آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این گفت‏وگو با عنوان فرعى «فیلمسازان آمریکایى، مهدویت را نشانه گرفته‏اند» به چاپ رسیده است. جهان امروز جهان تصویر است و مسأله آینده‏نگرى (فیوچریسم) در دهه‏هاى گذشته براى غرب بسیار مطرح بوده است. آینده‏نگرى در غرب، ریشه در روش علم تجربى، نگرش‏هاى سیاسى و اندیشه‏هاى مذهبى دارد. آمریکا با نشان دادن آینده تاریک و خونین بشر در فیلم‏هاى خود، سعى دارد خود را منجى آینده بشریت معرفى کند. مسأله مهدویت براى غرب پس از انقلاب اسلامى ایران مطرح شد.

متن

جهان امروز، جهان تصویر است و عمده‏ترین مصداق این تصویر، سینماست. پُستمن در کتاب زندگى در عیش، مردن در خوشى سه دوره یا سه سپهر را براى انتقال معلومات ذکر مى‏کند: دوره انتقال معلومات به وسیله زبان، دوره مکتوب و بالاخره دوره تصویر (سینمایى و تلویزیونى).
امروز نه تنها قدرت‏ها از عنصر تصویر بالاترین استفاده را مى‏کنند، بلکه ذهنیت مخاطب‏ها هم چنین قدرت و جایگاه پذیرشى را دارد. ما در شبانه‏روز بین 78 تا 79 درصد اطلاعات دریافتى را از چشممان به دست مى‏آوریم. طبق تحقیقاتى که طى 10 تا 15 سال گذشته صورت گرفته، انسان با نیمکره راست مغزش با اطلاعات برخورد شهودى مى‏کند و این اطلاعات، بزرگ‏ترین و عمیق‏ترین تأثیرات را روى شخصیت انسان مى‏گذارد. بنابراین، تصویر، کارآمدترین عامل نه تنها براى انتقال معلومات، بلکه براى تأثیرگذارى روى شخصیت و روان افراد است.
غرب در ذات تکنولوژیکى خودش تفوق‏طلب است. در فلسفه علم مطرح مى‏شود که علم فى حد نفسه قدرت مى‏آورد و به قول فرانسیس بیکن در آغاز رنسانس: «هدف نهایى علم، قدرت است». در چنین فضایى، غرب براى اِعمال این قدرت و کسب مطامع بیشتر، از تصویر بهترین استفاده را مى‏کند. هالیوود مرکز فیلمسازى آمریکاست که در هر سال 700 فیلم تولید مى‏کند و سالانه حدود 15 میلیارد دلار سود خالص دارد و نزدیک به 78% سینماها و تلویزیون‏هاى جهان از آن تغذیه مى‏شوند. در غرب فیلم خنثى وجود ندارد. الآن مهمترین کارى که غرب مى‏کند این است که مبانى نظرى خودش را که محصول ایده‏ها و اهدافش است به زبان تصویر ترجمه مى‏کند. من بزرگ‏ترین ویژگى غرب را ترجمه معنا به تصویر مى‏دانم؛ چون روان‏شناسى مدرن بیانگر این است که تأثیرى که تصویر دارد، هیچ کلامى ندارد و بحثى در روان‏شناسى داریم که هر تصویر معادل هزار کلمه است.
کار دیگر تصویر و سینما، درگیر کردن احساس و ادراک به صورت توأمان است. وانگهى، تصویر یک زبان بین‏المللى است که حتى بدون دانستن زبان و کلام دیگرى مى‏توان از طریق تصویر، پیام را به همه کس در هر شرایطى منتقل ساخت. یکى از اهداف اصلى غرب، جلب افکار عمومى است. در فضایى که دموکراسى اصل مى‏شود، رأى عمومى قدرت‏ساز است و به همین دلیل باید روى افکار عمومى تأثیرگذارى کنیم.
