آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

این مقاله ابتدا به بررسى مفهومى سنت و تجدد مى‏پردازد و سپس به انواع مواجهه سنت و تجدد اشاره مى‏نماید و در نهایت به مبحث طرح ناتمام سنت مبادرت مى‏ورزد. در بررسى سنت، چهار برداشت از سنّت ارائه مى‏شود و همچنین در بیان انواع مواجهه سنت و تجدد، پنج نوع انتقادى، انتقالى، تطبیقى، تلفیقى و راهبردى مورد بررسى قرار مى‏گیرد و در بخش نهایى یعنى طرح ناتمام سنت استدلال بازسازى و روانکاوى هابرماس و واسازى دریدا و همچنین شیوه برخورد با سنت طرح مى‏گردد.

متن

سنت:
حداقل چهار نوع برداشت از سنت مورد توجه است:
الف) ترکیبى از مجموعه عناصر مذهبى، فرهنگى، تاریخى، رسوم، آداب و نگرشهاى خاص که شیوه معمولاً نااندیشیدنى‏اى براى زندگى است، بدین معنى که مجموعه عناصر و اجزاى آن به عنوان وصفى از پیش داده شده پذیرفته مى‏شود. مى‏توان این تعریف را برابر نوعى پارادایم دانست که تا حدّ جهان‏بینى بالا مى‏رود.
ب) سنتى زیستن: فرد سنتى کسى است که بى‏آنکه از بیرون به خود بنگرد در متن کردارى سنتى زیست کند و درباره شیوه زیست خود هم نیندیشد.
ج) سنت‏گرایى: به معنى آگاهانه اندیشیدن درباره فواید کاربرد سنتها بویژه در شرایطى که آنها در معرض خطرند. سنت‏گرایى، سنتهاى موردنظر خود را بازتعریف و از نو تعبیر مى‏کند. سنت‏گرا کسى است که از بیرون و با ملاحظه وضع مدرن به سنت مى‏گراید تا از آن در حل مسائلى که دنیاى مدرن آفریده است یارى بگیرد.
د) سنت در فلسفه: به معنى فهم فضیلتها و خیرهاى مربوط به یک جامعه است. سنت‏گرایان به مجموعه حقایق همه جایى و همیشگى سنت مى‏گویند و بدان التزام نظرى و عملى دارند. اگر مراد از سنت‏گرایى، گرایش آگاهانه به پاره‏اى از آرا و عقاید باشد که درست در برابر آراء انسان متجدد قرار مى‏گیرد، باید گفت که این مسلک فکرى و معنوى به‏دست رنه گنون که پس از ایمان به اسلام عبدالواحد یحیى نام گرفت، احیا شد.
تجدد: اندیشه تجدد را مى‏توان در مفاهیم اساسى عقل‏گرایى، اومانیسم، فردگرایى، آزادى، برابرى، داعیه معرفت انسان و پیشرفت بى‏حدّ و حصر خلاصه کرد. بنابراین تجدد متضمن نفى هر خصوصیت و تمایز - جز انسانیت - است که بتوان براساس آن درباره انسان داورى کرد. اکثراً سده هیجدهم را دوران پایه‏ریزى مبانى نظرى دفاع از دستاوردهاى مدرنیته مى‏دانند. مدرنیته وقتى از سنت سخن مى‏گوید، تنها در تعریف آن متوقف نمى‏شود، بلکه از این تعریف براى شناساندن خود نیز استفاده مى‏کند. از این زاویه سنت یکى از غیریتهاى اساس تجدد است و با ظهور تجدد، مفهوم سنت پدیدار مى‏شود؛ یعنى آنچه مدرن نیست در اردوگاه سنت افکنده مى‏شود. پس جامعه سنتى نخست وضع و سپس به عنوان عنصر بیرونى از دایره عقل متجدد طرد مى‏شود.
انواع مواجهه سنت و تجدد:
این رویارویى در دو شکل تاریخى و نظرى بر پنج گونه مختلف مى‏تواند باشد:
1. انتقادى:
ایران از جمله کشورهایى بود که از دروازه تجدد لیبرالى وارد عصر تجدد شد. براى رسیدن به این نوگرایى اقداماتى چون استخدام رایزن نظامى فرنگى و اعزام دانشجویان به خارج و ایجاد نظام ارتش جدید و تأسیس چاپخانه در اوایل سده نوزدهم صورت گرفت. اگرچه انقلاب مشروطه ایران تا حدودى محصول ورود ایران به دروازه تجدد لیبرالى بود، اما پسوند «مشروعه» نشان داد که ورود به تجدد لیبرالى در سطح فلسفه سیاسى آن خواهد بود. بنابراین تجدد لیبرالى که به تدریج به سالهاى بحرانى خود وارد و به دوره تجدد سازمان‏یافته نزدیک مى‏شد با آگاهى و سنت تاریخى خاص حاضر در ایران هماهنگى پیدا نکرد و نوع برخورد سنت با آن پیوسته انتقادى و مقاومت‏آمیز باقى ماند. رابطه حاکم بر این نوع مواجهه با دوگانه «سنتى - غربى» شناخته مى‏شود که شاخصه‏اش را مى‏توان در جنبشهاى ضد غربزدگى و بازگشت به خویشتن جستجو کرد.
2. انتقالى:
این مواجهه زمانى شکل گرفت که تجدد لیبرالى به دوره تجدد سازمان‏یافته تغییر کرد و امکان استفاده صورى از نهادهاى اساس تجدد غربى مانند پارلمان و حزب میسر بود. رابطه حاکم بر این مواجهه با دوگانه «ارتجاع - نوگرایى» شناخته مى‏شود که در آن فرایند توسعه غربى، الگویى جهانى است که باید به عنوان قانون کلى در همه کشورها اجرا شود، ولى این نوع یکسان‏انگارى با موانعى چون حکومتهاى توتالیتر، پوپولیستى نظامى که هیچ شباهتى با دموکراسى پارلمانى نداشتند برخورد کرد.
