آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده در این مقاله به بررسى دیدگاههاى نواندیشان دینى درباره مسائل زنان پرداخته و این دیدگاهها را در سه محور دین، نواندیشى و مسأله زنان بررسى کرده است. نویسنده معتقد است که نواندیشان دینى علاوه بر آنکه دیرهنگام و اندک به مسائل زنان پرداخته‏اند، نتیجه مباحث آنان در این موضوع، تفاوتى با دیدگاههاى روشنفکران غیردینى و سکولار ندارد.

متن

طرح مسائل زنان در کشور ما در دهه گذشته بازتابى وسیعتر یافته و گروه‏هاى مختلف فکرى و اجتماعى را به پرسشگرى و پاسخگویى در این زمینه برانگیخته است. اما در این میان نگرش روشنفکران ایرانى، بویژه روشنفکران دینى، در قبال مسائل زنان بیش از دیگران با ابهام و تیرگى همراه بوده است و سکوت سنگین محافل روشنفکرى در خصوص مسائل زنان بر تردیدها و ابهام‏ها افزوده است. با آنکه روشنفکران ما در دهه‏هاى اخیر سخت درگیر مسائل اجتماعى بوده‏اند و مسائل خرد و کلان بسیارى را در حوزه بحث و نقد خویش قرار داده‏اند، ولى جاى شگفتى است که چرا مسأله زنان تا بدین پایه مغفول مانده و در ادبیات روشنفکرى ما به ندرت مى‏توان نام و یادى از این موضوع یافت. البته در غرب نیز چنین واقعه‏اى رخ داده و نهضت روشنفکرى تا آستانه قرن بیستم هرگز به مسأله زنان توجهى ننموده و تبعیض‏هاى نارواى تمدن غرب علیه زنان که حتى مالکیت و حق حیات مستقل را از زنان دریغ مى‏داشت، در اندیشه دانشمندان و اندیشمندان نوگراى غرب، جز چند استثنا، هیچ گونه بازتابى نیافت. فرهنگ بورژوازى - سرمایه‏دارى غرب آنگاه در فکر اصلاح حقوق بشر غربى به سود زنان افتاد که اقتصاد صنعتى و نظام بوروکراسى غرب به نیروى کار و حضور اجتماعى زنان نیازمند شد؛(1) از این رو بلافاصله این پرسش مطرح شده است که آیا این همانندى و یکسان نگرى میان جریان روشنگرى در غرب و روشنگرى در ایران یک حادثه اتفاقى بوده است، یا از یک حقیقت ریشه‏اى پرده برمى دارد؟
به هر حال، یکى از نشریات زنان (مجله زنان) که خود از نشریات نزدیک به محافل روشنفکرى است، این سکوت را شکست و با طرح این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى اساساً مسأله زنان را به رسمیت شناخته و به آن توجه داشته است؟» محافل روشنفکرى را به تکاپو و تلاش براى پاسخگویى به این پرسش نابهنگام کشاند.
این پرسشگرى از جریانى که خود با پرسش و چالش روزگار مى‏گذراند و در این گونه کشاکش‏هاى فکرى است که امکان حیات مى‏یابد، بیشتر جلب توجه مى‏کرد و براى بنده که درگیر مسائل زنان بوده و دستى در پژوشهاى امور زنان داشته‏ام، این موضوع جالبتر مى‏نمود. در واقع آنچه بیشتر نگارنده را به پیگیرى این موضوع در مجله زنان ترغیب مى‏کرد، نه مسأله زنان، بلکه ماهیت جریان روشنفکرى دینى (یا به تعبیر تازه‏تر، «نواندیشى دینى») در کشور ما بود و امید داشتم که پاسخ پرسشهاى دیرین خویش را در مورد چارچوبهاى فکرى و آرمانهاى این گروه به درستى دریابم. آنچه در زیر مى‏آید، محصول مطالعات و تأملات این جانب در مقالات و گفتارهاى یاد شده است که با تمرکز بر سه مقوله دین، نواندیشى و مسأله زنان ارائه مى‏گردد.
