صراط، ضابطه هویت در اندیشه ورزی امام خمینی (ره)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده بعد از بیان تعریفى درباره هویت، آن را داراى بعد سلبى که مستلزم شناسایى «غیر» از «خود» است مىداند. از دیدگاه امام خمینى، هویت اسلامى در پیمودن راه خدا معنا پیدا مىکند. خودىها کسانى هستند که با آنها وحدت راه و صراط داریم و غیرخودى کسى است که در راه ما نباشد.متن
هویت وجه تمایز بین من، ما با غیر و دیگرى است. این هویت، احساسى است که تعلق فرد به یک کشور، جامعه یا نهاد و مجموعه خاص را نشان مىدهد. تاریخ مشترک از جمله وجوه این هویت را تشکیل مىدهد. هویت داراى بعدى سلبى یعنى جداکننده، تمایزدهنده و شناساننده خود از دیگرى نیز هست. این دیگرى در قالبهاى گوناگون غیر، بیگانه، رقیب، مخالف و دشمن متبلور مىشود و در مقابل هویت قرار مىگیرد و وجوه گوناگون آن عناصر مهم واگرایى به شمار مىروند. هویت هر فرد یا ملتى در گرو رسیدن به خود مطلوب است. کیستى هر فرد آنى است که باید بدان برسد نه آنى که بالفعل حامل آن است. بنابراین هویت ملى، راه مطلوب است نه راه موجود.
امام بر این باور است که شرق در عصر جدید وبرخورد با تمدن غرب، اعتماد به نفس خود را از دست داده، خود را باخته است. از این رو هویت شرقى را فراموش کرده و غیر و بیگانه را جاى خود گذاشته و بدین ترتیب راه خود را گم کرده است.
امام از هواداران پروژه غربىسازى به عنوان کسانى یاد مىکند که غرب را قبلهگاه خود قرار دادهاند، بدان سمت حرکت مىکنند و در حال پرستش غربند. آنان از صراط خارج گشته و هویت اصیل خویش را گم کرده و مثل غرب شدن و در راه غرب گام نهادن را کانون توجه خود قرار دادهاند. امام ملیت ایرانى را در چارچوب اسلام مىپذیرد و در عین حال عنصر اساسى در هویت هر جامعهاى را فرهنگ آن مىداند. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد. امام از مقوله قوممدارى به عنوان دیوار جدایى یاد مىکند، دیوارى که باید توجه به همبستگى اسلامى و اخوت ایمانى تخریب و از میان برداشته شود یا چنان که گفته شد، به نفع معیار همبستگى عالىتر جرح و تعدیل شود. امام ظاهراً با توجه به معناى لغوى «اخوه» و «اخوان» که دلالت بر هممقصد بودن مىکند، اخوت ایمانى و اسلامى را به این مىداند که افراد و قومیتها نه به خود که به مقصد توجه داشته باشند. برداشتى که با معناى لغوى آن قرابت کامل دارد: «همه ملت با هم برادر باشند. مؤمنون اخوه هستند. اگر این اخوت ایمانى در سرتاسر کشور ما محفوظ بماند و هرکسى... توجه به مقصد داشته باشد و خودش را براى مقصد بخواهد، هیچکس نمىتواند به این کشور تعدى کند».
اولین شرط احساس هویت واحد و تجانس، راه مشترک یا راه حق و پذیرش راه خدا و صراط مستقیم به عنوان راه زندگى است. اهمیت راه مهمتر از همراه است. حتى امام نزدیکى، دوستى یا دورى و جدایى خود را با افراد بر اساس درستى راه و در صراط مستقیم بودن آنان مىسنجد، با افراد، شخصیتها و گروهها تا آنجا همراهى مىکند که در صراط باشند. امام حتى اجتماع و کسب اکثریت را نیز فى نفسه هدف بر نمىشمرد، بلکه این اکثریت حامى زمانى ارزشمند است که هوادار جبهه حق و در سبیل اللَّه باشند. این همان مفهوم وحدت است.
