معنا و محتوای جامعه مدنی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
ویسنده در بستر تعریفهاى مختلف مفهوم «جامعه مدنى» به اصول چهارگانه لیبرالیسم، قانونگرایى، پلورالیسم و سکولاریسم به عنوان مؤلفههاى جامعه مدنى اشاره مىکند و در نهایت به بررسى جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام مىپردازد.متن
جامعه مدنى در نزد ارسطو به مفهوم دولت در مقابل خانواده بهکار رفته است و در تعریف سنت آگوستین همان «جامعه زمینى» است که در نقطه مقابل شهر خدا قرار مىگیرد و در اندیشه هابز در مقابل «وضع طبیعى» فرض شده است که به جنگ و نزاع همگان پایان مىدهد. روسو وضع طبیعى را زندگى گوشهگیرانه یک حیوان خوشبخت مىداند، که جامعه مدنى به تدریج او را خراب مىکند. در فلسفه سیاسى هگل جامعه مدنى فضایى است که انسانها در جستجوى ارضاى نیازهاى خود در قالب یک چارچوب تعریف شده مىباشند. جان لاک ویژگى اساسى جامعه مدنى را استقرار حکومت مدنى با رضایت افراد مىداند. برداشت امروزین از جامعه مدنى بر تقابل آن با دولت استوار است و متضمن فراگرد رهایى جامعه از تسلط دولت است ولى در عین حال دولت و جامعه مردمسالار از سویى از هم جدا و از سوى دیگر به هم پیوستهاند. همچنین عدهاى در تعریف جامعه مدنى به ویژگىهاى آن اشاره کردهاند که جامعه مدنى حوزهاى است که زاییده فردگرایى، منفعتطلبى و عقلانیت مادى جدید است و سرانجام اینکه جامعه مدنى حوزهاى از فعالیتهاى انسانى آزاد و داراى انتخاب است که انتخابشان را در چارچوب قانون و قواعد کلى مستقل از اراده سیاسى حاکم انجام مىدهند.
مؤلفههاى جامعه مدنى
الف) لیبرالیسم:
لیبرالیسم نهضتى است در جوامع غربى که پیوندى ناگسستنى با جامعه مدنى دارد. این پیوند ممکن است به یکى از این دو شیوه باشد: از یک سو گرچه جامعه مدنى مخالف دولت نیست اما بر تمایز و تفکیک جامعه مدنى از دولت تأکید دارد و معتقد به کاهش شدید نقش دولت در جامعه است، از سوى دیگر بر نقش قانون در جامعه تأکید دارد و دولت نیز صرفاً به عنوان مجرى قانون در جامعه مطرح است. لیبرالیسم در حوزه سیاست بر رهایى جامعه از سلطه دولت نظر دارد و لیبرالیسم در حوزه اخلاق و فرهنگ به نسبت این دو، همانگونه که لیبرالیسم در حوزه اقتصاد به آزادى فعالیتهاى اقتصادى توسط بخش خصوصى تأکید دارد.
ب) قانونگرایى:
منشأ قانون در جامعه مدنى، عقل بشر است. اصطلاح قانونگرایى از دیگر اصول جامعه مدنى از جمله انسانمدارى و عقل محورى ناشى مىشوند؛ لذا در این جامعه قانون رنگ و بوى بشرى دارد و ملاک پذیرش آن رأى مردم است و به دلیل حاکمیت تفکر اومانیستى و انسانمدارى، مشروعیت نظام سیاسى و قوانین جارى نیز به رأى و پذیرش اکثریت مردم است.
