آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در این مقاله با برشمردن پنج ویژگى براى جریان فکرى - سیاسى چپ، چالش‏هایى را که این جریان با آنها مواجه است برمى‏شمرد و معتقد است که جریان چپ باید خود را بازسازى کند تا بتواند در جهان متغیر کنونى دوام آورد. به اعتقاد نویسنده، این چالش‏ها به گونه‏اى هستند که هویت چپ را با بحران مواجه مى‏سازند؛ ولى خروج از این تنگنا براى چپ ممکن است؛ خروجى که مى‏توان بر آن «نوسازى چپ» نام نهاد.

متن

در یکصد و پنجاه سال گذشته نیرویى پرقدرت در عرصه اندیشه و عمل ایران حضور داشته است که به نام «چپ» شناخته مى‏شود. این جریان على‏رغم تنوع و تکثر درونى، کم و بیش مى‏تواند به عنوان یک جریان واحد مورد مطالعه قرار گیرد. این جریان تاریخى اینک با پرسش‏ها و چالش‏هاى عمیقى مواجه شده است. آینده چپ در گرو نوسازى خویش است. در این بحث، ابتدا ویژگى‏هاى چپ متعارف را برمى‏شماریم؛ سپس به طرح برخى مسائل اساسى موجود در مقابل چپ مى‏پردازیم.
‏ویژگى‏هاى چپ متعارف
1. جهت‏گیرى به سوى سوسیالیسم دولتى:
چپ‏هاى متعارف، بویژه در بخش‏هاى تندروتر طیف، همیشه گرایش خویش را به سوى سوسیالیسم دولتى آشکار ساخته‏اند. در خطمشى‏گذارى‏هاى اقتصادى نیز آنجا که در حاکمیت بوده یا در آن شریک بوده‏اند، گسترش مالکیت دولت و افزایش نقش برنامه‏ریزى دستورى مرکزى، از محورهاى اصلى سیاست‏گذارى چپ محسوب مى‏شده است.
2. نگرش اجتماعى‏ستیز انتقادى:
از زمان شکل‏گیرى نگرش‏هاى اجتماعى در توضیح نظام اجتماعى و روابط موجود در جوامع بشرى، دو نگرش در رقابت با یکدیگر بوده‏اند: نگرش «وفاق» و نگرش «ستیز». از دیدگاه نگرش وفاق، هنجارها و ارزش‏هاى مشترک، عناصر اساسى زندگى اجتماعى هستند و جامعه، دستگاهى است متشکل از اجزاى هماهنگ با ارزش‏هاى همرنگ که دائماً محدوده خود را حفظ و نگهدارى کرده و در وفاق و تعادل و توازن مداوم زیست مى‏کند. در مقابل، براساس نگرش‏ستیز، جامعه مجموعه‏اى از تضادها و ستیزهاى دائمى میان گروه‏ها، قشرها و طبقاتى است که منافع، هدف‏ها و آرمان‏هاى متضاد دارند. نظم اجتماعى، حاصل تحمیل منافع و آرمان‏هاى حاکمان بر محرومان و مغلوبان است. چپ متعارف على‏الاغلب نگرش ستیز را برمى‏گزیند، آن هم از نوع انتقادى‏اش - که معتقد است عالمان و صاحب‏نظران اجتماعى، تعهدى اخلاقى براى مداخله و مشارکت در نقادى جامعه، به‏خصوص حاکمان و برگزیدگان دارند.
3. دیدگاه اصالت جامعه:
جریان چپ، هم در بُعد اجتماعى و هم در بعد حقوقى، اصالت را به جامعه، در مقابل فرد مى‏دهد و معتقد است که در مقام تأثیرگذارى اجتماعى، جامعه مقدم بر فرد است و فرد تابع جامعه مى‏شود و در مقام اولویت بخشیدن به حقوق فرد یا اجتماع، مصالح و حقوق اجتماعى مقدم بر مصالح و حقوق فردى است.
4. امپریالیسم و وابستگى:
نظام جهانى، از نگاه چپ متعارف، نظامى بوده است که در آن «بازى با مجموع صفر» جریان داشته است؛ یعنى نظامى که در آن سود هر طرف به معناى ضرر طرف دیگر است. روشن است که در چنین نظامى طرف صاحب قدرت (امپریالیسم) سود ببرد و قطب ضعیف ضرر کند. توسعه‏نیافتگى کشورهاى جهان سوم حاصل روابط استثمارى‏اى است که میان آنها و کشورهاى سرمایه‏دارى صنعتى برقرار مى‏شده است.
5 . صنعت‏گرایى:
چپ‏گرایان جامعه ایران همسو با این باور عمومى بودند که مى‏گفت کشورهاى ثروتمند معمولاً صنعتى هستند و براى اینکه کشور ما از موضع ضعیف گذشته برخیزد و اوج گیرد، چاره‏اى جز صنعتى شدن ندارد.