سراسر اندیشه امام خمینى سرشار از طرح دوراهىهاى متضاد است و این اندیشه به صورت اساسى بر همه مفاهیم اندیشه سیاسى وى اثر مىگذارد. غیریت نیز به صورت نفى راه ضالین و مغضوبین و نفى راه باطل و شیطان و کافران و مشرکان و منافقان و نیز راه فرهنگى ایدئولوژیک غربیان تجلى مىکند. به عبارت دیگر، پدیده هویت با پدیده غیریت در ارتباط است. در روایات ما مکرراً مشابهتجویى با کافران و غیر مورد نهى و مذمت شدید قرار گرفته است و اصولاً قاعده نفى تشبه به کافران قاعدهاى محورى و اساسى و بسیار کاربردى در تعامل با غیر است.
«ایران از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب که شالوده انقلاب ریخته مىشد، مسیر، مسیر انبیا بوده، مسیر مسیر راه مستقیم نه شرقى، نه غربى و جمهورى اسلامى بود. تا کنون هم ملت ما به همان مسیر باقى است.» امام خمینى مىفرمایند: «کسى گمان نکند که این شعار، شعار مقطعى است، که این سیاست ابدى مردم ما... است چرا که شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دورى از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع باید پیاده شود». از این رو به باور امام سعى بلیغ خصم بر تغییر نظام اسلامى به مثابه صراط مستقیم واحد و تحول آن به هر بدیلى غیر از نظام اسلامى است؛ زیرا «فماذا بعد الحق الا الضلال». حق و هدایت یکى است و ضلالت متکثر: «توجه به این دارند که به یک نحوى این جمهورى اسلامى را به هم بزنند که لااقل اسلامى نباشد، هرچه مىخواهد باشد، اسلامى نباشد. براى اینکه آنها نمىتوانند تحمل اسلام را بکنند».
نیمى از شناخت هویت و خودیت در گرو غیرشناسى است. حجم عظیمى از توان رهروان راه خدا مصروف خنثىسازى مزاحمتهاى دشمنان مزاحم مىشود. به باور امام بعد از شناخت دشمن و اثبات تمایز راه یا دشمنى دشمن، باید به راههایى که آنان در اشکال اغفال، تهدید یا تطمیع جلوى پاى ما مىگذارند، نرویم؛ بلکه هویت ما در ضدیت و مخالفت با راه پیشنهادى است. یکى از کارکردهاى اساسى دشمنان و رقبا در تعامل خود، تلاش در راه مسخ هویت دینى و هویت ملى کشورهاى جهان سوم و جهان اسلام و ایران است. دشمن و رقیب مىکوشد تا اولاً مؤمنان، هویت دینى خود را باز نیابند و راه خدا را شناسایى نکنند؛ ثانیاً اگر یافتند، مىکوشد تا آنان را از رفتن به آن راه باز دارد و راه خدا را سد کنند و آنان را به انحراف بعد از هدایت بکشاند و یا با افزایش هزینه رفتن در راه خدا، رهروان راه خدا را منصرف کند یا دست کم سرعت سیر آنان را کند یا متوقف کند.
هدف دشمنان، رقیبان و مخالفان، هویتزدایى است. این هویتزدایى در گرو ترک راه خداوند و هویت دینى و ارزشهاى معنوى و یا در ترک منافع ملى یا هویت ایرانى - اسلامى است - زیرا امام به بنا به نگرش هستىشناسى خود منافع ملى و منافع اسلامى را در یک راستا مد نظر قرار مىدهد.
اشاره
1. نویسنده محترم نکات خوبى را در اندیشه امام خمینىقدس سره درباره هویت مطرح کردهاند. از جمله آنها تشکیل مفهوم هویت حول محور صراط مستقیم و نفى غیر به معناى نفى هر راه و روشى که با راه خدا بیگانه باشد. اما اگر نویسنده محترم به جنبههاى دیگرى از بحث نیز اشاره مىکردند، مىتوانستند بحث جامعتر و موثرترى ارائه دهند.
