روشنفکری چیست؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این گفتوگو، چیستى مقوله روشنفکرى و ویژگىهاى آن و نیز انگیزههاى روشنفکرى و حیطههاى مختلف روشنفکران بررسى شده است و در ضمن آن به مسؤولیتهاى اجتماعى روشنفکران در خلق تئورىهاى جدید که نشأتگرفته از ذات جامعه باشند، اشاره شده است. در بررسى انگیزههاى روشنفکرى سکولار به سه احتمال: شهرت، علم و وطنپرستى اشاره شده است.متن
روشنفکرى یعنى معرفتى عصرى داشتن یا به معرفتى فرازمانى رسیدن. براى روشنفکر واقعى، اتوریتههاى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمىکند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحوّل در اندیشه است. تعریف روشنفکرى هم در حال تحول بوده و هست. امروزه حسن و قبح عقلى پایه حرکت روشنگرانه و روشنفکرانه است. روشنفکران همیشه در دوران سنت حرف تازهاى براى گفتن داشتهاند که ابتدا با مقاومت سنت روبهرو شده ولى رفتهرفته جاى خود را باز کردهاند. وجه غالب روشنفکرى، روشنگرى است.
روشنفکر، فکرى باز و روشن دارد و هر وقت امکان بحث پیش مىآید، آراى خود را عرضه مىکند؛ ولى آنچنان انگیزهاى براى اشاعه معرفتشناسى جدید ندارد، یا اگر دارد، نمىخواهد هزینه گزافى بابت آن بپردازد. این روشنگران هستند که واجد این انگیزه هستند. روشنفکرى و روشنگرى دو وجه دارد: یکى آشنا کردن مردم با حقوقشان و دیگرى راه وصول به این حقوق. در واقع روشنفکر براى اداره جامعه تئورى خلق مىکند که ممکن است این تئورى از ذات جامعه نشأت بگیرد؛ چراکه تئورى باید با ساختار سیاسى، اجتماعى و اقتصادى سازگار باشد؛ در غیر این صورت، جواب دلخواه را نمىدهد.
متأسفانه انسان گاهى به خواب مىرود. اینجاست که مسؤولیت روشنفکران مطرح مىشود که زنگ بیدارى را از نو به صدا درآورند. روشنفکرانى که جهت احقاق حقوق مردم کار نمىکنند، کارگزاران قدرت به حساب مىآیند و در مقام توجیه پایههاى قدرت مسلط هستند؛ اما روشنفکران عصر ما تئورىهاى خالى از خشونت عرضه مىکنند که مبتنى بر عقلانیت عصرى است. پایه عقلانیت نیز حفظ ذات است. امروز جهان تغییر کرده است و روشنفکران خط و جهت این تغیرات را با مردم در میان مىگذارند. روشنفکران به این نتیجه رسیدهاند که تحول باید در ذهن مردم اتفاق بیفتد؛ وگرنه خشونت جاى خود را به خشونت دیگرى مىدهد.
ویژگى عمده روشنفکران، هنر دیدن است. روشنفکر ابتدا باید فارغ از اتوریتهها بشود تا خوب پدیدهها را ببیند. بالیدن در آزادى درونى و بیرونى ویژگى بارز روشنفکران است؛ بنابراین یکى از ویژگىهاى روشنفکرى، خودآگاهى است؛ یعنى مىداند در کجا و چگونه زندگى مىکند و اگر این الگو نواقصى داشته باشد آماده دگرگونى است. زمینه این دگرگونى را آگاهى از ساختار ذهن شرطى و ساختارهاى سنّتى جامعه فراهم مىکند. آزادى درونى و بیرونى، دامنه انتخابهاى طبیعى و معقول آدمى را گسترش مىدهد.
