آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

مرحوم علامه طباطبایى پس از ذکر تفاوت دنیاى قدیم و جدید به مقایسه و بیان تفاوتهاى روش حکومتى اسلام با روش پادشاهى و دموکراسى مى‏پردازد و دموکراسى را شکلى نوین از استبداد به شمار مى‏آورد و در پایان به مسأله لغو ملى‏گرایى در اسلام مى‏پردازد و بیان مى‏دارد مرز مملکت اسلامى ایمان و عقیده است.

متن

کسى که مى‏گوید دنیاى امروز در پرتو علم و صنعت، با دنیاى گذشته چنان فرق کرده که دو نوع متباین به شمار مى‏آیند و لذا قوانین وضع‏شده براى گذشته، امروزه پاسخگو نیست، به این مسأله توجه نکرده است که تفاوت زندگى امروز و دیروز صرفاً در یک سلسله شؤون ظاهرى و صورى است و این نحوه اختلاف ربطى به اصول کلى و شؤون اساسى و واقعى اجتماع ندارد؛ زیرا اختلاف در مصادیق است، نه مفاهیم. آنگاه مرحوم علامه با مقایسه روش حکومت اسلامى با رژیم سلطنتى و دموکراسى مى‏گوید رژیم سلطنتى مال خدا را غنیمت و بهره سلطان و بندگان خدا را بندگان او مى‏داند. در رژیم سلطنتى، پادشاه هر طور بخواهد عمل مى‏کند، در حالى‏که اسلام داراى چنین روشى نیست. همچنین اسلام غیر از دموکراسى است، چه آنکه دموکراسى مبناى کار خود را براساس تمتع و بهره‏بردارى مادى قرار داده است. از بزرگترین تفاوتهاى روش اسلام با دموکراسى آنست که چون روش دموکراسى اساس کار خود را در بهره‏گیرى مادى قرار داده است، ناچار روح استخدام و استثمار در آن دمیده شده است. این روحیه هر راهى را که به سوى هواهاى نفسانى منتهى شود، تجویز مى‏کند و این عیناً همان استبداد سلطنتى قرون گذشته است که امروز در لباس اجتماع مدنى ظاهر شده است. شاهدش آنکه ما امروزه نیز شاهد ظلمهاى ملل نیرومند نسبت به ملتهاى ضعیف هستیم و تفاوت امروزه با گذشته آن است که آن شکل فردى سابق (است بداد) به شکل اجتماعى کنونى مبدل شده است، بدون آنکه روح و واقعیت آن تغییرى کرده باشد. سیره پیامبر و برنامه آن حضرت در پیروزى‏ها و معاهده‏ها نشانگر آنست که روش اسلام صد درصد مخالف با این هوسبازى‏هاست.
از دیگر تفاوتهاى حکومت اسلام با سایر حکومتها، این است که تاریخ نشان مى‏دهد هیچ اجتماعى خالى از اختلافات طبقاتى نبوده است و حال آنکه اجتماع اسلامى اجتماعى است که هیچ نوع برترى و مزیتى در بین افراد دیده نمى‏شود و تنها ملاک امتیاز فطرت پاک و قریحه آزاد انسانى است و این همان تقوایى است که خداوند فرمود: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ»(حجرات: 13) لذا در اسلام همه در برابر قانون یکسان‏اند و فاصله طبقاتى وجود ندارد. دلیل این مطلب همان سیره و روش زندگى رسول اکرم است.
تفاوت دیگر این است که اجراى قوانین در اجتماع اسلامى وظیفه عمومى است که به عهده همه مردم است. باید دانست که بدون اشکال در این زمان که پیامبر وفات نموده و امام‏علیه السلام نیز از دیده پنهان است، امر حکومت به‏دست خود مسلمین است که با در نظر گرفتن روش رسول خدا، که روش امامت نیز بوده است، حاکمى را انتخاب کنند که احکام دین را بدون تغییر اجرا کند و در مورد حوادث جزئى و روزمره از راه مشورت با مسلمانان تصمیم بگیرد. دلیل این امر علاوه بر آیاتى که در باب ولایت است، این آیه شریفه است که «لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»(احزاب: 21).
نکته آخر آنکه مرزهاى مملکت اسلامى مرز عقیده و ایمان است نه مرزهاى جغرافیایى و سیاسى، زیرا تشکیل اجتماع براساس ملیت از نظر اسلام ملغى شناخته شده، چه این ملیت مولود زندگى بدوى باشد و چه مولود اختلاف منطقه زندگى. اسلام بناى ملیت را بر عقیده و ایمان قرار داده است نه بر نژاد، وطن و نظایر آن. بهترین شاهد آنکه مى‏بینیم شریعت اسلام در هیچ موردى موضوع دین، عقیده و ایمان را نادیده نگرفته و مقرر داشته که جامعه اسلامى در هر حالى‏که هست، چه در حال عظمت و چه در حال فلاکت، دین را زنده نگه داشته و در اعلاى کلمه آن کوشا باشد و حتى وظیفه فرد هم این است که در هر حال تا آنجا که قدرت دارد برنامه دین را اجرا کند.
اشاره‏
1. اگر دموکراسى را همچون یک ایدئولوژى معین در نظر بگیریم که رو به سوى دنیا و بهره‏بردارى مادى دارد، مى‏توان آنچه را در نوشته آمده است پذیرفت، اما اگر دموکراسى را همچون روشى براى حکومت بدانیم در این صورت درباره سازگارى اسلام با دموکراسى باید به مبانى آن روش و جهت‏گیرى آن توجه کرد. اگر جهت‏گیرى آن در مسیر بسط و توسعه اهداف و اهواى مادى و امیال نفسانى باشد و بر پایه این روش آنچه رشد مى‏کند و مى‏بالد این‏گونه امور باشد، آنگاه اسلام و دموکراسى با یکدیگر ناسازگارند. لکن اگر بتوان مردم‏سالارى (= دموکراسى) را بر پایه مبانى ایمانى و در جهت و همسو با اهداف دین به عنوان یک روش حکومتى عرضه کرد، آنگاه نه تنها اسلام و مردم‏سالارى ناسازگار نیستند که مى‏توانند هم‏عنان هم باشند.
2. درست است که معمول دموکراسى‏ها در مقام نظر هیچ‏گونه امتیاز طبقاتى را قائل نیستند، ولى به شهادت تاریخ، عموم دموکراسى‏ها به نوعى حکومت طبقات برگزیده، همچون نخبگان اقتصادى، منجر شده است. بر این اساس است که مى‏توان نظریه مطرح‏شده در متن مقاله را پذیرفت. در مورد جامعه اسلامى نیز در مقام نظر هر گونه امتیاز طبقاتى نفى مى‏شود، اما در مقام عمل نمى‏توان حکمى کلى کرد. بله، در جامعه اسلامى صدر اسلام و حکومت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم چنین بوده است.
صبح، ش 2

تبلیغات