پرسشهاى موجود در برابر چپ‏
طى سال‏هاى اخیر، چپ با چند مشکل و مسأله اساسى روبرو شده است؛ به طورى که بدون تعیین تکلیف این پرسش‏ها نمى‏تواند به حضورى کارآمد و مؤثر در آینده امیدوار باشد. در زیر برخى از مهم‏ترین این مسائل توضیح داده مى‏شود:
1. هویت چپ:
معمولاً چپ‏ها با دو ویژگى از راست‏ها متمایز مى‏شده‏اند. از یک سو از میزانى از تغییر در ساخت اقتصادى و اجتماعى و سلسله مراتب امتیازات مستقر، به هدف دستیابى به برابرى بیشتر حمایت مى‏کرده‏اند و از سوى دیگر معتقد بوده‏اند که دولت باید نقش کلیدى در ایجاد برابرى بازى کند. هر دو وجه هویت‏بخشى چپ، امروز مورد حمله مخالفان قرار گرفته است. از یک سو، نابرابرى، واقعیتى اجتناب‏ناپذیر دانسته شده است و هرگونه تلاش براى کاهش نابرابرى در یک وجه، به افزایش نابرابرى در وجوه دیگر مى‏انجامد. از سوى دیگر، استدلال شده است که روند طبیعى جامعه، خود موجد عدالت است و سیاست و حکومت وسیله مناسبى براى تأمین عدالت در جامعه نیست. این نگرش که اینک غلبه یافته، با نوع نگرش چپ سازگار نیست.
2. ساز و کار بازار:
بسیارى از اقتصاددانان چپ با تکیه بر موارد درماندگى بازار، خواهان افزایش حضور دولت و جایگزینى برنامه‏ریزى دستورى مرکزى به جاى ساز و کار بازار مى‏شدند و از این طریق به افزایش نقش «تصدى» دولت حکم مى‏کردند. اما مطالعات بعدى نشان داد که گسترش فعالیت‏هاى اِعمال تصدى دولت، مقرون به دو نوع خطاست که در ادبیات اقتصادى به «خطاى مداخله» (یعنى اشتغال دولت به کارهایى که بخش خصوصى بهتر مى‏تواند آنها را انجام دهد) و «خطاى غفلت» (یعنى غافل شدن دولت از کارهاى ضرورى که یا از مردم بر نمى‏آید، یا بخش خصوصى انگیزه انجام دادن آنها را ندارد) موسوم‏اند.
3. جامعه مدنى:
پذیرش جامعه مدنى، یعنى پذیرش تنوع، تفاوت، اختلاف و رقابت، یعنى پذیرش اقتدار خصوصى؛ اما چپها خواهان ایجاد جامعه‏اى آرمانى بودند که در آن تفاوت‏هاى طبقاتى و در نتیجه، ستیز و رقابت و حتى از نظر برخى تندروترهاى چپ، تخصص نیز از میان برود. این امور با جامعه مدنى ناسازگارند.
4. فردگرایى:
چپ به طور سنتى با دعوت به جمع‏گرایى و پرهیز از خودپرستى و فردمحورى توأم بوده است؛ اما واقعیت دنیاى جدید، بویژه فرا رسیدن دوران مدرنیته متأخر، حکایت از احیاى پرقدرت فردگرایى مى‏نماید. فردگرایى محصول به اوج رسیدن فرایند مدرنیته است. فردگرایى جدید، در ارتباط با کنار رفتن سنتها و رسوم از زندگى غربیان و انتقال این وضعیت به دیگران در نتیجه جهانى شدن، اتفاق افتاده است.
5 . جهانى شدن:
جهانى شدن، فرایندى است که از طریق آن، ساختار روابط میان کنشگران متفاوتى که در زمینه‏اى جهانى، نه بین‏المللى، عمل مى‏کنند، جانشین ساختار دولت‏محورِ نظام بین‏المللى مى‏شود. همگنى و همگونى، منجر به هژمونى و سلطه غرب در نظام جهانگیر جدید مى‏شود و در اقتصاد، الگوى سرمایه‏دارى صنعت‏محور و در سیاست، ایدئولوژى لیبرال دموکراسى حاکم مى‏شود. در فرهنگ و بهداشت و جریانهاى اجتماعى نیز جهانى شدن جریان مى‏یابد و همگنى مى‏آفریند. جهانى شدن، اندیشه متعارف چپ را در مورد نگاه بین‏المللى، تصورى که از سرمایه‏دارى داشت، جایگاه و نقشى که براى دولت قائل بود، همگى را به چالش فرا مى‏خواند.
