حقوق و جامعه مدنی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این مقاله ضمن بررسى مفهومى «جامعه» و «حقوق» به بررسى ساختار، لوازم و ارکان جامعه مدنى پرداخته شده است و در حاشیه به ذکر تفاوتهاى «مذهب» و «حقوق» اشاره گردیده است.متن
براى روشن شدن نقش آگاهىهاى حقوقى افراد در یک جامعه مدنى، ابتدا باید تعریف دقیقى از جامعه و حقوق ارائه شود. از دید جامعهشناختى تعاریف مختلفى از جامعه ارائه شده است، مثل اینکه جامعه (society) کاملترین ساختار اجتماعى است و شامل گروه مستقلى از انسانهاست که به طریق تعاونى سازماندهى شده و سرزمین معیّنى را اشغال کردهاند. به اعتقاد کارل مارکس جامعه متشکل از مناسبات بین مردم و گروهبندىهاى اجتماعى است. دورکهایم معتقد است که جامعه محیطى است که انسانها در آن همیارى و کنشهاى متقابلى دارند ولى جامعه چیزى فراتر از مجموع اجزاى خود است و کنترلکننده رفتار آدمى است. براى ماکس وبر، جامعه مجموعهاى از افراد است. کنشهاى اجتماعى خشتهاى سازنده جوامعاند، و جوامع با نوع کنش افراد تغییر مىکنند. پس جامعه به دنبال گردهمایى افراد و گروهها و برقرارى روابط اجتماعى متولد شده است و به دلیل متفاوت بودن روابط و از خلال جامعه چهره قدرت و حاکمیت نیز ظاهر مىشود. امروزه متداولترین نوع جوامع، جامعه دولت - ملّت است که دولتها نیز یا دموکراتیک و یا غیردموکراتیکاند.
اعمال حاکمیت مستقیم شهروندان یا به واسطه نمایندگان خود، نماد دموکراتیک بودن حکومت است. در حکومتهاى غیردموکراتیک ممکن است قدرت در دست یک فرد خاص، استبداد یا اقلیت یا ثروتمندان و یا حزب خاصى باشد.
از آنجا که خواستههاى آدمیان به حکم فطرت بسیار تشابه دارند، ممکن است بین آنها بر سر جلب منافع بیشتر نزاع درگیرد که بر این اساس انسان اندیشمند دریافت که «بقاء» با «زور» امکان ندارد و ناچار باید قواعدى بر روابط حاکم باشد که این قوانین حقوق (law) نامیده مىشود. پس حقوق مجموعه قواعد رفتارى الزامآور است که بر افراد جامعه - از آن جهت که در جامعه زندگى مىکنند - حاکم است. هدف حقوق ذاتاً و اولاً برقرارى نظم و پس از آن تأمین عدالت براى شهروندان است. ولى گاهى «حقوق» به معنى جمع حق (right) و در مفهوم فردى بهکار مىرود. «حق» امتیازى است که جامعه به هر یک از افراد مىبخشد و دیگران را ملزم به رعایت آن مىکند، مثل حق حیات. حق به این معنى هموزن «تکلیف» است که خود مفهوم گستردهاى است؛ مثلاً در اخلاق عدم رعایت تکلیف سرزنش درونى یا سرزنش اطرافیان را در پى دارد و در فقه تکلیف امرى است که شارع به انجام آن فرمان داده است و سرپیچى از آن عقوبت اخروى و در مواقعى که به حقوق دیگران لطمه وارد کند مجازات در پى دارد. ولى تکلیفى که در برابر حق مطرح است، الزامآور است و نادیده انگاشتن آن واکنش رسمى جامعه و دولت را بر مىانگیزد.
