نهاد مذهب در جهان اسلام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
مقاله حاضر به بررسى سیر تاریخى نهاد مذهب در جوامع اسلامى از صدر اسلام تا کنون، بهویژه با تأکید بر تحولات این نهاد در دوران حاکمیت امپراتورى عثمانى مىپردازد. نویسنده در پى اثبات این مدعاست که نهاد مذهب و عالمان دینى در کشورهاى مختلف اسلامى و در خلال دو قرن اخیر، در حوزههاى مختلفى مانند مشارکت در حاکمیت سیاسى، تنظیم و اجراى قوانین و نیز آموزش، قدرت و اقتدار پیشین خود را از دست داده است.متن
در قرآن تعداد نسبتاً کمى قانون شرعى وجود دارد که بعضى از آنها کلى هستند و بعضى، مانند قوانین ارث، جزئىاند. این قوانین به وسیله گفتهها و سرمشقهاى [ حضرت] محمدصلى الله علیه وآله وسلم که در احادیث مضبوط است، تکمیل شده است. علماى دینى در اوایل تاریخ اسلام بهشدت بر این امر تأکید داشتند که اداره حکومت اسلامى و نظام قضایى آن باید بر اساس اصول اسلامى باشد، نه رسوم متداول اعراب. آنان مباحثى طولانى در این مورد که این اصول چه هستند و چگونه در عمل پیاده مىشوند انجام دادند. در نهایت، رسالههاى زیادى تدوین شد که اگرچه در حوزه وسیعى با یکدیگر مطابقت داشتند، در موضوعات گوناگونى نیز با یکدیگر اختلاف داشتند.
تا زمانى که فقه محور آموزش عالى بود و تا زمانى که علما بین قاضى و استاد بودن مدام در نوسان بودند، سیستم آموزشى امپراتورى عثمانى را نهاد مذهب کنترل مىکرد و با استفاده از این ابزار مىتوانست جهانبینى و تفسیر و تصور سنتى از اسلام را بر جامعه مسلط کند.
استراتژى نهاد مذهب
اکنون مىتوانیم به شیوههایى نظر افکنیم که نهاد مذهب از طریق آنها با جهانبینیى که ارائه مىداد، بر اندیشه اسلامى مسلط شد. نهاد مذهب، در حالى که علیه بدعتگذاران استدلال مىکرد، سعى داشت از دسترسى بدنه اصلى مسلمانان به هرگونه پیشنهاد دلسوزانه در مورد عقایدشان جلوگیرى کند. هرکس به بررسى آثار متألهان سنى بپردازد، درمىیابد که آنها عقاید نسل اول بدعتگذاران را به تفصیل به بحث مىگذاشتند و رد مىکردند، اما عقاید معاصران را بحث و بررسى نمىکردند. در قرون دهم و یازدهم میلادى، متألهان، از جمله متکلمان که از آنها انتظار مىرود به فلسفه علاقهمند باشند، سعى کردند با فلسفه یا نوافلاطونگرایى عربى با بىتوجهى برخورد کنند؛ اما از سال 1100 میلادى برخى دریافتند که این استراتژى چندان موفقیتآمیز نبوده و فلسفه از جانب متفکرانِ خارج از حوزه علماى دینى مورد حمایت قرار گرفته است.
در این وضعیت، غزالى دریافت که باید از منظر الهیات دلیلى بر بدعتآمیز بودن بعضى از عقاید فلاسفه اقامه شود و از این رو کتاب تناقض فلسفه [ ظاهراً همان تهافت الفلاسفه] را نوشت که ردّى بر نظریاتى بود که از دید او به کفر منجر مىشد.
بهتدریج فلسفه به عنوان یک علم مستقل و متمایز به همراه استادانش در نقاط اصلى جهان اسلام رو به زوال رفت و اکنون نابود شده است. تنها در ایران شکلى از فلسفه به حیات خود ادامه داد که آن نیز بیشتر به حکمت الهى شبیه بود.
