آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نشریه عصر ما در شماره‏هاى اخیر خود مقالاتى را از نویسنده‏اى بى‏نام به چاپ مى‏رساند که به بازنگرى و تفسیر آراء شهید مطهرى اختصاص دارد. در این دو شماره، نویسنده ادعا کرده است که شهید مطهرى با نظریه سوسیالیسم دموکراتیک و آراء نئومارکسیست‏هاى غربى موافقت کرده و نقد «سوسیالیسم واقعاً موجود» را به همه اشکال سوسیالیسم و عدالت اجتماعى تعمیم نداده و فقط کاستى‏هاى آن را در مورد دموکراسى را نقد کرده است.

متن

اطلاق عنوان «یادداشت» در مقابل «اثرِ» مؤلف، به اصلى‏ترین توجیه در جهت خمیر کردن یکى از نفیس‏ترین کتاب‏هاى استاد، یعنى کتاب مبانى اقتصاد اسلامى تبدیل شده؛ حال آنکه در اولین کلمه از مجموعه یادداشت‏هاى استاد، مرز میان یادداشت‏بردارى و نظر خود استاد کاملاً مشخص است. به علاوه، صرف اینکه یک مؤلف به کدام متون توجه داشته و چه چیزهایى را یادداشت‏بردارى مى‏کرده، شناخت ما را از او تکمیل مى‏کند. در جاهایى هم مرز بین یادداشتِ صرف و برداشت خود مؤلف چندان برجسته نیست و این بیانگر آن است که مؤلف، متن مرجع را پذیرفته، آن را درونى کرده و حتى چیزهایى هم به آن افزوده؛ بى‏آنکه چیزى را کم کند. به عنوان مثال، استاد در همین جلد اوّل از یادداشت‏ها، در جایى مسأله اولویت‏بندى بیان نظم و آزادى در بین روشنفکران دینى جهان اسلام را از قول حمید عنایت نقل کرده و سپس گزینه مختار خود، یعنى تقدم آزادى بر نظم را بر آن افزوده است.
در اصطلاح پل ریکور، براى واژه «برداشت»، از لفظ Appropriation استفاده مى‏شود که به معناى جذب، هضم و درونى کردن یک متن در اندیشه مفسّر است. همین معنا به ما کمک مى‏کند تا روحیه تهاجمى علمى مطهرى و عزم او براى تسخیر و ضبط اندیشه‏ها و هضم آنها در فاهمه فراخ خود، بهتر تبیین گردد. واژگان «سوسیالیسم»، «دموکراسى»، «اومانیسم»، «جامعه باز»، «اصالت الانسان»، «اصالت انسانیت» و کثیرى از مفاهیم همبسته با آن که به سهولت تمام و به نحو جانبدارانه و همدلانه بر زبان مطهرى جارى مى‏شد، برخلاف آنچه برخى سعى در القاى آن داشتند، التقاطى، کمونیسیتى یا لیبرالى اندیشیدن آن بزرگوار را نشان نمى‏داد؛ بلکه حاکى از عزم و اراده معطوف به «بر - داشت» و «جذب» اندیشه دیگران و عبور آن اندیشه از فاهمه و هاضمه قوى خود بود. به عنوان مثال، به «بر یادداشت» او درباره سوسیالیسم دموکراتیک اشاره مى‏کنیم. مطهرى ضمن نقل تعریفِ راسل از سوسیالیسم (که راسل علاوه بر اشتراک در زمین و سرمایه، ویژگى‏هایى چون: شکل دموکراتیک حکومت و... را اضافه کرده است) مطالبى را در تأیید و تکمیل آن مى‏افزاید. در اینجا، در درجه اول آنچه به مطهرى اجازه مى‏دهد تا به عنوان یک عالم دینى از یک روشنفکر ماتریالیست استفاده فکرى نماید، ریشه در نوعى تمایزگذارى دارد که با مرزبندى‏هاى امروزى نمى‏خواند. وى به تمایزگذارى بین ماتریالیست‏ها پرداخته؛ نه متدینین و آنها را به «ماتریالیست‏هاى باانصاف و حقیقت‏جو و آزاداندیش» و «ماتریالیست‏هاى بى‏انصاف و غیرآزاد» تقسیم مى‏نماید.
