گرایشهای روشنفکری دینی و نمایندگان آنها
آرشیو
چکیده
در این گفتگو به تاریخچه و تبیین مفهوم روشنفکرى دینى و دستهبندى گفتمانهاى روشنفکرى دینى پرداخته شده است. در این تقسیمبندى روشنفکران دینى در پنج گفتمان دینى گنجانده شدهاند که عبارتند از: گفتمان لیبرالى اندیشه دینى به نمایندگى مهندس بازرگان؛ گفتمان اصلاحطلب (رفرمیست) به نمایندگى مرحوم مطهرى؛ گفتمان نوسنتگرا به نمایندگى سید حسین نصر؛ گفتمان نولیبرال به نمایندگى سروش و گفتمان رادیکال - انتقادى به نمایندگى شریعتى. نویسنده این گفتمان را بهترین گفتمان معرفى مىکند سپس این دستهبندى را قابل تطبیق بر روشنفکرى دینى جهان اسلام دانسته است. وى معتقد است که آینده روشنفکرى دینى در ایران بستگى شدید به عملکرد نظام دینى ایران دارد که اگر موفق نباشد روشنفکرى غیردینى بر روشنفکرى دینى مسلط خواهد شد.متن
روشنفکرى دینى گرایشى از جنبش عمومى روشنفکرى در کشور ماست که سابقه آن به آغاز مشروطه مىرسد. روشنفکرى دینى عارضه یا زایده یا انحرافى در جریان روشنفکرى نیست، بلکه مفهوم روشنفکرى در ایران در بدو تولد، در قالب روشنفکرى دینى زاده شد.
روشنفکران دینى عموماً کسانىاند که رهیافت همسان و هماهنگى به دین و مدرنیته دارند. رویکرد و رهیافت روشنفکران دینى هم به سنت و هم به مدرنیته رهیافتى انتقادى و گزینشى است در حالىکه برخى گرایشات روشنفکرى غیردینى مواجههاى صورى با مدرنیته دارند. تجربه مدرنیزاسیون ایرانى نشان داد که ناگزیریم براى بومى کردن مدرنیته از بستر دین عبور کنیم. لذا استقرار دموکراسى بدون توجه به دین منجر به استبداد مىشود، چنانکه در دوره رضا شاه اتفاق افتاد.
البته هرچند روشنفکر دینى یک مخرج مشترک واحد دارد، امّا در این فضاى واحد شاهد گرایشها و الگوهاى متفاوتى هستیم که من نام آنها را پارادایمهاى روشنفکرى دینى مىگذارم. من در تقسیمبندى خودم در مورد روشنفکران دینى هم به منطق تئوریک نظر دارم و هم به منطق روششناختى و هم به استراتژى روشنفکران دینى هم دیدگاههاى بنیادى ایشان در خصوص دو مقوله مهم دین و مدرنیته مدنظر بوده است، هم روشى که در همزیستى دین و مدرنیته پیش گرفتهاند و هم استراتژى عملى آنها. لذا چون در تفکر مهندس بازرگان پارادایم آزادى برجستگى فراوانى دارد، این گفتمان را گفتمان لیبرالى اندیشه دینى نامیدهام. در این گفتمان با رهیافت علوم طبیعى به دین نگریسته مىشود.
گفتمان دیگر گفتمان اصلاحطلب یا رفرمیست است که منطق موردنظر در این گفتمان، منطق مدرسى و فلسفى است. محورهاى مورد اتکاى این گفتمان آزادى با تفسیرى ویژه و عدالت در شکلى خاص است. نماینده این گفتمان را مرحوم مطهرى مىدانم. ایشان سعى مىکنند اصلاحاتى در دین و عمدتاً در فقه صورت دهند تا امکان نوعى همزیستى با مفاهیم مدرن حاصل شود. به هر حال اگر ما روشنفکرى را با «فکر» تعریف کنیم، نه با منطق گروه اجتماعى و یا منطق صنفى، در آن صورت مىتوان ایشان را روشنفکر دانست، هرچند روحانى است.
