آیا همه ادیان بر حقند؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این گفتوگو به بررسى پاسخ سؤالاتى در زمینه اثبات پلورالیسم دینى و قرائتهاى مختلف از دین از طریق اختلاف فتاوى پرداخته مىشود و با فرق نهادن بین این دو موضوع و بررسى اختلاف فتواها ادعاى مذکور مردود شمرده مىشود. همچنین صامتیت قرآن و ناطقیت ائمه اطهارعلیهم السلام که در نهجالبلاغه آمده است مورد بررسى قرار مىگیرد و نهایتاً نتیجه گرفته مىشود تمام مراتب قرآن براى مردم روشن نیست اما مرحله یا مراحلى از آن قابل دستیابى مردم مىباشد و در آخر به این موضوع پرداخته مىشود که مسأله پلورالیسم دینى را از نگاه درون دینى هم مىتوان بررسى کرد.متن
آیا مىتوان از اختلاف فتواى فقها یا نظرات مختلفى که بزرگان فلسفه دارند، کثرتگرایى دینى را نتیجه گرفت؟
اصل اختلاف فتواى فقها را کسى منکر نیست؛ بلکه حساسیت در قرائتهاى مختلف از دین، بر سر نسبىگرایى کلى است که آیا ما هیچ فهم مشترکى داریم یا نه؟ ما مىگوییم تاریخ فقه و معارف و تاریخ ضروریات کلامى شاهد بر آن است که ما مشترکات فراوانى داریم.
آیا مىتوان گفت اشتراکاتى که فقها و متکلمان دارند زاییده اشتراکاتى است که در پیشفرضها دارند که اگر در آن پیشفرضها اختلاف پیدا کنند، فتوا هم عوض مىشود؟
این درست است، ولى نمىتوان گفت پیشفرضها تماماً قابل خدشه و تغییرند؛ مثلاً یکى از پیشفرضها، مسأله پیشفرضهاى زبانى در فهم محاورات است که انکار آن نه تنها مایه بسته شدن باب فهم کتاب و سنت است، بلکه در فهم عادى نیز همینطور است؛ زیرا ما زمانى حرف همدیگر را مىفهمیم که این الفاظ، طبق یک قرارداد و بناى عقلایى، کاشف از یک معنایى باشد که القا مىکنیم. پس برخى از پیشفرضها قابل رفع ید نیست و به همین دلیل است که مىتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم. مثلاً فرض کنید اینکه قرآن حق است یک پیشفرض است که در صورت انکار آن نمىتوانید بگویید که من مسلمان هستم. همچنین است توحید. بنابراین پیشفرضهاى ثابتى وجود دارد که نتیجه آن فهمهاى مشترک مىشود.
تفاوت میان کثرتگرایى دینى و قرائتهاى مختلف از دین چیست؟
دو بحث است: یکى کثرتگرایى در خود دین و دیگرى کثرتگرایى در فهم دین که این عین نظریه قرائتپذیرى است.
اگر شریعت صامت نیست، چرا در نهجالبلاغه به قرآن «کتاب اللَّه صامت» و به معصوم «کتاباللَّه ناطق» اطلاق شده است؟
هرچند ممکن است در تفسیر کلام امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه در این باره اختلاف باشد، اما واقعیت آن است که ائمه ظهورات کتاب را حجت دانستهاند و مسلمانان مىتوانستهاند به قرآن استشهاد کنند و در روایات ما در باب عرضه اخبار به کتاباللَّه و در باب تعارض و... ادلهاى داریم که مىگوید روایات زمانى معتبرند که مخالف کتاباللَّه نباشند؛ پس مىشود زمانى مخالفت را فهمید و نفرمودهاند فقط از امام سؤال کنید. پس معلوم مىشود رجوع به کتاباللَّه و ظواهر آن حجت فىالجمله است و ما نمىتوانیم بگوییم به طور کلى صامت است و این روایات کم نیستند و علما و اصولیون به آن عمل کردهاند. بنابراین باید دید معناى این سخن چیست. شاید معنا این باشد که قرآن با تمام بطون خود براى ما حاضر نیست و روایاتى در تأیید این معنا داریم که ائمه خودشان را صاحب تأویل مىدانستند. اینکه قرآن خود را «تبیان کل شىء» و یا «بیان للناس» معرفى مىکند، اگر قرآن صامت باشد، چه چیزى براى ما دارد؟ آیا چیزى که صامت است بیان مىشود؟ معلوم مىشود منظور از صامت بودن قرآن، جمیع مراتب آن نیست؛ بلکه مرتبهاى از قرآن براى همه بعد از فحص و تحقیق حجت است.