در اینجا نکتهاى پیش مىآید و آن این است که علىرغم اینکه روشنفکرى و روشنگرى سکولار مواهب جهانى ندارد چرا روشنگران همچنان نسبت به ابراز عقاید خود بعضاً بىباک و جسورند؟ آیا دنبال شهرت و اقبال عمومىاند؟ یا اینکه به نوعى ارزش معتقدند؟ در جوامع، ارزشهایى شکل مىگیرند که گاهى به صورت نیاز هم در مىآیند که ارضاى این نیازهاى روانى یا معنوى مىتواند بهانه خطر کردن روشنفکران قرار گیرد. انگیزه مذهبى براى اشاعه مذهب یا دفاع از آن در بعضى سرزمینها هنوز هم قابل توجیه است؛ ولى انگیزه یک روشنفکر و روشنگر سکولار که کششى غیرقابل کنترل براى روشنگرىهاى خود دارد به این سادگىها قابل توجیه نمىباشد. روشنفکران مذهبى، حسب تحولات فکرى روز، ناگزیر قرائت جدیدى از مذهب را عرضه مىکنند؛ ولى در مورد انگیزه روشنفکران سکولار چند احتمال مطرح است: یکى اینکه مىخواهند خود را مطرح کنند؛ دیگر آنکه خودِ شناخت و معرفت، حرارتى را در آدمى به وجود مىآورد که او را در ارائه نظرات جدید بىاختیار مىکند و سوم آنکه تعلق به سرزمینى خاص که بیم عقبماندگىاش هراسناک است باعث تکان خوردن روشنفکران است.
اشاره
1. در این گفتوگو به ضرورت توجه به مردمى و واقعى بودن تئورىهاى روشنفکران اشاره شده است؛ درحالىکه با توجه به ریشهها و بستر معیوب شکلگیرى روشنفکرى در ایران و به اعتراف بسیارى از منسوبین به این طیف، عمدهترین بیمارىاى که مقوله روشنفکرى از آن رنج مىبرد، نامردمى بودن آن مىباشد.
2. یکى از وجوه روشنفکرى، آشنا کردن مردم با حقوق خود دانسته شده است. واضح است که مراد از حقوق، مواردى نیست که قانون به شهروندان داده است. پسندیده بود که ایشان در مورد منابع آنچه که آن را «حقوق مردم» مىخوانند و نیز مشروعیت آن بیشتر توضیح مىداد.
3. بنا به گفته آقاى آزاد، روشنفکرى یعنى «معرفتى عصرى داشتن، یا به معرفتى فرازمانى رسیدن». باید در نظر داشت که مراد از «معرفت عصرى» معرفتى است که با دادهها، فرضیات و نظریات روز و جدید هماهنگ باشد. به بیان دیگر، معرفت عصرى معرفتى متغیر است؛ از این رو جمع میان معرفتى عصرى داشتن با معرفتى فرازمانى داشتن نیازمند توضیح است؛ زیرا معرفت فرازمانى معرفتى است که تحولات و تغییرات متأثر از گذشت زمان در آن تأثیر نمىگذارد؛ بنابراین، این بخش از گفتههاى آقاى آزاد مبهم و تناقضآمیز است؛ به ویژه آنکه ایشان مىگویند: «براى روشنفکر واقعى، اتوریتهاى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمىکند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحول در اندیشه است.» پرسش آن است که اولاً آیا اساساً ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد؟ ثانیاً چگونه ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد، اما در عین حال به مطالبى یقین داشته باشد؟ آیا قائل شدن به عدم اعتبار هر نوع اتوریته، خود به مثابه «اتوریته نسبیت» نیست؟
حیات نو، 4/10/79
متأسفانه انسان گاهى به خواب مىرود. اینجاست که مسؤولیت روشنفکران مطرح مىشود که زنگ بیدارى را از نو به صدا درآورند. روشنفکرانى که جهت احقاق حقوق مردم کار نمىکنند، کارگزاران قدرت به حساب مىآیند و در مقام توجیه پایههاى قدرت مسلط هستند؛ اما روشنفکران عصر ما تئورىهاى خالى از خشونت عرضه مىکنند که مبتنى بر عقلانیت عصرى است. پایه عقلانیت نیز حفظ ذات است. امروز جهان تغییر کرده است و روشنفکران خط و جهت این تغیرات را با مردم در میان مىگذارند. روشنفکران به این نتیجه رسیدهاند که تحول باید در ذهن مردم اتفاق بیفتد؛ وگرنه خشونت جاى خود را به خشونت دیگرى مىدهد.