گفتمان سوم روشنفکرى دینى گفتمان نوسنتگراست که سید حسین نصر نماینده بارز آن است. وى تأکید بر مواریث دینى دارد و روش او فلسفى و مدرسى یونانى است و برخلاف رفرمیستها به نقادى مواریث دینى باور ندارد. لذا بیشترین فاصله را با مدرنیته دارد. اما به هر حال براى ارتباط دو دنیاى کهن و مدرن مىکوشد، اما نه اینکه در هم منحل شوند، بلکه براى اینکه به یک همسخنى مسالمتآمیز برسند. در این گفتمان دغدغه آزادى و عدالت نیست و شاید نوعى دافعه هم نسبت به آزادى دارد.
گفتمان چهارم روشنفکرى دینى گفتمان نولیبرال است. رهیافت این گفتمان نه براساس علوم طبیعى بلکه براساس فلسفه علم است که نماینده این گفتمان را آقاى سروش مىدانم. در این گفتمان بر عرفان و آزادى تکیه مىشود اما از عدالت و برابرى در آن خبرى نیست، ضمن آنکه عرفان متعلق به یک حوزه و آزادى متعلق به حوزه دیگرى دانسته شده است. این گفتمان مواجههاى کمتر انتقادى نسبت به غرب دارد؛ انتقادات این گفتمان به غرب انتقاداتى موردى و اخلاقى است نه ساختارى و بنیادى.
گفتمان پنجم روشنفکر دینى، گفتمان رادیکال - انتقادى است. در این گفتمان شاهد رهیافت تاریخى - هرمنوتیکى به دین و مدرنیته هستیم؛ یعنى مىکوشد از بیرون، سنت و دین را به کمک عقل نقاد مورد ارزیابى قرار دهد و هم از درون با درک و دریافتى هرمنوتیکى، تفسیر و تأویلهاى دست اول خود را از دین عرضه کند. این گفتمان بر سه محور عرفان و اخلاق، آزادى و دموکراسى، عدالت و برابرى تکیه همسانى دارد، ضمن آنکه برخلاف گفتمان چهارم میان این سه محور ربط و نسبتى ارگانیک و ساختارى قائل است. نماینده این گفتمان دکتر شریعتى است و باور به ربط بین این سه محور مایه برترى این گفتمان بر سایر گفتمانهاى روشنفکرى دینى است. مضافاً اینکه در این گفتمان هم به نقد رادیکال مدرنیته مىپردازد، هم دین را مورد نقادى رادیکال و ساختارى قرار مىدهد. حال آنکه گفتمانهاى قبلى یا دین را مورد نقادى بنیادى قرار مىدهند و مدرنیته را مصونیت مىبخشند (مثل گفتمان نولیبرال) و یا مدرنیته را مورد نقد رادیکال قرار مىدهند و دین را به چالش نمىگیرند (مثل گفتمان نوسنتگرا). چون این گفتمان روشنفکر دینى مىخواهد از همساز کردن مدرنیته و دین فراتر برود، آن را گفتمان فرامدرن مىنامم و مرادم از فرامدرن پست مدرن نیست؛ زیرا مدرن و پست مدرن در تقسیمبندى سنتگرایان در زمره مدرنها مىگنجد. این گفتمان فرامدرن مىخواهد براساس سه محور از دین و مدرنیته عبور کند. این سه محور اتفاقاً محورهایى هستند که در دنیاى مدرن مطرح شدهاند که عبارتند از: الف) محور وجودى و هستىشناسى که در عرفان متجلى است؛ ب) محور سیاسى که آزادى و دموکراسى و فردیت دقیق فلسفى را دنبال مىکند و ج) محور اجتماعى که در برابرى و نوعى سوسیالیسم تبلور پیدا مىکند. روششناسى این گفتمان هم یک روششناسى و معرفتشناسى انتقادى و هرمنوتیکى است که با توسل به عقل نقاد به نقد بیرونى نظر دارد و با رفتن در دین و توسل به عقل هرمنوتیکى مىکوشد متون مقدس را بازخوانى و در ساختار جدید خود احیا کند.