«جامعه مدنى» نوع ایدهآل یک ساختار اجتماعى است که تمام اجزاى آن مبتنى بر قانون است و شکاف بین دو لایه حکومت و ملّت توسط نهادهاى مدنى پر مىشود، تا اقتدار و آزادى بدون حد و مرز نگردد و نیز در آن بدون دگرگونى ویرانگر بنیاد جامعه مىتوان به بهبود آن پرداخت. در چنین جامعهاى که بر دو رکن اصلى «حق» و «مردم» استوار است، هر دو مفهوم بیانشده از حقوق مشاهده مىگردد؛ یعنى براى برقرارى نظم، مجموعه قوانینى لازم است و حق هر شهروند نیز به معنى توانایى اعطاشده از سوى جامعه است. پس هر فرد باید این قوانین را بشناسد و از سایر قواعد تأثیرگذار بر جامعه و فرد تمییز دهد و رابطه منطقى بین آنها با مذهب و اخلاق برقرار سازد؛ چراکه هرچند اخلاق و مذهب از مهمترین منابع حقوق هستند، ولى تفاوتهاى عمیقى بین آنها به چشم مىخورد. هدف اخلاق و مذهب بیشتر اصالت و وجدان و پاکى دنیاى درونى است، ولى هدف حقوق تنظیم دنیاى بیرون و اجتماع است. به علاوه، قلمرو آنها متفاوت است، مثلاً گرفتن عوارض جنبه اخلاقى ندارد ولى در بسیارى از قوانین حقوقى وجود دارد. از نظر ضمانت اجرا نیز قواعد حقوقى تضمین مادى دارند، مثل مجازات ولى ضمانت اجراى احکام مذهبى و اخلاقى درونى است. ویژگى یک قاعده حقوقى، الزامآور بودن آن است و دیگر آنکه داراى ضمانت اجراست. همچنین جهت صرفهجویى در وقت و هزینه و نیز تساوى همه در پیشگاه قانون، هر قاعده حقوقى باید کلى باشد. یکى از پایههاى جامعه مدنى حقوق افراد است که به نظر مىآید یک فرد باید ضمن اطلاع از حقوق خود آنها را احراز نماید. در اینجا با استناد به اعلامیه جهانى حقوق بشر، قانون اساسى و مدنى ایران و فرانسه به چند نمونه از حقوق عمومى و آزادىهاى فردى اشاره مىنماییم: حق حیات، آزادى مسکن، حق مصونیت از تعرض به منزل، آزادى رفت و آمد، آزادى اندیشه و بیان (فقط با پذیرش محدودیت از ناحیه نظم عمومى)، آزادى اخبار و اطلاعات که آزادى مطبوعات جزء لاینفک این حق است، حق دستگیر نشدن بدون حکم قانون و شکنجه نشدن و داشتن وکیل و مصونیت از هتک حرمت و حق آموزش و پرورش و حق برخوردارى از تأمین اجتماعى.
اعلام این حقوق براى ترسیم قلمرو آزادىهاى افراد و قدرت دولت است، ولى در مقابل براى جلوگیرى از تمرکز قدرت سیاسى و پرهیز از خودکامگى، تفکیک قوا ضرورى است.
اشاره
1. هرچند نویسنده محترم به برخى جنبههاى اجتماعى فقه اشاره کرده است، ولى در نهایت معتقد است که مذهب، امرى فردى است که این اعتقادى ناصواب است. اثبات جنبههاى اساسى غیرفردى «دین» امرى نیست که مؤونه زیادى بطلبد. نظرى مختصر به احکام کلان اجرایى اسلام - به عنوان دین اصلى جامعه - جایگاه حکومت به عنوان زیربنایىترین امر اجتماعى را آشکار مىسازد.
2. براى جلوگیرى از خودکامگى، بر طراحى نظامى با در نظر گرفتن احزاب و تفکیک قوا تأکید شده است در صورتى که تا به عامل نگهدارنده درونى به عنوان مانعى در قبال زیادهطلبىهاى انسان متوسل نشویم، استمداد از موانع بیرونى - هرچند مکرّر و هوشمندانه باشند - فایده کاملى نخواهد داشت. تجربههاى حکومتهاى ظاهراً دموکراتیک براى اثبات این مدعا پیش روى ماست.
3. آنچه واضح است، صحبت از حقوق فرع ابتناء بر مبنایى در شناخت انسان است که شناخت کامل و همهجانبه از انسان، جز از خالق وى بر نیاید، پس اعتماد به دین و مذهب به عنوان اساسىترین منابع حقوق قابل تذکر است.
همبستگى، 1/9/79
اعمال حاکمیت مستقیم شهروندان یا به واسطه نمایندگان خود، نماد دموکراتیک بودن حکومت است. در حکومتهاى غیردموکراتیک ممکن است قدرت در دست یک فرد خاص، استبداد یا اقلیت یا ثروتمندان و یا حزب خاصى باشد.
از آنجا که خواستههاى آدمیان به حکم فطرت بسیار تشابه دارند، ممکن است بین آنها بر سر جلب منافع بیشتر نزاع درگیرد که بر این اساس انسان اندیشمند دریافت که «بقاء» با «زور» امکان ندارد و ناچار باید قواعدى بر روابط حاکم باشد که این قوانین حقوق (law) نامیده مىشود. پس حقوق مجموعه قواعد رفتارى الزامآور است که بر افراد جامعه - از آن جهت که در جامعه زندگى مىکنند - حاکم است. هدف حقوق ذاتاً و اولاً برقرارى نظم و پس از آن تأمین عدالت براى شهروندان است. ولى گاهى «حقوق» به معنى جمع حق (right) و در مفهوم فردى بهکار مىرود. «حق» امتیازى است که جامعه به هر یک از افراد مىبخشد و دیگران را ملزم به رعایت آن مىکند، مثل حق حیات. حق به این معنى هموزن «تکلیف» است که خود مفهوم گستردهاى است؛ مثلاً در اخلاق عدم رعایت تکلیف سرزنش درونى یا سرزنش اطرافیان را در پى دارد و در فقه تکلیف امرى است که شارع به انجام آن فرمان داده است و سرپیچى از آن عقوبت اخروى و در مواقعى که به حقوق دیگران لطمه وارد کند مجازات در پى دارد. ولى تکلیفى که در برابر حق مطرح است، الزامآور است و نادیده انگاشتن آن واکنش رسمى جامعه و دولت را بر مىانگیزد.