ج) پلورالیسم:
پلورالیسم در عرصه سیاست به معناى آزادى فعالیت احزاب، اتحادیهها، انجمنها و گروههاى صنفى است. این مجموعهها در تعیین نوع حکومت و وضع و اجراى قوانین جامعه بر اساس میزان نفوذ و اقتدار خویش ایفاى نقش مىکنند. پلورالیسم فرهنگى، اخلاقى و فلسفى نیز معتقد به نسبیت اخلاق، فرهنگ و قوانین موجود است؛ یعنى هیچ فرهنگى نمىتواند به عنوان فرهنگ غالب، مسلط و مطلق مطرح شود؛ زیرا ملاک پذیرش، رأى مردم است و خواست مردم نیز به دلیل نوع علایق و سلایق آنها متفاوت خواهد بود. لذا هیچ فرهنگ یا اخلاقى نمىتواند مدعى بر حق بودن باشد. پلورالیسم دینى در سه عرصه شکل گرفته است: 1. انحصارگرایى دینى طرز تفکرى است که بر اساس آن تنها یک دین و آیین برحق است. چنین نگرشى را ساخت و بنیاد جامعه مدنى برنمىتابد؛
2. اشتراکپذیرى دینى بر این باور است که حقیقت واحد است و ادیان همگى جنبههاى گوناگونى از آن حقیقت واحدند؛
3. کثرتگرایى دینى بر خلاف دو نگرش قبلى معتقد است همه ادیان آسمانى و غیرآسمانى برحقاند.
د) سکولاریسم:
این واژه در لغت به معناى ناسوتى و بشرى است و در اصطلاح عمدتاً بر فرهنگ مبتنى بر مادیّت و جدایى دین از قلمرو سیاست دلالت دارد. سکولاریسم نهضت فکرى است با مشخصههایى از قبیل: جدایى دین از قلمرو دولت، قانونگذارى براساس خواست بشر و نیز مواردى چون فردگرایى، انسانمدارى، عقلمدارى، ماشینانگارى، سنتستیزى، آزادى و تساهل، علممحورى، نفى حاکمیت خدا و طرد ماوراءالطبیعه را به عنوان مؤلفههاى آن شمردهاند.
جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام
نه در آیین مسیحى و نه در دیانت یهود رویکردى مشخص به مسأله زمامدارى موجود نیست، ولى در اسلام قوانین و دستورالعملهاى کاملاً روشنى وجود دارد که مشخصاً به مقوله حکومت و زمامدارى مربوط است. در اسلام مشروعیت دولت و حکومت مقیّد و مشروط به انطباق با دین است و زمامدار فاقد این وجهه نباید اطاعت شود. قانون خدا در امر اداره جامعه و امّت از اراده زمامداران مستقل مىباشد و اتباع امر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه هدىعلیهم السلام نیز از آن جهت همچون امر خدا واجب است که فرمانى مستقل از فرمان خدا ندارند. مشروعیت زمامدارى در اسلام مطلقاً به حاکمیت خدا و مشروعیت احکام الهى باز مىگردد و زمامدار فارغ از شرعیت احکام دین فاقد حق حکومت است. در اسلام پذیرش مردمى شرط اجراى احکام است. به همین جهت به موازات آمادگى عقول مردم در جامعه صدر اسلام احکام مربوط به حرمت ربا و مشروبات الکى صادر گردید.
برخلاف رژیم دموکراسى معطوف به جامعه مدنى که مشروعیت ابداً ناشى از شرعیت دینى نیست و منحصراً مبتنى بر اختیار و اقبال مردم است.
نگاه اسلام نگاهى تربیتى است؛ یعنى شارع به قصد ایجاد تحول روحى و ایمانى در انسان با هدف خداگونه کردن او، انشاء حکم مىنماید، حال آنکه در رژیم سیاسى مبتنى بر دموکراسى و انسانمدارى فرض بنیادین، این است که انسان قادر به تشخیص منافع خود است. اصولاً مفهوم «منافع» در دموکراسى معطوف به نشئه دنیوى و فارغ از نگاه دینى است و افقى برتر که بتوان در آن گفت: «عَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»(بقره: 216) مطرح نیست.
مهمترین عنصر تحقّق جامعه مدنى، استقلال مشروعیت زمامدارى از نفس اراده زمامدار است، ولى در اندیشه سیاسى اسلام، مشروعیت زمامدارى هیچگاه به اراده زمامدار محدود نیست.
