قدرت، جنسیت و شأن اجتماعی و سیاسی زن از دیدگاه امام خمینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
این مقاله از ماهیت تازه گفتمان فمینیستى در غرب و مراحل و ویژگىهاى فمینیسم ایرانى سخن گفته است، سپس به الگوى مورد نظر امام پرداخته و بین دو بعد ایدئولوژیک و مصداقى گفتمان نوین مدرنیسم تفکیک کرده و در نهایت، دیدگاه نهایى امامقدس سره در قالب «اثبات مصادیق» و «نفى ایدئولوژیک» را مطرح کرده است. این شماره از کتاب نقد اختصاصاً به فمینیسم پرداخته و ابعاد گوناگون این موضوع را مورد بررسى و گفتوگو قرار داده است.متن
تحول گفتمانى فمینیسم
الف) ابعاد گفتمان مدرن فمینیسم:
وجوه ممیزه فمینیسم مدرن نسبت به نگرش کلاسیک فمینیستى عبارتند از:
1. در رویکرد مدرن، زن صرفاً به عنوان یک موضوع که وضعیت او بهبود یابد مطرح نیست؛ بلکه فراتر از آن، فمینیسم تبدیل به منظرى شده است که کلیه مسائل از آن منظر به نقد گذاشته مىشود. در رویکرد سنتى فمینیسم، سعى در تغییر شرایط زنان مىشد؛ حال آنکه مدعاى نوین فمینیسم تغییر جهان است.
2. رویکرد جدید جوهرهاى دارد که آن را به حد یک گفتمان مىرساند. در نگرش کلاسیک بیشتر شاهد تلاشهاى تکافتاده با اغراض سیاسى - اجتماعى مىباشیم که صرفاً به احقاق بعضى حقوق گرایش داشتند.
3. این رویکرد از قابلیت بالاى تولید و بازتولید برخوردار است؛ به این معنا که برخلاف دیدگاههاى فمینیستى سابق که با پذیرش چارچوب نظرى حاکم صرفاً خواستار بهبود مؤلفههاى سیاسى و اجتماعى بودند، این رویکرد چشمانداز تازهاى از جهان مىخواهد تا در این فضاى فکرى، همه چیز مجدداً تعریف و بازتولید ایدئولوژیک شود. مهمترین بازتولیدهاى صورتگرفته عبارتند از: بازتولید فرهنگى، بازتعریف خانواده، بازتعریف جنسیت، بازتولید نظام حقوقى.
4. با تأمل در جریان هویتسازى نگرش فمینیستى که در ذیل ویژگى سوم آمد، گفتمان مدرن فمینیسم به یک پروسه فعال تبدیل شده است که در هر دوره و مرحله، خواستى تازه را مطرح و در بسترى تازه اظهار وجود مىنماید. بهداشت، کار، تحصیل، رفاه و امنیت، نقاط آغازین این جنبش را شکل مىدهند که متعاقباً به تأثیرگذارى بر روابط قدرت و امروزه به حوزه جغرافیاى انسانى و تغییر معادلات منطقهاى و جهانى مىپردازد.
ب) پرسش از قدرت سیاسى:
این عقیده که قدرت و خشونت همزاد هم هستند و جنس لطیف تاب برتافتن آن را به هیچ نحو و در هیچ سطحى ندارد، منجر به آن شد که حتى فمینیستها قدرت مردانه را گردن نهند. اما بعدها رابطه قدرت و مهرورزى مورد بازتعریف قرار گرفت. آگاهى معطوف به جنسیت، نخست متوجه فعالیتهاى سیاسى شد؛ ولى در ادامه ادعایى بس بزرگتر از مساوات سهم سیاسى مرد و زن مطرح گردید. مطابق این بینش، قدرت، زنانه مىگردد و ادعا مىشود که زنان در قیاس با مردان از اولویت و توان بیشترى براى بهدستگیرى قدرت برخوردارند. خروج فمینیسم از دایره رویکردهاى معتدل و قرار گرفتن آن در جبهه رادیکال، همان خطرى است که به گفته جان اسکات و روث پیترسون غرب را تهدید مىکند و براى مقابله با آن باید چارهاى اندیشیده شود.
بدین ترتیب، سؤال اصلى گفتمان مدرن فمینیستى را «جایگاه زن در قدرت سیاسى» شکل مىدهد که از حیث معرفتشناختى ریشه در این عقیده دارد که مردان با کنترل قدرت سیاسى و تبدیل آن به یک پدیده مردانه طى چندین قرن توانستهاند از مزایاى قدرت برخوردار گردند و خشونتى مردانه را علیه زنان به نمایش گذارند؛ لذا باید به بازتعریف قدرت بپردازیم تا در آن شاهد تبدیل «قدرت خانه» (قدرت پنهان زن) به «قدرت حکومتى» (قدرت آشکار) باشیم.