این تقسیمبندى نوعى تیپشناسى ایدهآل از نوع ماکسوبرى است و ارزش روششناختى دارد و براى طبقهبندى گفتمانها بهکار مىآید و لزومى ندارد که تکتک افراد و مصادیق را در آن بگنجانیم. قطعاً کسانى هم یافت مىشوند که در فضاى خالى میان گفتمانها قرار مىگیرند مانند آقاى شبسترى و کدیور. این تقسیمبندى من دستهبندى گرایشهاى اندیشه دینى نیست بلکه تقسیمبندى روشنفکرى دینى بوده است؛ زیرا آنچه براى من مهم بوده است دخالت دادن کسانى است که نسبت به دین، سنت و مدرنیته نگاه کمابیش انتقادى و اصلاحطلبانه داشتهاند. خردگرایى و عقلانیت در تمام افرادى که در این گفتمانهاى پنجگانه هستند کاملاً مشهود است. البته گفتمان دیگرى وجود دارد که تحت تأثیر فلسفه هایدگر است ولى گفتمان پست مدرن وطنى را شکل مىدهد. این گفتمان را ذکر نکردم چون به طور متعارف این گفتمان هیچ وقت جزو جریان روشنفکرى به شمار نمىآید؛ زیرا اساساً این گفتمان با مفهوم روشنفکرى و به طور کلى با مفاهیم مدرن و خود مدرنیته مشکل دارد. جهان عرب نیز کمابیش گفتمانهایى همانند گفتمانهاى پنجگانه ما دارد و با کمى تسامح مىتوان گفت که این تقسیمبندى روشنفکرى دینى در سطح جهان هم قابل طرح است. مثلاً در جهان عرب حسن حنفى به شریعتى نزدیکتر است و نصر حامد ابو زید به سروش. اندیشه نوگراى اقبال لاهورى آنقدر عمیق و اساسى است که باید آن را آفریننده گفتمانهاى مختلف دانست تا گفتمانى خاص. درباره آینده روشنفکرى دینى باید گفت شرایط جهانى به نفع تعمیق آزادى و دموکراسى، توجه به عدالت و برابرى و پناه بردن به اخلاق و معنویت خواهد بود، اما آینده تفکر دینى در کشور ما به شدت بستگى دارد به عملکرد نظام جمهورى اسلامى و تجربه سیاسى حکومت دینى که اگر ناموفق باشد باید منتظر ظهور پرشتاب و پردامنه تفکرات سکولار و لائیک بود و روشنفکرى دینى زیر فشار روشنفکرى غیردینى خواهد بود و اگر موفق باشد تفکر عمومى روشنفکرى فضا را بر تفکر عمومى سنتى تنگ خواهد کرد و با توجه به بافت فکرى جامعه و پرشهاى عام شایع میان مردم و مطالبات آنها شاهد گرایش مردم به سمت تفکر انتقادى خواهیم بود و از این جهت گفتمان رادیکال - انتقادى در آینده روشنفکرى ما جایگاه خاصى خواهد یافت و بار دیگر مورد بازخوانى قرار خواهد گرفت.
