهاى منفى سکولاریسم، نظیر بحران عقیدتى، اخلاقى و حکومتى را زمینه حدوث جریان پُست مدرنیسم دانست که رجعت به ارزشهاى انسانى و نوعى اخلاق و معنویت است.
سکولاریسم و روشنفکران ایرانى:
ریشههاى تاریخى و فلسفى سکولاریزاسیون و سکولاریسم در ایران را مىتوان بهاختصار به شرح زیر فهرست کرد که عبارتند از:
الف) جهل به مبانى دینى و جامعیت اندیشه ناب اسلامى و عدم فهم بُعد اجتماعى و حکومتى دین؛
ب) جهل به مبانى سکولاریسم و عقلانیت ابزارى؛
ج) تفسیر ماتریالیستى و دیالکتیکى از دین و تفسیر انقلابى و سیاسى و اجتماعى از دین که به التقاط منتهى شده است؛
د) وابستگىهاى سیاسى به غرب و داشتن قصد و غرض سیاسى؛
ه) بشرى دانستن، تقدسزدایى، عصریت، تغییر و تحول معرفت دینى.
اندیشه دینى و سکولاریسم
داستان اندیشه دینى و سکولاریسم، داستان نسبتشناسى دین و فرهنگ و تمدن غربى است. درباره نسبتشناسى اندیشه دینى با سکولاریسم دو طرز تفکر وجود دارد:
الف) تباین و تفکیک بین اندیشه دینى با سکولاریسم به صورت مبنایى و اصیل؛
ب) ترابط بین این دو؛ به این معنا که سکولارپذیرى اندیشه دینى به عنوان بهترین راهحل در ایجاد وحدت بین دین و توسعه و دین و فنآورى جدید است.
گروه دوم در واقع به دینشناسى جامع نرسیدهاند و در معرفت دینى آنها نقص جدّى وجود دارد؛ زیرا دین ناب اسلامى پاسخگوى همه نیازهاى بشرى است؛ به شرط آنکه اولاً دین را بهدرستى و به طور فراگیر فهم کنند و گوهر آن را بشناسند؛ ثانیاً فهم دینى ناب را بر پایههاى کتاب و سنت قرار دهند و ثالثاً، با زبان زمان به القا و ابلاغ دین و معارف دینى بپردازند و مسألهشناسى و موضوعسنجى کنند.
اندیشه دینى با سکولاریسم در تضاد اصولى است اگر موارد ذیل در تحقیق ما نقش شاخص داشته باشند:
1. دینشناسى با روش قرآن و عترت؛
2. فهم نوین و هماهنگ با اقتضائات زمان و مکان، یا فهم پویا از دین، البته با روش جامعنگرانه دینى؛
3. غربشناسى همهجانبه و برخورد گزینشى با فرهنگ و تمدن غربى و اعتقاد به توانمندى دین در تمدنسازى؛
4. اعتقاد و ارائه صحیح تئورى ولایت مطلقه فقه و فقیه با حکومت دینى؛
5 . زمانشناسى و اجتهاد دینى و گریز از غربگرایى و غربزدگى؛
6. تکیه بر خلاقیت و ابتکار و توانِ عناصر خودى در اکتشافات و اختراعات؛
7. فهم عمیق امامت و ولایت و رهبرى در اسلام؛
8 . تلاش عالمان در ارائه حکومت و سیاست، اقتصاد، جامعهشناسى اسلامى و... به دنیاى کنونى.
جام جم ، 15 و 17/5/80