اشاره
سعى نویسنده محترم در طرح مشخّص مسأله نظرى «جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام» و اصطیاد محورهاى اساس اسلام و نیز اندیشههاى جارى در بستر جامعه مدنى قابل توجه مىباشد. آنچه که به اقتضاء عنوان مقاله به آن پرداخته شده است «جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام» است ولى آنچه که عمدتاً در سایه این بررسىها مغفول مىماند توجه به «اندیشه سیاسى اسلام و جامعه مدنى» است. مؤلفههاى اصلى جامعه مدنى غربى با اسلام سازگار نیستند و هرچند شاید مؤلفههاى مذکور با بعضى اهداف، سیاستها، راهکارها و احکام قطعى اسلام تضاد ظاهرى نداشته باشند، ولى بستر رسیدن به آن اهداف را هم آماده نمىسازند. اهداف والایى چون سعادت ابدى، امّت واحده اسلامى و سیاستهاى پویایى چون آمادگى براى جهاد، غیرت دینى و احکام پیشرویى چون امر به معروف و نهى از منکر و تولّى و تبرّى، به گونهاى نمىباشند که از دریچه تنگ انسانمحورانه نظریاتى از این قبیل قابل تصوّر باشد؛ چراکه اصولاً نگرش چنین اندیشهاى به انسان، در حدّ حیوانى متلذذ بیش نیست، نه خلیفةاللَّه که وظیفه تخلّق فردى، اجتماعى و تکوینى به اخلاقاللَّه را به دوش دارد.
ابرار، 13/9/79
مؤلفههاى جامعه مدنى
الف) لیبرالیسم:
لیبرالیسم نهضتى است در جوامع غربى که پیوندى ناگسستنى با جامعه مدنى دارد. این پیوند ممکن است به یکى از این دو شیوه باشد: از یک سو گرچه جامعه مدنى مخالف دولت نیست اما بر تمایز و تفکیک جامعه مدنى از دولت تأکید دارد و معتقد به کاهش شدید نقش دولت در جامعه است، از سوى دیگر بر نقش قانون در جامعه تأکید دارد و دولت نیز صرفاً به عنوان مجرى قانون در جامعه مطرح است. لیبرالیسم در حوزه سیاست بر رهایى جامعه از سلطه دولت نظر دارد و لیبرالیسم در حوزه اخلاق و فرهنگ به نسبت این دو، همانگونه که لیبرالیسم در حوزه اقتصاد به آزادى فعالیتهاى اقتصادى توسط بخش خصوصى تأکید دارد.
ب) قانونگرایى:
منشأ قانون در جامعه مدنى، عقل بشر است. اصطلاح قانونگرایى از دیگر اصول جامعه مدنى از جمله انسانمدارى و عقل محورى ناشى مىشوند؛ لذا در این جامعه قانون رنگ و بوى بشرى دارد و ملاک پذیرش آن رأى مردم است و به دلیل حاکمیت تفکر اومانیستى و انسانمدارى، مشروعیت نظام سیاسى و قوانین جارى نیز به رأى و پذیرش اکثریت مردم است.
ج) پلورالیسم:
پلورالیسم در عرصه سیاست به معناى آزادى فعالیت احزاب، اتحادیهها، انجمنها و گروههاى صنفى است. این مجموعهها در تعیین نوع حکومت و وضع و اجراى قوانین جامعه بر اساس میزان نفوذ و اقتدار خویش ایفاى نقش مىکنند. پلورالیسم فرهنگى، اخلاقى و فلسفى نیز معتقد به نسبیت اخلاق، فرهنگ و قوانین موجود است؛ یعنى هیچ فرهنگى نمىتواند به عنوان فرهنگ غالب، مسلط و مطلق مطرح شود؛ زیرا ملاک پذیرش، رأى مردم است و خواست مردم نیز به دلیل نوع علایق و سلایق آنها متفاوت خواهد بود. لذا هیچ فرهنگ یا اخلاقى نمىتواند مدعى بر حق بودن باشد. پلورالیسم دینى در سه عرصه شکل گرفته است: 1. انحصارگرایى دینى طرز تفکرى است که بر اساس آن تنها یک دین و آیین برحق است. چنین نگرشى را ساخت و بنیاد جامعه مدنى برنمىتابد؛
2. اشتراکپذیرى دینى بر این باور است که حقیقت واحد است و ادیان همگى جنبههاى گوناگونى از آن حقیقت واحدند؛
3. کثرتگرایى دینى بر خلاف دو نگرش قبلى معتقد است همه ادیان آسمانى و غیرآسمانى برحقاند.