از دوره قرون وسطا تا قرن حاضر، مسلمانان ردیههایى بر تعالیم مسیحى نوشتهاند؛ اما به دلیل نظریه تحریف کتابهاى تورات و انجیل، مسلمانان با مسیحیان و یهودیان به بحث نمىپرداختند و از این رو فرصتى براى فهم آنچه واقعاً یهودیان و مسیحیان اعتقاد داشتند نیافتند. جدا از تصور جامعیت اسلام در همه دانشهاى ضرورى زندگى، مطالعه ادیان دیگر از سوى قرآن منع شده (نحل: 106؛ غاشیه: 23) و براى مسلمانانى که به ادیان دیگر مىگروند مجازات مرگ تعیین شده است واین مجازات علىرغم آیه قرآنى است که مىگوید: «هیچ اکراهى در دین نیست»(بقره: 256).
در قرن حاضر، نهاد مذهب براى حفظ جهانبینى سنتى و جلوگیرى از تغییر آن، مقررات انضباطى شدیدى وضع کرد که براى نمونه مىتوان به برخورد انضباطى با علىعبدالرزاق به دلیل نگارش کتاب الاسلام و اصول الحُکم و واکنش شدید در قبال کتاب فى الادب الجاهلى تألیف طه حسین اشاره نمود. همچنین نهاد مذهب تأثیر زیادى در ضعف زبان عربى داشته است. علماى اسلامى به دلیل بىعلاقگى به چیزهاى غیراسلامى یا شاید غفلت از مطالعه آنها، به اندیشه اروپایى و مسیحى در دوره جدید (از قرن شانزدهم) توجهى نکردند. هیچ اثر خلّاقى به زبان عربى در خصوص مسائل مطرحشده به وسیله دکارت و فلاسفه پس از او یا نظریهپردازان جامعهشناسى وجود ندارد. در نتیجه، امروزه ترجمه بسیارى از آثار اروپایى به عربى غیرممکن است؛ زیرا عربى فاقد اصطلاحات و واژههاى دقیق و مناسب است. کمبودهاى زبان عربى موانع بیشترى براى تودههاى عربزبان مسلمان جهت گذار از جهانبینى سنتى ایجاد کرد.
وضعیت کنونى
در طول قرنها، هنگامى که جهان اسلام کم و بیش وحدت یافته بود، نهاد مذهب الگوى جهانبینى واحدى از اسلام ارائه داد و آن را بر تفکر مسلمانان سنىمذهب مسلط ساخت. در بین سالهاى 1850 و 1950، نهاد مذهب در امپراتورى عثمانى بخش بزرگى از قدرتش را از دست داد. این امر تا حد زیادى به این علت بود که علما مایل نبودند در حوزههاى تحت کنترل خود، مانند تنظیم قوانین، اجراى عدالت و آموزش، که به نظر دولتمردان تحول در آنها براى مواجهه با مشکلات معاصر ضرورى بود، امتیاز بدهند. اما دولتمردان بدون کاهش ظاهرى قدرت علما، نهادهاى جانشینى خلق کردند که بهتدریج بخش بزرگى از وظایف و کارهاى علما را در اختیار گرفتند.
در بسیارى از کشورهاى مسلمان تازه استقلال یافته، نهادهاى انتخابى مدعى شدند که حق دارند بدون اینکه تسلیم مخالفتهاى علما شوند، به ابتکار قانونگذارى دست زنند. بعضى سازشها بین نظامهاى حقوقى و قضایى قدیم و جدید وجود داشت که البته از کشورى به کشور دیگر متفاوت بود. افراطىترین آنها ترکیه بود که در آن یک نظام حقوقى غیردینى برقرار شد و قدرت علما بهکلى نابود گشت. از طرف دیگر، در عربستان، نظام حقوقى اساساً از شاخه حنبلى شریعت پیروى مىکرد. دیگر کشورها نیز بین این دو حد افراط و تفریط قرار داشتند.
در حوزه آموزش، علما بخش بزرگى از قدرت خود را از دست دادند. همه کشورهاى اسلامى از سیستم آموزشى به سبک غربى تا سطح دانشگاه برخوردارند و اغلب نخبگان فکرى در این دانشگاهها آموزش مىبینند. یکى از نتایج این فرایند، خلق طبقه جدیدى از تحصیلکردگان غربى است که اغلب آنان جهانبینى اسلامى سنتى را قبول ندارند.