در دهه 90 دو نظریه جدى پیرامون «مدینه فاضله» یا آرمان‏شهر مطرح شد: یکى «نظم نوین جهانى» که از سوى جورج بوش مطرح شد و دیگرى «پایان تاریخ» فوکویاما. این دو مسأله به نحوى از نیت سیاسى غرب در جهانى شدن (globalization) و ایجاد یک فرهنگ جهانى و تحمیل آن بر جهان پرده برمى‏دارد. مجموعه فیلم‏هایى که در این دو دهه، به‏ویژه پس از طرح نظم نوین ساخته شده، اهداف غرب را به‏خوبى نشان مى‏دهد. براى مثال، آمریکایى‏ها فیلمى به نام «روز استقلال» ساخته‏اند که جلوه‏هاى ویژه بسیارى دارد و به‏شدت بر روى آن تبلیغ شد. در این فیلم، یک گروه فضایى به کره زمین حمله مى‏کنند و آمریکایى‏ها دفاع مى‏کنند و در نهایت، در روز استقلال آمریکا اینها دشمنان را دفع مى‏کنند. پیام این گونه فیلم‏ها این است که آمریکا و نظام حاکم بر غرب تنها سیستمى است که جهان را از خطراتى که در آینده رخ مى‏دهد، حفظ مى‏کند. در فیلم پیشگویى‏هاى نوستر آداموس نیز آمریکاست که در مقابل مسلمانان مى‏ایستد؛ یا مثلاً بازى کامپیوترى خیلى مشهور «یا مهدى» که اسم اصلى‏اش «جهنم خلیج فارس» است، خلیج فارس را مرکز حرکت‏هاى تروریستى جهان جلوه مى‏دهد. از بُعد روان‏شناسى، این بازى، افراد را نسبت به امام زمان و لفظ «یا مهدى» شرطى مى‏کند؛ ولى وقتى باطن قضیه را نگاه مى‏کنید، مى‏بینید پیام دیگرى هم دارد که حضور نظامى آمریکا در خلیج فارس را توجیه مى‏کند. هالیوود در سال 2000 فیلم «ماتریکس» را ساخت که فروش و استقبال غیرمنتظره‏اى داشت. در این فیلم، هویت انسان آینده که به ماشین تبدیل شده است، زیر سؤال مى‏رود، امّا نجاتى که براى فرار از این بحران ذکر مى‏شود، شهرى است به نام صهیون (Zion). در دهه 50 نیز میلیون‏ها دلار براى ساختن فیلم‏هایى مثل «بن هور» و «ده فرمان» هزینه شد تا اسرائیل را که در آن دوره شدیداً دچار بحران مشروعیت بود، نجات دهد.
بحث‏هاى آخرالزمان (فیوچریسم) که توسط کسانى چون تافلر، فوکویاما، هانتینگتون، برژینسگى و... مطرح مى‏شود، در سینماى غرب نیز بازتاب دارد. واقعیت این است که بحث آینده‏نگرى در غرب خیلى جدى‏تر از فضاى ماست. هرچند این موضوع در فرهنگ تشیع ناب در همه ابعاد سیاسى و اجتماعى و فرهنگى مطرح است، ولى در ذهن عامه تنها در بعد مذهبى مطرح است. در غرب این موضوع در تمام ابعاد فوق‏العاده جدى است. آینده‏نگرى در غرب، ریشه در روش تجربى علم دارد که به پیش‏بینى پدیده‏ها مى‏پردازد. در تمدن‏هاى علم‏گرا، روان‏شناسى و جامعه‏شناسى و سیاست نیز آینده‏نگر مى‏شوند و دنبال سیستم‏هایى مى‏گردند که به آینده نفوذ کند. فیلم آمریکایى «روح» یا «شبح» (Goast) که چند اسکار گرفت، به نوعى همین مضمون را دنبال مى‏کند و مى‏خواهد بگوید انسان معاصر، شیداى شکستن دیوار تاریخ است؛ مى‏خواهد به آینده نفوذ کند و چون قدرت علمى دارد، مى‏خواهد آینده را خودش بسازد. البته این آینده‏نگرى در غرب ریشه در مسائل سیاسى هم دارد. مثلاً در فیلم «نوستر آداموس» مى‏خواهد بگوید چنین حوادثى محقق خواهد شد؛ امّا ما مى‏توانیم تغییرش بدهیم.
