آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در روش‏شناسى و معرفت‏شناسى مردم تحول ایجاد کرد و به‏تبع آن انقلابى در هویت فردى و اجتماعى مردم و نظام سیاسى پدید آورد. وحى قرآن هرچند در کاربرد بسیارى از اصطلاحات و عناصر زبان‏شناختى و فرهنگى و نهادها با نظام دانایى گذشته شباهت داشت، ولى ماهیتاً به‏کلى متفاوت بود. پیش از مدرنیته، قرآن بر نقش خرد انسانى به عنوان تنها عامل کسب دانایى و فهم حقیقت تأکید کرده است؛ بنابراین هیچ قضیه‏اى، از جانب خدا یا خلق، نباید از آزمون عقلانى در پرتو واقعیت‏ها و تجربیات، معاف شود.

متن

محمدصلى الله علیه وآله وسلم از میان جامعه عربى برانگیخته شد و پرورش فکرى و اخلاقى وى در همان فرهنگ انجام گرفت. تعالیم وحى در چارچوب زبان و فرهنگ و معارف رایج در آن عصر به مردم ابلاغ شد. آیا این نظر به آن معناست که قرآن، نظام عقیدتى حاکم بر آن جامعه را پذیرفت و با همان منطق که مردم بر پایه آن مى‏اندیشیدند و با یکدیگر گفت‏وگو و تبادل نظر مى‏کردند، با آنان سخن گفت؟ به نظر من، آنچه وحى در این زمینه انجام داد، یک انقلاب بود؛ انقلابى در نظام اندیشه و عقلانیت عرب؛ زیرا ابتدا با صراحت شیوه تفکر و منطق حاکم بر گفتارشان را به چالش کشید و سپس نظام عقلى و فکرى نوین را جایگزین نمود. چالشى که قرآن با نقد اندیشه جاهلى عرب پدید آورد، سرانجام به تغییر کامل هویت فکرى و نظام عقلى جامعه عربى انجامید و چندى بعد، دوران تازه‏اى در حیات اندیشه و عقلانیت جامعه پدید آمد.
‏نظام فکرى - عقلى عصر بعثت
هدف از این عنوان، بیان جهان‏بینى و طرز نگاه جامعه عربىِ عصر بعثت به امور مختلف نیست؛ بلکه مى‏خواهیم ببینیم آنها با چه روشى به شناسایى امور مى‏پرداختند و با کدام معیار، درست را از نادرست جدا مى‏کردند. عرب‏ها در عصر بعثت براى آزمون قضایا و تعیین صحت و سقم آنها، دو معیار را بیشتر به‏کار مى‏بردند و همان‏ها را فصل‏الخطاب حل نزاع‏هاى فکرى و عملى خود قرار مى‏دادند: کهنسالى و اشرافیت.
1. سنت پیشینیان: هنگامى که پیامبر آنان را به پذیرش روش‏ها و ایده‏هاى نو فرا مى‏خواند و روش‏ها و عقاید کهن را نادرست و براى زندگى و فرجام کارشان زیانبار معرفى کرد، با بى‏اعتنایى پاسخ دادند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‏ایم، ما را بس است.»(مائده: 104) بدیهى است که اشراف و ثروتمندان قوم، بیش از بقیه مردم از طرح معیارها و اندیشه‏هاى تازه و از تزلزل و بى‏اعتبارى سنت آباء و اجدادى احساس خطر مى‏کردند؛ زیرا نظام اجتماعى و سلطه سیاسى و اقتصادى آنان از سنت مشروعیت مى‏گرفت (زخرف: 23). اشراف براى مقابله با نهضت فکرى جدید، از علاقه و پاى‏بندى مردم به سنت و روش آباء و اجدادى استفاده کرده، آنان را به دفاع از آیین پدران و مبارزه علیه دعوت تازه، تحریک و ترغیب مى‏کردند (یونس: 78).