1. دین‏
اولین سؤال این است که نواندیشى دینى اساساً چه مقوله‏اى است؟ این سؤال را به دو سؤال دیگر یعنى «ماهیت نواندیشى» و «مفهوم دینى‏بودن» مى‏توان تحلیل برد. پس نخستین پرسش این است که اساساً دینى بودن در این ترکیب به چه معناست و اینان از «دین» و «دینى» چه چیزى را اراده مى‏کنند؟
آقاى عمادالدین باقى در پاسخ به این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى براى حل مسأله زنان راه حل خاصى را عرضه مى‏کند؟» پاسخى بدین عبارت آورده است: «تنها نکته‏اى که چاره‏جویى‏هاى روشنفکران دینى را درباره موضوع و مسأله زن، خاص مى‏کند و مى‏توان بدان عنوان صراه حل خاصض بخشید، تأکید آنان بر چارچوب آموزه‏هاى دینى دریافتن راه حل مشکل است. این تأکید جنبه فرم گرایانه ندارد؛ بلکه ایمان و معنویت جوهر آن را تشکیل مى‏دهد.»(2) در اینجا «چارچوب آموزه‏هاى دینى» به عنوان فصل امتیاز جریان روشنفکر دینى از سایر روشنفکران معرفى شده است؛ اما روشن نشده است که منظور از آموزه‏هاى دینى دقیقاً کدام است؟ ظاهراً پاسخ این پرسش را در گفته‏هاى دیگران باید پى‏جویى کرد. آقاى علیرضا علوى تبار در نوشتار خود با عنوان «نواندیشى دینى و فقه زنان» به این سؤال آشکارتر پاسخ گفته است. ایشان ماهیت اصلى دیندارى را «درک ساحت ربوبى و نیل به تجربه دینى» معرفى مى‏کند و فقه را وسیله‏اى براى تنظیم ظاهر عمل براى نیل به ساحت تجربه‏هاى دینى مى‏داند.(3) البته بلافاصله تأکید مى‏کند که «نظام تشریع‏شده از جانب خداوند نیز در تعیّن خارجى‏اش مقید به قید، در صشرایط معینض است و لذا با تغییر آن شرایط، چه بسا شکل آن احکام نیز دستخوش تحول شده و ناکارآمد گردد.»(4) با این وصف، این پرسش براى ما مطرح مى‏شود که اگر احکام فقهى مخصوص به عصر پیامبر(ص) است و با تغییر زمانه دچار تحول مى‏شود پس در زمانهاى دیگر مؤمنان چگونه باید عمل کنند و فرامین دینى را از کجا بجویند؟
آقاى علوى تبار این پرسش را بى‏پاسخ نگذاشته و تصریح مى‏کند که تشریع احکام مناسب در زمان حاضر، از طریق فهم و عقل بشرى است و به همین وسیله نیز مى‏توان به درک ساحت ربوبى و تجربه‏هاى دینى دست یافت: «به بیان دیگر، گوهر پیام الهى در قالب شکلى از زندگى (زبان قوم) ارائه شده است. هر مؤمنى، در هر زمانى باید بکوشد تا شکل زندگى زمان نزول وحى را از گوهر پیام الهى جدا کند و گوهر پیام الهى را در قالب جهان خویش فهم نماید.»(5) به اعتقاد ایشان، نواندیشى دینى، «اجتهاد در فروع» و دستیابى به نظریات جدید فقهى را در حل مسائل زنان کافى ندانسته؛ بلکه تنها «اجتهاد در مبانى» و دستیابى به منظرهاى جدید را راه‏گشا مى‏داند.(6) براستى تفاوت میان اجتهاد در فروع و اجتهاد در مبانى کدام است که ایشان و دیگر نواندیشان سخت بر آن تأکید مى‏ورزند؟ اجتهاد در فروع، همراه با پذیرش متن قرآن و سنت به عنوان کلام الهى و فرامین دینى است؛ حال آن که اجتهاد در مبانى بدین معناست که احکام و اندیشه‏هاى مطرح شده در قرآن و روایات را متناسب با سطح دانش و امکانات عملى عصر ظهور بدانیم و با کنار نهادن مضامین اجتماعى و حقوقى دین، گوهر پیام الهى را که همان تجربه دینى است، اخذ کنیم.