«جامعه مدنى» نوع ایدهآل یک ساختار اجتماعى است که تمام اجزاى آن مبتنى بر قانون است و شکاف بین دو لایه حکومت و ملّت توسط نهادهاى مدنى پر مىشود، تا اقتدار و آزادى بدون حد و مرز نگردد و نیز در آن بدون دگرگونى ویرانگر بنیاد جامعه مىتوان به بهبود آن پرداخت. در چنین جامعهاى که بر دو رکن اصلى «حق» و «مردم» استوار است، هر دو مفهوم بیانشده از حقوق مشاهده مىگردد؛ یعنى براى برقرارى نظم، مجموعه قوانینى لازم است و حق هر شهروند نیز به معنى توانایى اعطاشده از سوى جامعه است. پس هر فرد باید این قوانین را بشناسد و از سایر قواعد تأثیرگذار بر جامعه و فرد تمییز دهد و رابطه منطقى بین آنها با مذهب و اخلاق برقرار سازد؛ چراکه هرچند اخلاق و مذهب از مهمترین منابع حقوق هستند، ولى تفاوتهاى عمیقى بین آنها به چشم مىخورد. هدف اخلاق و مذهب بیشتر اصالت و وجدان و پاکى دنیاى درونى است، ولى هدف حقوق تنظیم دنیاى بیرون و اجتماع است. به علاوه، قلمرو آنها متفاوت است، مثلاً گرفتن عوارض جنبه اخلاقى ندارد ولى در بسیارى از قوانین حقوقى وجود دارد. از نظر ضمانت اجرا نیز قواعد حقوقى تضمین مادى دارند، مثل مجازات ولى ضمانت اجراى احکام مذهبى و اخلاقى درونى است. ویژگى یک قاعده حقوقى، الزامآور بودن آن است و دیگر آنکه داراى ضمانت اجراست. همچنین جهت صرفهجویى در وقت و هزینه و نیز تساوى همه در پیشگاه قانون، هر قاعده حقوقى باید کلى باشد. یکى از پایههاى جامعه مدنى حقوق افراد است که به نظر مىآید یک فرد باید ضمن اطلاع از حقوق خود آنها را احراز نماید. در اینجا با استناد به اعلامیه جهانى حقوق بشر، قانون اساسى و مدنى ایران و فرانسه به چند نمونه از حقوق عمومى و آزادىهاى فردى اشاره مىنماییم: حق حیات، آزادى مسکن، حق مصونیت از تعرض به منزل، آزادى رفت و آمد، آزادى اندیشه و بیان (فقط با پذیرش محدودیت از ناحیه نظم عمومى)، آزادى اخبار و اطلاعات که آزادى مطبوعات جزء لاینفک این حق است، حق دستگیر نشدن بدون حکم قانون و شکنجه نشدن و داشتن وکیل و مصونیت از هتک حرمت و حق آموزش و پرورش و حق برخوردارى از تأمین اجتماعى.
اعلام این حقوق براى ترسیم قلمرو آزادىهاى افراد و قدرت دولت است، ولى در مقابل براى جلوگیرى از تمرکز قدرت سیاسى و پرهیز از خودکامگى، تفکیک قوا ضرورى است.
اشاره
1. هرچند نویسنده محترم به برخى جنبههاى اجتماعى فقه اشاره کرده است، ولى در نهایت معتقد است که مذهب، امرى فردى است که این اعتقادى ناصواب است. اثبات جنبههاى اساسى غیرفردى «دین» امرى نیست که مؤونه زیادى بطلبد. نظرى مختصر به احکام کلان اجرایى اسلام - به عنوان دین اصلى جامعه - جایگاه حکومت به عنوان زیربنایىترین امر اجتماعى را آشکار مىسازد.
2. براى جلوگیرى از خودکامگى، بر طراحى نظامى با در نظر گرفتن احزاب و تفکیک قوا تأکید شده است در صورتى که تا به عامل نگهدارنده درونى به عنوان مانعى در قبال زیادهطلبىهاى انسان متوسل نشویم، استمداد از موانع بیرونى - هرچند مکرّر و هوشمندانه باشند - فایده کاملى نخواهد داشت. تجربههاى حکومتهاى ظاهراً دموکراتیک براى اثبات این مدعا پیش روى ماست.
3. آنچه واضح است، صحبت از حقوق فرع ابتناء بر مبنایى در شناخت انسان است که شناخت کامل و همهجانبه از انسان، جز از خالق وى بر نیاید، پس اعتماد به دین و مذهب به عنوان اساسىترین منابع حقوق قابل تذکر است.
همبستگى، 1/9/79