آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

ویژگى‏هاى اخلاق در جهان پیش از دوران پست‏مدرن و رویکردهاى پست‏مدرن به اخلاق محور اصلى این مقاله است. نویسنده در پایان مقاله آورده است که نظام اخلاقى پست‏مدرن در تقابل با اخلاق افلاطونى و نوافلاطونى است.

متن

در این نوشتار به بخشى از دیالوگ‏هاى فلسفى - اجتماعى مى‏پردازم که درصدد بازبینى شاخص‏هاى اخلاقى‏اند و تحت تأثیر تحولات عظیم نیم قرن اخیر، چارچوبى نو براى ارزش‏گذارى و نقد رفتارها و تلاش‏هاى انسان و اجتماع فرا رویمان گذاشته‏اند. امروزه طرح جهان و اخلاق پست مدرن به مثابه ناانسانى‏ترین دوران حیات بشرى، رواج یافته است. اکثر اخلاقیون، فرقه‏گراها، بنیادگراها و ایدئولوژیست‏ها در این نام‏گذارى مشارکت فعال داشته‏اند. افزون بر این مى‏توان پست مدرن‏ها را با توجه به دیدگاهشان در باب مسأله یأس فرهنگى به دو نحله قسمت کرد: نخست کسانى که به جهان معاصر، انسان و بهبود شرایط زیستى‏اش، بدبین‏اند و در برابر آنها افرادى که دیدگاه خوش‏بینانه نوینى برساخته‏اند یا آن را تثبیت کرده‏اند و به دگرگونى و بهبود جایگاه انسان در جهان معاصر به دیده امید مى‏نگرند. این جستار بر آن است تا از آن سنت نومیدانه فرهنگى که به جهان معاصر همچون جهنمى اخلاقى مى‏نگرد و انسان معاصر را نیز موجودى اخلاق‏گریز معرفى مى‏کند، دورى گزیند. در عین حال مى‏خواهد جنبه‏هاى ایجاد اخلاق در جهان معاصر را روشن سازد.
نگاه به جهان همچون «مکدونالد»ى عظیم، تصویر استعارى پنهان در پشت اغلب دیدگاه‏هاى فرهنگى نومیدانه است. تبدیل جهان به «مکدونالد» از یک سو به فضاى آمریکایى شدن جهان و از سوى دیگر به فضاى غیرانسانى شدن آن است. جبهه مقابل «مکدونالدیزه» کردن جهان، یقیناً «بنیادگرایى» است.
رواج مجدد اخلاق‏شناسى در حیطه سخن فلسفى و مباحث علوم انسانى، با دگرگونى‏هاى عظیمى در ارتباط است که در دهه هفتاد در جهان معاصر به صورت زنجیره‏اى روى داده است. هرچند در زمینه عمق، گستردگى و چندمعنایى بودن دگرگونى‏ها اشتراک رأى وجود دارد اما هنوز فلاسفه بر سر سرشت و شاخص‏هاى دگرگونى به نقطه مشترکى دست نیافته‏اند. گروهى سخن از جامعه یا شرایط پست مدرن مى‏گویند و گروهى سخن از عصر کاپیتالیزم به تأخیر افتاده. دسته سوم سخن از جهانى‏شدن مى‏گویند و شمارى از آنان محور مباحثاتشان، اجتماع علمى و دهکده جهانى است. گروه پنجم جهان را به صفت پُست صنعتى متصف ساخته‏اند. ششمین گروه، جهان را نسخه بدل مکدونالدى عظیم مى‏انگارند و گروه هفتم، از تعدد گفتمان‏هاى مختلف سخن مى‏گویند.
به طور کلى، اخلاق دربردارانده مفاهیم و ارزش‏هایى است که بیرون از فرد و جامعه شکل گرفته‏اند، فراتر از اجتماع‏اند و صاحب نوعى هستى خارجى‏اند. اخلاق جایى در فاصله میان آگاهى و اشیاست. ارزش‏هایى چون نیکى و بدى، زیبایى و عطوفت جزئى از ساختمان زبان شده‏اند و به همین دلیل جزئى از ساختمان آگاهى انسان شده‏اند. اینجاست که سخن گفتن از اجتماع و انسان‏هاى ارزش‏گریز دشوار است. زیرا که زبان، گونه‏اى هستى جهانى و همیشگى دارد. بنابراین انگشت نهادن بر اجتماعى که در آن ارزش‏ها ناپدید شده باشند، امرى محال است. ارزش‏ها زوال‏ناپذیرند اما معانى و جایگاهشان در نظام‏هاى اخلاقى دگرگون مى‏شود.
علم جامعه‏شناسى در سده گذشته بر این اعتقاد بود که ارزش‏ها چیزهایى هستند که افراد و نیروهاى اجتماعى را در جامعه‏اى ویژه، در سطح اجتماعى به هم مى‏پیوندد. بر طبق این دیدگاه جامعه‏شناسانه، جامعه بدون نظام ارزش‏ها موجودیت ندارد و لفظ اجتماع به معناى شرکت در ارزش‏هاست. از این دیدگاه، نبود اخلاق مساوى است با زوال جامعه. در سده گذشته و تحت تأثیر جامعه‏شناسى «دورکیم» این نگاه ویژه، رواج پیدا کرد و وجود جامعه به طور مستقیم با وجود یک نظام اخلاقى مشترک همبسته شد.