شاید بهجز عربستان، تقریباً در همهجا علما بر این امر وقوف دارند که دیگر موقعیت سیاسى - اجتماعى گذشتهشان را ندارند. آنها براى بهدستآوردن موقعیت گذشتهشان دفاع از بنیادگرایى اسلامى را در بین تودهها تشویق مىکنند و حتى بعضى از مسلمانان تحصیلکرده نیز به دلایل گوناگون به درون این جنبش رانده مىشوند. نمىتوان گفت که علما در دو دهه اخیر بخش زیادى از پایههاى قدرتِ از دست رفتهشان را دوباره به دست آوردهاند؛ بلکه تسلط جهانبینى سنتى را بر اذهان مسلمانان تقویت کردهاند. اما در همین حال، بسیارى از جنبشهاى اصلاحگر نیز ظهور کردهاند که سیاستشان را بر پایه جهانبینى سنتى قرار دادهاند و از علما به دلیل پشتیبانى از حکومتها انتقاد مىکنند.
اشاره
آقاى مونتگمرى وات از شرقشناسان معروف غربى است که تألیفات فراوانى در حوزه مطالعات اسلامى دارد. آثار تألیفى وى عموماً مبتنى بر مطالعات تاریخى گسترده است؛ اما پارهاى از تحلیلها و داورىهاى وات، همسان با عموم شرقشناسان مسیحى، بهدور از موضعگیرىهاى علمى مىنماید که گاه از عدم اطلاع عمیق وى از مبانى و اصول اسلامى سرچشمه مىگیرد. با این حال، انتقال، مطالعه و نقد علمى و مستمر آراى وات و دیگر شرقشناسان به نام غربى در مجامع دینشناسى ما کارى بایسته و حیاتى است که ضرورت و فواید آن بر کسى پوشیده نیست. یکى از نکات مثبت رهیافت شرقشناسان غیرمسلمان، توجه بلیغ آنان به تحولات تاریخى جنبههاى گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامى است که معمولاً چندان مورد توجه اندیشمندان و دینپژوهان داخلى قرار نمىگیرد. شایسته است این نقیصه بهتدریج در تحقیقات دینشناسانِ ما برطرف شود.
در پارهاى از تحلیلها و دادرسىهاى نویسنده نکات قابل تأملى به چشم مىخورد که به برخى از آنها اشاره مىشود.
1. این مدعا که فلسفه در نقاطى از جهان اسلام در سدههاى متأخر رو به افول نهاده و تنها در ایران به حیات خود ادامه داده، تا حدى قابل تصدیق است؛ اما این سخنِ نویسنده که فلسفه در ایران بیشتر به حکمت الهى شبیه است قدرى غریب مىنماید. آشنایان با فلسفه اسلامى نیک مىدانند که بخش عمدهاى از مباحث فلسفه اسلامى که امروزه در ایران رایج است، به مسائل عام در حوزههاى وجودشناسى، معرفتشناسى، نفسشناسى و... مربوط مىشود که نمىتوان آن را حکمت الهى به معناى خاص دانست.
