آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

در این مقاله به رابطه دموکراسى و عقلانیت اشاره شده و بر این نکته تأکید رفته است که دموکراسى اینک به عنوان یک روش مؤثر در اداره امور اجتماعى است. نویسنده بر آن است که دموکراسى نمى‏تواند چنان‏که باید و شاید مشارکت حقیقى مردم را در ساختار قدرت در پى داشته باشد.

متن

در دوران مدرن، بخصوص در چند دهه اخیر، دموکراسى اعتبار و مشروعیتى بى‏سابقه پیدا کرده است. دموکراسى اکنون درست‏ترین و مؤثرترین شیوه اداره امور اجتماعى و اِعمال قدرت سیاسى شمرده مى‏شود. استنباط عمومى آن است که دموکراسى نه تنها با دخالت دادن مردم در اداره امور رضایت خاطر آنان را جلب مى‏کند، بلکه اساساً شیوه‏اى کارآمد و مؤثر براى اداره امور جمعى است.
با این همه پویایى دموکراسى مبنایى عقلایى ندارد؛ یعنى شهروندان از سر عقلانیت و سبک و سنگین کردن بدیها و انتخابها در فرایند کارکرد دموکراسى شرکت نمى‏جویند. اساساً اگر از منظر منافع شخصى بنگریم، براى فرد، عقلایى‏تر آن است که در کارهاى جمعى و تصمیم‏گیرى‏هاى جمعى شرکت نکند، خصوصاً اینکه در برخى کشورها هزینه شرکت در کارکرد نهادهاى دموکراتیک زیاد است. لذا انسان فکر مى‏کند بهتر است به فکر و خیال خودش آرامش بدهد و در امور پرطمطراق دخالت نکند. همزمان هیچ مشخص نیست که بهترین تصمیم براى جمع، براى یک فرد نیز همان ویژگى‏ها را داشته باشد.
در چند دهه اخیر در کشورهاى پیشرفته، از ابعاد مشارکت مردم کاسته شده، اما به همان حدّ و شاید بیشتر، در کشورهاى جهان سوم، مردم براى استقرار دموکراسى فعال شده‏اند. کاهش میزان مشارکت مردم در کشورهاى پیشرفته نیز بیش از هر چیز ریشه در تورم دیوان‏سالارى و پژمردگى احزاب سیاسى دارد.
حال سؤال این است که چرا با وجود این، هنوز مردم به دموکراسى دل بسته‏اند و براى استقرار آن فعالیت مى‏کنند، حال آنکه محاسبه عقلانى آنها را از این کار منع مى‏کند؟ جواب را تا حدّ زیادى باید در عادت جستجو کرد. در غرب، مردم سخت به دموکراسى عادت کرده‏اند و در شرق نیز تحت تأثیر عظمت آن قرار گرفته‏اند. از طرفى نظم موجود در نهادهاى دموکراتیک و تداوم وجود آن، خود به خود به دموکراسى مشروعیت مى‏بخشد. نظم و قدرت حاکم در دموکراسى، امکان تداوم حضور خود در جامعه را به آراء عمومى واگذار نمى‏کند، بلکه وجود آن امرى است محرز. مردم در رقابتهاى احزاب شرکت مى‏کنند تا دولت حاکم، برآیند خواست عمومى جلوه کند. نظم و قدرت هیچ هراسى از حضور گسترده مردم ندارد، به دلیل اینکه به طور کلى چیز چندانى تغییر نخواهد کرد و همه منطق موجود را پذیرفته‏اند. بلکه گاه رقابت میان احزاب را باید دامن زد تا شباهت سیاستها و برنامه‏هاى آنها به یکدیگر پنهان بماند و حسّ رقابت مردم و شور و شوق آنها تحریک گردد.
علاوه بر عادت، شور شرکت در حرکتهاى دسته‏جمعى و با دیگران بودن، انگیزه دیگرى است که مى‏تواند حضور برخى از مردم را توجیه کند. براى این گروه فرایند کارکرد دموکراسى، نه از این نظر که اراده آنها را به رسمیت مى‏شناسد یا تنها راه درست و معتبر تصمیم‏گیرى در امور جمعى است، بلکه از آن جهت که یک حرکت جمعى است، جذّاب جلوه مى‏کند. آنها مى‏خواهند نهادهاى دموکراسى پایدار و پویا باقى بماند تا حوزه‏اى براى فعالیت جمعى سازمان‏یافته در دسترس داشته باشند.
برخى دیگر نیز نه به خاطر جاذبه با دیگران بودن، بلکه براى ابراز هویت و نمایاندن خود به دموکراسى علاقه نشان مى‏دهند. براى آنها دموکراسى وسیله و بستر مناسبى براى خودنمایى است. دموکراسى به آنها اجازه مى‏دهد تا دیدگاه‏ها و تمایلات و آراء خود را بیان کنند و مورد توجه قرار گیرند.
عده‏اى نیز به دلیل اینکه اخلاقاً خود را موظف به وفادارى به دموکراسى مى‏دانند، به آن علاقه نشان مى‏دهند. دموکراسى براى اینها بازار تولید همبستگى اجتماعى است و این چیزى است که مسؤولیت اخلاقى و اجتماعى آن را ایجاب مى‏کند.
