دموکراسی و عقلانیت
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
در این مقاله به رابطه دموکراسى و عقلانیت اشاره شده و بر این نکته تأکید رفته است که دموکراسى اینک به عنوان یک روش مؤثر در اداره امور اجتماعى است. نویسنده بر آن است که دموکراسى نمىتواند چنانکه باید و شاید مشارکت حقیقى مردم را در ساختار قدرت در پى داشته باشد.متن
در دوران مدرن، بخصوص در چند دهه اخیر، دموکراسى اعتبار و مشروعیتى بىسابقه پیدا کرده است. دموکراسى اکنون درستترین و مؤثرترین شیوه اداره امور اجتماعى و اِعمال قدرت سیاسى شمرده مىشود. استنباط عمومى آن است که دموکراسى نه تنها با دخالت دادن مردم در اداره امور رضایت خاطر آنان را جلب مىکند، بلکه اساساً شیوهاى کارآمد و مؤثر براى اداره امور جمعى است.
با این همه پویایى دموکراسى مبنایى عقلایى ندارد؛ یعنى شهروندان از سر عقلانیت و سبک و سنگین کردن بدیها و انتخابها در فرایند کارکرد دموکراسى شرکت نمىجویند. اساساً اگر از منظر منافع شخصى بنگریم، براى فرد، عقلایىتر آن است که در کارهاى جمعى و تصمیمگیرىهاى جمعى شرکت نکند، خصوصاً اینکه در برخى کشورها هزینه شرکت در کارکرد نهادهاى دموکراتیک زیاد است. لذا انسان فکر مىکند بهتر است به فکر و خیال خودش آرامش بدهد و در امور پرطمطراق دخالت نکند. همزمان هیچ مشخص نیست که بهترین تصمیم براى جمع، براى یک فرد نیز همان ویژگىها را داشته باشد.
در چند دهه اخیر در کشورهاى پیشرفته، از ابعاد مشارکت مردم کاسته شده، اما به همان حدّ و شاید بیشتر، در کشورهاى جهان سوم، مردم براى استقرار دموکراسى فعال شدهاند. کاهش میزان مشارکت مردم در کشورهاى پیشرفته نیز بیش از هر چیز ریشه در تورم دیوانسالارى و پژمردگى احزاب سیاسى دارد.
حال سؤال این است که چرا با وجود این، هنوز مردم به دموکراسى دل بستهاند و براى استقرار آن فعالیت مىکنند، حال آنکه محاسبه عقلانى آنها را از این کار منع مىکند؟ جواب را تا حدّ زیادى باید در عادت جستجو کرد. در غرب، مردم سخت به دموکراسى عادت کردهاند و در شرق نیز تحت تأثیر عظمت آن قرار گرفتهاند. از طرفى نظم موجود در نهادهاى دموکراتیک و تداوم وجود آن، خود به خود به دموکراسى مشروعیت مىبخشد. نظم و قدرت حاکم در دموکراسى، امکان تداوم حضور خود در جامعه را به آراء عمومى واگذار نمىکند، بلکه وجود آن امرى است محرز. مردم در رقابتهاى احزاب شرکت مىکنند تا دولت حاکم، برآیند خواست عمومى جلوه کند. نظم و قدرت هیچ هراسى از حضور گسترده مردم ندارد، به دلیل اینکه به طور کلى چیز چندانى تغییر نخواهد کرد و همه منطق موجود را پذیرفتهاند. بلکه گاه رقابت میان احزاب را باید دامن زد تا شباهت سیاستها و برنامههاى آنها به یکدیگر پنهان بماند و حسّ رقابت مردم و شور و شوق آنها تحریک گردد.
علاوه بر عادت، شور شرکت در حرکتهاى دستهجمعى و با دیگران بودن، انگیزه دیگرى است که مىتواند حضور برخى از مردم را توجیه کند. براى این گروه فرایند کارکرد دموکراسى، نه از این نظر که اراده آنها را به رسمیت مىشناسد یا تنها راه درست و معتبر تصمیمگیرى در امور جمعى است، بلکه از آن جهت که یک حرکت جمعى است، جذّاب جلوه مىکند. آنها مىخواهند نهادهاى دموکراسى پایدار و پویا باقى بماند تا حوزهاى براى فعالیت جمعى سازمانیافته در دسترس داشته باشند.