مطهرى، در این مرزبندى راسل را در ردیف «فیلسوف آزادفکر» و «ماتریالیست آزاداندیش» در مقابل «ماتریالیست‏هاى حزبى و جزم‏اندیش» مى‏گذارد. مطهرى معیار «آزادگى» و «آزاداندیشى» را برتر از همه معیارهایى قرار مى‏دهد که مستند و مبناى اصلى مرزبندى‏هاى زمینى و محلى است و در میزان‏سنجى نه فقط براى پاسخ درست به مسأله، بلکه به نفس طرح مسأله و شجاعت برخورد با آن به صورت یک «مسأله» نمره مى‏دهد. همین فضاست که به مطهرى اجازه مى‏دهد تا به سهولت اندیشه سوسیالیسم دموکراتیک را از آن خود کرده، مهر و نشان و قرائت و هاضمه خود را بر آن حک نماید.
در این راستا، مطهرى مى‏گوید که روشنفکران امروز اروپا، یعنى همان صفوف آزاداندیشان غیرحزبى، سوسیالیسم نوع شوروى را دیگر سوسیالیسم نمى‏شمارند؛ و لذا او در تبیین برداشت خلاقانه از مفهوم سوسیالیسم دموکراتیک، لحن همدلانه و هم‏سخنانه‏اى با آنها گرفته و این نظریه را که دموکراسى، محصول فرعى و خود به خودى مالکیت اشتراکى است، نقد کرده، مى‏گوید: «ولى تجربه نشان داد که این جور نشده؛ یعنى سوسیالیسم به معناى مالکیت اشتراکى آمد، امّا دموکراسى نیامد.» لذا روشنفکران غربى گفتند که در تعریف سوسیالیسم، «مالکیت اشتراکى بازار» کافى نیست؛ آن وقت قیود دیگرى اضافه کردند و گفتند: استفاده دموکراتیک از ابزار تولید و اینکه تولید به منظور استفاده اجتماع باشد؛ نه به منظور قدرت ملى و به علاوه همه اینها، حاکمیت، ملى باشد.
بنابراین، مطهرى تلاش احیاگران مارکسیستى را در جهت اضافه کردن قیودات دموکراتیک، در عین پذیرفتن و درونى کردن همه قیودات، امرى منافى با مارکسیسم مى‏داند. امّا از آن مهم‏تر، تفکیکى که مطهرى ضمن قرائت مذکور بین استفاده دموکراتیک از تولید به منظور اجتماع، نه «قدرت ملى»، قائل مى‏شود، فوق‏العاده مهم بوده، ریشه در جدیدترین اندیشه‏هاى مربوط به جامعه مدنى دارد که اجتماع را به نحو مستقل از دولت بررسى مى‏کند. مرزبندى استعلایى مطهرى با «سوسیالیسم واقعاً موجود»، از رهگذر همین نقدها و همین تفکیک و تمایزها بین «اجتماع» و «قدرت» بهتر مفهوم خواهد شد و به‏ویژه جنبه استعلایى آن‏که مرزکشى با سوسیالیسم واقعاً موجود را به همه اشکال سوسیالیسم و عدالت اجتماعى تعمیم نداده و فقط کاستى‏هاى آن در را مورد دموکراسى نقد مى‏کرد، درخشش خود را بیشتر عیان خواهد نمود.
حدود دو دهه پیش از آنکه مطهرى نظریه مربوط به ماشین و مربوط به سوسیالیسم دموکراتیک را عرضه نماید، مداقّه بى‏نظیرى حول مقوله عدالت اجتماعى داشته که رگه‏هاى آن تا آخرین روزهاى حیات پربار فکرى او استمرار مى‏یابد. او از همان ابتدا نه فقط به خود مقوله عدالت اجتماعى توجه داشت، بلکه به آن موانع تاریخى و موانع معرفتى‏اى که باعث مغفول ماندن آیات و احادیث مربوط به عدالت اجتماعى مى‏شد تأکید نموده است ... از این رو بى‏راه نبود که استاد شهید مطهرى در ماجراى پایانى عمر شریف خود، مشرب اجتماعى اسلام را قریب به نوعى «سوسیالیسم اخلاقى خواند؛ مضمونى که بعدها به‏صراحت در کتاب پیرامون انقلاب اسلامى مندرج گشت. مطهرى در ماه صفر سال 56 خورشیدى در دروس فلسفه تاریخ، ضمن بحث سوسیالیسم یک بار دیگر به آیه مذکور (تَعَالَوْا إِلَى‏ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ؛ آل‏عمران: 64) مراجعت نموده و بى‏آنکه تردیدى در کاربرد جانب‏دارانه واژه سوسیالیسم به خود راه دهد، این مقوله را با توجه به همان آیه معنى کرده و پس از قرائت آن مى‏گوید: «یعنى ایده عالى معنوى خداشناسى و حق‏پرستى که جان‏ها در آنجا متحد بشود و دیگر، تساوى عملى عینى اجتماعى که انسان‏ها با یکدیگر متساوى بشوند. آن وقتى است که «ما» شدن به معنى واقعى در این شرایط موجود مى‏آید.»