اصلاح‏طلبان رادیکال نیز به خاطر ایجاد یک تحول جدى و اجراى پروژه انقلابى خود به دموکراسى دل مى‏بندند. آنها در پى دگرگون‏سازى نظام اقتصادى، سیاسى و حقوقى جامعه‏اند و سعى دارند با تغییر موازنه قدرت، وضعیت کلى جامعه را تغییر دهند. حال آنکه اساساً دموکراسى فاقد چنین ظرفیتى است و مى‏توان گفت انقلابیون و اصلاح‏طلبان رادیکال بیهوده به اهرم دموکراسى تکیه مى‏زنند. با وجود این، حدّى از حقانیت در این رویکرد اخیر نیز موجود است و شرکت در فرایند دموکراسى مى‏تواند امید تغییر و تحول را در پاره‏اى از مردم زنده نگه دارد.
بنابراین عقلانیت حکم مى‏کند که اگر خواهان تأثیرگذارى بر سرنوشت جمعى است، عرصه‏اى دیگر غیر از دموکراسى را برگزیند. در عرصه دموکراسى چیزى جز نوید و ادعا یافت نمى‏شود. از نظر فردى، عقلایى نیست که انسان وقت و توجه خود را معطوف به دموکراسى کند و از نظر عمومى نیز فایده چندانى بر آن مترتب نیست. اما آنچه عملاً دموکراسى را زنده نگه‏داشته همان نیروى عادت، احساس و شور مردم است. انسانها در پى آنچه واهى، بى‏فایده و بى‏ارزش است، به دموکراسى و عرصه‏هاى کارکرد آن روى مى‏آورند. اما این را نیز باید توجه داشت که فقط تعداد اندکى موفق به حضور در سطح بالاتر فعالیت در جنبشهاى اجتماعى و حرکات اصلاح‏طلبانه مى‏گردند و آنها نیز آموزشهاى اولیه خود را در عرصه دموکراسى مى‏بینند. دموکراسى عرصه دمِ‏دست و مهیایى است براى توده مردمى که از فرصتها و لحظات بحرانى و گشایش شکاف در ساختار اقتصادى - سیاسى جامعه استفاده مى‏کنند.
اشاره‏
1. امروزه براى بسیارى از متفکران غربى نیز دموکراسى صرفاً به عنوان روشى براى ایجاد حکومت کارآمد اهمیت دارد تا وسیله‏اى باشد براى فراهم ساختن قدرت براى اکثریت. بر این اساس در دموکراسى نیز، حکومت از آن سیاستمداران است نه مردم. رأى نیز مانند سهام در دست سوداگران به چرخش در مى‏آید. با توجه به توسعه بوروکراسى و قدرت فوق‏العاده سازمان و نیز نقش تخصص در سازمان، نقش توده‏ها صرفاً در حوزه کارکرد احزاب خودنمایى مى‏کند و مسلّم است که در دوران حاکمیت غول‏آساى بوروکراسى، احزاب نیز خود بر دامنه بوروکراسى مى‏افزایند و فرایند رأى‏گیرى را در قالب و ساختار همان بوروکراسى نهادینه مى‏کنند. لذا بوروکراسى که نمود دوران مدرنیته است با نمود دیگر آن که دموکراسى است در تضاد قرار مى‏گیرد و مشارکتى بودن دموکراسى را تا حدّ یک خیال تنزّل مى‏دهد و دموکراسى‏هاى لیبرال هم نهایتاً به حکومتهاى الیگارشى تحویل برده مى‏شوند. بنابراین طبیعى است که در چنین سیستمى قدرت سیاسى به جاى اینکه از پایین و توسط مردم هماهنگ شود، از بالا و به صورت سازمان یافته شکل مى‏گیرد. نخبگان قدرتمند به دلیل تخصص، نفوذ و قدرت، آنچنان شکل‏گیرى قدرت را هدایت مى‏کنند که دخالت مردم تنها در چارچوبى که از بالا تعریف شده است صورت مى‏گیرد.
بر این اساس مبتنى دانستن مشروعیت قدرت و تصمیمات دستگاه قدرت به دموکراسى در چنین ساز و کارى سخت مورد تأمل است. طبیعتاً نمى‏توان گفت در یک چنین سیستمى قدرت در اختیار مردم و لذا از مشروعیت لازم برخوردار است.
2. با وجود این، اگر از منظر جبر بوروکراسى به مطلب نگاه نکنیم و آنچنان‏که در مقاله آمده است توجیهاتى غیر از عادت براى حضور مردم وجود داشته باشد، به گونه‏اى که مردم براى حضور در عرصه دموکراسى اهدافى غیر از کسب قدرت و مشروعیت‏بخشى در نظر داشته باشند، همین مقدار براى عقلانیت رفتار مردم کافى است. نویسنده مقاله در ابتدا و انتها شرکت در بازى دموکراسى را فاقد عقلانیت مى‏داند. با وجود این غیر از عادت، نکات دیگرى را در توجیه شرکت مردم در قاعده دموکراسى بیان مى‏کند.
3. نویسنده، دموکراسى را وسیله دمِ‏دست و آماده‏اى مى‏داند که هنگام بروز شکافهاى سیاسى و اقتصادى مى‏تواند فرصت لازم را در اختیار اصلاح‏طلبان قرار دهد تا سکوى پرش خود را شناسایى کنند.
این نگاه به دموکراسى توجیه‏گر رفتار سیاسى رادیکالهایى است که در عین ابراز وفادارى به دموکراسى، به قواعد آن پاى‏بندى نشان نمى‏دهند و در بستر دموکراسى، به دنبال شناسایى شکافهایى هستند که فرصت لازم را براى گذار به وضعیت مطلوب ایشان هموار مى‏کند.
نگاه نو، ش 2

تبلیغات