2. این مدعاى نویسنده که مسلمانان به دلیل نظریه تحریف تورات و انجیل با مسیحیان و یهودیان به بحث نمىپرداختند، قابل تأمل است. هرچند نظریه تحریف، نظریه مورد قبول عموم علماى اسلامى است و ریشههاى آن به پارهاى آیات قرآن باز مىگردد، ولى این واقعیت ارتباطى با احتراز مسلمانان از مباحثه با یهودیان و مسیحیان ندارد؛ بلکه بالعکس مىتواند ضرورت آن را جهت روشنتر نمودن حقانیت اسلام تأکید کند. از قضا، در تاریخ اسلام به موارد متعددى برمىخوریم که شخص پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصومعلیهم السلام و شاگردان ایشان و در قرون بعدى، عالمان اسلامى با علماى اهل کتاب، بهویژه مسیحیان و یهودیان، به بحث و احتجاج مىپرداختند که مضمون بخشى از این مباحث در تاریخ ثبت شده است.(1)
3. آقاى وات در بخش دیگرى از مطالب خود ادعاى بسیار عجیبى را مطرح کرده مبنى بر اینکه قرآن مطالعه سایر ادیان را براى مسلمانان منع نموده است و براى اثبات این ادعا به آیه 106 سوره نحل و آیه 23 سوره غاشیه تمسک کرده است. نکته جالب توجه این است که هیچ یک از این دو آیه سخنى درباره مطالعه و بررسى علمى سایر ادیان ندارد؛ بلکه صرفاً بیان مىدارد که اگر مسلمانى از اسلام روى گرداند و کافر شود، شایسته عذاب سخت الهى خواهد شد.(2) بنابراین، این آیات و امثال آن، در واقع مسلمانان را از گرویدن به سایر ادیان باز مىدارد، نه از مطالعه و بررسى آنها. از سوى دیگر، آیاتى در قرآن هست که به نوعى مىتوان از آن تشویق مسلمان به مطالعه آراى دیگر ادیان را استنباط کرد.(3) البته بدیهى است که این کار صرفاً براى آن دسته از مسلمانان که از حد نصاب معرفتى و علمى لازم برخوردارند و قدرت تمیز حق از باطل و تجزیه و تحلیل آرا و عقاید را دارند تجویز مىشود.
4 . این مدعاى نویسنده که عالمان اسلامى در سدههاى اخیر فىالجمله به دستاوردهاى فلسفى و فرهنگى مغربزمین کمتوجه بودهاند، سخنى است درست که از یکى از ضعفهاى تاریخى فرهنگ و تمدن اسلامى در قرون اخیر پرده برمىدارد؛ اما این که این واقعیت، به ادعاى نویسنده، سبب شده باشد که ترجمه بسیارى از آثار اروپایى به عربى غیرممکن شود، زیرا عربى فاقد اصطلاحات مناسب است، محل تأمل است. رسم معمول آن است که مترجمان هنگامى که در زبان مقصد معادل مناسبى پیدا نمىکنند، دست به کار شده، از راههاى مختلفى، از جمله جعل اصطلاحات جدید در زبان مقصد، درصدد رفع این نقیصه برمىآیند. به نظر مىرسد که این چارهجویى در هر مقطعى از زمان ممکن است و براى مثال، همان کارى که مترجمى در قرن هجدهم در ترجمه متن فلسفى دکارت به زبان عربى مىتوانست انجام دهد، در حال حاضر نیز امکانپذیر است و تأخیر در ترجمه آثار، نقشى در غیرممکن کردن ترجمه ندارد. آرى، حداکثر مىتوان گفت که این تأخیر، تا حدودى کار ترجمه را (به دلیل انبوه شدن مفاهیم جدید یا....) دشوارتر مىگرداند.
5 . به نظر مىرسد که آقاى وات کوشیده است در پایان مقاله خود با زیرکى تصویرى غیرواقعى و تحریفشده از جریانهاى بنیادگرایى اسلامى معاصر به خواننده خود القا کند و این جریانها را در حد تلاشهایى براى کسب مجدد قدرت سیاسى - اجتماعى از سوى علماى اسلامى تقلیل دهد. بررسى ماهیت و اهداف جریانهاى موسوم به بنیادگرایى اسلامى بحثى مستقل مىطلبد؛ ولى در هر صورت، تحلیل آقاى وات از این جریانها یا ناشى از سادهانگارى موضوع است و یا پرده از این حقیقت برمىدارد که آقاى وات بهعمد چشمان خود را بر روى برخى تحولات جهان اسلام در دهههاى اخیر فروبسته است.
6 . در پایان مناسب است بار دیگر بر ضرورت و اهمیت مطالعات تاریخى در باب حکومتهاى اسلامى در گذشته و علل و عوامل اقتدار و افول آنها تأکید کنیم. بىتردید عبرتآموزى از حقایق تاریخى که در این مقاله برخى از آنها مانند ظهور اریستوکراسى ممتاز در میان عالمان دینى در حکومت عثمانى و نقش آن در تضعیف این امپراتورى مورد اشاره قرار گرفت، مىتواند ما را در حفظ و تداوم جمهورى اسلامى به مثابه یک حکومت دینى یارى رساند.