گفتمان فمینیستى در ایران
شناخت فضاى فکرى - اجتماعى جامعه ایران از آن حیث که ما را در فهم محتواى اندیشه امامقدس سره یارى مىرساند، ضرورت دارد.
الف) مبانى فرهنگى:
در بخشى از فرهنگ ملى و ایرانى که ربطى با اسلام ندارد، شاهد مضامین فراوان ضد زن و نگرش ابزارانگارانه به زنان هستیم. این موارد توسط فمینیستها طرح و مورد استفاده تبلیغاتى قرار مىگیرند. این در حالى است که بُعد مثبت فرهنگ ایرانى در برخورد با زن به خاطر اغراض فمینیستى نادیده گرفته مىشود. اما در ارتباط با فرهنگ اسلامى، نگرش فمینیستى با احتیاط کامل اقدام مىکند؛ از مباحث حقوقى آغاز مىنماید و مبانى حقوقى و تکالیف زنان در نظام حقوقى جمهورى اسلامى را مورد تعرض قرار مىدهد.
ب) مبانى اجتماعى:
نگرشهاى فمینیستى در کشور ما نیز پس از مدتى با استعانت از مؤلفههاى فرهنگ ملى و متأثر از آموزههاى گفتمان جدید فمینیسم، ایفاى نقش مؤثر سیاسى را خواستار شدهاند. با پیروزى انقلاب اسلامى و مشارکت گسترده زن ایرانى در این تحول عمده که حکایت از توانایى بالاى زنان در تنظیم و هدایت امور جامعه داشت، کرامت اولیه و خودباورى لازم براى تفکر در شأن و جایگاه واقعى زنان فراهم گشت و مطالبات درست و اسلامى و نیز مطالبات افراطى فمینیستى، هر دو زمینه بروز یافت.
امام خمینى، زنان و قدرت سیاسى
مطالب ایرادشده در باب زن توسط امامقدس سره چندان زیاد و از حیث معنوى متنوع است که تحلیل و نظاممند کردن آنها متضمن دقت و صرف وقت بسیارى مىباشد. حقیقت این است که امامقدس سره با توجه به پیچیدگى و اهمیت مسأله زنان در جامعه، در چندین سطح به ارائه پاسخ پرداختهاند که عدم توجه به این مقامها منجر به خلط موضوعات و در نتیجه از هم پاشیدگى دیدگاه واحد امامقدس سره در خصوص این موضوع مىشود. در اینجا ضمن تفکیک گونههاى مهم فمینیسم، به موضعگیرى ایشان درباره هرگونه خواهیم پرداخت.
1. فمینیسم اثباتگرا:
این دیدگاه براى اولین بار در مقابل نگرش مردسالارانه و در مقابل کسانى که زن را نه انسان، بلکه موجودى پستتر از زن در عرصه هستى و جامعه بشرى مىدانستند مطرح شد. امام ضمن نفى کامل این دیدگاه، از پاکى و علوّ مرتبه زنان در جامعه اسلامى یاد نمودند و تقدم اسلام را بر بسیارى از جنبشها و ایدئولوژىها در این خصوص اعلام داشتند.
2. فمینیسم مساواتطلب:
ادعاى اصلى آن، احقاق حقوق زنان در حد مساوى با مردان است و از این حیث در مقابل کلیه ایدئولوژىهایى قرار مىگیرد که قائل به عدم مساوات مىباشند. در این ارتباط، امام اصل مساوات را صراحتاً مورد تأکید قرار مىدهند و از این اصل تساوى، به حقوق زن در زمینههاى اجتماعى و سیاسى، همچون تحصیل، کار، رأى دادن، حق طلاق و... رسیدهاند. اما از این تساوى به هیچ عنوان نمىتوان «تساوى مطلق حُکمى» را استنتاج نمود و همه احکام شرعى مردان و زنان را مطلقاً یکسان دانست؛ زیرا تشابه کامل حقوق و وظایف زن و مرد، خلاف عدالت و موجب ظلم به زن است.
3. فمینیسم قدرتطلب:
از این دیدگاه، دو جریان قبلى از آن حیث که در پى مقایسه زن با مرد هستند، در باطن معتقد به اولویت و برترى جنس مرد بودهاند. استقلال زن و برترىجویى او بر مرد در کلیه عرصههاى حیات که به طور مشخص در بازى قدرت تجلى مىنماید، معناى سوم و مدرن فمینیسم را شکل مىدهد. درک نظام فکرى امام در این خصوص محتاج بررسى تئورى سیاسى ایشان و جایگاه زنان در این مقوله است.