2. یکى از نکاتى که مناسب بود در این بحث به آن اشاره شود، مقول به تشکیک بودن مفهوم هویت است. به دلیل وجود عناصر بىشمار در ساختار معنوى «هویت» نمىتوان مرز قاطعى براى تعیین «خودى» و «غیرخودى» ترسیم کرد. بنابراین نمىتوان به صرف اینکه برخى افراد پارهاى ویژگىها و شرایط مفهوم هویت را ندارند، آنان را بینگانه و غیرخودى دانست. آنچه از سیره امام خمینى استنباط مىشود، این است که ایشان سعى داشتند همه کسانى را که به نحوى ممکن بود به عنوان همراهان راه خدا به حساب آیند، از نیروهاى خودى برشمردند، حتى اگر در بسیارى صفات و ویژگىها همچون خود ایشان نبودند یا عمل نمىکردند. ایشان در برخورد با اقشار مختلف با دست گذاشتن بر ویژگىهاى مثبت آنان، سعى مىکردند آنان را نیز با خود همراه سازند. مثلاً در دیدار با اهل حق (نصیریه کرمانشاه) فرمودند همه انشاءاللَّه اهل حق هستیم. درباره زنان، ارتشىها، کارگران، معلمان، پرستاران و خلاصه همه اقشار مختلف سعى مىکردند با دست گذاشتن بر نقاط مثبت آنها، همه را با خود در راه خدا همراه سازند. یکى از مشکلات انقلاب ما دستهبندىها و مرزبندىهاى قاطع و تنگنظرانه است، که پارهاى نیروهاى انقلاب را در برابر یکدیگر قرار مىدهد و هر یک بر مبناى پارهاى اختلافها و به اتهام خروج از صراط مستقیم، دیگرى را متهم به غیرخودى بودن مىکند، در حالى که شیوه امامقدس سره عکس این بود.
یکى از وظایف اندیشمندان و نویسندگان محترم این است که در جهت تصحیح این مرزبندىها تلاش علمى بیشترى بکنند. نویسنده محترم مىتوانستند با ذکر مصادیق و مواردى از کلام امام در این راستا گام بردارند و دامنه فراگیرى هویت دینى و خودىها را افزایش دهند.
3. کار دیگرى که مىتوانستند انجام دهند، برشمردن ویژگىهاى «صراط» به عنوان ضابطه هویت در اندیشه امام خمینىقدس سره بود. دستهبندى این ویژگىها وحتى بیان اصول و ارکان آنها نیز کمک شایانى در جهت تعیین خودى و غیرخودى مىکند.
رسالت، 21/3/1380
امام بر این باور است که شرق در عصر جدید وبرخورد با تمدن غرب، اعتماد به نفس خود را از دست داده، خود را باخته است. از این رو هویت شرقى را فراموش کرده و غیر و بیگانه را جاى خود گذاشته و بدین ترتیب راه خود را گم کرده است.
امام از هواداران پروژه غربىسازى به عنوان کسانى یاد مىکند که غرب را قبلهگاه خود قرار دادهاند، بدان سمت حرکت مىکنند و در حال پرستش غربند. آنان از صراط خارج گشته و هویت اصیل خویش را گم کرده و مثل غرب شدن و در راه غرب گام نهادن را کانون توجه خود قرار دادهاند. امام ملیت ایرانى را در چارچوب اسلام مىپذیرد و در عین حال عنصر اساسى در هویت هر جامعهاى را فرهنگ آن مىداند. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل مىدهد. امام از مقوله قوممدارى به عنوان دیوار جدایى یاد مىکند، دیوارى که باید توجه به همبستگى اسلامى و اخوت ایمانى تخریب و از میان برداشته شود یا چنان که گفته شد، به نفع معیار همبستگى عالىتر جرح و تعدیل شود. امام ظاهراً با توجه به معناى لغوى «اخوه» و «اخوان» که دلالت بر هممقصد بودن مىکند، اخوت ایمانى و اسلامى را به این مىداند که افراد و قومیتها نه به خود که به مقصد توجه داشته باشند. برداشتى که با معناى لغوى آن قرابت کامل دارد: «همه ملت با هم برادر باشند. مؤمنون اخوه هستند. اگر این اخوت ایمانى در سرتاسر کشور ما محفوظ بماند و هرکسى... توجه به مقصد داشته باشد و خودش را براى مقصد بخواهد، هیچکس نمىتواند به این کشور تعدى کند».