پی نوشت:
1) براى نمونه، کتاب احتجاج شیخ طبرسى مشحون از مباحث علمى پیشوایان دین با سرکردگان فکرى سایر ادیان و آیینهاست.
2) براى مثال ترجمه آیات 22 و 23 سوره غاشیه چنین است: «مگر کسى که روى برگرداند و کافر گردد که خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند».
3) براى مثال مىتوان آیه شریفه «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: 18) را یادآور شد.
انتخاب، 5 و 6/4/80
تا زمانى که فقه محور آموزش عالى بود و تا زمانى که علما بین قاضى و استاد بودن مدام در نوسان بودند، سیستم آموزشى امپراتورى عثمانى را نهاد مذهب کنترل مىکرد و با استفاده از این ابزار مىتوانست جهانبینى و تفسیر و تصور سنتى از اسلام را بر جامعه مسلط کند.
استراتژى نهاد مذهب
اکنون مىتوانیم به شیوههایى نظر افکنیم که نهاد مذهب از طریق آنها با جهانبینیى که ارائه مىداد، بر اندیشه اسلامى مسلط شد. نهاد مذهب، در حالى که علیه بدعتگذاران استدلال مىکرد، سعى داشت از دسترسى بدنه اصلى مسلمانان به هرگونه پیشنهاد دلسوزانه در مورد عقایدشان جلوگیرى کند. هرکس به بررسى آثار متألهان سنى بپردازد، درمىیابد که آنها عقاید نسل اول بدعتگذاران را به تفصیل به بحث مىگذاشتند و رد مىکردند، اما عقاید معاصران را بحث و بررسى نمىکردند. در قرون دهم و یازدهم میلادى، متألهان، از جمله متکلمان که از آنها انتظار مىرود به فلسفه علاقهمند باشند، سعى کردند با فلسفه یا نوافلاطونگرایى عربى با بىتوجهى برخورد کنند؛ اما از سال 1100 میلادى برخى دریافتند که این استراتژى چندان موفقیتآمیز نبوده و فلسفه از جانب متفکرانِ خارج از حوزه علماى دینى مورد حمایت قرار گرفته است.
در این وضعیت، غزالى دریافت که باید از منظر الهیات دلیلى بر بدعتآمیز بودن بعضى از عقاید فلاسفه اقامه شود و از این رو کتاب تناقض فلسفه [ ظاهراً همان تهافت الفلاسفه] را نوشت که ردّى بر نظریاتى بود که از دید او به کفر منجر مىشد.
بهتدریج فلسفه به عنوان یک علم مستقل و متمایز به همراه استادانش در نقاط اصلى جهان اسلام رو به زوال رفت و اکنون نابود شده است. تنها در ایران شکلى از فلسفه به حیات خود ادامه داد که آن نیز بیشتر به حکمت الهى شبیه بود.
از دوره قرون وسطا تا قرن حاضر، مسلمانان ردیههایى بر تعالیم مسیحى نوشتهاند؛ اما به دلیل نظریه تحریف کتابهاى تورات و انجیل، مسلمانان با مسیحیان و یهودیان به بحث نمىپرداختند و از این رو فرصتى براى فهم آنچه واقعاً یهودیان و مسیحیان اعتقاد داشتند نیافتند. جدا از تصور جامعیت اسلام در همه دانشهاى ضرورى زندگى، مطالعه ادیان دیگر از سوى قرآن منع شده (نحل: 106؛ غاشیه: 23) و براى مسلمانانى که به ادیان دیگر مىگروند مجازات مرگ تعیین شده است واین مجازات علىرغم آیه قرآنى است که مىگوید: «هیچ اکراهى در دین نیست»(بقره: 256).