3. تطبیقى:
این دیدگاه از نظر معرفت‏شناسى جلوتر از تحولات سیاسى حرکت مى‏کرد. تاریخ آن به دهه هفتاد و اوج تمایلات پست‏مدرنیستى، محلى‏گرا و استقلال خواهانه بر مى‏گردد. پست مدرنیست‏ها معتقدند که تاریخ، مراحل اجتناب‏ناپذیر ندارد و هیچ قانونمندى کلى نیست که همه کشورها تابع آن باشند، پس هیچ نظریه عمومى نمى‏توان عرضه کرد. توجه‏ها غالباً معطوف به همان روشى است که دورکیم در تبیین پدیده‏هاى اجتماعى به‏کار مى‏برد؛ یعنى اینکه هر فرهنگى در هدف و غایت متعلق به شرایط و بستر خاصى است. این نوع مواجهه نیز با دوگانه «غرب - شرق» شناخته مى‏شود. در ایران این تفکر در اواخر دهه شصت و بیشتر در جامعه علمى مطرح شد.
4. تلفیقى:
این دیدگاه بیش از هر چیز مى‏تواند یک فرض دیالکتیکى باشد که از این زاویه هیچ پدیده‏اى در جامعه و تاریخ مطلق نیست، بلکه با پدیده‏هاى دیگر ارتباط دارد. این ترکیب و تلفیق تمدنها زمینه اصلى تکامل است. رابط حاکم بر این مواجهه، دیگر دوگانه نیست، بلکه متأثر از انواع مواجهه به صورت تلفیقى همچون «نواندیشى دینى» شناخته مى‏شود.
5 . راهبردى:
در پاسخ به «چه باید کرد؟» غلیون، جامعه‏شناس سورى‏تبار عرب مى‏گوید: انکار تناقض «مدرن - کهنه»، «بنیادگرا - امروزى» و «دینى - سکولار» راه به جایى نمى‏برد، بلکه نگرش سنتى به انکار واقعیت و نگرش سکولار به نفى خود مى‏انجامد. ولى سازگارى صورى و نظرى میان ارزشهاى مدرنیته و ارزشهاى خودى، چه از راه تأویل دوباره میراث و چه از راه بومى یا اسلامى کردن مدرنیته، مى‏تواند تناقض را حل کند. شرط یافتن راه حل پذیرش تناقض به معناى هضم آن و دستیابى به خودآگاهى است.
طرح ناتمام سنت:
در حالت تلفیقى استعداد تولید ایدئولوژى موجود است؛ چراکه با حذف تناقض و کنار هم ماندن سنت و تجدد رقابت از آنها گرفته مى‏شود. ولى روانکاوى هابرماس معتقد است روایتى که بیمار (سنت) به روانکاو ارائه مى‏دهد، خود نوعى تفسیر هرمنوتیکى است که با جعل روایتى منسجم اما موهوم نشانه‏ها را به یکدیگر پیوند مى‏زند تا به نتیجه دلخواه - که توجیه وضعیت خویش است - برسد. و اما گفته شد که از آغاز عصر مدرن گفتمان غرب نسبت به تمدنهاى سایر ملل همواره در بستر آنچه لیوتار آن را فراروایت مى‏خواند شکل گرفته است؛ یعنى انسان غربى توّهم امکان و شایستگى صحبت کردن براى و به جاى دیگران را در سر دارد. ولى فرامدرنیسم با حساسیّت در مورد تمایز و غیریّت، هجمه‏اى بنیان‏کن علیه هر نوع کلیت را آغاز مى‏کند. حال اگر بپذیریم که هیچ تمدنى فارغ از گفتگوى با دیگر تمدنها نوشته نشده و مونولوگ نیست، آنگاه مى‏توان گفت که سنت پیوسته در ارتباط و تمایزى خودجوش با تجدد است. بازسازى هابرماس - به معنى تجزیه یک نظریه و ترکیب مجدد آن در شکلى جدید - بدون روش روانکاوى و واسازى ناقص است. با کمک این دو روش با سنت باید همچنان بیمار رفتار کرد. در حلقه بازسازى - روانکاوى، ابتدا به تمایز دامن مى‏زنیم که سنت با پرسش و بحران روبه‏رو شود، آنگاه با کاویدن در خود هم‏رگه‏هاى تجدد را تا سطح بالا مى‏آورد و هم ناتوانى را پس مى‏زند. سرانجام این فرایند، بازسازى است. با استفاده از الگوى سه‏گانه واسازى، روانکاوى، بازسازى مى‏توان از این نیز فراتر رفت و ادعا کرد که «طرح نابه‏تمام سنت» نه تنها باززایى و بازاندیشى سنت بلکه باززایى تجدد است.
‏نکته پایانى
عبدالشکور احسن در مقاله رنسانس در ایران قائل است که مردم ایران تاکنون مکرر نشان داده‏اند که قابلیت چشمگیرى در جذب و خودى ساختن نهضتها و حرکتهاى جدید و بیگانه و تأسیس فلسفه و علوم جدید دارند. دیرى نخواهد کشید که گره همه کشمکشهاى کنونى را خواهند گشود و بهترین عناصر اندیشه غربى را جذب خواهند کرد و همچنان برخوردار از استعدادهاى فراوان فرهنگى و ملى خاص خود، سرافراز خواهند ماند.
همشهرى، 21، 23 و 24/8

تبلیغات