امام خمینى چهار مبدأ اصلى(1) براى قدرت قائل بودند. در بُعد نخست، به تثبیت قدرت سیاسى مىاندیشیدند که دو رکن آن، «موضوعیت قدرت سیاسى» و «اسلامیت قدرت سیاسى» است؛ به این معنا که قدرت سیاسى را براى اصلاح امور جامعه ضرورى مىدانستند و بر بعد مذهبى و ارزشى آن تأکید مىورزیدند و به هیچ وجه راضى به مصالحه در این زمینه نمىشدند. بنابراین، بستر کلى جریان قدرت سیاسى از کانون ولایت الهى تا ولایت فقیه از قبل توسط شارع مشخص شده است و از این حیث، ادعاى فمینیسم قدرتطلب که مایل به طراحى بسترى تازه براى جریان قدرت سیاسى مبتنى بر جنسیت است مردود مىباشد. همچنین از نظر امامقدس سره، ادعاى آنان از آن حیث که براى قدرت سیاسى، صبغهاى زنانه قائل مىشود که با صبغه ارزشى مقابله مىنماید، نادرست است. نتیجه آنکه بُعد اثباتى قدرت سیاسى اساساً فارغ از ملاحظات جنسیتى مىباشد و امامقدس سره از این حیث رکن اصلى فمینیسم قدرتطلب را نامشروع و متزلزل مىشمارد.
اما بعد دوم تئورى قدرت از دیدگاه امامقدس سره، «تحدید قدرت سیاسى» است. در همین ارتباط، امامقدس سره طى بیانات مبسوطى، از قانون اساسى، حقوق مردمى، احکام الهى و انصاف به عنوان مرزهاى اصلى قدرت سیاسى یاد مىنماید؛ بنابراین برخلاف مدعاى فمنیسم قدرتطلب، جنسیت نمىتواند به عنوان یک حدّ تازه براى قدرت سیاسى عمل نماید. در این ارتباط، اگر شرط مرجع تقلید بودن را جزء شرایط رهبرى بدانیم، فتواى صریح امام مبنى بر عدم امکان زن براى مقلَّد بودن، دلالت مىکند که جنسیت به منزله مانع زنان براى دستیابى به این کانون قدرت عمل مىکند.
بُعد سوم که «تنظیم قدرت سیاسى» است، به راهکارهایى اشاره دارد که فرایند اعمال قدرت سیاسى را هدایت و کنترل مىنماید. در این بُعد، هدف امامقدس سره آن است که قدرت سیاسى را بدل به قدرتى پاسخگو بنماید که نه بر پایه منفعت، بلکه بر مبناى مسؤولیت عمل نماید. امامقدس سره بر حضور گسترده زنان در بعد تنظیمى قدرت تأکید کرده و به گستره حضور آنان در انتخابات، نصیحت و نظارت بر مسؤولان، انتقاد و اعتراض تصریح نموده است.
از دیدگاه امام، رشد سیاسى زن، ترکیبى از تعالى اخلاقى و حضور فعالش در جامعه است؛ لذا معیار ارزشهاى دینى و توانایىهاى زن در کلیه ادوار بر فعالیت سیاسى زن حاکمیت دارد؛ چنان که همین دو اصل به گونهاى دیگر در حوزه فعالیت سیاسى مردان نیز عمل مىنماید. براین اساس، گفتمان مدرن فمینیستى در گستره اندیشه سیاسى امامقدس سره پاسخى دوگانه مىیابد: اولاً از حیث ایدئولوژیک مردود است و با مبانى اسلامى قدرت سیاسى تضاد دارد؛ ثانیاً از حیث مصداقى تأیید مىشود و با انقلاب اسلامى و تأسیس حکومت اسلامى، راه را بر مشارکت همه جانبه زنان در امور حکومتى مىگشاید. اینکه گستره مصادیق حضور زن تا کجاست، از این منظر به طور کامل قابل تحدید نیست و مبتنى بر مصالح روز و اصول دینى است که حکومت اسلامى نسبت به آن اقدام مىنماید. به همین خاطر است که امامقدس سره در پاسخ به خبرنگار خارجیى که از تحدید کامل مصادیق حضور زن در قدرت سیاسى سؤال مىکند، چنین اظهار مىدارند: «در مورد این گونه مسائل، حکومت اسلامى تکلیف را معین مىکند و الآن وقت اظهار نظر در این زمینهها نیست».
