جامعه شناسی جنبش دانشجویی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این مقاله پنج تحلیل از جنبش دانشجویى مطرح شده است و در پارهاى موارد سعى شده تا جنبش دانشجویى ایران نیز در آن قالبها جاى داده شود. توسعه کمى دانشجویان، نقشآفرینى در مبارزه طبقه کارگر بر ضد سرمایهداران، ایفاى یک نقش سمبولیک، مشارکت در قدرت و دخالت در فرهنگسازى پنج تحلیلى هستند که در مقاله آمدهاند.متن
از ظهور جنبش دانشجویى در دانشگاههاى آمریکا و بعد از آن در فرانسه که سراسر اروپا را تحت تأثیر خود قرار داد، بیش از پنج دهه مىگذرد. جامعهشناسان کوششهایى را در جهت فهم این وقایع صورت دادهاند. ما بدون اینکه سعى در تطبیق نظریات ایشان داشته باشیم، به پنج نظریهاى که در این باب ارائه شده است مىپردازیم:
1. بنا بر نظریه اول، جنبش دانشجویى پاسخى بوده است به نارسایى نهاد دانشگاه در قبال شرایط جدید. پیش از قرن بیستم تعداد دانشجو و دانشگاه کم بود. مهمترین کار دانشگاه در آن زمان تولید نیروى فرهیخته بود و نه نیروى کار. این اندک دانشجویان نیز از لایههاى بالاى جامعه بودند که معمولاً از تشابه فرهنگى برخوردار بودند. محیط دانشگاه نیز محیطى آرام بود. در قرن بیستم دانشگاه تبدیل به محیط «تولید انبوه» متخصص شد و از لایههاى مختلف جامعه در دانشگاه حضور پیدا کردند. دانشگاه در این شرایط، پاسخگوى نیاز این تعداد دانشجو نیست. ظهور جنبش دانشجویى پاسخى به این ضعف کارکردى و نهادى دانشگاههاست.
در ایران نیز به موازات افزایش تعداد دانشگاهها و دانشجویان در دهه پنجاه، امواج این جنبش فزاینده مىشود. ساختار ادارى و آموزشى دانشگاهها توان پاسخگویى به نیازهاى انبوه دانشجویان را نداشت و لذا در پنج دهه گذشته جنبش دانشجویى فعال بوده است.
2. بنا بر دیدگاه دوم، در جامعه جدید تضاد اصلى میان بورژوازى و کارگران صنعتى است و از آنجا که طبقه کارگر به دلیل جبر ایدئولوژیک و جبر ساختارى ناشى از سلطه بوروکراتیک جامعه سرمایهدارى، توان ایفاى نقش رهایىبخش خود را ندارد، جنبش دانشجویى به عنوان قشرى که دچار فریب ایدئولوژیک نیست و به عنوان قشر حاشیهاى کمتر تحت سلطه بوروکراتیک قرار دارد، نقش انتقالى خود را در حرکت رهایىبخش ایفا مىکند. حال اگر بهجاى جامعه صنعتى، حکومت استبدادى و به جاى طبقه کارگر، توده ناراضى را بگذاریم مىتوان گفت در طول دهههاى چهل و پنجاه جنبش دانشجویى نقش پیشتاز داشته است.
3. نظریه سوم، از آنِ یورگن هابرماس است که نگاهش به جنبش دانشجویى به عنوان یک «عامل انقلابى» نیست. از نظر او حرکت جمعى و فراگیر جنبش دانشجویى یک «عرصه سمبلیک» را در جامعه به وجود مىآورد که «عرصه عمومى» که تحت تأثر هژمونى تبلیغى، سیاسى و اقتصادى قرار دارد، تا حدى فراخ مىشود. برابر این دیدگاه پس از جنگ و در دهه هفتاد، جنبش دانشجویى این نقش سمبلیک را ایفا کرد و توانست در مقابل هژمونى تنگنظرانه مقاومت کند.
4. مطابق دیدگاه چهارم جنبش دانشجویى نقش انقلابى و رهایىبخش ندارد، بلکه سعى مىکند در برابر عوامل رسمى اندیشه و افکارساز که تلاش دارند حرف اصلى را بزنند، در شکلگیرى افکار عمومى ایفاى نقش کند و با نفوذ در افکار عمومى و از طریق آراى مردم، حکومت و برنامه سیاسى آن را تحت تأثیر قرار دهد. برابر این دیدگاه، جنبش دانشجویى در ایران، بیشتر پس از دوم خرداد است که به موازات محیطهاى رسمى آموزشى و رسانهاى، افکار عمومى را به طور جدى تحت تأثیر قرار داده است.