در همین راستا، آقاى علوى تبار تأکید مى‏کند که «از نظر نواندیشى دینى، بخش عمده مباحث مربوط به زنان در متون دینى انعکاس معیشت و فرهنگ زمان نزول وحى است و غیر از گوهر مقدسى است که در این متون وجود دارد. آنچه براى دین ذاتى است، گوهر پیام الهى است و نه ویژگى‏هاى عصر تنزیل که در متن انعکاس یافته است و عرضى محسوب مى‏شود.»(7)
البته گفته‏هاى آقاى علوى تبار در این مقاله غالباً برگرفته از مقالات قبلى آقاى عبدالکریم سروش است. دکتر سروش خود در پاسخ به سؤالات نشریه زنان، سخن آخر را بى‏پرده بیان داشته و معتقد است: «این مقررات [احکام اسلامى] صد درصد موقتى، مقطعى و متکى به شرایط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زمانه هستند»(8) و نیز تاکید مى‏کند که: «باید به همه این احکام [احکام اسلامى درباره زنان] هم به چشم عرضى نگاه کرد و هم به چشم اسطوره‏اى، و از آنها اسطوره‏زدایى کرد».(9) براى مثال، ایشان حجاب و پوشش را یکى از احکام اسطوره‏اى دین مى‏داند و معتقد است که تنها رعایت «عفت» لازم است و حجاب هیچ موضوعیتى ندارد.
بدین ترتیب باید پرسید که نواندیشى دینى، از «دین» کدامین معنا را اراده مى‏کند و با پرده برداشتن از صورت گفتار ایشان، چه تصویرى از دین رخ مى‏نماید؟ حقیقت این است که روشنفکر دینى با این تعریف از دین، عملاً دین را در عرصه‏هاى فرهنگى و اجتماعى چنان کمرنگ مى‏سازد که هیچ فاصله‏اى با سکولاریسم نمى‏یابد. اگر احکام حقوقى و اجتماعى را از قرآن و سنت حذف کنیم، اگر متن قرآن و روایات را مشحون از عرف و عادات زمانه بدانیم و عقاید و احکام اسلامى را متناسب با دانش همان عصر بشماریم و توصیه به فهم دوباره دین کنیم، اگر شریعت استدلالى را اسطوره بدانیم و فرمان به اسطوره‏زدایى برانیم، راستى از اسلام چه مى‏ماند جز همان تجربه‏هاى شخصى رازآلود و مبهم در مواجهه باخدایى که دیگر نه تلقى روشنى مى‏توان از او داشت و نه برنامه‏اى براى هدایت بندگان دارد؟ با این حرف چه تفاوتى میان روشنفکران دینى و روشنفکران‏ سکولار مى‏توان نشان داد و این اندیشه در عمل چه تفاوتى با سکولاریسم دارد؟
آنچه از نوشته‏ها و گفته‏هاى روشنفکران دینى در سالهاى اخیر به دست مى‏آید، خواسته یا ناخواسته، از یک پروژه همه جانبه براى تفسیر دین متناسب با اقتضائات فرهنگ مدرنیته و همسو با اندیشه سکولاریسم خبر مى‏دهد. خوب است نواندیشان نشان دهند که اندیشه‏ها و رویه عملى آنان در نهایت چه تفاوتى با روشنفکران سکولار دارد و نگرش ایشان نسبت به ساحت زیست انسانى، با آمال و آرمانهاى فرهنگ مادى‏اندیش مدرنیته چه تمایز جوهرى نشان مى‏دهد؟
2. نواندیشى‏