یکى دیگر از اسباب آینده‏نگرى در بین اندیشمندان غربى، مسأله مذهب است. شما به کارکرد افرادى مثل جرى فالول و مؤسسه «کلوپ اخلاقى» نگاه کنید. در اکثر تمدن‏ها اعتقاد بر این بوده است که در پایان هر هزاره یک سرى تحولاتى رخ مى‏دهد. در سال 2000، حدود 61 فرقه منتظر ظهور عیسى مسیح بودند و یهودى‏ها آمده بودند در دروازه شرقى بیت‏المقدس دوربین گذاشته بودند که حضرت مسیح اگر نزول اجلال کرد، فیلمش را بگیرند.
مجموع این قضایا یک پیوندى بین نظریه‏پردازان، سیاست‏بازان و تصویربرداران غرب ایجاد مى‏کند. مثلاً آقاى گاسپار وان برگر، وزیر دفاع سابق آمریکا، کتاب جنگ بعدى (War Next) را مى‏نویسد و بخشى از آن را به سال 1999 و 2000 و بخشى از آن را به ظهور محمد منتظرى [ !؟ ]در ایران اختصاص مى‏دهد و چیزهایى را که نوستر آداموس گفته بود مجدداً زنده مى‏کند.
تنها تمدنى که منجى و موعودش یک موجود زنده عینى است، شیعه است. تمدن‏هاى دیگر، منجى‏شان را قاب کرده‏اند، زده‏اند به سینه آسمان. یعنى موعود آنان یک موجود ذهنى است(1) و در زندگى تجلى ندارد، برخلاف موعودِ منجى شیعه که کاملاً عینى است. منتهى ما نیاز به مترجمانى داریم که این تجلّى باطنى مذهب شیعه را بیاورد و وارد جامعه کند. در شیعه، دلیل حجیت اجماع را هم حضور معصوم مى‏دانند. نقش حضور امام زمان‏علیه السلام در پیروزى انقلاب اسلامى ایران نیز جدى است. میشل فوکو، کلر بریر و دیگران در این بحث ابتدا امام حسین‏علیه السلام و بعد امام زمان را مطرح مى‏کنند و در کنفرانس تل آویو افرادى مثل برنارد لوئیس، مایکل ام. جى. جنشر، برونبرگ و مارتین کرامر بر این بحث خیلى تکیه مى‏کنند. آنها در تحلیل انقلاب اسلامى، به «نگاه سرخ» شیعیان، یعنى عاشورا و «نگاه سبز»شان یعنى انتظار مى‏رسند.(2) جمله مشهورى دارند که: «اینها به اسم امام حسین‏علیه السلام قیام مى‏کنند و به اسم امام زمان‏علیه السلام قیامشان را حفظ مى‏کنند.» یعنى حضور امام‏علیه السلام براى ما در بطن سیاست و فقه ما یک حضور زنده و عینى است. امّا شیعه در ترجمه معانى خودش به زبان روز مشکل دارد. ما برخلاف غربى‏ها این معنا و مفهوم را به زبان عامه و برهان عامه ترجمه نکرده‏ایم. ما نیاز به حکیم داریم. فعل حکیم، ترجمه و تنزیل و تمثیل معناست. غرب قدرتش به بیانش است؛ نه محتوایش. ما خیلى چیزها را همیشه مى‏بینیم؛ امّا چون به دیدن عادت کرده‏ایم، دیگر به رمز و رازش پى نمى‏بریم. گاهى شما براى فهم کامل یک چیز باید جایت را عوض کنى؛ باید فاصله بگیرى تا آن را از بیرون ببینى. ما چون عاشقى مى‏کنیم، نمى‏دانیم حامل چى هستیم. من وقتى بدانم چه دارم، حافظش هم هستم. مسلمین اگر نمى‏فهمند که سرمایه‏شان دارد به تاراج مى‏رود، از بى‏عرضگى آنها نیست؛ نمى‏دانند چه دارند. شما اگر حامل معنا باشید، مرعوب ابزار [ سینما] نمى‏شوید. آنکه حامل معنا باشد، حامل ابزار مى‏شود؛ نه محمول ابزار. ما مى‏توانیم از ابزار آنها هم استفاده کنیم و امام زمان(عج) را مطرح کنیم.
