آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این گفت‏وگو ضمن بیان بستر تاریخى نهان‏روشى، به نسبت بین نهان‏روشى و نیست‏انگارى و نیز ویژگى‏هاى نیست‏انگارى پرداخته شده است و در نهایت ملاک تمایز تعصب مؤمنانه از ملحدانه برشمرده است.

متن

ربط دادن مشکلات عالم به نیست‏انگارى کار من نیست. اگر نیست‏انگارى نبود، بشر امروز این اندازه درمانده و ناتوان نمى‏نمود و جهان پیرامون خود را به نکبت نکشانده بود.
نیست‏انگارى را اهل ادبیات یا فلسفه اختراع نکرده‏اند؛ همان‏طور که پزشکان، بیمارى‏هاى مختلف را به وجود نیاورده‏اند. پیروان ظاهر مذهب، برخى آدم‏هاى ساده‏لوح و بعضى ژورنالیست‏هاى بى‏مایه، سال‏ها در این سرزمین فریاد کرده‏اند که فلان کتاب یا نویسنده موجب شیوع نیست‏انگارى و به حال اجتماع مضر است. البته در کشورهاى جهان سوم، مردم چون هنوز در حال و هواى کهن به‏سر مى‏برند، به‏سادگى باور مى‏کنند که یک پزشک مى‏تواند عامل شیوع یک بیمارى باشد، یا یک نویسنده عامل شروع یک بحران اخلاقى و فکرى و روحى. کشورهاى جهان سوم در ساحت «نهان‏روشى» به‏سر مى‏برند و هنوز هم کم و بیش ترجیح مى‏دهند به جاى بر ملا کردن بحران‏ها و فجایع جمعى، آنها را بپوشانند (مثل مسأله ایدز در کشور ما). در مورد احتمال دخالت استعمار در این مسأله باید گفت یکى از راه‏هاى نفوذ قدرت‏هاى استعمارى، فروبستگى اجتماعى است. جامعه فروبسته، از مواجهه با واقعیت امور مى‏هراسد و ترجیح مى‏دهد آرامش خود را به هر قیمتى حفظ کند. به همین دلیل خود فریبى در این گونه جوامع شیوع تام دارد. دولت‏ها هم با مردم همین معامله را مى‏کنند و به جاى گفتن حقایق، بر افتضاحات خود سرپوش مى‏نهند. نیست‏انگارى کهن، یادگار عصر ساسانیان است که طبقات چهارگانه، حقیقت حال خود را از یکدیگر پنهان مى‏کردند و چون در حکومت‏هاى استبدادى همیشه عده‏اى براى تقرب به دستگاه، حال و قال همانندان خود را گزارش مى‏دهند، این پنهان‏کارى فزونى یافت و به نفاق و شقاق انجامید. اما بعد از اسلام نه تنها نظام طبقاتى فرونپاشید، بلکه بدتر از قبل جلوه کرد. بنى‏امیه و بنى‏عباس نظام حکومتى خود را از ساسانیان گرفتند و آن را با اسلام آمیختند و فریاد مردم را به آسمان رساندند. هویت طبقاتى پدیده‏اى نیست که به‏راحتى از بین برود، حتى پس از انقلاب صنعتى و گسترش پیدا کردن آن در تمام جهان، متزلزل نشد. ظاهراً بورژوازى جاى طبقه اشراف را گرفته است؛ اما با کمى دقت معلوم مى‏شود که کنت‏ها و لردها و دوک‏ها پس از مدتى مقاومت در برابر بورژوازى، به آن پیوسته و حتى در صنایع و اقتصاد کلان راه را بر بورژوازى بسته و تمام عرصه‏هاى تولید و توزیع و حتى سیاست را هم قبضه کرده‏اند.
نهان‏روشى فقط ویژگى قوم ایرانى نیست. اعراب هم گرفتار آن شده و توابعش را قرن‏هاست که تحمل مى‏کنند. نهان‏روشى، صورت و ظرف نیست‏انگارى کهن است. نیست‏انگارى غربى یا مدرن، به‏صراحت مى‏گوید من لائیک هستم و امر مقدس را قبول ندارم و بر مبناى ماتریالیسم سخن مى‏گوید و صبغه علمى به مدعیات خود مى‏دهد؛ مثلاً پاى تئورى داروین را به میان مى‏کشد و سعى مى‏کند با شبه‏استدلال‏هاى علمى ثابت کند که انسان آخرین حلقه از تکامل طولى حیوانات است و به دست خدا آفریده نشده است اما در نیست‏انگارى شرقى ما هیچ‏گاه نمى‏فهمیم که با کفر روبه‏رو هستیم یا با شرک یا با نفاق؟ زیرا نیست‏انگارى کهن، آداب عرفى و عبادات شرعى را مراعات مى‏کند؛ اما عدالت و ولایت معصوم(ع) و انصاف را به هیچ مى‏انگارد و در یک کلام، حق اللَّه را به‏ظاهر رعایت مى‏کند؛ اما از پایمال کردن حق الناس نه تنها هراسى ندارد، بلکه آن را توجیه مى‏کند. چنین هیولایى را در حکومت اسلامى، «ملحد» و در حکومت خسروانى، «نهان‏روش» مى‏نامند که البته مشرک نیستند؛ بلکه به آداب دینى تظاهر مى‏کنند و خود را به این آداب متعصب نشان مى‏دهند.