در قرن حاضر، نهاد مذهب براى حفظ جهانبینى سنتى و جلوگیرى از تغییر آن، مقررات انضباطى شدیدى وضع کرد که براى نمونه مىتوان به برخورد انضباطى با علىعبدالرزاق به دلیل نگارش کتاب الاسلام و اصول الحُکم و واکنش شدید در قبال کتاب فى الادب الجاهلى تألیف طه حسین اشاره نمود. همچنین نهاد مذهب تأثیر زیادى در ضعف زبان عربى داشته است. علماى اسلامى به دلیل بىعلاقگى به چیزهاى غیراسلامى یا شاید غفلت از مطالعه آنها، به اندیشه اروپایى و مسیحى در دوره جدید (از قرن شانزدهم) توجهى نکردند. هیچ اثر خلّاقى به زبان عربى در خصوص مسائل مطرحشده به وسیله دکارت و فلاسفه پس از او یا نظریهپردازان جامعهشناسى وجود ندارد. در نتیجه، امروزه ترجمه بسیارى از آثار اروپایى به عربى غیرممکن است؛ زیرا عربى فاقد اصطلاحات و واژههاى دقیق و مناسب است. کمبودهاى زبان عربى موانع بیشترى براى تودههاى عربزبان مسلمان جهت گذار از جهانبینى سنتى ایجاد کرد.
وضعیت کنونى
در طول قرنها، هنگامى که جهان اسلام کم و بیش وحدت یافته بود، نهاد مذهب الگوى جهانبینى واحدى از اسلام ارائه داد و آن را بر تفکر مسلمانان سنىمذهب مسلط ساخت. در بین سالهاى 1850 و 1950، نهاد مذهب در امپراتورى عثمانى بخش بزرگى از قدرتش را از دست داد. این امر تا حد زیادى به این علت بود که علما مایل نبودند در حوزههاى تحت کنترل خود، مانند تنظیم قوانین، اجراى عدالت و آموزش، که به نظر دولتمردان تحول در آنها براى مواجهه با مشکلات معاصر ضرورى بود، امتیاز بدهند. اما دولتمردان بدون کاهش ظاهرى قدرت علما، نهادهاى جانشینى خلق کردند که بهتدریج بخش بزرگى از وظایف و کارهاى علما را در اختیار گرفتند.
در بسیارى از کشورهاى مسلمان تازه استقلال یافته، نهادهاى انتخابى مدعى شدند که حق دارند بدون اینکه تسلیم مخالفتهاى علما شوند، به ابتکار قانونگذارى دست زنند. بعضى سازشها بین نظامهاى حقوقى و قضایى قدیم و جدید وجود داشت که البته از کشورى به کشور دیگر متفاوت بود. افراطىترین آنها ترکیه بود که در آن یک نظام حقوقى غیردینى برقرار شد و قدرت علما بهکلى نابود گشت. از طرف دیگر، در عربستان، نظام حقوقى اساساً از شاخه حنبلى شریعت پیروى مىکرد. دیگر کشورها نیز بین این دو حد افراط و تفریط قرار داشتند.
در حوزه آموزش، علما بخش بزرگى از قدرت خود را از دست دادند. همه کشورهاى اسلامى از سیستم آموزشى به سبک غربى تا سطح دانشگاه برخوردارند و اغلب نخبگان فکرى در این دانشگاهها آموزش مىبینند. یکى از نتایج این فرایند، خلق طبقه جدیدى از تحصیلکردگان غربى است که اغلب آنان جهانبینى اسلامى سنتى را قبول ندارند.
شاید بهجز عربستان، تقریباً در همهجا علما بر این امر وقوف دارند که دیگر موقعیت سیاسى - اجتماعى گذشتهشان را ندارند. آنها براى بهدستآوردن موقعیت گذشتهشان دفاع از بنیادگرایى اسلامى را در بین تودهها تشویق مىکنند و حتى بعضى از مسلمانان تحصیلکرده نیز به دلایل گوناگون به درون این جنبش رانده مىشوند. نمىتوان گفت که علما در دو دهه اخیر بخش زیادى از پایههاى قدرتِ از دست رفتهشان را دوباره به دست آوردهاند؛ بلکه تسلط جهانبینى سنتى را بر اذهان مسلمانان تقویت کردهاند. اما در همین حال، بسیارى از جنبشهاى اصلاحگر نیز ظهور کردهاند که سیاستشان را بر پایه جهانبینى سنتى قرار دادهاند و از علما به دلیل پشتیبانى از حکومتها انتقاد مىکنند.