اولین شرط احساس هویت واحد و تجانس، راه مشترک یا راه حق و پذیرش راه خدا و صراط مستقیم به عنوان راه زندگى است. اهمیت راه مهمتر از همراه است. حتى امام نزدیکى، دوستى یا دورى و جدایى خود را با افراد بر اساس درستى راه و در صراط مستقیم بودن آنان مىسنجد، با افراد، شخصیتها و گروهها تا آنجا همراهى مىکند که در صراط باشند. امام حتى اجتماع و کسب اکثریت را نیز فى نفسه هدف بر نمىشمرد، بلکه این اکثریت حامى زمانى ارزشمند است که هوادار جبهه حق و در سبیل اللَّه باشند. این همان مفهوم وحدت است.
سراسر اندیشه امام خمینى سرشار از طرح دوراهىهاى متضاد است و این اندیشه به صورت اساسى بر همه مفاهیم اندیشه سیاسى وى اثر مىگذارد. غیریت نیز به صورت نفى راه ضالین و مغضوبین و نفى راه باطل و شیطان و کافران و مشرکان و منافقان و نیز راه فرهنگى ایدئولوژیک غربیان تجلى مىکند. به عبارت دیگر، پدیده هویت با پدیده غیریت در ارتباط است. در روایات ما مکرراً مشابهتجویى با کافران و غیر مورد نهى و مذمت شدید قرار گرفته است و اصولاً قاعده نفى تشبه به کافران قاعدهاى محورى و اساسى و بسیار کاربردى در تعامل با غیر است.
«ایران از همان بدو انقلاب و از قبل از بدو انقلاب که شالوده انقلاب ریخته مىشد، مسیر، مسیر انبیا بوده، مسیر مسیر راه مستقیم نه شرقى، نه غربى و جمهورى اسلامى بود. تا کنون هم ملت ما به همان مسیر باقى است.» امام خمینى مىفرمایند: «کسى گمان نکند که این شعار، شعار مقطعى است، که این سیاست ابدى مردم ما... است چرا که شرط ورود به صراط نعمت حق، برائت و دورى از صراط گمراهان است که در همه سطوح و جوامع باید پیاده شود». از این رو به باور امام سعى بلیغ خصم بر تغییر نظام اسلامى به مثابه صراط مستقیم واحد و تحول آن به هر بدیلى غیر از نظام اسلامى است؛ زیرا «فماذا بعد الحق الا الضلال». حق و هدایت یکى است و ضلالت متکثر: «توجه به این دارند که به یک نحوى این جمهورى اسلامى را به هم بزنند که لااقل اسلامى نباشد، هرچه مىخواهد باشد، اسلامى نباشد. براى اینکه آنها نمىتوانند تحمل اسلام را بکنند».
نیمى از شناخت هویت و خودیت در گرو غیرشناسى است. حجم عظیمى از توان رهروان راه خدا مصروف خنثىسازى مزاحمتهاى دشمنان مزاحم مىشود. به باور امام بعد از شناخت دشمن و اثبات تمایز راه یا دشمنى دشمن، باید به راههایى که آنان در اشکال اغفال، تهدید یا تطمیع جلوى پاى ما مىگذارند، نرویم؛ بلکه هویت ما در ضدیت و مخالفت با راه پیشنهادى است. یکى از کارکردهاى اساسى دشمنان و رقبا در تعامل خود، تلاش در راه مسخ هویت دینى و هویت ملى کشورهاى جهان سوم و جهان اسلام و ایران است. دشمن و رقیب مىکوشد تا اولاً مؤمنان، هویت دینى خود را باز نیابند و راه خدا را شناسایى نکنند؛ ثانیاً اگر یافتند، مىکوشد تا آنان را از رفتن به آن راه باز دارد و راه خدا را سد کنند و آنان را به انحراف بعد از هدایت بکشاند و یا با افزایش هزینه رفتن در راه خدا، رهروان راه خدا را منصرف کند یا دست کم سرعت سیر آنان را کند یا متوقف کند.