برخى دیگر نیز نه به خاطر جاذبه با دیگران بودن، بلکه براى ابراز هویت و نمایاندن خود به دموکراسى علاقه نشان مىدهند. براى آنها دموکراسى وسیله و بستر مناسبى براى خودنمایى است. دموکراسى به آنها اجازه مىدهد تا دیدگاهها و تمایلات و آراء خود را بیان کنند و مورد توجه قرار گیرند.
عدهاى نیز به دلیل اینکه اخلاقاً خود را موظف به وفادارى به دموکراسى مىدانند، به آن علاقه نشان مىدهند. دموکراسى براى اینها بازار تولید همبستگى اجتماعى است و این چیزى است که مسؤولیت اخلاقى و اجتماعى آن را ایجاب مىکند.
اصلاحطلبان رادیکال نیز به خاطر ایجاد یک تحول جدى و اجراى پروژه انقلابى خود به دموکراسى دل مىبندند. آنها در پى دگرگونسازى نظام اقتصادى، سیاسى و حقوقى جامعهاند و سعى دارند با تغییر موازنه قدرت، وضعیت کلى جامعه را تغییر دهند. حال آنکه اساساً دموکراسى فاقد چنین ظرفیتى است و مىتوان گفت انقلابیون و اصلاحطلبان رادیکال بیهوده به اهرم دموکراسى تکیه مىزنند. با وجود این، حدّى از حقانیت در این رویکرد اخیر نیز موجود است و شرکت در فرایند دموکراسى مىتواند امید تغییر و تحول را در پارهاى از مردم زنده نگه دارد.
بنابراین عقلانیت حکم مىکند که اگر خواهان تأثیرگذارى بر سرنوشت جمعى است، عرصهاى دیگر غیر از دموکراسى را برگزیند. در عرصه دموکراسى چیزى جز نوید و ادعا یافت نمىشود. از نظر فردى، عقلایى نیست که انسان وقت و توجه خود را معطوف به دموکراسى کند و از نظر عمومى نیز فایده چندانى بر آن مترتب نیست. اما آنچه عملاً دموکراسى را زنده نگهداشته همان نیروى عادت، احساس و شور مردم است. انسانها در پى آنچه واهى، بىفایده و بىارزش است، به دموکراسى و عرصههاى کارکرد آن روى مىآورند. اما این را نیز باید توجه داشت که فقط تعداد اندکى موفق به حضور در سطح بالاتر فعالیت در جنبشهاى اجتماعى و حرکات اصلاحطلبانه مىگردند و آنها نیز آموزشهاى اولیه خود را در عرصه دموکراسى مىبینند. دموکراسى عرصه دمِدست و مهیایى است براى توده مردمى که از فرصتها و لحظات بحرانى و گشایش شکاف در ساختار اقتصادى - سیاسى جامعه استفاده مىکنند.
اشاره
1. امروزه براى بسیارى از متفکران غربى نیز دموکراسى صرفاً به عنوان روشى براى ایجاد حکومت کارآمد اهمیت دارد تا وسیلهاى باشد براى فراهم ساختن قدرت براى اکثریت. بر این اساس در دموکراسى نیز، حکومت از آن سیاستمداران است نه مردم. رأى نیز مانند سهام در دست سوداگران به چرخش در مىآید. با توجه به توسعه بوروکراسى و قدرت فوقالعاده سازمان و نیز نقش تخصص در سازمان، نقش تودهها صرفاً در حوزه کارکرد احزاب خودنمایى مىکند و مسلّم است که در دوران حاکمیت غولآساى بوروکراسى، احزاب نیز خود بر دامنه بوروکراسى مىافزایند و فرایند رأىگیرى را در قالب و ساختار همان بوروکراسى نهادینه مىکنند. لذا بوروکراسى که نمود دوران مدرنیته است با نمود دیگر آن که دموکراسى است در تضاد قرار مىگیرد و مشارکتى بودن دموکراسى را تا حدّ یک خیال تنزّل مىدهد و دموکراسىهاى لیبرال هم نهایتاً به حکومتهاى الیگارشى تحویل برده مىشوند. بنابراین طبیعى است که در چنین سیستمى قدرت سیاسى به جاى اینکه از پایین و توسط مردم هماهنگ شود، از بالا و به صورت سازمان یافته شکل مىگیرد. نخبگان قدرتمند به دلیل تخصص، نفوذ و قدرت، آنچنان شکلگیرى قدرت را هدایت مىکنند که دخالت مردم تنها در چارچوبى که از بالا تعریف شده است صورت مىگیرد.