اشاره
1. توجه نویسنده به نگرشهاى نوین فمینیستى و فرایند رشد تحولات جنبش زنان تا رسیدن به بنمایههاى تئوریک آن، از ویژگىهاى مهم مقاله حاضر است. در این مقاله، همچنین به مقایسهاى کوتاه میان فمینسم در ایران با جریانهاى فمینستى غرب پرداخته شده که البته جاى تحقیق و تحلیل بیشتر وجود دارد. متأسفانه طرفداران نهضت زنان در داخل کشور بدون توجه به ریشهها و پیامدهاى جنبش فمینسم در غرب، به برداشتهاى سطحى و الگوگیرى ناقص از آنان مىپردازند و بدون توجه به شرایط بومى ایران، به شعارها و آرمانهایى نظر مىکنند که حتى در جوامع غربى نیز به بنبستهاى اجتماعى و فرهنگى انجامیده است. این موضوع تاکنون کمتر به صورت عالمانه مورد مطالعه قرار گرفته است.
2. نویسنده محترم، سؤال اصلى گفتمان مدرن فمینستى را «جایگاه زن در قدرت سیاسى» دانسته و باز تعریف قدرت را پروژه اصلى این گفتمان دانسته است. هر چند این سخن سخت بیراهه نیست، اما چنان که خود تلویحاً اشاره کرده است، موج نوین فمینیسم بیش از آن که به شاخصها و مؤلفههاى سیاسى تعریف شود، به مبانى و عناصر معرفتى شناخته مىگردد؛ از این رو، فمینیسم در چند دهه اخیر بیشترین تلاش را در حوزههاى فلسفى و معرفتى صورت داده و مشکل مردمسالارى و قدرت سیاسى را در بنیادهاى اندیشهاى غرب جستجو مىکند. بنابراین، هرچند پژوهشگر مىتواند با انتخاب موضوع قدرت به تحلیل گفتمان فمینیسم بپردازد، ولى فروکاهش فمینیسم مدرن به باز تعریف نظریه قدرت چندان درست نیست.
3. نقطه کانونى مقاله به تبیین و مقایسه آراى امامقدس سره با امواج سهگانه فمینیسم اختصاص یافته و در مجموع، نویسنده محترم با نگاهى جامع و محققانه به بررسى موضوع پرداخته است. هرچند دیدگاه یادشده تقریباً با تلقى عمومى از فرمایشات امامقدس سره هماهنگ و همسوست، اما در این پژوهش تطبیقى مطالبى بیان شده است که جاى تدبر و تأمل بیشتر دارد. در زیر براى نمونه به یکى از این موارد اشاره مىکنیم.
ایشان برخلاف آنچه در بررسى فمینیسم قدرتطلب انجام داده است، در بررسى دو گرایش فمینیستى اثباتگرا و مساواتطلب تنها به مقایسه صورى ادعاها بسنده کرده و در مجموع نتیجه گرفته است که دیدگاه امامقدس سره با این دو گرایش همسویى و هماهنگى دارد. این در حالى است که اگر بنیادهاى فکرى و مفاهیم پایهاى آنها بهدرستى تبیین مىگشت، معلوم مىشد که دیدگاه امامقدس سره با هیچ یک از اندیشههاى فمینیستى غرب سر سازگارى ندارد. فمینیسم بر مبناى اومانیسم و نگرش مادى به انسان و خلقت بنا شده و هرگونه تبعیض جنسیتى را در حقوق و فرصتهاى اجتماعى نفى مىکند؛ حال آنکه اندیشه اسلامى امامقدس سره بر پایه تفاوت حکمتآمیز خلقت زن و مرد و نقش تکمیلى این دو جنس استوار است. همچنین آنجا که فمینیسم سنتى صرفاً در جستوجوى منافع فردى و دنیوى زن است، اسلام، همراه با این منافع، در نهایت به مصلحت اجتماعى و جاویدان زنان و مردان نیز نظر دارد. این تفاوتهاى بنیادین بىتردید در تنظیم حقوق و مناسبات اجتماعى و طراحى استراتژىها و برنامههاى اجتماعى تفاوت شگرفى را ایجاد مىکند.(2) گویا از نگاه نویسنده، جریان فمینیسم قدرتطلب مرحلهاى ممتاز و مجزا از فرایند تاریخى فمینیسم است؛ حال آنکه به گمان ما، این جریان، مرحله تکاملیافته همان نظریه و دقیقاً بر بنیاد همان تئورىها شکل یافته است.