2. کهنسالى و اشرافیت و بزرگى (اصالت شخصیت): ملاک بزرگى و پیشوایى، علاوه بر بزرگسالى (شیخوخیت)، برترى در اصل و نسب، ثروت، مال، قدرت و... بود. خدا در پاسخ، این منطق را رد مى‏کند و بر معیار آنها خط بطلان مى‏کشد. پیروى و تقلید از شخصیت‏ها (اشراف) همانند تقلید از سنت و پذیرش مرجعیت و داورى آنها، امرى معمول بود و کسى در درستى آن تردید نداشت؛ لذا وقتى پیامبر بر این ملاک خرده گرفت و معیارى دیگر که براى آنان کاملاً تازگى داشت، پیشنهاد کرد، دچار شگفتى شدند و حاضر به قبول آن نگردیدند(سبأ: 31 - 33).
ایجاد بحران و دعوت به عقلانیت جدید
پیامبر به راهنمایى وحى، در نقد و ابطال این منطق، از روش آزمون عملى (تجربى) فرضیه استفاده کرد. پیامبر با اشاره به واقعیت‏هاى مشهود و تجربى و نشان دادن انواعى از نابسامانى‏ها، کشمکش‏ها و خونریزى‏هاى پایان‏ناپذیر و نبود امنیت و وجود فقر و ستم و تبعیض و... نادرستى روش‏ها و معیارهاى تصمیم‏گیرى و عمل آنان را نشان داد و معلوم داشت که این همه به این دلیل است که نیروى خرد را در زنجیر سنت و اراده و رأى رهبران گرفتار ساخته‏اند. حقایق جدید و رسالت پیامبرى از راه وحى و بى‏واسطه بر محمدصلى الله علیه وآله وسلم آشکار گردید، امّا شهود و وحى روشى نبود که پیامبر پیروى از آن را به همه مردم توصیه کند. اینها روش‏هایى نیستند که براى هر کس و در هر زمان به‏کار آید. وحى به شعور انسان، همانند جهش در نظام اطلاعات ژنتیک، در موقعیت‏هاى ویژه و بحرانى و براى افراد خاصى پدید مى‏آید. سنت و شخصیت‏ها، دو مرجع بیرونى بودند که همه کس به آنها دسترسى داشت و به‏سهولت قابل تبدیل به یک شناخت بین‏الاذهانى است؛ حال آنکه در وحى و شهود، شناخت حاصله، تک ذهنى است. به این دو دلیل، قرآن این روش را براى تشخیص حقیقت و تمیز صدق و کذب قضایا، جایگزین سنت و شخصیت نمى‏کند. روش پیشنهادى وحى، خردورزى و مشاهده و تجربه براى آزمون قضایاست. (بقره: 170؛ نساء: 157؛ آل‏عمران: 66). قرآن با انکار حجیت سنت آباء و اجداد و رأى اشخاص، علم را حجیت مى‏بخشد و به عنوان معیار صدق و کذب معرفى مى‏کند (اسراء: 36).
قرآن در 1500 سال پیش به حقیقتى اشاره مى‏کند که کشف آن را از دستاوردهاى پرافتخار و بى‏سابقه عصر تجدد شمرده‏اند. ستایشگران تجدّد (مدرنیته) بر این باورند که براى نخستین بار در این دوره بود که نقش خرد انسانى به عنوان تنها عامل کسب دانایى و فهم حقیقت شناخته شد اما قرآن پیش از این بر مسؤولیت تقسیم‏ناپذیر نیروى شعور و ادراک انسانى و فهم جهان و کسب آگاهى تأکید کرده است (نحل: 78؛ اسراء: 36). اصالت خرد پیش از آنکه جزء اصول اساسى عصر مدرن باشد، محور اصلى نظام عقلانیت وحیانى است. بر پایه این اصل است که دخالت هر عاملى جز نیروى خرد را در گزینش راه و رسم زندگى و دانایى یا نادانى فرد، نفى مى‏کند و تنها این نیرو، یعنى وجدان و خرد را مسؤول نتایج خوب و بد انتخاب‏ها مى‏شناسد.
تعقل در مشهودات یا آزمون تجربى‏
مطابق آموزه‏هاى وحیانى، خردورزى در خلأ و دور از واقعیت‏ها انجام نمى‏گیرد. موضوع اندیشه و تعقل، واقعیت‏ها و حوادث زندگى در طبیعت، جامعه و تاریخ است. مردم در نظام معرفت‏شناختى عصر بعثت نیازى به مشاهده و تحقیق نداشتند. آنان به احکام قطعى و جزمى‏اى که از گذشته درباره حوادث جهان و جایگاه و سرنوشت انسان و روابط میان امور وجود داشت، قانع بودند. اوّل بار بود که به آزمون باورها و احکامى که تا آن روز مطلق و قطعى و ازلى و ابدى مى‏نمود، دعوت شدند.