مفهوم دیگرى که در این میان مبهم و تاریک مى‏نماید و ظاهراً روشنفکران مسلمان از تفسیر ماهیّت آن پرهیز مى‏کنند. مفهوم «نواندیشى» است. این واژه یک معناى عام و کلى دارد و یک معناى خاص. بى‏تردید منظور از این واژه صرفاً ابداع و نوآورى در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیست. نواندیشى در این معنا، بسیارى از متفکران را در حوزه‏هاى مختلف با گرایش‏هاى گوناگون در بر مى‏گیرد. معمولاً گفته مى‏شود که منظور از نواندیشى، بازنگرى و بازاندیشى در اصول و ارزشهاى گذشته به صورت متناسب با مقتضیات زمان و مکان و نیازمندى‏هاى جامعه در دوران معاصر است. این تعریف هر چند روشنتر و محدودتر است، اما هنوز یک ابهام مهم را در درون خویش دارد؛ ابهامى که ناشى از «اقتضائات زمانه» و «نیازمندیهاى جامعه در دروان عصر جدید» است. بسته به این که این مفهوم را چگونه تعریف کنیم و نسبت اصول و ارزشهاى دینى را با شرایط زمانه چگونه تفسیر کنیم، از نواندیشى دو تعریف کاملاً متفاوت مى‏توان داشت. این دو تعریف را گاه با عناوین «دینى کردن عصر» و «عصرى کردن دین» یاد مى‏کنند. در نگاه نخست، از آنجا که انسان و شؤون انسانى در حال تغییر و تحول است و توسعه شرایط مادى و معنوى با اختیار و اراده انسانى صورت مى‏گیرد، بنابراین باید با بازنگرى و اجتهاد مستمر در منابع دینى و استخراج اصول حاکم بر حیات سعادتمندانه بشر، به صورت مستمر و پیاپى، مناسبات فردى و اجتماعى را به سمت کمالات انسانى و بندگى خداوند متعال تکامل بخشید. در این نگاه شرایط و عرف زمانه به خودى خود نه مقدس است و نه محترم؛ بلکه اراده نیکان و برگزیدگان در طول تاریخ به ایجاد و تغییر در حرکت تاریخى و اجتماعى بشر تعلق گرفته و رسالت انسان در سازندگى محیط براساس معیارهاى دینى و اخلاقى‏ است. اما در نگاه دوم، نظام اجتماعى برخاسته از فرهنگ مدرنیته غرب، نه تنها محترم بلکه کاملاً مطلوب شمرده مى‏شود و تنها راه نجات بشر، گام نهادن در آن مسیر است. با آن فرض، نواندیش دینى تلاش مى‏کند اندیشه‏ها و احکام اسلامى را متناسب با فرهنگ جدید غرب تفسیر کرده، هر آنچه با پارادایم شاخصهاى فرهنگ مدرنیته هماهنگ نباشد، از ساحت متون دینى حذف کند، یا آن را عرضى یا اسطوره‏اى بداند. با اندک تأملى در گفته‏ها و نوشته‏ها به خوبى مى‏توان دریافت که آنچه امروز به نام نواندیشى دینى تبلیغ مى‏شود، چیزى جز نگرش اخیر نیست و صاحبان این اندیشه، روز به روز پرده‏ها را بیشتر گشوده، این مضمون را به صراحت اعلام مى‏دارند. از نظر اینان نه تنها دین را باید عصرى کرد بلکه اساساً دین به خودى خود صامت است و گزاره‏هاى دینى را تنها با دانش‏ها و اقتضائات عصر مى‏توان تعبیر و تفسیر کرد.
بنابراین تا اینجا معلوم مى‏شود که نواندیشى دینى، على‏رغم ادعاى اولیه جناب آقاى باقى، در رویکرد اجتماعى خود و در ارائه برنامه‏ها و راهکارهاى عملى براى حل معضلات جامعه، على‏الاصول به چارچوب آموزه‏هاى دینى مراجعه نمى‏کند؛ بلکه معتقد است که دین اساساً نمى‏تواند در این حوزه راه‏گشا باشد؛ بلکه باید به تجربیات و اندوخته‏هاى بشرى در دروان معاصر مراجعه کرد و فرهنگ زمانه را (که چیزى جز فرهنگ مدرنیته نیست) معیار داورى در درستى یا نادرستى ارزشها و آرمانها قرار داد. حال ببینیم حتى با این فرض، نواندیشى دینى در تحلیل مسائل زنان و گره‏گشایى از معضلات زن مسلمان ایرانى چه گامى به جلو نهاده و آیا اساساً ایده‏اى براى این منظور تدارک دیده است یا خیر.