پی نوشت:
1) البته نویسنده در متن مقاله تنها به سه بعد اشاره کرده است.
2) براى مطالعه بیشتر، رک.: تازههاى اندیشه (2)، فمینیسم، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، 1377؛ شفیعى سروستانى، ابراهیم، تازههاى اندیشه (8)، جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، قم: مؤسسه فرهنگى طه، 1379.
کتاب نقد، ش 17
وجوه ممیزه فمینیسم مدرن نسبت به نگرش کلاسیک فمینیستى عبارتند از:
1. در رویکرد مدرن، زن صرفاً به عنوان یک موضوع که وضعیت او بهبود یابد مطرح نیست؛ بلکه فراتر از آن، فمینیسم تبدیل به منظرى شده است که کلیه مسائل از آن منظر به نقد گذاشته مىشود. در رویکرد سنتى فمینیسم، سعى در تغییر شرایط زنان مىشد؛ حال آنکه مدعاى نوین فمینیسم تغییر جهان است.
2. رویکرد جدید جوهرهاى دارد که آن را به حد یک گفتمان مىرساند. در نگرش کلاسیک بیشتر شاهد تلاشهاى تکافتاده با اغراض سیاسى - اجتماعى مىباشیم که صرفاً به احقاق بعضى حقوق گرایش داشتند.
3. این رویکرد از قابلیت بالاى تولید و بازتولید برخوردار است؛ به این معنا که برخلاف دیدگاههاى فمینیستى سابق که با پذیرش چارچوب نظرى حاکم صرفاً خواستار بهبود مؤلفههاى سیاسى و اجتماعى بودند، این رویکرد چشمانداز تازهاى از جهان مىخواهد تا در این فضاى فکرى، همه چیز مجدداً تعریف و بازتولید ایدئولوژیک شود. مهمترین بازتولیدهاى صورتگرفته عبارتند از: بازتولید فرهنگى، بازتعریف خانواده، بازتعریف جنسیت، بازتولید نظام حقوقى.
4. با تأمل در جریان هویتسازى نگرش فمینیستى که در ذیل ویژگى سوم آمد، گفتمان مدرن فمینیسم به یک پروسه فعال تبدیل شده است که در هر دوره و مرحله، خواستى تازه را مطرح و در بسترى تازه اظهار وجود مىنماید. بهداشت، کار، تحصیل، رفاه و امنیت، نقاط آغازین این جنبش را شکل مىدهند که متعاقباً به تأثیرگذارى بر روابط قدرت و امروزه به حوزه جغرافیاى انسانى و تغییر معادلات منطقهاى و جهانى مىپردازد.
ب) پرسش از قدرت سیاسى:
این عقیده که قدرت و خشونت همزاد هم هستند و جنس لطیف تاب برتافتن آن را به هیچ نحو و در هیچ سطحى ندارد، منجر به آن شد که حتى فمینیستها قدرت مردانه را گردن نهند. اما بعدها رابطه قدرت و مهرورزى مورد بازتعریف قرار گرفت. آگاهى معطوف به جنسیت، نخست متوجه فعالیتهاى سیاسى شد؛ ولى در ادامه ادعایى بس بزرگتر از مساوات سهم سیاسى مرد و زن مطرح گردید. مطابق این بینش، قدرت، زنانه مىگردد و ادعا مىشود که زنان در قیاس با مردان از اولویت و توان بیشترى براى بهدستگیرى قدرت برخوردارند. خروج فمینیسم از دایره رویکردهاى معتدل و قرار گرفتن آن در جبهه رادیکال، همان خطرى است که به گفته جان اسکات و روث پیترسون غرب را تهدید مىکند و براى مقابله با آن باید چارهاى اندیشیده شود.
بدین ترتیب، سؤال اصلى گفتمان مدرن فمینیستى را «جایگاه زن در قدرت سیاسى» شکل مىدهد که از حیث معرفتشناختى ریشه در این عقیده دارد که مردان با کنترل قدرت سیاسى و تبدیل آن به یک پدیده مردانه طى چندین قرن توانستهاند از مزایاى قدرت برخوردار گردند و خشونتى مردانه را علیه زنان به نمایش گذارند؛ لذا باید به بازتعریف قدرت بپردازیم تا در آن شاهد تبدیل «قدرت خانه» (قدرت پنهان زن) به «قدرت حکومتى» (قدرت آشکار) باشیم.
گفتمان فمینیستى در ایران
شناخت فضاى فکرى - اجتماعى جامعه ایران از آن حیث که ما را در فهم محتواى اندیشه امامقدس سره یارى مىرساند، ضرورت دارد.