پایه‏هاى اصلى آن نظام فکرى و دینى، به نوبه خود بر نظامى از معرفت‏شناسى و عقلانیت استوار بود که بر محور تبعیت کورکورانه از سنت آباء و اجداد و رأى شخصیت‏ها گردش مى‏کرد. پیامبر، از پایه هرم، یعنى مبانى معرفت‏شناختى جامعه آغاز کرد و با تغییر محور نظام دانایى از دو مرجع بیرون از فرد(سنت‏ها و شخصیت‏ها) به یک مرجع درونى، یعنى خرد فرد، انقلابى در اندیشه و به‏تبع آن در هویت فردى و اجتماعى مردم و نظام سیاسى جامعه پدید آورد. نظام عقلانى و دانایى جدیدى پى‏ریزى شد که هرچند در کاربرد بسیارى از اصطلاحات و عناصر زبان‏شناختى و فرهنگى و نهادها با نظام دانایى گذشته شباهت داشت، ولى ماهیتاً به‏کلى متفاوت بود.
به توصیه وحى، هیچ قضیه‏اى، توصیفى یا تجویزى از جانب خدا یا خلق، نباید از نقد و آزمون عقلانى در پرتو واقعیت‏ها و حوادث و تجربیات معاف شود. قرآن خود در این راه پیش‏قدم مى‏شود و روش کار پیشنهاد مى‏کند. با صدور هر حکم یا قضیه‏اى، از مخاطب مى‏خواهد که آن را چشم‏بسته نپذیرد؛ بلکه در پرتو واقعیت‏هاى اجتماعى، تاریخى، طبیعى و نفسانى به آزمون بگذارد و پس از تأیید از سوى خرد قبول کند. قرآن براى اثبات حقانیت گزاره‏هاى خود، به شواهد عینى و دلایل عقلى استناد مى‏نماید. براى مثال، قرآن انسجام و هماهنگى درونى گزاره‏هاى توصیفى و تجویزى را دلیل بر واحد بودن منشأ صدور آن (خدا) مى‏داند و از مدعیان مى‏خواهد تا اگر اختلاف و تضاد میان آیات هست، نشان دهند.
اشاره‏
مدعاى اصلى نویسنده محترم مبنى بر تفاوت بنیادین «فرهنگ قرآن» با «فرهنگ جاهلى» على‏رغم شباهت ظاهرى برخى از عناصر زبان‏شناختى و فرهنگى آنها، نکته‏اى کاملاً درست و اساسى است. متأسفانه این نکته با همه اهمیتى که دارد، در سال‏هاى اخیر کمتر مورد مطالعه قرار گرفته و بعضاً شنیده مى‏شود که برخى با تمسک به همین نقاط مشابه، احکام و ارزش‏هاى اسلامى و حتى نصوص قرآنى را عموماً امضایى و خالى از جنبه تأسیسى دانسته‏اند. اما ایشان در توضیح و تبیین این مدعا و در دلایل و شواهدى که بر آن اقامه کرده است، به مطالبى استناد جسته که خالى از اشکال و تردید نیست و در مجموع، از قوت و اعتبار مقاله مى‏کاهد. در اینجا تنها به چند نکته اشاره مى‏شود:
1. هرچند قرآن کریم از استنادِ مردم جاهلى به سنت پیشینیان و اشرافیت و شیخوخیت انتقاد مى‏کند، امّا هرگز به این معنا نیست که قرآن هرگونه سنت‏گرایى و گذشته‏گرایى را مورد انکار قرار مى‏دهد. اتفاقاً از نظر قرآن، حقائق اسلامى جملگى ریشه در آموزه‏هاى ادیان پیشین و انبیاى گذشته دارد و ارزش‏هاى الهى با گذشت زمان هرگز رنگ کهنگى و فرسودگى نمى‏گیرد. جالب اینجاست که دشمنان قرآن در نفى و انکار وحى دقیقاً بر همین پیشینه و سابقه انگشت مى‏گذاشتند و قرآن را متهم به گذشته‏گرایى مى‏کردند (إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ؛ انعام: 25).