اشاره
آقاى مونتگمرى وات از شرقشناسان معروف غربى است که تألیفات فراوانى در حوزه مطالعات اسلامى دارد. آثار تألیفى وى عموماً مبتنى بر مطالعات تاریخى گسترده است؛ اما پارهاى از تحلیلها و داورىهاى وات، همسان با عموم شرقشناسان مسیحى، بهدور از موضعگیرىهاى علمى مىنماید که گاه از عدم اطلاع عمیق وى از مبانى و اصول اسلامى سرچشمه مىگیرد. با این حال، انتقال، مطالعه و نقد علمى و مستمر آراى وات و دیگر شرقشناسان به نام غربى در مجامع دینشناسى ما کارى بایسته و حیاتى است که ضرورت و فواید آن بر کسى پوشیده نیست. یکى از نکات مثبت رهیافت شرقشناسان غیرمسلمان، توجه بلیغ آنان به تحولات تاریخى جنبههاى گوناگون فرهنگ و تمدن اسلامى است که معمولاً چندان مورد توجه اندیشمندان و دینپژوهان داخلى قرار نمىگیرد. شایسته است این نقیصه بهتدریج در تحقیقات دینشناسانِ ما برطرف شود.
در پارهاى از تحلیلها و دادرسىهاى نویسنده نکات قابل تأملى به چشم مىخورد که به برخى از آنها اشاره مىشود.
1. این مدعا که فلسفه در نقاطى از جهان اسلام در سدههاى متأخر رو به افول نهاده و تنها در ایران به حیات خود ادامه داده، تا حدى قابل تصدیق است؛ اما این سخنِ نویسنده که فلسفه در ایران بیشتر به حکمت الهى شبیه است قدرى غریب مىنماید. آشنایان با فلسفه اسلامى نیک مىدانند که بخش عمدهاى از مباحث فلسفه اسلامى که امروزه در ایران رایج است، به مسائل عام در حوزههاى وجودشناسى، معرفتشناسى، نفسشناسى و... مربوط مىشود که نمىتوان آن را حکمت الهى به معناى خاص دانست.
2. این مدعاى نویسنده که مسلمانان به دلیل نظریه تحریف تورات و انجیل با مسیحیان و یهودیان به بحث نمىپرداختند، قابل تأمل است. هرچند نظریه تحریف، نظریه مورد قبول عموم علماى اسلامى است و ریشههاى آن به پارهاى آیات قرآن باز مىگردد، ولى این واقعیت ارتباطى با احتراز مسلمانان از مباحثه با یهودیان و مسیحیان ندارد؛ بلکه بالعکس مىتواند ضرورت آن را جهت روشنتر نمودن حقانیت اسلام تأکید کند. از قضا، در تاریخ اسلام به موارد متعددى برمىخوریم که شخص پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم و امامان معصومعلیهم السلام و شاگردان ایشان و در قرون بعدى، عالمان اسلامى با علماى اهل کتاب، بهویژه مسیحیان و یهودیان، به بحث و احتجاج مىپرداختند که مضمون بخشى از این مباحث در تاریخ ثبت شده است.(1)
3. آقاى وات در بخش دیگرى از مطالب خود ادعاى بسیار عجیبى را مطرح کرده مبنى بر اینکه قرآن مطالعه سایر ادیان را براى مسلمانان منع نموده است و براى اثبات این ادعا به آیه 106 سوره نحل و آیه 23 سوره غاشیه تمسک کرده است. نکته جالب توجه این است که هیچ یک از این دو آیه سخنى درباره مطالعه و بررسى علمى سایر ادیان ندارد؛ بلکه صرفاً بیان مىدارد که اگر مسلمانى از اسلام روى گرداند و کافر شود، شایسته عذاب سخت الهى خواهد شد.(2) بنابراین، این آیات و امثال آن، در واقع مسلمانان را از گرویدن به سایر ادیان باز مىدارد، نه از مطالعه و بررسى آنها. از سوى دیگر، آیاتى در قرآن هست که به نوعى مىتوان از آن تشویق مسلمان به مطالعه آراى دیگر ادیان را استنباط کرد.(3) البته بدیهى است که این کار صرفاً براى آن دسته از مسلمانان که از حد نصاب معرفتى و علمى لازم برخوردارند و قدرت تمیز حق از باطل و تجزیه و تحلیل آرا و عقاید را دارند تجویز مىشود.