د) سکولاریسم:
این واژه در لغت به معناى ناسوتى و بشرى است و در اصطلاح عمدتاً بر فرهنگ مبتنى بر مادیّت و جدایى دین از قلمرو سیاست دلالت دارد. سکولاریسم نهضت فکرى است با مشخصههایى از قبیل: جدایى دین از قلمرو دولت، قانونگذارى براساس خواست بشر و نیز مواردى چون فردگرایى، انسانمدارى، عقلمدارى، ماشینانگارى، سنتستیزى، آزادى و تساهل، علممحورى، نفى حاکمیت خدا و طرد ماوراءالطبیعه را به عنوان مؤلفههاى آن شمردهاند.
جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام
نه در آیین مسیحى و نه در دیانت یهود رویکردى مشخص به مسأله زمامدارى موجود نیست، ولى در اسلام قوانین و دستورالعملهاى کاملاً روشنى وجود دارد که مشخصاً به مقوله حکومت و زمامدارى مربوط است. در اسلام مشروعیت دولت و حکومت مقیّد و مشروط به انطباق با دین است و زمامدار فاقد این وجهه نباید اطاعت شود. قانون خدا در امر اداره جامعه و امّت از اراده زمامداران مستقل مىباشد و اتباع امر پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و ائمه هدىعلیهم السلام نیز از آن جهت همچون امر خدا واجب است که فرمانى مستقل از فرمان خدا ندارند. مشروعیت زمامدارى در اسلام مطلقاً به حاکمیت خدا و مشروعیت احکام الهى باز مىگردد و زمامدار فارغ از شرعیت احکام دین فاقد حق حکومت است. در اسلام پذیرش مردمى شرط اجراى احکام است. به همین جهت به موازات آمادگى عقول مردم در جامعه صدر اسلام احکام مربوط به حرمت ربا و مشروبات الکى صادر گردید.
برخلاف رژیم دموکراسى معطوف به جامعه مدنى که مشروعیت ابداً ناشى از شرعیت دینى نیست و منحصراً مبتنى بر اختیار و اقبال مردم است.
نگاه اسلام نگاهى تربیتى است؛ یعنى شارع به قصد ایجاد تحول روحى و ایمانى در انسان با هدف خداگونه کردن او، انشاء حکم مىنماید، حال آنکه در رژیم سیاسى مبتنى بر دموکراسى و انسانمدارى فرض بنیادین، این است که انسان قادر به تشخیص منافع خود است. اصولاً مفهوم «منافع» در دموکراسى معطوف به نشئه دنیوى و فارغ از نگاه دینى است و افقى برتر که بتوان در آن گفت: «عَسَى أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ»(بقره: 216) مطرح نیست.
مهمترین عنصر تحقّق جامعه مدنى، استقلال مشروعیت زمامدارى از نفس اراده زمامدار است، ولى در اندیشه سیاسى اسلام، مشروعیت زمامدارى هیچگاه به اراده زمامدار محدود نیست.
اشاره
سعى نویسنده محترم در طرح مشخّص مسأله نظرى «جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام» و اصطیاد محورهاى اساس اسلام و نیز اندیشههاى جارى در بستر جامعه مدنى قابل توجه مىباشد. آنچه که به اقتضاء عنوان مقاله به آن پرداخته شده است «جامعه مدنى و اندیشه سیاسى اسلام» است ولى آنچه که عمدتاً در سایه این بررسىها مغفول مىماند توجه به «اندیشه سیاسى اسلام و جامعه مدنى» است. مؤلفههاى اصلى جامعه مدنى غربى با اسلام سازگار نیستند و هرچند شاید مؤلفههاى مذکور با بعضى اهداف، سیاستها، راهکارها و احکام قطعى اسلام تضاد ظاهرى نداشته باشند، ولى بستر رسیدن به آن اهداف را هم آماده نمىسازند. اهداف والایى چون سعادت ابدى، امّت واحده اسلامى و سیاستهاى پویایى چون آمادگى براى جهاد، غیرت دینى و احکام پیشرویى چون امر به معروف و نهى از منکر و تولّى و تبرّى، به گونهاى نمىباشند که از دریچه تنگ انسانمحورانه نظریاتى از این قبیل قابل تصوّر باشد؛ چراکه اصولاً نگرش چنین اندیشهاى به انسان، در حدّ حیوانى متلذذ بیش نیست، نه خلیفةاللَّه که وظیفه تخلّق فردى، اجتماعى و تکوینى به اخلاقاللَّه را به دوش دارد.
ابرار، 13/9/79