اشاره
1. ایشان در تعریف «روشنفکرى دینى» دو قید آوردهاند: یکى رهیافت همسان و هماهنگ به دین و مدرنیته و دیگرى رهیافت انتقادى و گزینشى به سنت و مدرنیته. امّا روشن نکردهاند که منظور از «رهیافت همسان و هماهنگ» دقیقاً چیست و محدوده نگرش انتقادى و گزینشى تا کجاست؟ بدیهى است که این تعریفِ مبهم طیفى از صاحبنظران از مراجع تقلید و عالمانى چون امام خمینىقدس سره، میرزاى نائینى و شهید صدر گرفته تا طرفداران سرسخت مدرنیته را که معتقد به تفسیر مفاهیم دینى براساس فرهنگ مدرن هستند، شامل مىشود. این تعریف نه تنها با ارتکاز عمومى از این واژه تطبیق نمىکند، بلکه در عمل نیز چندان گرهى از این بحث نمىگشاید. به اجمال مىتوان گفت که «روشنفکر دینى» کسى است که علىالاصول فرهنگ جدید غرب را پذیرفته و سعى در سازگار نمودن یا سازگار نشان دادن مفاهیم و اندیشههاى دینى با فرهنگ مدرنیته دارد. با این وصف، کسانى را که ایشان به عنوان «نوسنتگرا» و «روشنفکران اصلاحطلب» از آنها یاد کرده است، روشنفکر دینى نمىتوان شمرده. چنانکه آنها نیز خود این عنوان را نپذیرفتهاند.
2. در تقسیمبندى روشنفکرى معیار واحدى در نظر گرفته نشده است. براى مثال، گاه به جنبه روش فلسفى و دینشناختى اشخاص توجه شده و گاه به میزان توجه هر گروه به نقد و اصلاح در سنت و مدرنیته و گاه به تفسیر آنها از مقولاتى چون عدالت و آزادى. بدیهى است که جهاتِ یادشده لزوماً بر یکدیگر منطبق نمىشوند و براى هر کدام باید تقسیمبندى متفاوتى را صورت داد.
3. سه محورى که نویسنده براى گفتمان پنجم (رادیکال - انتقادى) مطرح مىکند، چنانکه خود تصریح کرده است، از مؤلفههاى اصلى فرهنگ مدرنیته است. با این حال، معلوم نیست که چگونه این جریان را «فرامدرن» نام نهاده است و معتقد است که «مىخواهد براساس این سه محور از دین و مدرنیته عبور کند.» وانگهى، «عبور از دین» به چه معناست و چگونه مىتوان از دین عبور کرد و همچنان روشنفکر دینى بود؟ همچنین، منظور ایشان از «نقد ساختارى و بنیادى دین» معلوم نیست و به این ترتیب باید تعریف ایشان را از دین و اسلام جویا شویم. چنانکه پیداست، ایشان به جاى دین، «عرفان» را پیشنهاد کرده است که در این صورت باید گفت منظور از عرفان کدام است و دین عرفانى چه نسبتى با عقاید، احکام و شعایر اسلامى دارد.
4. آقاى آغاجرى معتقد است که جریان پنجم به ربط ارگانیک سه مقوله عرفان (اخلاق)، آزادى (دموکراسى) و برابرى (عدالت) معتقد است. ولى تاکنون این ربط و نسبت از سوى ایشان و همفکرانشان ارائه نشده است و آنچه مرحوم شریعتى براساس الگوى چپ در ایران ارائه کرد، بعید است که امروزه مورد تأیید ایشان باشد.
5 . نکته پایانى آنکه ایشان سرنوشت روشنفکر دینى را به عملکرد نظام جمهورى اسلامى وابسته دانسته است. این نگرش بسیار تنگ و محدود مىنماید و بسیارى از حقایق را نهفته مىدارد. اولاً؛ سرنوشت نظام امروزه تا حدود زیادى به مواضع و عملکرد روشنفکران دینى وابسته است و به طور کلى، جریان روشنفکرى امروز نیز همچون دوران مشروطیت و نهضت ملى در یک آزمون خطیر تاریخى قرار دارد. ثانیاً، به گمان ما گره مسائل روشنفکرى دینى در ایران تنها با دست تدبیر خود روشنفکران گشوده مىگردد، تدبیرى که ایشان را از تقلید و واگویى گفتههاى دیگران برهاند و تولید اندیشههاى نوین براساس ریشههاى دینى و ملى را در دستور قرار دهد. واقعیت این است که تاریخ روشنفکرى ما بیشتر بازتاب ایدئولوژىها و مکاتب فکرى رایج در غرب (مارکسیم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم و...) بوده است. ثالثاً روشنفکر دینى در دهه گذشته سخت با روشنفکرى سکولار پیوند خورده و در بسیارى از مواضع عملى و اندیشهاى به وحدت و همپیمانى نزدیک شده است. انتخاب و تصمیم روشنفکران مسلمان بر سر دو راههاى که امروز میان روشنفکران سکولار و جمهورى اسلامى به وجود آمده است، سخت مهم و تعیینکننده است.