در یک کلام، برخلاف فرهنگ مدرنیته که هرگونه سنت‏گرایى و گذشته‏گرایى را نفى مى‏کند و اندیشه پیشرفت و ترقى را به عنوان یک جبر تاریخى معرفى مى‏کند، در منطق قرآن، زمان و گذشت تاریخ هیچ نقشى در حق و باطل بودن آراء ندارد و هر ارزش و ایده‏اى را باید به‏خودى‏خود و با معیارهاى مستقل مورد ارزیابى قرار داد.
2. ایشان معتقد است: «شهود و وحى روشى نبود که پیامبر پیروى از آن را به مردم توصیه کند؛ بلکه قرآن از روش آزمون تجربى و عملى در رد و ابطال منطق مخالفان استفاده مى‏کرد». تردیدى نیست که یکى از روش‏هاى قرآن در تبیین موضوعات، توجه و تذکر به پدیده‏هاى عینى و واقعى است، امّا اینکه پیامبر پیروى از شهود یا وحى را توصیه نمى‏فرمود، نکته‏اى مبهم و چندپهلو است. اگر منظور این است که وحى اختصاص به پیامبران دارد و بر مردمان عادى وحى نمى‏شده است، نکته‏اى درست و منطقى است؛ امّا اگر منظور این است که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم از طریق وحى الهى مردم را به عالم غیب هشدار نداده و آنان را به نتایج اخروى و معنوى رفتارشان نترسانده است، بى‏گمان این نکته با نصوص قرآنى در تضاد آشکار است. بر قرآن‏شناسان پوشیده نیست که این کتاب الهى در تبیین موضوعات، همزمان از روش‏هاى متعدد و چندگانه استفاده مى‏کند و به تعبیر امروزین، منطق قرآن چند روشى (polymethodic) است. وانگهى، نباید فراموش کرد که روش‏هاى تجربى، تاریخى، عقلانى، شهودى یا وحیانى، هرکدام ویژگى خاص خود را دارد و در فرایند فهم حقیقت، هر یک نقش و جایگاه مخصوص به خود را دارد. این گمان که مى‏توان از تجربه یا عقل در همه حوزه‏ها و گزاره‏ها استفاده کرد، از نظر روش‏شناسى هرگز پذیرفته نیست. در منطق قرآن، پس از پذیرش عقلانى اصول و چارچوب‏هاى اندیشه اسلامى، معارف الهى، خواه در قالب گزاره‏هاى توصیفى یا تجویزى، باید از طریق تعبد و تسلیم به وحى دریافت شود؛ هرچند این‏گونه گزاره‏هاى وحیانى نیز با عقل و تجربه بشرى منافات ندارد و در ساحت خود آدمى پسندیده و معقول است (دقت شود).
3. نویسنده «اصالت خرد» را (بنابر آنچه در فرهنگ مدرنیته آمده است) ستوده و معتقد است که قرآن پیشتر از عصر روشنگرى بر این اصل صحه گذاشته است. هرچند تعقل و خردورزى در فرهنگ قرآن کاملاً مشهود و آشکار است، اما تعریف و ماهیت عقل در قرآن و جایگاه خرد و خردورزى در معارف قرآنى با آنچه در عصر روشنگرى غرب تحت عنوان «عقل‏گرایى» (rationalism) مطرح شد، تفاوت بسیار وجود دارد. غرب در سده‏هاى اخیر پس از گسست از دین و معنویات، با رویکرد به عقل خودبنیاد و مستقل بشرى، عملاً بى‏نیازى از وحى و هرگونه معرفت غیربشرى را اعلام کرد. چنان‏که بارها غربیان و دیگران تأکید کرده‏اند، اصالت خرد در مفهوم مدرن با پذیرش ادیان وحیانى ناسازگار است و معلوم نیست که نویسنده با کدامین مبنا به چنین همخوانى و سازگارى فتوا داده است. جالب است بدانیم که آنچه نویسنده به عنوان «اصالت خرد» از آن دفاع مى‏کند، در سده معاصر در غرب مورد انتقاد قرار گرفته و عقل‏گرایى به این مفهوم امروزه در مغرب‏زمین نیز چندان طرفدارانى ندارد.
چشم‏انداز ایران، ش 7

تبلیغات