تعصب و غیرت‏مندى ملحدانه را از مؤمنانه نمى‏توان شناخت مگر با محک و معیار ولایت امیرالمؤمنین - صلوات‏اللَّه علیه - که خداوند وى را به عنوان میزان عمل به امت معرفى کرد و به محبت و پیروى آن حضرت و جانشینان وى فرمان داد. دوازده معیار و محک در اختیار امت است تا حال خود و دیگران را با آنها بسنجند و در هر عرصه‏اى اگر بر مدار پیروى از امیرالمؤمنین(ع) به گردش درنیامد، بداند که ملحد است. مثلاً اگر ثروتش هنگفت بود و خانواده‏اش مثل خانواده حضرت نبودند و مستغرق در مال دنیا و پرستش و شهوات بودند، معلوم است که بر مدار الحاد و نهان‏روشى مى‏گردد.
اشاره‏
1. آقاى میرشکاک اکثر مدعیات خود را در حد ادعا و یا پیش‏فرض (presupposition) باقى گذارده است و در بسیارى از موارد محدود، به جاى ذکر دلیل به تمثیل بسنده کرده است که به همین دلیل نمى‏توان به نقد آنها پرداخت. به عنوان مثال، ملحد دانستن نهان‏روش‏هاى کهن (یعنى کسانى که ضمن اذعان به ضروریات دین، حق‏الناس را رعایت نمى‏کنند) با شاهد آوردن اینکه میت را در لحد پنهان مى‏کنند، اینها هم در جامعه پنهان‏اند، صحیح به نظر نمى‏رسد.
باید توجه داشت که ملحد در موارد گوناگونى در قرآن و حدیث به کار رفته است و در مواردى چون «یلحدون فى أسمائه» (اعراف: 180) به کسانى تفسیر شده است که صفاتى را به خدا نسبت مى‏دهند که خود خدا نفس را به آنها نخوانده است تفسر شده است و در «لسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ» (نحل: 103) به «یشیرون» و در قرائت «یَلحدون إلیه» از همین آیه به معنى عدول تفسیر شده است و در آیه «مَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ»(حج: 25) گفته شده است که: «الإلحاد، المیل عن قانون...». نیز در حدیث آمده است که «کل ظلمٍ إلحاد و ضرب الخادم من غیر ذنب من ذلک الإلحاد.» و بعضى شارحان ذیل «هو ملحد فى الحرم» آورده‏اند که الحاد دو گونه است: شرک به خدا و شرک به اسباب و شاید از همین روست که فرقه اسماعیلیه را «ملحده» مى‏نامند؛ چون به قوانین شرع در زمان غیبت عمل نمى‏کنند؛ هرچند که به حسن و قبح عقلى قائل‏اند.
ناگفته پیداست که با چنین گستره‏اى از مفاهیم، طرح دقیق ادعا و نیز استدلال، پایه اصلى یک بحث علمى است که در غیر این صورت یا دچار مهبم‏گویى یا کلى‏گویى خواهیم شد.
2. آقاى میرشکاک، نیست‏انگارى مدرن را به «عدم اعتقاد به امر مقدس» تعریف کرده‏اند که به جز اشکال بالا نکته دیگرى در این زمینه قابل تذکر است و آن این است که تقسیم اعمال زندگى به مقدس یا نامقدس، خود معرکة الآراء است؛ به گونه‏اى که در اکثر ادیان، از جمله مسحیت، این تقسیم در مجموعه اعمال مربوط به حیات سارى است؛ در حالى که در دین مبین اسلام، به‏غیر از ذات فعل، مشخصات فاعل نیز جایگاه بسیار اساسى دارد، به گونه‏اى که ممکن است کسى هیچ فعلى از افعال حیات را فى نفسه مقدس نداند و در عین حال دیندار هم باشد؛ بدین معنا که اصالت را با فاعل بداند؛ نه ذات فعل؛ چنان‏که ممکن است ملاک تقدس، امرى غیردینى باشد؛ مثلاً «زیرا کهن‏ترین، محترم‏ترین است و محترم‏ترین هم آن چیزى است که به آن سوگند مى‏خوریم» و منظور «آب» است. (رک. : ارسطو، متافیزیک) پس تعریف یادشده علاوه بر اشکال ابهام و کلى‏گویى، از ابهام مقدس نیز متضرر شده است.
3. آقاى میرشکاک، عین امیرالمؤمنین نبودن را ضد ایشان بودن انگاشته است که این ناشى از خلط تضاد و تناقض در قضایاست و دیگر آنکه آنچه که مذموم است، عدم تأسى به شیوه مولاى متقیان است، نه اینکه بالفعل دقیقاً شبیه و به تعبیر دقیق‏تر، عین ایشان باشیم، یا نه همان‏طور که خود مولا تصریح فرمودند که شما نمى‏توانید عین من باشید؛ و لکن اعینونى بورع و اجتهاد... .
صبح، 22/11/79

تبلیغات