بر این اساس مبتنى دانستن مشروعیت قدرت و تصمیمات دستگاه قدرت به دموکراسى در چنین ساز و کارى سخت مورد تأمل است. طبیعتاً نمىتوان گفت در یک چنین سیستمى قدرت در اختیار مردم و لذا از مشروعیت لازم برخوردار است.
2. با وجود این، اگر از منظر جبر بوروکراسى به مطلب نگاه نکنیم و آنچنانکه در مقاله آمده است توجیهاتى غیر از عادت براى حضور مردم وجود داشته باشد، به گونهاى که مردم براى حضور در عرصه دموکراسى اهدافى غیر از کسب قدرت و مشروعیتبخشى در نظر داشته باشند، همین مقدار براى عقلانیت رفتار مردم کافى است. نویسنده مقاله در ابتدا و انتها شرکت در بازى دموکراسى را فاقد عقلانیت مىداند. با وجود این غیر از عادت، نکات دیگرى را در توجیه شرکت مردم در قاعده دموکراسى بیان مىکند.
3. نویسنده، دموکراسى را وسیله دمِدست و آمادهاى مىداند که هنگام بروز شکافهاى سیاسى و اقتصادى مىتواند فرصت لازم را در اختیار اصلاحطلبان قرار دهد تا سکوى پرش خود را شناسایى کنند.
این نگاه به دموکراسى توجیهگر رفتار سیاسى رادیکالهایى است که در عین ابراز وفادارى به دموکراسى، به قواعد آن پاىبندى نشان نمىدهند و در بستر دموکراسى، به دنبال شناسایى شکافهایى هستند که فرصت لازم را براى گذار به وضعیت مطلوب ایشان هموار مىکند.
نگاه نو، ش 2
با این همه پویایى دموکراسى مبنایى عقلایى ندارد؛ یعنى شهروندان از سر عقلانیت و سبک و سنگین کردن بدیها و انتخابها در فرایند کارکرد دموکراسى شرکت نمىجویند. اساساً اگر از منظر منافع شخصى بنگریم، براى فرد، عقلایىتر آن است که در کارهاى جمعى و تصمیمگیرىهاى جمعى شرکت نکند، خصوصاً اینکه در برخى کشورها هزینه شرکت در کارکرد نهادهاى دموکراتیک زیاد است. لذا انسان فکر مىکند بهتر است به فکر و خیال خودش آرامش بدهد و در امور پرطمطراق دخالت نکند. همزمان هیچ مشخص نیست که بهترین تصمیم براى جمع، براى یک فرد نیز همان ویژگىها را داشته باشد.
در چند دهه اخیر در کشورهاى پیشرفته، از ابعاد مشارکت مردم کاسته شده، اما به همان حدّ و شاید بیشتر، در کشورهاى جهان سوم، مردم براى استقرار دموکراسى فعال شدهاند. کاهش میزان مشارکت مردم در کشورهاى پیشرفته نیز بیش از هر چیز ریشه در تورم دیوانسالارى و پژمردگى احزاب سیاسى دارد.