اشاره‏
چندى است که نشریات مختلف، بویژه هفته‏نامه عصر ما، به بازاندیشى و ارائه قرائت‏هاى جدید از آراء شهید مطهرى روى آورده‏اند. این پدیده هرچند به خودى خود میمون و مبارک است و مى‏تواند ذهنیت نسل جدید را از بن‏مایه‏هاى فکرى اندیشمندان اصیلى چون شهید مطهرى پربار سازد، امّا از آنجا که مطهرى امروزه در جامعه ما به عنوان تراز اندیشه دینى و تئوریسین انقلاب اسلامى به حساب مى‏آید، ضرورى است در این‏گونه موارد، از سوى دست‏اندرکاران، نظارت و پى‏گیرى عالمانه صورت گیرد. اما در خصوص مقاله حاضر نکاتى چند جاى تأمل دارد:
1. بى‏تردید شهید مطهرى از عالمانِ اندیشمندى بود که علاوه بر درک عمیق از معارف اسلامى و پاى‏بندى نظرى و عملى به سنت کلامى و فقهى حوزه، حضورى جدى و فعال در عرصه‏هاى جدید فکرى داشت و همواره در برقرارى گفتگو و مفاهمه جدى با اندیشه‏ها و اندیشوران از هر حوزه، پیش‏دستى مى‏کرد. آنچه شهید مطهرى را از همگان ممتاز مى‏کرد، توجه همزمان به اصول‏گرایى و پاسدارى از سنت‏هاى دینى از یک سو و پى‏ریزى بناهاى فکرى جدید و کارآمد بر پایه‏هاى استوار فرهنگ اسلامى از سوى دیگر بود. بنابراین، امر اوصافى چون آزادگى، انصاف، جسارت و شجاعت در اندیشه را با پاکى روح، باور راسخ و غیرت دینى در هم آمیخته بود و همنشینى این ویژگى‏ها، از او متفکرى آزاده، متکلمى غیور و فقیهى زمان‏شناس و کارآمد ساخته بود که بیش از هر چیز، به جامعیت در اندیشه اسلامى، اصلاح در باورها و اخلاقیات اجتماعى و اعتدال در سلیقه و رفتار دینى مى‏اندیشید.
2. نویسنده، شهید مطهرى را معتقد به نظریه سوسیالیسم دموکراتیک معرفى مى‏کند و اظهار مى‏دارد که نقد شهید مطهرى به مارکسیسم (سوسیالیسم واقعاً موجود) فقط در کاستى آن نسبت به دموکراسى بود. به نظر ما، این مقاله به لحاظ علمى و روش‏شناختى جاى تأملات فراوان دارد و استفاده‏ها و تحلیل‏هاى یادشده از اعتبار لازم برخوردار نیست؛ زیرا اولاً نویسنده عمدتاً به چند گفتار از استاد در نوارهاى دروس فلسفه و تاریخ استناد جسته و مجموعه آثار ایشان را از نظر دور داشته است. مرحوم مطهرى در آثار مختلف خود به نقد جامعى از سوسیالیسم و مارکسیسم و نیز به نقد کاپیتالیسم و لیبرالیسم پرداخته و اسلام را در بسیارى موارد در نقطه مقابل سوسیالیسم معرفى کرده است.
ثانیاً با ملاحظه شرایط و فضاى حاکم بر این مجموعه دروس و با توجه به سیطره فلسفه مارکسیسم بر محافل روشنفکرى در آن زمان، این سخنان شهید مطهرى را بهتر مى‏توان فهمید. مطهرى در آن دوره با استفاده از آراء منتقدان غربىِ مارکسیسم، به نقد ایدئولوژى مارکسیسم مى‏پرداخت و آنچه ایشان در نقد مارکسیسم گفته است، لزوماً دیدگاه اصلى و نهایى خود ایشان نیست.
ثالثاً، آن‏چنان‏که از شیوه تحقیق و نگارش استاد به‏خوبى پیداست، ایشان ایده‏هاى جدید خویش را نخست در یادداشت‏هاى شخصى ضبط مى‏کرد و سپس در دروس و سخنرانى‏ها با تأملى دوباره مطرح مى‏ساخت و در نهایت آنچه از نظر ایشان استوار و اطمینان‏بخش بود به صورت مکتوب به نگارش درمى‏آورد. بنابراین، اندیشه‏ها و آراى شهید مطهرى در دست‏نوشته‏ها را باید بر این اساس تفسیر و تنظیم کرد.