3. مسأله زنان‏
با چشم‏پوشى از مسائل گذشته، این پرسش براى خواننده مطرح مى‏شود که واقعاً نواندیشى دینى از مسأله زنان چگونه برداشتى دارد و چه رویکردى براى حل مشکلات زنان پیشنهاد مى‏کند. قرائن نشان مى‏دهد که روشنفکران دینى نه تنها براى حل مسائل زنان هیچ برنامه مشخصى ندارند، بلکه حتى تحلیل درستى از مسائل زنان و واقعیت‏هاى موجود جامعه زنان ایران نیز ندارند. این نکته ظاهراً مسؤولان نشریه زنان را که از نزدیکترین محافل به جریان نواندیشى دینى هستند، دچار شگفتى ساخته و برخى نویسندگان فمینیست داخل و خارج کشور را به اعتراض واداشته است. عناوین گفتگوها خود از این حقیقت پرده برمى‏دارد.(10)
اساساً روشنفکر دینى دچار یک پاردوکس بنیادین است؛ از یک سو خود را به مبانى تجدد و فرهنگ مدرنیته بسته است و الگوهاى توسعه غربى را به عنوان چارچوب مطلوب یا محتوم بشرى پذیرفته است و از دیگر سو، به فرهنگ دینى وابسته است و نمى‏تواند خود را از فضاى فرهنگ دینى جدا سازد. این چالش، بویژه هنگامى خود مى‏نماید که روشنفکران دینى از مقام منیع نظریه‏پردازى به مقام عمل و چاره‏جویى معطوف مى‏شوند. خواننده با مرورى بر گفتگوهاى «نواندیشى دینى و مسأله زنان» آشکارا درمى‏یابد که این دسته از روشنفکران، از ورود در آسیب‏شناسى جامعه زنان طفره مى‏روند و حتى از ارائه یک فهرست واقعى از مسائل زنان عاجزند. کارشناسان مسائل زنان به خوبى مى‏دانند که راهکارهایى چون «زدودن فرهنگ مذکر و مردانه نگریستن» و «تقدم انسانیت بر جنسیت»(11) آن قدر کلى است که ده‏ها نظریه فمینیستى را یکجا در خود جاى مى‏دهد. هنگامى که هم ایشان (آقاى عمادالدین باقى) در تبیین روش روشنفکران دینى نسبت به مسائل زنان سخن از «نقد و پالایش پندارهاى سنتى درباره زن و حقوق و جایگاه او، به موازات نقد و پالایش پندارهاى عصر مدرن و غربى درباره زن»(12) به میان مى‏آورد، خواننده درمى‏ماند که منطق «نه این و نه آن» سرانجام راه به کجا مى‏برد و نویسنده با مفاهیم مبهم و پرگفتگویى چون سنت و مدرن، بالاخره چه ایده‏اى را دنبال مى‏کند. اتفاقى نیست که در سراسر این گفتگوها، بسیار کمتر به طور مشخص بر مشکلى از مشکلات امروز زنان جامعه ما اشاره مى‏شود و هنگامى که بر مسأله‏اى انگشت نهاده مى‏شود، از «تفکیک میان دو مقوله عشق و خانواده به عنوان دو مقوله مستقل در فرهنگ عمومى[؟!]» و «به رسمیت شناختن عشق در فضاهاى عمومى، رسانه‏ها، کالاها و...»، «حجاب اجبارى براى زنان غیر مسلمان و غیر مؤمن» و امثال آن سخن مى‏رانند.(13)
به هر حال شاید تنها نکته‏اى که بین این دسته از روشنفکران محل وفاق مى‏نماید، یکى‏ مسأله «فقه‏گریزى»(14) و پشت کردن به احکام و قوانین مسلم دینى به بهانه‏هایى چون نفى ایدئولوژیک کردن فقه، نفى قرائت اقتدارگرایانه از دین، تقدم اخلاق بر فقه، سیال بودن حقوق، اسطوره‏اى بودن احکام دین و... است و دیگرى، اصل قراردادن فرهنگ مدرنیته و الگوى توسعه مادى در دنیاى غرب است. از این رو است که ایشان راه حل مسائل زنان مسلمان ایرانى را نیز در حاکمیت فرهنگ لیبرال دموکراسى،(15) اومانیسم و فردگرایى،(16) بسط حقوق بشر در مفهوم غربى،(17) سکولاریسم یا عرفى‏گرایى(18) و... مى‏دانند. با این حال، روشنفکران ما حتى نیم‏نگاهى هم به تجربه‏هاى پیاپى غرب در نهضت‏هاى زنان نداشته‏اند و به ناکامى این تلاشها نیندیشیده‏اند.(19) امروز با گذشت بیش از دو قرن از ظهور امواج گوناگون فمینیسم و با پیش چشم داشتن نتایج این تلاشها در جامعه غرب، دیگر براى روشنفکر ایرانى روا نیست با فلسفه‏بافى و با فریاد کردن اصول کلى، خود را از پیامد اندیشه‏هاى خود به دور دارد.