ایران، 26/8/79 و 3/9/79
روشنفکران دینى عموماً کسانىاند که رهیافت همسان و هماهنگى به دین و مدرنیته دارند. رویکرد و رهیافت روشنفکران دینى هم به سنت و هم به مدرنیته رهیافتى انتقادى و گزینشى است در حالىکه برخى گرایشات روشنفکرى غیردینى مواجههاى صورى با مدرنیته دارند. تجربه مدرنیزاسیون ایرانى نشان داد که ناگزیریم براى بومى کردن مدرنیته از بستر دین عبور کنیم. لذا استقرار دموکراسى بدون توجه به دین منجر به استبداد مىشود، چنانکه در دوره رضا شاه اتفاق افتاد.
البته هرچند روشنفکر دینى یک مخرج مشترک واحد دارد، امّا در این فضاى واحد شاهد گرایشها و الگوهاى متفاوتى هستیم که من نام آنها را پارادایمهاى روشنفکرى دینى مىگذارم. من در تقسیمبندى خودم در مورد روشنفکران دینى هم به منطق تئوریک نظر دارم و هم به منطق روششناختى و هم به استراتژى روشنفکران دینى هم دیدگاههاى بنیادى ایشان در خصوص دو مقوله مهم دین و مدرنیته مدنظر بوده است، هم روشى که در همزیستى دین و مدرنیته پیش گرفتهاند و هم استراتژى عملى آنها. لذا چون در تفکر مهندس بازرگان پارادایم آزادى برجستگى فراوانى دارد، این گفتمان را گفتمان لیبرالى اندیشه دینى نامیدهام. در این گفتمان با رهیافت علوم طبیعى به دین نگریسته مىشود.
گفتمان دیگر گفتمان اصلاحطلب یا رفرمیست است که منطق موردنظر در این گفتمان، منطق مدرسى و فلسفى است. محورهاى مورد اتکاى این گفتمان آزادى با تفسیرى ویژه و عدالت در شکلى خاص است. نماینده این گفتمان را مرحوم مطهرى مىدانم. ایشان سعى مىکنند اصلاحاتى در دین و عمدتاً در فقه صورت دهند تا امکان نوعى همزیستى با مفاهیم مدرن حاصل شود. به هر حال اگر ما روشنفکرى را با «فکر» تعریف کنیم، نه با منطق گروه اجتماعى و یا منطق صنفى، در آن صورت مىتوان ایشان را روشنفکر دانست، هرچند روحانى است.
گفتمان سوم روشنفکرى دینى گفتمان نوسنتگراست که سید حسین نصر نماینده بارز آن است. وى تأکید بر مواریث دینى دارد و روش او فلسفى و مدرسى یونانى است و برخلاف رفرمیستها به نقادى مواریث دینى باور ندارد. لذا بیشترین فاصله را با مدرنیته دارد. اما به هر حال براى ارتباط دو دنیاى کهن و مدرن مىکوشد، اما نه اینکه در هم منحل شوند، بلکه براى اینکه به یک همسخنى مسالمتآمیز برسند. در این گفتمان دغدغه آزادى و عدالت نیست و شاید نوعى دافعه هم نسبت به آزادى دارد.