حال سؤال این است که چرا با وجود این، هنوز مردم به دموکراسى دل بستهاند و براى استقرار آن فعالیت مىکنند، حال آنکه محاسبه عقلانى آنها را از این کار منع مىکند؟ جواب را تا حدّ زیادى باید در عادت جستجو کرد. در غرب، مردم سخت به دموکراسى عادت کردهاند و در شرق نیز تحت تأثیر عظمت آن قرار گرفتهاند. از طرفى نظم موجود در نهادهاى دموکراتیک و تداوم وجود آن، خود به خود به دموکراسى مشروعیت مىبخشد. نظم و قدرت حاکم در دموکراسى، امکان تداوم حضور خود در جامعه را به آراء عمومى واگذار نمىکند، بلکه وجود آن امرى است محرز. مردم در رقابتهاى احزاب شرکت مىکنند تا دولت حاکم، برآیند خواست عمومى جلوه کند. نظم و قدرت هیچ هراسى از حضور گسترده مردم ندارد، به دلیل اینکه به طور کلى چیز چندانى تغییر نخواهد کرد و همه منطق موجود را پذیرفتهاند. بلکه گاه رقابت میان احزاب را باید دامن زد تا شباهت سیاستها و برنامههاى آنها به یکدیگر پنهان بماند و حسّ رقابت مردم و شور و شوق آنها تحریک گردد.
علاوه بر عادت، شور شرکت در حرکتهاى دستهجمعى و با دیگران بودن، انگیزه دیگرى است که مىتواند حضور برخى از مردم را توجیه کند. براى این گروه فرایند کارکرد دموکراسى، نه از این نظر که اراده آنها را به رسمیت مىشناسد یا تنها راه درست و معتبر تصمیمگیرى در امور جمعى است، بلکه از آن جهت که یک حرکت جمعى است، جذّاب جلوه مىکند. آنها مىخواهند نهادهاى دموکراسى پایدار و پویا باقى بماند تا حوزهاى براى فعالیت جمعى سازمانیافته در دسترس داشته باشند.
برخى دیگر نیز نه به خاطر جاذبه با دیگران بودن، بلکه براى ابراز هویت و نمایاندن خود به دموکراسى علاقه نشان مىدهند. براى آنها دموکراسى وسیله و بستر مناسبى براى خودنمایى است. دموکراسى به آنها اجازه مىدهد تا دیدگاهها و تمایلات و آراء خود را بیان کنند و مورد توجه قرار گیرند.
عدهاى نیز به دلیل اینکه اخلاقاً خود را موظف به وفادارى به دموکراسى مىدانند، به آن علاقه نشان مىدهند. دموکراسى براى اینها بازار تولید همبستگى اجتماعى است و این چیزى است که مسؤولیت اخلاقى و اجتماعى آن را ایجاب مىکند.
اصلاحطلبان رادیکال نیز به خاطر ایجاد یک تحول جدى و اجراى پروژه انقلابى خود به دموکراسى دل مىبندند. آنها در پى دگرگونسازى نظام اقتصادى، سیاسى و حقوقى جامعهاند و سعى دارند با تغییر موازنه قدرت، وضعیت کلى جامعه را تغییر دهند. حال آنکه اساساً دموکراسى فاقد چنین ظرفیتى است و مىتوان گفت انقلابیون و اصلاحطلبان رادیکال بیهوده به اهرم دموکراسى تکیه مىزنند. با وجود این، حدّى از حقانیت در این رویکرد اخیر نیز موجود است و شرکت در فرایند دموکراسى مىتواند امید تغییر و تحول را در پارهاى از مردم زنده نگه دارد.
بنابراین عقلانیت حکم مىکند که اگر خواهان تأثیرگذارى بر سرنوشت جمعى است، عرصهاى دیگر غیر از دموکراسى را برگزیند. در عرصه دموکراسى چیزى جز نوید و ادعا یافت نمىشود. از نظر فردى، عقلایى نیست که انسان وقت و توجه خود را معطوف به دموکراسى کند و از نظر عمومى نیز فایده چندانى بر آن مترتب نیست. اما آنچه عملاً دموکراسى را زنده نگهداشته همان نیروى عادت، احساس و شور مردم است. انسانها در پى آنچه واهى، بىفایده و بىارزش است، به دموکراسى و عرصههاى کارکرد آن روى مىآورند. اما این را نیز باید توجه داشت که فقط تعداد اندکى موفق به حضور در سطح بالاتر فعالیت در جنبشهاى اجتماعى و حرکات اصلاحطلبانه مىگردند و آنها نیز آموزشهاى اولیه خود را در عرصه دموکراسى مىبینند. دموکراسى عرصه دمِدست و مهیایى است براى توده مردمى که از فرصتها و لحظات بحرانى و گشایش شکاف در ساختار اقتصادى - سیاسى جامعه استفاده مىکنند.