الف) مبانى فرهنگى:
در بخشى از فرهنگ ملى و ایرانى که ربطى با اسلام ندارد، شاهد مضامین فراوان ضد زن و نگرش ابزارانگارانه به زنان هستیم. این موارد توسط فمینیستها طرح و مورد استفاده تبلیغاتى قرار مىگیرند. این در حالى است که بُعد مثبت فرهنگ ایرانى در برخورد با زن به خاطر اغراض فمینیستى نادیده گرفته مىشود. اما در ارتباط با فرهنگ اسلامى، نگرش فمینیستى با احتیاط کامل اقدام مىکند؛ از مباحث حقوقى آغاز مىنماید و مبانى حقوقى و تکالیف زنان در نظام حقوقى جمهورى اسلامى را مورد تعرض قرار مىدهد.
ب) مبانى اجتماعى:
نگرشهاى فمینیستى در کشور ما نیز پس از مدتى با استعانت از مؤلفههاى فرهنگ ملى و متأثر از آموزههاى گفتمان جدید فمینیسم، ایفاى نقش مؤثر سیاسى را خواستار شدهاند. با پیروزى انقلاب اسلامى و مشارکت گسترده زن ایرانى در این تحول عمده که حکایت از توانایى بالاى زنان در تنظیم و هدایت امور جامعه داشت، کرامت اولیه و خودباورى لازم براى تفکر در شأن و جایگاه واقعى زنان فراهم گشت و مطالبات درست و اسلامى و نیز مطالبات افراطى فمینیستى، هر دو زمینه بروز یافت.
امام خمینى، زنان و قدرت سیاسى
مطالب ایرادشده در باب زن توسط امامقدس سره چندان زیاد و از حیث معنوى متنوع است که تحلیل و نظاممند کردن آنها متضمن دقت و صرف وقت بسیارى مىباشد. حقیقت این است که امامقدس سره با توجه به پیچیدگى و اهمیت مسأله زنان در جامعه، در چندین سطح به ارائه پاسخ پرداختهاند که عدم توجه به این مقامها منجر به خلط موضوعات و در نتیجه از هم پاشیدگى دیدگاه واحد امامقدس سره در خصوص این موضوع مىشود. در اینجا ضمن تفکیک گونههاى مهم فمینیسم، به موضعگیرى ایشان درباره هرگونه خواهیم پرداخت.
1. فمینیسم اثباتگرا:
این دیدگاه براى اولین بار در مقابل نگرش مردسالارانه و در مقابل کسانى که زن را نه انسان، بلکه موجودى پستتر از زن در عرصه هستى و جامعه بشرى مىدانستند مطرح شد. امام ضمن نفى کامل این دیدگاه، از پاکى و علوّ مرتبه زنان در جامعه اسلامى یاد نمودند و تقدم اسلام را بر بسیارى از جنبشها و ایدئولوژىها در این خصوص اعلام داشتند.
2. فمینیسم مساواتطلب:
ادعاى اصلى آن، احقاق حقوق زنان در حد مساوى با مردان است و از این حیث در مقابل کلیه ایدئولوژىهایى قرار مىگیرد که قائل به عدم مساوات مىباشند. در این ارتباط، امام اصل مساوات را صراحتاً مورد تأکید قرار مىدهند و از این اصل تساوى، به حقوق زن در زمینههاى اجتماعى و سیاسى، همچون تحصیل، کار، رأى دادن، حق طلاق و... رسیدهاند. اما از این تساوى به هیچ عنوان نمىتوان «تساوى مطلق حُکمى» را استنتاج نمود و همه احکام شرعى مردان و زنان را مطلقاً یکسان دانست؛ زیرا تشابه کامل حقوق و وظایف زن و مرد، خلاف عدالت و موجب ظلم به زن است.
3. فمینیسم قدرتطلب:
از این دیدگاه، دو جریان قبلى از آن حیث که در پى مقایسه زن با مرد هستند، در باطن معتقد به اولویت و برترى جنس مرد بودهاند. استقلال زن و برترىجویى او بر مرد در کلیه عرصههاى حیات که به طور مشخص در بازى قدرت تجلى مىنماید، معناى سوم و مدرن فمینیسم را شکل مىدهد. درک نظام فکرى امام در این خصوص محتاج بررسى تئورى سیاسى ایشان و جایگاه زنان در این مقوله است.