6. زیست بوم‏گرایى:
چپ‏ها پیوسته استدلال کرده‏اند که جهان را باید بر وفق طرح‏هاى انسان ساخت و به همین دلیل بر صنعت‏گرایى تأکید مى‏کرده‏اند؛ اما زیست بوم‏گرایى مى‏خواهد نوع بشر را در جاى شایسته‏اش در سامان طبیعى جاى دهد و حس تواضع در برابر نظم طبیعى (نه نظم ساخته دست انسان) را در انسان‏ها برانگیزد. این دو دیدگاه در برابر هم قرار دارند.
به عنوان کسى که هنوز به یک راه حل چپ براى مشکلات جوامع بشرى اعتقاد دارد، اگرچه به اهمیت پرسشهاى موجود بر سر راه چپ واقفم، اما خروج از این تنگنا را ممکن مى‏دانم؛ خروجى که مى‏توان بر آن «نوسازى چپ» نام نهاد.
اشاره‏
1. آقاى علوى‏تبار بر نکات درستى در معرفى جریان چپ انگشت نهاده‏اند و چالشهایى را که این جریان با آن مواجه هست به درستى برشمرده‏اند. این سؤالها و چالشها به گونه‏اى است که نه تنها مشکلاتى را براى جریان چپ مى‏آفریند و برخى ویژگى‏هاى آن را تمدید مى‏کند، بلکه به نظر مى‏رسد که تمامیت هویت چپ در خطر قرار مى‏گیرد و دیگر چیزى به نام «چپ» باقى نمى‏گذارد. ایشان در انتهاى مقاله با خوش‏بینى مفرطى اظهار داشته‏اند که: «خروج از این تنگنا را ممکن مى‏دانم»؛ اما هیچ راه‏حلى و براى آن نشان نداده‏اند. آنچه ایشان به «نوسازى چپ» نام نهاده‏اند معلوم نیست چیزى از هویت چپ را با خود داشته باشد.
2. اگر طرفداران مذهبى جریان چپ، اندکى از تندروى‏هاى خود در دهه اول انقلاب کاسته بودند و با جریان اصول‏گرا همراهى بیشترى نشان مى‏دادند، شاید بسیارى از مشکلاتى که اینک با آن مواجه هستیم، پدید نمى‏آمد و تعارض نیروها از توان کشور نمى‏کاست. همچنین اینک نیز اگر بر موضع غلط گذشته پافشارى نکنند، و در دام لیبرالیسم سیاسى، اقتصادى و فرهنگى درنغلطند و به توصیه‏اى که حضرت امام خمینى‏قدس سره در قالب پیام به گورباچف، آخرین امپراطور اردوگاه چپ، به تمام چپ‏گرایان جهان کردند، گوش فرا دهند، امید آن مى‏رود که با همکارى، همفکرى، همدلى و همراهى هر چه بیشتر جریانات درون انقلاب، مشکلات آن سریع‏تر و بهتر حل شود. این سخن بدان معنا نیست که جریانات اصول‏گرا نیازمند تجدیدنظر در مواضع خود و اصلاح و بهسازى آنها نیستند؛ بلکه تأکید بر این نکته است که دور افتادن از فرهنگ خودى و دینى، چه در قالب جریان چپ و چه در قالب جریان راست، مى‏تواند زیان‏هایى بیش از این بر پایه و اساس انقلاب و کشور وارد آورد و بر دلسوزان متعهد به اسلام و انقلاب در هر یک از جناحهاست که در این باره بازاندیشى عمیق‏ترى داشته باشند.
3. جا داشت نویسنده محترم به تأثیر انقلاب اسلامى بر کمرنگ یا بى‏رنگ کردن حناى چپ نزد مستضعفان و انقلابیون جهان نیز اشاره مى‏کرد. انقلاب اسلامى به عنوان یک نظریه رهایى‏بخش و ظلم‏ستیز توانست بدیل مناسبى براى ایدئولوژى‏هاى چپ فراهم آورد و هراس به وجود آمدن خلأ نظرى ناشى از فقدان ایدئولوژى چپ را از میان بردارد و البته این حداقل کارى است که مى‏توان گفت انقلاب اسلامى در برابر جریانات چپ، بویژه چپ غیرمذهبى کرد.
4. از مجموع سخنان آقاى علوى‏تبار چنین برمى‏آید که ایشان سخت تحت تأثیر فضاى تک‏قطبىِ حاکم بر جهان پس از جنگ سرد است و به گونه‏اى نظریه «پایان تاریخ» فوکویاما را پذیرفته‏اند. لازم به یادآورى است که نظیر همین فضاى تبلیغاتى در دوران حاکمیت جریان چپ رواج داشت و چپ‏هاى وطنى چنین مى‏پنداشتند که مکتب علمىِ مارکسیسم، آینده تاریخ و جوامع انسانى را به سیطره خویش در خواهد آورد. تحلیل‏هاى یادشده که عموماً برخاسته از یکسونگرى و نگرش مادى به حقیقت انسان و هستى است، نمى‏تواند جهانى دیگر و آینده‏اى متفاوت را براى بشریت ترسیم کند.
آفتاب، ش 1

تبلیغات