4 . این مدعاى نویسنده که عالمان اسلامى در سدههاى اخیر فىالجمله به دستاوردهاى فلسفى و فرهنگى مغربزمین کمتوجه بودهاند، سخنى است درست که از یکى از ضعفهاى تاریخى فرهنگ و تمدن اسلامى در قرون اخیر پرده برمىدارد؛ اما این که این واقعیت، به ادعاى نویسنده، سبب شده باشد که ترجمه بسیارى از آثار اروپایى به عربى غیرممکن شود، زیرا عربى فاقد اصطلاحات مناسب است، محل تأمل است. رسم معمول آن است که مترجمان هنگامى که در زبان مقصد معادل مناسبى پیدا نمىکنند، دست به کار شده، از راههاى مختلفى، از جمله جعل اصطلاحات جدید در زبان مقصد، درصدد رفع این نقیصه برمىآیند. به نظر مىرسد که این چارهجویى در هر مقطعى از زمان ممکن است و براى مثال، همان کارى که مترجمى در قرن هجدهم در ترجمه متن فلسفى دکارت به زبان عربى مىتوانست انجام دهد، در حال حاضر نیز امکانپذیر است و تأخیر در ترجمه آثار، نقشى در غیرممکن کردن ترجمه ندارد. آرى، حداکثر مىتوان گفت که این تأخیر، تا حدودى کار ترجمه را (به دلیل انبوه شدن مفاهیم جدید یا....) دشوارتر مىگرداند.
5 . به نظر مىرسد که آقاى وات کوشیده است در پایان مقاله خود با زیرکى تصویرى غیرواقعى و تحریفشده از جریانهاى بنیادگرایى اسلامى معاصر به خواننده خود القا کند و این جریانها را در حد تلاشهایى براى کسب مجدد قدرت سیاسى - اجتماعى از سوى علماى اسلامى تقلیل دهد. بررسى ماهیت و اهداف جریانهاى موسوم به بنیادگرایى اسلامى بحثى مستقل مىطلبد؛ ولى در هر صورت، تحلیل آقاى وات از این جریانها یا ناشى از سادهانگارى موضوع است و یا پرده از این حقیقت برمىدارد که آقاى وات بهعمد چشمان خود را بر روى برخى تحولات جهان اسلام در دهههاى اخیر فروبسته است.
6 . در پایان مناسب است بار دیگر بر ضرورت و اهمیت مطالعات تاریخى در باب حکومتهاى اسلامى در گذشته و علل و عوامل اقتدار و افول آنها تأکید کنیم. بىتردید عبرتآموزى از حقایق تاریخى که در این مقاله برخى از آنها مانند ظهور اریستوکراسى ممتاز در میان عالمان دینى در حکومت عثمانى و نقش آن در تضعیف این امپراتورى مورد اشاره قرار گرفت، مىتواند ما را در حفظ و تداوم جمهورى اسلامى به مثابه یک حکومت دینى یارى رساند.
پی نوشت:
1) براى نمونه، کتاب احتجاج شیخ طبرسى مشحون از مباحث علمى پیشوایان دین با سرکردگان فکرى سایر ادیان و آیینهاست.
2) براى مثال ترجمه آیات 22 و 23 سوره غاشیه چنین است: «مگر کسى که روى برگرداند و کافر گردد که خدا او را به آن عذاب بزرگتر عذاب کند».
3) براى مثال مىتوان آیه شریفه «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر: 18) را یادآور شد.
انتخاب، 5 و 6/4/80