امام خمینى چهار مبدأ اصلى(1) براى قدرت قائل بودند. در بُعد نخست، به تثبیت قدرت سیاسى مىاندیشیدند که دو رکن آن، «موضوعیت قدرت سیاسى» و «اسلامیت قدرت سیاسى» است؛ به این معنا که قدرت سیاسى را براى اصلاح امور جامعه ضرورى مىدانستند و بر بعد مذهبى و ارزشى آن تأکید مىورزیدند و به هیچ وجه راضى به مصالحه در این زمینه نمىشدند. بنابراین، بستر کلى جریان قدرت سیاسى از کانون ولایت الهى تا ولایت فقیه از قبل توسط شارع مشخص شده است و از این حیث، ادعاى فمینیسم قدرتطلب که مایل به طراحى بسترى تازه براى جریان قدرت سیاسى مبتنى بر جنسیت است مردود مىباشد. همچنین از نظر امامقدس سره، ادعاى آنان از آن حیث که براى قدرت سیاسى، صبغهاى زنانه قائل مىشود که با صبغه ارزشى مقابله مىنماید، نادرست است. نتیجه آنکه بُعد اثباتى قدرت سیاسى اساساً فارغ از ملاحظات جنسیتى مىباشد و امامقدس سره از این حیث رکن اصلى فمینیسم قدرتطلب را نامشروع و متزلزل مىشمارد.
اما بعد دوم تئورى قدرت از دیدگاه امامقدس سره، «تحدید قدرت سیاسى» است. در همین ارتباط، امامقدس سره طى بیانات مبسوطى، از قانون اساسى، حقوق مردمى، احکام الهى و انصاف به عنوان مرزهاى اصلى قدرت سیاسى یاد مىنماید؛ بنابراین برخلاف مدعاى فمنیسم قدرتطلب، جنسیت نمىتواند به عنوان یک حدّ تازه براى قدرت سیاسى عمل نماید. در این ارتباط، اگر شرط مرجع تقلید بودن را جزء شرایط رهبرى بدانیم، فتواى صریح امام مبنى بر عدم امکان زن براى مقلَّد بودن، دلالت مىکند که جنسیت به منزله مانع زنان براى دستیابى به این کانون قدرت عمل مىکند.
بُعد سوم که «تنظیم قدرت سیاسى» است، به راهکارهایى اشاره دارد که فرایند اعمال قدرت سیاسى را هدایت و کنترل مىنماید. در این بُعد، هدف امامقدس سره آن است که قدرت سیاسى را بدل به قدرتى پاسخگو بنماید که نه بر پایه منفعت، بلکه بر مبناى مسؤولیت عمل نماید. امامقدس سره بر حضور گسترده زنان در بعد تنظیمى قدرت تأکید کرده و به گستره حضور آنان در انتخابات، نصیحت و نظارت بر مسؤولان، انتقاد و اعتراض تصریح نموده است.
از دیدگاه امام، رشد سیاسى زن، ترکیبى از تعالى اخلاقى و حضور فعالش در جامعه است؛ لذا معیار ارزشهاى دینى و توانایىهاى زن در کلیه ادوار بر فعالیت سیاسى زن حاکمیت دارد؛ چنان که همین دو اصل به گونهاى دیگر در حوزه فعالیت سیاسى مردان نیز عمل مىنماید. براین اساس، گفتمان مدرن فمینیستى در گستره اندیشه سیاسى امامقدس سره پاسخى دوگانه مىیابد: اولاً از حیث ایدئولوژیک مردود است و با مبانى اسلامى قدرت سیاسى تضاد دارد؛ ثانیاً از حیث مصداقى تأیید مىشود و با انقلاب اسلامى و تأسیس حکومت اسلامى، راه را بر مشارکت همه جانبه زنان در امور حکومتى مىگشاید. اینکه گستره مصادیق حضور زن تا کجاست، از این منظر به طور کامل قابل تحدید نیست و مبتنى بر مصالح روز و اصول دینى است که حکومت اسلامى نسبت به آن اقدام مىنماید. به همین خاطر است که امامقدس سره در پاسخ به خبرنگار خارجیى که از تحدید کامل مصادیق حضور زن در قدرت سیاسى سؤال مىکند، چنین اظهار مىدارند: «در مورد این گونه مسائل، حکومت اسلامى تکلیف را معین مىکند و الآن وقت اظهار نظر در این زمینهها نیست».