گفتمان چهارم روشنفکرى دینى گفتمان نولیبرال است. رهیافت این گفتمان نه براساس علوم طبیعى بلکه براساس فلسفه علم است که نماینده این گفتمان را آقاى سروش مىدانم. در این گفتمان بر عرفان و آزادى تکیه مىشود اما از عدالت و برابرى در آن خبرى نیست، ضمن آنکه عرفان متعلق به یک حوزه و آزادى متعلق به حوزه دیگرى دانسته شده است. این گفتمان مواجههاى کمتر انتقادى نسبت به غرب دارد؛ انتقادات این گفتمان به غرب انتقاداتى موردى و اخلاقى است نه ساختارى و بنیادى.
گفتمان پنجم روشنفکر دینى، گفتمان رادیکال - انتقادى است. در این گفتمان شاهد رهیافت تاریخى - هرمنوتیکى به دین و مدرنیته هستیم؛ یعنى مىکوشد از بیرون، سنت و دین را به کمک عقل نقاد مورد ارزیابى قرار دهد و هم از درون با درک و دریافتى هرمنوتیکى، تفسیر و تأویلهاى دست اول خود را از دین عرضه کند. این گفتمان بر سه محور عرفان و اخلاق، آزادى و دموکراسى، عدالت و برابرى تکیه همسانى دارد، ضمن آنکه برخلاف گفتمان چهارم میان این سه محور ربط و نسبتى ارگانیک و ساختارى قائل است. نماینده این گفتمان دکتر شریعتى است و باور به ربط بین این سه محور مایه برترى این گفتمان بر سایر گفتمانهاى روشنفکرى دینى است. مضافاً اینکه در این گفتمان هم به نقد رادیکال مدرنیته مىپردازد، هم دین را مورد نقادى رادیکال و ساختارى قرار مىدهد. حال آنکه گفتمانهاى قبلى یا دین را مورد نقادى بنیادى قرار مىدهند و مدرنیته را مصونیت مىبخشند (مثل گفتمان نولیبرال) و یا مدرنیته را مورد نقد رادیکال قرار مىدهند و دین را به چالش نمىگیرند (مثل گفتمان نوسنتگرا). چون این گفتمان روشنفکر دینى مىخواهد از همساز کردن مدرنیته و دین فراتر برود، آن را گفتمان فرامدرن مىنامم و مرادم از فرامدرن پست مدرن نیست؛ زیرا مدرن و پست مدرن در تقسیمبندى سنتگرایان در زمره مدرنها مىگنجد. این گفتمان فرامدرن مىخواهد براساس سه محور از دین و مدرنیته عبور کند. این سه محور اتفاقاً محورهایى هستند که در دنیاى مدرن مطرح شدهاند که عبارتند از: الف) محور وجودى و هستىشناسى که در عرفان متجلى است؛ ب) محور سیاسى که آزادى و دموکراسى و فردیت دقیق فلسفى را دنبال مىکند و ج) محور اجتماعى که در برابرى و نوعى سوسیالیسم تبلور پیدا مىکند. روششناسى این گفتمان هم یک روششناسى و معرفتشناسى انتقادى و هرمنوتیکى است که با توسل به عقل نقاد به نقد بیرونى نظر دارد و با رفتن در دین و توسل به عقل هرمنوتیکى مىکوشد متون مقدس را بازخوانى و در ساختار جدید خود احیا کند.