اشاره
1. امروزه براى بسیارى از متفکران غربى نیز دموکراسى صرفاً به عنوان روشى براى ایجاد حکومت کارآمد اهمیت دارد تا وسیلهاى باشد براى فراهم ساختن قدرت براى اکثریت. بر این اساس در دموکراسى نیز، حکومت از آن سیاستمداران است نه مردم. رأى نیز مانند سهام در دست سوداگران به چرخش در مىآید. با توجه به توسعه بوروکراسى و قدرت فوقالعاده سازمان و نیز نقش تخصص در سازمان، نقش تودهها صرفاً در حوزه کارکرد احزاب خودنمایى مىکند و مسلّم است که در دوران حاکمیت غولآساى بوروکراسى، احزاب نیز خود بر دامنه بوروکراسى مىافزایند و فرایند رأىگیرى را در قالب و ساختار همان بوروکراسى نهادینه مىکنند. لذا بوروکراسى که نمود دوران مدرنیته است با نمود دیگر آن که دموکراسى است در تضاد قرار مىگیرد و مشارکتى بودن دموکراسى را تا حدّ یک خیال تنزّل مىدهد و دموکراسىهاى لیبرال هم نهایتاً به حکومتهاى الیگارشى تحویل برده مىشوند. بنابراین طبیعى است که در چنین سیستمى قدرت سیاسى به جاى اینکه از پایین و توسط مردم هماهنگ شود، از بالا و به صورت سازمان یافته شکل مىگیرد. نخبگان قدرتمند به دلیل تخصص، نفوذ و قدرت، آنچنان شکلگیرى قدرت را هدایت مىکنند که دخالت مردم تنها در چارچوبى که از بالا تعریف شده است صورت مىگیرد.
بر این اساس مبتنى دانستن مشروعیت قدرت و تصمیمات دستگاه قدرت به دموکراسى در چنین ساز و کارى سخت مورد تأمل است. طبیعتاً نمىتوان گفت در یک چنین سیستمى قدرت در اختیار مردم و لذا از مشروعیت لازم برخوردار است.
2. با وجود این، اگر از منظر جبر بوروکراسى به مطلب نگاه نکنیم و آنچنانکه در مقاله آمده است توجیهاتى غیر از عادت براى حضور مردم وجود داشته باشد، به گونهاى که مردم براى حضور در عرصه دموکراسى اهدافى غیر از کسب قدرت و مشروعیتبخشى در نظر داشته باشند، همین مقدار براى عقلانیت رفتار مردم کافى است. نویسنده مقاله در ابتدا و انتها شرکت در بازى دموکراسى را فاقد عقلانیت مىداند. با وجود این غیر از عادت، نکات دیگرى را در توجیه شرکت مردم در قاعده دموکراسى بیان مىکند.
3. نویسنده، دموکراسى را وسیله دمِدست و آمادهاى مىداند که هنگام بروز شکافهاى سیاسى و اقتصادى مىتواند فرصت لازم را در اختیار اصلاحطلبان قرار دهد تا سکوى پرش خود را شناسایى کنند.
این نگاه به دموکراسى توجیهگر رفتار سیاسى رادیکالهایى است که در عین ابراز وفادارى به دموکراسى، به قواعد آن پاىبندى نشان نمىدهند و در بستر دموکراسى، به دنبال شناسایى شکافهایى هستند که فرصت لازم را براى گذار به وضعیت مطلوب ایشان هموار مىکند.
نگاه نو، ش 2