فرایند جهانى شدن که در آن اقتصادها، فرهنگ‏ها، انسان‏ها و علوم و ابزارها در هم تنیده شده‏اند، سبب شده است که چارچوب‏هاى پذیرفته انسانى و معیارهاى نیکى و بدى و جنبه‏هاى متمایز زیر سؤال برود. این رو، ملاک‏هاى قدیمى در مواجهه با اخلاق و مسائل آن ناکارآمد گشته‏اند و نیازمند یک بررسى انتقادى سراسرى هستند. انسان در عصر جدید به ناچار بایستى در پى دیدگاه‏ها، رهیافت‏ها و مواضع دیگرى در برابر زندگى، جامعه و دیگر انسان‏ها باشد.
جهان و اخلاق پست مدرن، گوشه‏اى از فرایند عمیق و گسترده تحولى است که امروزه در جریان است. در حقیقت، جوهره اخلاق تا قبل از دوران پست مدرن جستجویى است در پى ریشه‏ها و قواعد اخلاقى فرامکانى و فرازمانى که توده مردم را با هم مى‏پیوندند. بر طبق این دیدگاه دیرزمانى است که اخلاق همزمان موضوع فلسفه، کلام، جامعه‏شناسى و انسان‏شناسى فرهنگى بوده است. در هر کدام از این عرصه‏ها نیز نظریه اخلاقى بر قواعدى فرامکانى و فرازمانى تکیه کرده است. به عنوان نمونه، از نگاه ارسطو، در زندگى بشر پاره‏اى مفاهیم اساسى وجود دارد که در تمامى مکان‏ها و زمان‏ها جارى‏اند و تنها در فرهنگ‏هاى متفاوت، به شیوه‏هاى مختلف تجلى مى‏کنند. او این مفاهیم را مفاهیم پیشافرهنگى مى‏نامد. این مفاهیم به خاطر انسانى بودن، ابعاد جهانى نیز پیدا کرده‏اند.
اخلاق پست مدرن به این مفاهیم رجوع مى‏کند و به پاسدارى از آنها بر مى‏خیزد؛ اما در چارچوب‏هاى نظرى و فلسفى اجتماعى ویژه‏اى که با چارچوب‏هاى زمانى ارسطو و دولت - شهرهاى یونان متناظر است. اخلاق پست مدرن، بازگشت به اخلاق یونان پیش از افلاطون است. در عصر افلاطون، زندگى ارزش خود را از دست مى‏دهد و شباهت هرچه بیشتر پدیده‏ها به جهان مُثل که او در فراسوى واقعیت و زندگى برساخته بود، ارزشمند مى‏گردد و اخلاق‏شناسى پست‏مدرن با اخلاق‏شناسى افلاطون و شیوه‏هاى قدیمى و نوافلاطونى به جدال برخاسته است.
‏اشاره
1. نگرش خوش‏بینانه نویسنده به اخلاق جهان معاصر و رویکرد انسانى به آن، نکته مثبتى است که در جاى خود شایسته توجه است. اما روشن است که صرفاً داشتن چنین نگرشى سبب تغییر واقعیت موجود نمى‏شود. واقعیت آن است که اخلاق انسان و جوامع معاصر خصوصاً جهان غرب، رو به افول گذارده و متأسفانه نوعى اخلاق‏گریزى و اخلاق‏ستیزى به صورت هنجار و نرم در آمده است. به رسمیت‏شناختن و قانونى کردن همجنس‏بازى در اکثر کشورهاى غربى، مدپرستى و تنوع‏طلبى افراطى حاکم بر انسان معاصر و... نمونه‏هایى از این مطلب‏اند. طبیعى است که همواره انسان‏ها و جوامعى بوده و هستند که به اخلاق وفا دارند اما بحث اصلى بر سر گرایش غالب است.
2. این مطلب که ارزش‏ها جزئى از ساختمان زبان شده‏اند و به همین دلیل جزئى از ساختمان آگاهى انسان گردیده‏اند، با صرف‏نظر از پیش‏فرض‏هاى زبان‏شناختى آن، اثبات نمى‏کند که هیچ جامعه‏اى بى‏اخلاق وجود ندارد. مگر آنکه مراد از ارزش‏ها، ارزش‏هاى مثبت و منفى و مراد از اخلاق، اخلاق مثبت و اخلاق منفى و ضد اخلاق باشد. بدین معنا مى‏توان گفت که سخن گفتن از اجتماع و انسان‏هاى ارزش‏گریز دشوار است. اما اگر مراد ارزش‏هاى مثبت باشد واقعیت و تجربه خلاف آن را نشان مى‏دهند.
3. بنا بر اصالت جامعه، الف) جامعه وجودى مستقل از فرد دارد؛ ب) اخلاق بدون جامعه وجود ندارد؛ ج) پسند و ناپسند جامعه تعیین کننده ارزش‏ها و ضدارزش‏هاست. از این رو استناد این مطلب که ارزش‏ها سبب پدیدآمدن جامعه و همبستگى آن مى‏شوند به دورکیم جاى تأمل است.
4. این ادعاى نویسنده که «جوهره اخلاق تا قبل از دوران پست مدرن جستجویى است در پى ریشه‏ها و قواعد اخلاقى فرامکانى و فرازمانى» دست کم درباره دوران مدرن به شدت مورد تردید است. از شاخصه‏هاى دوران مدرن فرو ریختن و انکار ریشه‏ها و قواعد اخلاقى فرامکانى و فرازمانى است. جهان مدرن بر اساس انسان‏مدارى و فردگرایى و نسبیت عام معرفتى جایى براى قواعد اخلاقى فرامکانى و فرازمانى باقى نگذاشت. گرچه گرایش به نسبیت اخلاقى پیشینه‏اى دیرپا و کهن دارد.
دوران امروز، 10/10/79

تبلیغات