این تقسیمبندى نوعى تیپشناسى ایدهآل از نوع ماکسوبرى است و ارزش روششناختى دارد و براى طبقهبندى گفتمانها بهکار مىآید و لزومى ندارد که تکتک افراد و مصادیق را در آن بگنجانیم. قطعاً کسانى هم یافت مىشوند که در فضاى خالى میان گفتمانها قرار مىگیرند مانند آقاى شبسترى و کدیور. این تقسیمبندى من دستهبندى گرایشهاى اندیشه دینى نیست بلکه تقسیمبندى روشنفکرى دینى بوده است؛ زیرا آنچه براى من مهم بوده است دخالت دادن کسانى است که نسبت به دین، سنت و مدرنیته نگاه کمابیش انتقادى و اصلاحطلبانه داشتهاند. خردگرایى و عقلانیت در تمام افرادى که در این گفتمانهاى پنجگانه هستند کاملاً مشهود است. البته گفتمان دیگرى وجود دارد که تحت تأثیر فلسفه هایدگر است ولى گفتمان پست مدرن وطنى را شکل مىدهد. این گفتمان را ذکر نکردم چون به طور متعارف این گفتمان هیچ وقت جزو جریان روشنفکرى به شمار نمىآید؛ زیرا اساساً این گفتمان با مفهوم روشنفکرى و به طور کلى با مفاهیم مدرن و خود مدرنیته مشکل دارد. جهان عرب نیز کمابیش گفتمانهایى همانند گفتمانهاى پنجگانه ما دارد و با کمى تسامح مىتوان گفت که این تقسیمبندى روشنفکرى دینى در سطح جهان هم قابل طرح است. مثلاً در جهان عرب حسن حنفى به شریعتى نزدیکتر است و نصر حامد ابو زید به سروش. اندیشه نوگراى اقبال لاهورى آنقدر عمیق و اساسى است که باید آن را آفریننده گفتمانهاى مختلف دانست تا گفتمانى خاص. درباره آینده روشنفکرى دینى باید گفت شرایط جهانى به نفع تعمیق آزادى و دموکراسى، توجه به عدالت و برابرى و پناه بردن به اخلاق و معنویت خواهد بود، اما آینده تفکر دینى در کشور ما به شدت بستگى دارد به عملکرد نظام جمهورى اسلامى و تجربه سیاسى حکومت دینى که اگر ناموفق باشد باید منتظر ظهور پرشتاب و پردامنه تفکرات سکولار و لائیک بود و روشنفکرى دینى زیر فشار روشنفکرى غیردینى خواهد بود و اگر موفق باشد تفکر عمومى روشنفکرى فضا را بر تفکر عمومى سنتى تنگ خواهد کرد و با توجه به بافت فکرى جامعه و پرشهاى عام شایع میان مردم و مطالبات آنها شاهد گرایش مردم به سمت تفکر انتقادى خواهیم بود و از این جهت گفتمان رادیکال - انتقادى در آینده روشنفکرى ما جایگاه خاصى خواهد یافت و بار دیگر مورد بازخوانى قرار خواهد گرفت.
اشاره
1. ایشان در تعریف «روشنفکرى دینى» دو قید آوردهاند: یکى رهیافت همسان و هماهنگ به دین و مدرنیته و دیگرى رهیافت انتقادى و گزینشى به سنت و مدرنیته. امّا روشن نکردهاند که منظور از «رهیافت همسان و هماهنگ» دقیقاً چیست و محدوده نگرش انتقادى و گزینشى تا کجاست؟ بدیهى است که این تعریفِ مبهم طیفى از صاحبنظران از مراجع تقلید و عالمانى چون امام خمینىقدس سره، میرزاى نائینى و شهید صدر گرفته تا طرفداران سرسخت مدرنیته را که معتقد به تفسیر مفاهیم دینى براساس فرهنگ مدرن هستند، شامل مىشود. این تعریف نه تنها با ارتکاز عمومى از این واژه تطبیق نمىکند، بلکه در عمل نیز چندان گرهى از این بحث نمىگشاید. به اجمال مىتوان گفت که «روشنفکر دینى» کسى است که علىالاصول فرهنگ جدید غرب را پذیرفته و سعى در سازگار نمودن یا سازگار نشان دادن مفاهیم و اندیشههاى دینى با فرهنگ مدرنیته دارد. با این وصف، کسانى را که ایشان به عنوان «نوسنتگرا» و «روشنفکران اصلاحطلب» از آنها یاد کرده است، روشنفکر دینى نمىتوان شمرده. چنانکه آنها نیز خود این عنوان را نپذیرفتهاند.