هدف دشمنان، رقیبان و مخالفان، هویتزدایى است. این هویتزدایى در گرو ترک راه خداوند و هویت دینى و ارزشهاى معنوى و یا در ترک منافع ملى یا هویت ایرانى - اسلامى است - زیرا امام به بنا به نگرش هستىشناسى خود منافع ملى و منافع اسلامى را در یک راستا مد نظر قرار مىدهد.
اشاره
1. نویسنده محترم نکات خوبى را در اندیشه امام خمینىقدس سره درباره هویت مطرح کردهاند. از جمله آنها تشکیل مفهوم هویت حول محور صراط مستقیم و نفى غیر به معناى نفى هر راه و روشى که با راه خدا بیگانه باشد. اما اگر نویسنده محترم به جنبههاى دیگرى از بحث نیز اشاره مىکردند، مىتوانستند بحث جامعتر و موثرترى ارائه دهند.
2. یکى از نکاتى که مناسب بود در این بحث به آن اشاره شود، مقول به تشکیک بودن مفهوم هویت است. به دلیل وجود عناصر بىشمار در ساختار معنوى «هویت» نمىتوان مرز قاطعى براى تعیین «خودى» و «غیرخودى» ترسیم کرد. بنابراین نمىتوان به صرف اینکه برخى افراد پارهاى ویژگىها و شرایط مفهوم هویت را ندارند، آنان را بینگانه و غیرخودى دانست. آنچه از سیره امام خمینى استنباط مىشود، این است که ایشان سعى داشتند همه کسانى را که به نحوى ممکن بود به عنوان همراهان راه خدا به حساب آیند، از نیروهاى خودى برشمردند، حتى اگر در بسیارى صفات و ویژگىها همچون خود ایشان نبودند یا عمل نمىکردند. ایشان در برخورد با اقشار مختلف با دست گذاشتن بر ویژگىهاى مثبت آنان، سعى مىکردند آنان را نیز با خود همراه سازند. مثلاً در دیدار با اهل حق (نصیریه کرمانشاه) فرمودند همه انشاءاللَّه اهل حق هستیم. درباره زنان، ارتشىها، کارگران، معلمان، پرستاران و خلاصه همه اقشار مختلف سعى مىکردند با دست گذاشتن بر نقاط مثبت آنها، همه را با خود در راه خدا همراه سازند. یکى از مشکلات انقلاب ما دستهبندىها و مرزبندىهاى قاطع و تنگنظرانه است، که پارهاى نیروهاى انقلاب را در برابر یکدیگر قرار مىدهد و هر یک بر مبناى پارهاى اختلافها و به اتهام خروج از صراط مستقیم، دیگرى را متهم به غیرخودى بودن مىکند، در حالى که شیوه امامقدس سره عکس این بود.
یکى از وظایف اندیشمندان و نویسندگان محترم این است که در جهت تصحیح این مرزبندىها تلاش علمى بیشترى بکنند. نویسنده محترم مىتوانستند با ذکر مصادیق و مواردى از کلام امام در این راستا گام بردارند و دامنه فراگیرى هویت دینى و خودىها را افزایش دهند.
3. کار دیگرى که مىتوانستند انجام دهند، برشمردن ویژگىهاى «صراط» به عنوان ضابطه هویت در اندیشه امام خمینىقدس سره بود. دستهبندى این ویژگىها وحتى بیان اصول و ارکان آنها نیز کمک شایانى در جهت تعیین خودى و غیرخودى مىکند.
رسالت، 21/3/1380