اشاره
1. توجه نویسنده به نگرشهاى نوین فمینیستى و فرایند رشد تحولات جنبش زنان تا رسیدن به بنمایههاى تئوریک آن، از ویژگىهاى مهم مقاله حاضر است. در این مقاله، همچنین به مقایسهاى کوتاه میان فمینسم در ایران با جریانهاى فمینستى غرب پرداخته شده که البته جاى تحقیق و تحلیل بیشتر وجود دارد. متأسفانه طرفداران نهضت زنان در داخل کشور بدون توجه به ریشهها و پیامدهاى جنبش فمینسم در غرب، به برداشتهاى سطحى و الگوگیرى ناقص از آنان مىپردازند و بدون توجه به شرایط بومى ایران، به شعارها و آرمانهایى نظر مىکنند که حتى در جوامع غربى نیز به بنبستهاى اجتماعى و فرهنگى انجامیده است. این موضوع تاکنون کمتر به صورت عالمانه مورد مطالعه قرار گرفته است.
2. نویسنده محترم، سؤال اصلى گفتمان مدرن فمینستى را «جایگاه زن در قدرت سیاسى» دانسته و باز تعریف قدرت را پروژه اصلى این گفتمان دانسته است. هر چند این سخن سخت بیراهه نیست، اما چنان که خود تلویحاً اشاره کرده است، موج نوین فمینیسم بیش از آن که به شاخصها و مؤلفههاى سیاسى تعریف شود، به مبانى و عناصر معرفتى شناخته مىگردد؛ از این رو، فمینیسم در چند دهه اخیر بیشترین تلاش را در حوزههاى فلسفى و معرفتى صورت داده و مشکل مردمسالارى و قدرت سیاسى را در بنیادهاى اندیشهاى غرب جستجو مىکند. بنابراین، هرچند پژوهشگر مىتواند با انتخاب موضوع قدرت به تحلیل گفتمان فمینیسم بپردازد، ولى فروکاهش فمینیسم مدرن به باز تعریف نظریه قدرت چندان درست نیست.
3. نقطه کانونى مقاله به تبیین و مقایسه آراى امامقدس سره با امواج سهگانه فمینیسم اختصاص یافته و در مجموع، نویسنده محترم با نگاهى جامع و محققانه به بررسى موضوع پرداخته است. هرچند دیدگاه یادشده تقریباً با تلقى عمومى از فرمایشات امامقدس سره هماهنگ و همسوست، اما در این پژوهش تطبیقى مطالبى بیان شده است که جاى تدبر و تأمل بیشتر دارد. در زیر براى نمونه به یکى از این موارد اشاره مىکنیم.
ایشان برخلاف آنچه در بررسى فمینیسم قدرتطلب انجام داده است، در بررسى دو گرایش فمینیستى اثباتگرا و مساواتطلب تنها به مقایسه صورى ادعاها بسنده کرده و در مجموع نتیجه گرفته است که دیدگاه امامقدس سره با این دو گرایش همسویى و هماهنگى دارد. این در حالى است که اگر بنیادهاى فکرى و مفاهیم پایهاى آنها بهدرستى تبیین مىگشت، معلوم مىشد که دیدگاه امامقدس سره با هیچ یک از اندیشههاى فمینیستى غرب سر سازگارى ندارد. فمینیسم بر مبناى اومانیسم و نگرش مادى به انسان و خلقت بنا شده و هرگونه تبعیض جنسیتى را در حقوق و فرصتهاى اجتماعى نفى مىکند؛ حال آنکه اندیشه اسلامى امامقدس سره بر پایه تفاوت حکمتآمیز خلقت زن و مرد و نقش تکمیلى این دو جنس استوار است. همچنین آنجا که فمینیسم سنتى صرفاً در جستوجوى منافع فردى و دنیوى زن است، اسلام، همراه با این منافع، در نهایت به مصلحت اجتماعى و جاویدان زنان و مردان نیز نظر دارد. این تفاوتهاى بنیادین بىتردید در تنظیم حقوق و مناسبات اجتماعى و طراحى استراتژىها و برنامههاى اجتماعى تفاوت شگرفى را ایجاد مىکند.(2) گویا از نگاه نویسنده، جریان فمینیسم قدرتطلب مرحلهاى ممتاز و مجزا از فرایند تاریخى فمینیسم است؛ حال آنکه به گمان ما، این جریان، مرحله تکاملیافته همان نظریه و دقیقاً بر بنیاد همان تئورىها شکل یافته است.
پی نوشت:
1) البته نویسنده در متن مقاله تنها به سه بعد اشاره کرده است.
2) براى مطالعه بیشتر، رک.: تازههاى اندیشه (2)، فمینیسم، قم: معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامى، 1377؛ شفیعى سروستانى، ابراهیم، تازههاى اندیشه (8)، جریانشناسى دفاع از حقوق زنان، قم: مؤسسه فرهنگى طه، 1379.
کتاب نقد، ش 17