2. در تقسیمبندى روشنفکرى معیار واحدى در نظر گرفته نشده است. براى مثال، گاه به جنبه روش فلسفى و دینشناختى اشخاص توجه شده و گاه به میزان توجه هر گروه به نقد و اصلاح در سنت و مدرنیته و گاه به تفسیر آنها از مقولاتى چون عدالت و آزادى. بدیهى است که جهاتِ یادشده لزوماً بر یکدیگر منطبق نمىشوند و براى هر کدام باید تقسیمبندى متفاوتى را صورت داد.
3. سه محورى که نویسنده براى گفتمان پنجم (رادیکال - انتقادى) مطرح مىکند، چنانکه خود تصریح کرده است، از مؤلفههاى اصلى فرهنگ مدرنیته است. با این حال، معلوم نیست که چگونه این جریان را «فرامدرن» نام نهاده است و معتقد است که «مىخواهد براساس این سه محور از دین و مدرنیته عبور کند.» وانگهى، «عبور از دین» به چه معناست و چگونه مىتوان از دین عبور کرد و همچنان روشنفکر دینى بود؟ همچنین، منظور ایشان از «نقد ساختارى و بنیادى دین» معلوم نیست و به این ترتیب باید تعریف ایشان را از دین و اسلام جویا شویم. چنانکه پیداست، ایشان به جاى دین، «عرفان» را پیشنهاد کرده است که در این صورت باید گفت منظور از عرفان کدام است و دین عرفانى چه نسبتى با عقاید، احکام و شعایر اسلامى دارد.
4. آقاى آغاجرى معتقد است که جریان پنجم به ربط ارگانیک سه مقوله عرفان (اخلاق)، آزادى (دموکراسى) و برابرى (عدالت) معتقد است. ولى تاکنون این ربط و نسبت از سوى ایشان و همفکرانشان ارائه نشده است و آنچه مرحوم شریعتى براساس الگوى چپ در ایران ارائه کرد، بعید است که امروزه مورد تأیید ایشان باشد.
5 . نکته پایانى آنکه ایشان سرنوشت روشنفکر دینى را به عملکرد نظام جمهورى اسلامى وابسته دانسته است. این نگرش بسیار تنگ و محدود مىنماید و بسیارى از حقایق را نهفته مىدارد. اولاً؛ سرنوشت نظام امروزه تا حدود زیادى به مواضع و عملکرد روشنفکران دینى وابسته است و به طور کلى، جریان روشنفکرى امروز نیز همچون دوران مشروطیت و نهضت ملى در یک آزمون خطیر تاریخى قرار دارد. ثانیاً، به گمان ما گره مسائل روشنفکرى دینى در ایران تنها با دست تدبیر خود روشنفکران گشوده مىگردد، تدبیرى که ایشان را از تقلید و واگویى گفتههاى دیگران برهاند و تولید اندیشههاى نوین براساس ریشههاى دینى و ملى را در دستور قرار دهد. واقعیت این است که تاریخ روشنفکرى ما بیشتر بازتاب ایدئولوژىها و مکاتب فکرى رایج در غرب (مارکسیم، اگزیستانسیالیسم، لیبرالیسم و...) بوده است. ثالثاً روشنفکر دینى در دهه گذشته سخت با روشنفکرى سکولار پیوند خورده و در بسیارى از مواضع عملى و اندیشهاى به وحدت و همپیمانى نزدیک شده است. انتخاب و تصمیم روشنفکران مسلمان بر سر دو راههاى که امروز میان روشنفکران سکولار و جمهورى اسلامى به وجود آمده است، سخت مهم و تعیینکننده است.
ایران، 26/8/79 و 3/9/79