5 . مطابق دیدگاه پنجم جنبش دانشجویى مولد فرهنگ جدید سیاسى است. آدمیان و شهروندان بیش از عقل، از فرهنگ جامعه فرمان مىگیرند و بخش اعظم سیاست در جامعه از طریق الگوهاى فرهنگ سیاسى تحت سیطره سیاسى - تبلیغى دستگاههاى رسمى شکل مىگیرد. در این میان جنبش دانشجویى با حرکت جمعى و تکرار شعارهاى خود به تدریج فرهنگ سیاسى خاصى را در برابر فرهنگ سیاسى رسمى موجود در جامعه ایجاد مىکند. برابر این دیدگاه، پیش از انقلاب این جنبش دانشجویى بود که در برابر فرهنگ سیاسى شاهنشاهى ادبیات و مفاهیم اسلام انقلابى را در دانشگاهها گسترش داد و هماینک نیز مفاهیم موجود در ادبیات اصلاحى دوم خرداد هر روز توسط جنبش دانشجویى مورد تأکید قرار مىگیرد و مىرود که این گفتمان اصلاحى به تدریج فرهنگ سیاسى جدیدى را در برابر فرهنگ سیاسى مورد علاقه تنگنظران ایجاد کند.
اشاره
نظریات مختلفى که در این مقاله بیان شده است، در واقع بیانگر کارکردهاى مختلف جنبش دانشجویى است. امروزه به دلیل رشد و گسترش فوقالعاده جمعیت دانشجویى، دانشگاه در کانون توجه قرار دارد. نسل جوان دانشآموخته در حد قابل توجهى در دانشگاه حضور دارد و طبیعى است که هر کشورى نسبت به دانشجویان و رفتارهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى ایشان حساس باشد.
با وجود این باید توجه داشت که حرکتهاى دانشجویى همانقدر که مىتوانند مثبت و مفید ارزیابى شوند، گاه ممکن است نقش ارتجاعى و منفى به خود بگیرند. صرف عنوان جنبش دانشجویى بیانگر جهت فعالیت آن نیست. باید توجه داشت که همان طور که ممکن است در یک بسیج سیاسى مثبت نقش جنبش دانشجویى برجسته و قابل اعتنا باشد، ضعف ساختارهاى دانشگاه و هماهنگ نبودن محیط دانشگاه با اهداف یک انقلاب نیز ممکن است شکافهایى را فراهم آورد که مورد سوء استفاده پارهاى جریانهاى سیاسى قرار گیرد.
تولید ادبیات جدید به دلیل رهایىبخش و انقلابى بودن آن مثبت ارزیابى مىشود. اما باید توجه داشت که در مسیر تثبیت و به بار نشستن انقلاب، ادبیاتى که با اهداف انقلاب ناسازگار باشد همانقدر مىتواند ارتجاعى تلقى شود. به عنوان مثال انقلاب اسلامى چه در مرحله تحقق و چه در استمرار و تحقق غایت خود نیازمند ادبیات مخصوص به خود است. حال اگر ادبیات غیرسازگار باز تولید شود و خود را به فرهنگ دانشجویى و بعد از آن به فرهنگ سیاسى جامعه تحمیل کند، مىتوان گفت جنبش دانشجویى در این عرصه نقش ارتجاعى پیدا کرده است. برعکس اگر با درک شرایط مختلف بتواند با تولید ادبیات جدید در تحقق سریعتر آرمانهاى انقلاب اسلامى عمل کند مىتوان حرکت آن را مثبت ارزیابى کرد.
دوران امروز، 30/9/79
1. بنا بر نظریه اول، جنبش دانشجویى پاسخى بوده است به نارسایى نهاد دانشگاه در قبال شرایط جدید. پیش از قرن بیستم تعداد دانشجو و دانشگاه کم بود. مهمترین کار دانشگاه در آن زمان تولید نیروى فرهیخته بود و نه نیروى کار. این اندک دانشجویان نیز از لایههاى بالاى جامعه بودند که معمولاً از تشابه فرهنگى برخوردار بودند. محیط دانشگاه نیز محیطى آرام بود. در قرن بیستم دانشگاه تبدیل به محیط «تولید انبوه» متخصص شد و از لایههاى مختلف جامعه در دانشگاه حضور پیدا کردند. دانشگاه در این شرایط، پاسخگوى نیاز این تعداد دانشجو نیست. ظهور جنبش دانشجویى پاسخى به این ضعف کارکردى و نهادى دانشگاههاست.
در ایران نیز به موازات افزایش تعداد دانشگاهها و دانشجویان در دهه پنجاه، امواج این جنبش فزاینده مىشود. ساختار ادارى و آموزشى دانشگاهها توان پاسخگویى به نیازهاى انبوه دانشجویان را نداشت و لذا در پنج دهه گذشته جنبش دانشجویى فعال بوده است.
2. بنا بر دیدگاه دوم، در جامعه جدید تضاد اصلى میان بورژوازى و کارگران صنعتى است و از آنجا که طبقه کارگر به دلیل جبر ایدئولوژیک و جبر ساختارى ناشى از سلطه بوروکراتیک جامعه سرمایهدارى، توان ایفاى نقش رهایىبخش خود را ندارد، جنبش دانشجویى به عنوان قشرى که دچار فریب ایدئولوژیک نیست و به عنوان قشر حاشیهاى کمتر تحت سلطه بوروکراتیک قرار دارد، نقش انتقالى خود را در حرکت رهایىبخش ایفا مىکند. حال اگر بهجاى جامعه صنعتى، حکومت استبدادى و به جاى طبقه کارگر، توده ناراضى را بگذاریم مىتوان گفت در طول دهههاى چهل و پنجاه جنبش دانشجویى نقش پیشتاز داشته است.