ویژگى عمده روشنفکران، هنر دیدن است. روشنفکر ابتدا باید فارغ از اتوریتهها بشود تا خوب پدیدهها را ببیند. بالیدن در آزادى درونى و بیرونى ویژگى بارز روشنفکران است؛ بنابراین یکى از ویژگىهاى روشنفکرى، خودآگاهى است؛ یعنى مىداند در کجا و چگونه زندگى مىکند و اگر این الگو نواقصى داشته باشد آماده دگرگونى است. زمینه این دگرگونى را آگاهى از ساختار ذهن شرطى و ساختارهاى سنّتى جامعه فراهم مىکند. آزادى درونى و بیرونى، دامنه انتخابهاى طبیعى و معقول آدمى را گسترش مىدهد.
در اینجا نکتهاى پیش مىآید و آن این است که علىرغم اینکه روشنفکرى و روشنگرى سکولار مواهب جهانى ندارد چرا روشنگران همچنان نسبت به ابراز عقاید خود بعضاً بىباک و جسورند؟ آیا دنبال شهرت و اقبال عمومىاند؟ یا اینکه به نوعى ارزش معتقدند؟ در جوامع، ارزشهایى شکل مىگیرند که گاهى به صورت نیاز هم در مىآیند که ارضاى این نیازهاى روانى یا معنوى مىتواند بهانه خطر کردن روشنفکران قرار گیرد. انگیزه مذهبى براى اشاعه مذهب یا دفاع از آن در بعضى سرزمینها هنوز هم قابل توجیه است؛ ولى انگیزه یک روشنفکر و روشنگر سکولار که کششى غیرقابل کنترل براى روشنگرىهاى خود دارد به این سادگىها قابل توجیه نمىباشد. روشنفکران مذهبى، حسب تحولات فکرى روز، ناگزیر قرائت جدیدى از مذهب را عرضه مىکنند؛ ولى در مورد انگیزه روشنفکران سکولار چند احتمال مطرح است: یکى اینکه مىخواهند خود را مطرح کنند؛ دیگر آنکه خودِ شناخت و معرفت، حرارتى را در آدمى به وجود مىآورد که او را در ارائه نظرات جدید بىاختیار مىکند و سوم آنکه تعلق به سرزمینى خاص که بیم عقبماندگىاش هراسناک است باعث تکان خوردن روشنفکران است.
اشاره
1. در این گفتوگو به ضرورت توجه به مردمى و واقعى بودن تئورىهاى روشنفکران اشاره شده است؛ درحالىکه با توجه به ریشهها و بستر معیوب شکلگیرى روشنفکرى در ایران و به اعتراف بسیارى از منسوبین به این طیف، عمدهترین بیمارىاى که مقوله روشنفکرى از آن رنج مىبرد، نامردمى بودن آن مىباشد.
2. یکى از وجوه روشنفکرى، آشنا کردن مردم با حقوق خود دانسته شده است. واضح است که مراد از حقوق، مواردى نیست که قانون به شهروندان داده است. پسندیده بود که ایشان در مورد منابع آنچه که آن را «حقوق مردم» مىخوانند و نیز مشروعیت آن بیشتر توضیح مىداد.
3. بنا به گفته آقاى آزاد، روشنفکرى یعنى «معرفتى عصرى داشتن، یا به معرفتى فرازمانى رسیدن». باید در نظر داشت که مراد از «معرفت عصرى» معرفتى است که با دادهها، فرضیات و نظریات روز و جدید هماهنگ باشد. به بیان دیگر، معرفت عصرى معرفتى متغیر است؛ از این رو جمع میان معرفتى عصرى داشتن با معرفتى فرازمانى داشتن نیازمند توضیح است؛ زیرا معرفت فرازمانى معرفتى است که تحولات و تغییرات متأثر از گذشت زمان در آن تأثیر نمىگذارد؛ بنابراین، این بخش از گفتههاى آقاى آزاد مبهم و تناقضآمیز است؛ به ویژه آنکه ایشان مىگویند: «براى روشنفکر واقعى، اتوریتهاى ذهنى وجود ندارد؛ یعنى هرگز از موضع یقین صحبت نمىکند. نه اینکه یقینى نداشته باشد؛ بلکه بدین معنى که همیشه آماده هرگونه تحول در اندیشه است.» پرسش آن است که اولاً آیا اساساً ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد؟ ثانیاً چگونه ممکن است کسى اتوریته ذهنى نداشته باشد، اما در عین حال به مطالبى یقین داشته باشد؟ آیا قائل شدن به عدم اعتبار هر نوع اتوریته، خود به مثابه «اتوریته نسبیت» نیست؟
حیات نو، 4/10/79