3. شهید مطهرى مقوله «عدالت اجتماعى» را در اسلام بزرگ مى‏شمرد و در سراسر عمر علمى خویش این موضوع را با وسواس و دقت دنبال مى‏کرد و حتى در دست‏نوشته‏هاى خود این احتمال را مطرح ساخت که عدالت را مى‏توان به عنوان یکى از قواعد فقهى و در سلسله علل احکام قرار داد. امّا در خصوص ادعاى نویسنده توجه به دو نکته مهم است: نخست، آنکه عدالت اجتماعى در تفسیر شهید مطهرى به معناى سوسیالیسم نیست و شهید مطهرى خود بر این تمایز انگشت گذاشته است. دوم آنکه متأسفانه آنچه شهید مطهرى در باب «عدالت در فقه» یا ماهیت اقتصادى و حقوقى «ماشین» در عصر جدید گفته است، در آثار ایشان به‏خوبى تبیین و توجیه نشده است و از این رو دقیقاً نمى‏توان یک نظریه علمى شخصى را در این باب به ایشان نسبت داد. جا دارد در این موضوعات تحقیقات نوآمد و جدى‏ترى صورت گیرد.
4. نشریه عصر ما در این مقاله و سایر نوشته‏هاى خود، از عدم انتشار دست‏نوشته‏هاى شهید مطهرى نخست گله کرده و در خصوص جلوگیرى از انتشار کتاب مبانى اقصاد اسلامى در سال 61، جناح راست را شدیداً محکوم کرده است. در این خصوص فراموش نمى‏کنیم که انتشار دست‏نوشته‏هاى استاد در مورد آثار دکتر شریعتى (که ایشان اسلام‏شناسى مرحوم شریعتى را «اسلام‏سرایى» خوانده بود) تا چه اندازه همفکران عصر ما را برآشفت و چه آشوبى به‏پا خاست؛ چنان‏که فرمان به توقف انتشار این دست نوشته‏ها صادر کردند. همچنین باید یادآورى کرد که آنچه به عنوان کتاب مبانى اقتصاد اسلامى در آن سال‏ها چاپ شد، آمیخته‏اى از دست‏نوشته‏هاى استاد با نوشته‏هاى شخص دیگرى بود که از اعتبار علمى اثر سخت مى‏کاست و اتفاقاً کلیه مطالب استاد در این زمینه تاکنون بارها تحت عنوان «نظرى به نظام اقتصادى اسلام» چاپ شده است.
در پایان، اضافه مى‏کنیم که ما نیز با جلوگیرى از نشر این‏گونه آثار مخالفیم و هم‏سخن با استاد شهید بر این عقیده‏ایم که طرح و نقد آرا و اندیشه‏هاى متنوع در چارچوب علمى و منطقى، تنها راه رشد و اعتلاى اندیشه دینى و نمایان ساختن ریشه‏هاى انحراف و التقاط است. براى مثال، سوگمندانه باید گفت که در مورد محتواى همین کتاب، على‏رغم شور و هیاهوى بسیار در له یا علیه آن، هنوز پس از گذشت بیست سال هیچ بحث علمى پیرامون آن صورت نگرفته است.
5 . نویسنده در اصل مقاله خود با عبارت‏پردازى‏هاى بسیار، فضاى اندیشه دینى و حوزه‏هاى علمیه را بسیار تنگ و تاریک وانمود کرده است؛ حال آنکه بر آگاهان پوشیده نیست که امروزه در حوزه علمیه قم تازه‏ترین و جدى‏ترین اندیشه‏هاى غرب، موضوع آموزش و پژوهش است.
6. اخیراً گروهى از روشنفکران دینى پس از دوره‏اى فترت و عزلت از اندیشه چپ، بار دیگر به تفکر سوسیالیسم بازگشته و با گرایش به موج جدیدِ سوسیال دموکراسى در جهان، سعى در تدوین یک ایدئولوژى تازه براى تز اصلاحات دارند (براى نمونه رک. : دو مقاله گذشته با همین موضوع در همین شماره از بازتاب اندیشه). چاپ مقاله حاضر در نشریه عصر ما را همراه با مجموعه گفتگوها و مقالاتى که در شماره‏هاى اخیر این نشریه به چاپ مى‏رسد، باید در همین راستا ارزیابى کرد.
عصر ما، ش 197 و 198

تبلیغات