3. نظریه سوم، از آنِ یورگن هابرماس است که نگاهش به جنبش دانشجویى به عنوان یک «عامل انقلابى» نیست. از نظر او حرکت جمعى و فراگیر جنبش دانشجویى یک «عرصه سمبلیک» را در جامعه به وجود مىآورد که «عرصه عمومى» که تحت تأثر هژمونى تبلیغى، سیاسى و اقتصادى قرار دارد، تا حدى فراخ مىشود. برابر این دیدگاه پس از جنگ و در دهه هفتاد، جنبش دانشجویى این نقش سمبلیک را ایفا کرد و توانست در مقابل هژمونى تنگنظرانه مقاومت کند.
4. مطابق دیدگاه چهارم جنبش دانشجویى نقش انقلابى و رهایىبخش ندارد، بلکه سعى مىکند در برابر عوامل رسمى اندیشه و افکارساز که تلاش دارند حرف اصلى را بزنند، در شکلگیرى افکار عمومى ایفاى نقش کند و با نفوذ در افکار عمومى و از طریق آراى مردم، حکومت و برنامه سیاسى آن را تحت تأثیر قرار دهد. برابر این دیدگاه، جنبش دانشجویى در ایران، بیشتر پس از دوم خرداد است که به موازات محیطهاى رسمى آموزشى و رسانهاى، افکار عمومى را به طور جدى تحت تأثیر قرار داده است.
5 . مطابق دیدگاه پنجم جنبش دانشجویى مولد فرهنگ جدید سیاسى است. آدمیان و شهروندان بیش از عقل، از فرهنگ جامعه فرمان مىگیرند و بخش اعظم سیاست در جامعه از طریق الگوهاى فرهنگ سیاسى تحت سیطره سیاسى - تبلیغى دستگاههاى رسمى شکل مىگیرد. در این میان جنبش دانشجویى با حرکت جمعى و تکرار شعارهاى خود به تدریج فرهنگ سیاسى خاصى را در برابر فرهنگ سیاسى رسمى موجود در جامعه ایجاد مىکند. برابر این دیدگاه، پیش از انقلاب این جنبش دانشجویى بود که در برابر فرهنگ سیاسى شاهنشاهى ادبیات و مفاهیم اسلام انقلابى را در دانشگاهها گسترش داد و هماینک نیز مفاهیم موجود در ادبیات اصلاحى دوم خرداد هر روز توسط جنبش دانشجویى مورد تأکید قرار مىگیرد و مىرود که این گفتمان اصلاحى به تدریج فرهنگ سیاسى جدیدى را در برابر فرهنگ سیاسى مورد علاقه تنگنظران ایجاد کند.
اشاره
نظریات مختلفى که در این مقاله بیان شده است، در واقع بیانگر کارکردهاى مختلف جنبش دانشجویى است. امروزه به دلیل رشد و گسترش فوقالعاده جمعیت دانشجویى، دانشگاه در کانون توجه قرار دارد. نسل جوان دانشآموخته در حد قابل توجهى در دانشگاه حضور دارد و طبیعى است که هر کشورى نسبت به دانشجویان و رفتارهاى فرهنگى، اجتماعى و سیاسى ایشان حساس باشد.
با وجود این باید توجه داشت که حرکتهاى دانشجویى همانقدر که مىتوانند مثبت و مفید ارزیابى شوند، گاه ممکن است نقش ارتجاعى و منفى به خود بگیرند. صرف عنوان جنبش دانشجویى بیانگر جهت فعالیت آن نیست. باید توجه داشت که همان طور که ممکن است در یک بسیج سیاسى مثبت نقش جنبش دانشجویى برجسته و قابل اعتنا باشد، ضعف ساختارهاى دانشگاه و هماهنگ نبودن محیط دانشگاه با اهداف یک انقلاب نیز ممکن است شکافهایى را فراهم آورد که مورد سوء استفاده پارهاى جریانهاى سیاسى قرار گیرد.
تولید ادبیات جدید به دلیل رهایىبخش و انقلابى بودن آن مثبت ارزیابى مىشود. اما باید توجه داشت که در مسیر تثبیت و به بار نشستن انقلاب، ادبیاتى که با اهداف انقلاب ناسازگار باشد همانقدر مىتواند ارتجاعى تلقى شود. به عنوان مثال انقلاب اسلامى چه در مرحله تحقق و چه در استمرار و تحقق غایت خود نیازمند ادبیات مخصوص به خود است. حال اگر ادبیات غیرسازگار باز تولید شود و خود را به فرهنگ دانشجویى و بعد از آن به فرهنگ سیاسى جامعه تحمیل کند، مىتوان گفت جنبش دانشجویى در این عرصه نقش ارتجاعى پیدا کرده است. برعکس اگر با درک شرایط مختلف بتواند با تولید ادبیات جدید در تحقق سریعتر آرمانهاى انقلاب اسلامى عمل کند مىتوان حرکت آن را مثبت ارزیابى کرد.
دوران امروز، 30/9/79