چنانکه مى‏دانیم، فمینیسم لیبرال بر تشابه حقوق زن و مرد در همه زمینه‏ها، حتى در درون خانواده تأکید مى‏ورزد و هرگونه تفاوت حقوقى را تبعیض مى‏خواند؛ فمینیسم‏هاى مارکسیست راه حل مشکلات زنان را در تغییر مناسبات تولید و اجتماعى کردن کار منزل (House Work) مى‏جویند؛ برخى گرایشهاى اگزیستانسیالیستى مشکل زنان را در نقش مادرى و معضل تولید مثل مى‏دانند و متعتقدند با رشد تکنولوژى تولید مثل، زنان به زندگى خود مختار (Qutonomoas) دست خواهند یافت و بالاخره فمینیست‏هاى رادیکال، نهاد خانواده را ریشه مشکلات زنان مى‏شمارند و با پیشنهادهایى نظیر انقلاب زیست‏شناختى، همجنس‏گرایى، همخوابگى و... راهى براى رهایى زنان جستجو مى‏کنند. این مکتب‏ها و سایر انگاره‏هاى غربى از سه جهت با یکدیگر اختلاف دارند: 1. در این که مسأله زنان دقیقاً چیست؟ 2. ریشه و عامل اصلى مشکلات کدام است؟ 3. راهکارهاى حل مشکلات زنان چیست؟(20)
حال روشنفکر ایرانى باید به طور شفاف مشخص کند که اگر به تجربه‏هاى جارى در غرب نظر دارد، دقیقاً کدام یک از این رویکردها را با کدامین تفسیر مى‏پذیرد و اگر خود؛ رویکردى نو پرداخته است، مشخصاً چارچوب‏هاى نظرى و راهکارهاى برآمده از آن چیست.
پی نوشت:
1) . دورانت، ویل، لذات فلسفه، ص 151
2) . زنان، ش 57، ص 25
3) . همان، ش 58، ص 36
4) . همان، ص 37
5) . همان، ص 38
6) . همان، ص 37
7) . همان، ص 38
8) . زنان، ش 59، ص 32 در گفتگویى تحت عنوان «قبض و بسط حقوق زنان»
9) . همان، ص 34
10) . رک.: زنان، ش 57 ، 61، 62، 63 و... .
11) . زنان، ش 57، ص 25، گفتگو با عمادالدین باقى‏
12) . همان
13) . عبارات عیناً از گفتگوى مجید محمدى با زنان، ش 58 ، با عنوان «جنسیت، خط قرمز روشنفکران دینى» برگرفته شده است.
14) . مانع عمده‏اى که استیفاى چنان حقوقى را دشوار مى‏نمود، حاکمیت فقه نقش سنتى در نظام حقوقى بود و همین جاست که نوگرایان دینى مى‏توانند نقش محورى در گشودن افقهاى تازه به عهده گیرند.(محمد جواد کاشى، زنان، 61)
15) . نهضت زنان با رشد دموکراسى لیبرال، هم به لحاظ تاریخى و هم به لحاظ مفهومى و منطقى پیوند داشته است. با این حساب، اقبال چند سال اخیر روشنفکران ایرانى را به ارزشهاى لیبرالى مى‏توان طلیعه توجه خجستم ایشان به موضوع زن دانست و...(هومن پناهنده، زنان، ش 26)
16) همان، ص 39
17) . زنان، ش 60، ص 42 ؛ شماره 58، ص 41
18) زنان، ش 59، ص 33 و 34
19) . در بین گفتگوهاى انجام شده، اشاره گذراى آقاى محمدجواد کاشى به این مطلب، یک استثناء است.
20) . براى نمونه ر.ک: جورج ریتزر، نظریه جامعه‏شناسى در دوران معاصر، فصل هشتم.
کیهان، 7/7/79

تبلیغات