آیا کثرتگرایى دینى از منابع دینى قابل استنباط است؟ یا فقط باید از شیوه بروندینى استفاده کرد؟
کسانى که بحث نسبىگرایى را مطرح مىکنند، نگاه بیرون از دین دارند و مدعىاند دعاوى قبض و بسط، دعاوى نسبىگرایى دینى، بیرون دینى و از سنخ معارف درجه دوم است؛ ولى واقعیت این است که کثرتگرایى به معناى نسبىگرایى، هم بحث بروندینى دارد و هم دروندینى. به اعتقاد بنده آیات متعددى دلالت مىکند که نسبىگرایى مطلق در فهم دین حرف باطلى است؛ مانند آیه «هذا بیان للناس». اگر بنا باشد هر فهمى از قرآن، بشرى و مخلوط یا خطا باشد، «بیان للناس» درست نمىشود. آیات و روایاتى که امر به پیروى از نبى مىکند اگر ما نمىتوانیم به فرمایشات پیامبر واصل شویم، اتباع از نبى چه معنا دارد؟ لذا ما مىتوانیم به مرتبهاى از کلام پیامبر و کلام خدا واصل شویم.
آیا تکافؤ ادله در حقانیت ادیان، کثرتگرایى دینى را اثبات نمىکند؟
خیر؛ زیرا اولاً ما مىتوانیم دین خود را به طور قاطع اثبات کنیم و لازمه آن نفى ادیان دیگر است؛ بنابراین اصل پیشفرض سؤال درست نیست؛ ثانیاً پلورالیسم مىخواهد بگوید همه ادیان راهى به واقعیت دارند؛ اما تکافؤ ادله نمىتواند این را ثابت کند؛ زیرا تکافؤ ادله تنها مىگوید ما هیچ کدام دلیل متقن نداریم و این ثابت نمىکند که همه ادیان حقند. همچنین تکافؤ ادله که واقعیت را تغییر نمىدهد. تکافؤ ادله هم که باشد، جمع نقیضین ممکن نیست. یک دین مىگوید تثلیث درست است؛ دیگرى مىگوید درست نیست.
ایران، 9/12/79
آیا مىتوان گفت اشتراکاتى که فقها و متکلمان دارند زاییده اشتراکاتى است که در پیشفرضها دارند که اگر در آن پیشفرضها اختلاف پیدا کنند، فتوا هم عوض مىشود؟
این درست است، ولى نمىتوان گفت پیشفرضها تماماً قابل خدشه و تغییرند؛ مثلاً یکى از پیشفرضها، مسأله پیشفرضهاى زبانى در فهم محاورات است که انکار آن نه تنها مایه بسته شدن باب فهم کتاب و سنت است، بلکه در فهم عادى نیز همینطور است؛ زیرا ما زمانى حرف همدیگر را مىفهمیم که این الفاظ، طبق یک قرارداد و بناى عقلایى، کاشف از یک معنایى باشد که القا مىکنیم. پس برخى از پیشفرضها قابل رفع ید نیست و به همین دلیل است که مىتوانیم حرف یکدیگر را بفهمیم. مثلاً فرض کنید اینکه قرآن حق است یک پیشفرض است که در صورت انکار آن نمىتوانید بگویید که من مسلمان هستم. همچنین است توحید. بنابراین پیشفرضهاى ثابتى وجود دارد که نتیجه آن فهمهاى مشترک مىشود.