براى غرب، مسأله مذهب تشیع پس از ظهور صفویه در ایران و اوج‏گیرى اهداف استعمارى غرب نسبت به شرق و ایران جدى شد. منتها مسأله مهدویت پس از پیروزى انقلاب اسلامى براى اینها مطرح شد. اینها وقتى با انقلاب اسلامى مواجه شدند، غافلگیر شدند. رئیس سازمان سیا این نکته را در سخنان خود گفته بود. از این جهت در فیلم «نوستر آداموس» که در سال 80 و 81 مطرح شد، خیلى خام با این مسأله برخورد مى‏کنند. در سال‏هاى اولیه انقلاب، مقالات، کتاب‏ها و فیلم‏هاى مختلفى در این باره ساخته شد؛ امّا از دهه 90 سبک کار را عوض کردند. دیدند اگر بیایند امام زمان شیعیان را نفى کنند، به نحو دیگرى اثباتش کرده‏اند؛ چون در جهان این حالت وجود دارد که چیزى را که غرب نفى کند، حتماً یک ارزشى دارد. لذا در این دهه فیلم‏هایى مثل «صهیون» و «آمارگدون» و... ساخته مى‏شود که به جاى تخریب این طرف، به اثبات مدعاى غربیان در زمینه آینده جهان مى‏پردازد.
اشاره‏
نویسنده نکات هشداردهنده‏اى از چگونگى عمل غربیان، بویژه محافل فرهنگى - صهیونیستى غرب، با فرهنگ اسلامى، بویژه اعتقادات شیعى بیان کرده است. مسأله مورد بحث در این گفت‏وگو یکى از مصادیق تهاجم فرهنگى غرب است که آقاى بلخارى در کتاب تهاجم یا تفاوت فرهنگى(3)، در هفت گتفار در جمع دانشجویان به آن پرداخته است. سه گفتار پایانى این کتاب به مسأله «غرب و مهدویت» اختصاص دارد. در این گفتارها به کنفرانس شیعه‏شناسى دانشگاه تل‏اویو اشاره شده که در آن مهمترین و برجسته‏ترین شیعه‏شناسان جهان گردآمده‏اند و ظرایف و دقایق اندیشه‏ها و فرهنگ شیعى را مورد بحث قرار داده و نتیجه‏گیرى کرده‏اند یکى از نتایج بحث آنها این شده است که انتظار سبز شیعیان را باید سیاه کرد و تصویرى سیاه از آن به جهان عرضه کرد و تا مى‏توان آن را منفور جلوه داد. ساختن فیلم‏ها و بازى‏هاى رایانه‏اى که به نحوى با مسأله امام زمان ارتباط پیدا مى‏کند، به دنبال این کنفرانس وسعت یافت. خواندن کتاب مى‏تواند آگاهى‏هاى خوبى درباره برخى ابعاد تهاجم فرهنگى به خواننده بدهد.
پی نوشت:
1) سوشیانت در زرتشت، گوتمه یا بوداى پنجم در بودیسم، مسیح در یهود و مسیحیت و... .
2) من مجموعه گفتارهایى که پیرامون امام زمان‏علیه السلام در این کنفرانس ارائه شده، جمع‏آورى کرده‏ام و در کتاب تهاجم فرهنگى آورده‏ام.
3) مشخصات کتاب‏شناختى کتاب به این شرح است: بلخارى قهى، حسن، تهاجم یا تفاوت فرهنگى، تهران: انتشارات حسن افرا، 1379 (1378).
موعود، ش 25 و 26

تبلیغات