تفاوت میان کثرتگرایى دینى و قرائتهاى مختلف از دین چیست؟
دو بحث است: یکى کثرتگرایى در خود دین و دیگرى کثرتگرایى در فهم دین که این عین نظریه قرائتپذیرى است.
اگر شریعت صامت نیست، چرا در نهجالبلاغه به قرآن «کتاب اللَّه صامت» و به معصوم «کتاباللَّه ناطق» اطلاق شده است؟
هرچند ممکن است در تفسیر کلام امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه در این باره اختلاف باشد، اما واقعیت آن است که ائمه ظهورات کتاب را حجت دانستهاند و مسلمانان مىتوانستهاند به قرآن استشهاد کنند و در روایات ما در باب عرضه اخبار به کتاباللَّه و در باب تعارض و... ادلهاى داریم که مىگوید روایات زمانى معتبرند که مخالف کتاباللَّه نباشند؛ پس مىشود زمانى مخالفت را فهمید و نفرمودهاند فقط از امام سؤال کنید. پس معلوم مىشود رجوع به کتاباللَّه و ظواهر آن حجت فىالجمله است و ما نمىتوانیم بگوییم به طور کلى صامت است و این روایات کم نیستند و علما و اصولیون به آن عمل کردهاند. بنابراین باید دید معناى این سخن چیست. شاید معنا این باشد که قرآن با تمام بطون خود براى ما حاضر نیست و روایاتى در تأیید این معنا داریم که ائمه خودشان را صاحب تأویل مىدانستند. اینکه قرآن خود را «تبیان کل شىء» و یا «بیان للناس» معرفى مىکند، اگر قرآن صامت باشد، چه چیزى براى ما دارد؟ آیا چیزى که صامت است بیان مىشود؟ معلوم مىشود منظور از صامت بودن قرآن، جمیع مراتب آن نیست؛ بلکه مرتبهاى از قرآن براى همه بعد از فحص و تحقیق حجت است.
آیا کثرتگرایى دینى از منابع دینى قابل استنباط است؟ یا فقط باید از شیوه بروندینى استفاده کرد؟
کسانى که بحث نسبىگرایى را مطرح مىکنند، نگاه بیرون از دین دارند و مدعىاند دعاوى قبض و بسط، دعاوى نسبىگرایى دینى، بیرون دینى و از سنخ معارف درجه دوم است؛ ولى واقعیت این است که کثرتگرایى به معناى نسبىگرایى، هم بحث بروندینى دارد و هم دروندینى. به اعتقاد بنده آیات متعددى دلالت مىکند که نسبىگرایى مطلق در فهم دین حرف باطلى است؛ مانند آیه «هذا بیان للناس». اگر بنا باشد هر فهمى از قرآن، بشرى و مخلوط یا خطا باشد، «بیان للناس» درست نمىشود. آیات و روایاتى که امر به پیروى از نبى مىکند اگر ما نمىتوانیم به فرمایشات پیامبر واصل شویم، اتباع از نبى چه معنا دارد؟ لذا ما مىتوانیم به مرتبهاى از کلام پیامبر و کلام خدا واصل شویم.
آیا تکافؤ ادله در حقانیت ادیان، کثرتگرایى دینى را اثبات نمىکند؟
خیر؛ زیرا اولاً ما مىتوانیم دین خود را به طور قاطع اثبات کنیم و لازمه آن نفى ادیان دیگر است؛ بنابراین اصل پیشفرض سؤال درست نیست؛ ثانیاً پلورالیسم مىخواهد بگوید همه ادیان راهى به واقعیت دارند؛ اما تکافؤ ادله نمىتواند این را ثابت کند؛ زیرا تکافؤ ادله تنها مىگوید ما هیچ کدام دلیل متقن نداریم و این ثابت نمىکند که همه ادیان حقند. همچنین تکافؤ ادله که واقعیت را تغییر نمىدهد. تکافؤ ادله هم که باشد، جمع نقیضین ممکن نیست. یک دین مىگوید تثلیث درست است؛ دیگرى مىگوید درست نیست.
ایران، 9/12/79