کدام نواندیشی؟ کدام مسأله زنان؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده در این مقاله به بررسى دیدگاههاى نواندیشان دینى درباره مسائل زنان پرداخته و این دیدگاهها را در سه محور دین، نواندیشى و مسأله زنان بررسى کرده است. نویسنده معتقد است که نواندیشان دینى علاوه بر آنکه دیرهنگام و اندک به مسائل زنان پرداختهاند، نتیجه مباحث آنان در این موضوع، تفاوتى با دیدگاههاى روشنفکران غیردینى و سکولار ندارد.متن
طرح مسائل زنان در کشور ما در دهه گذشته بازتابى وسیعتر یافته و گروههاى مختلف فکرى و اجتماعى را به پرسشگرى و پاسخگویى در این زمینه برانگیخته است. اما در این میان نگرش روشنفکران ایرانى، بویژه روشنفکران دینى، در قبال مسائل زنان بیش از دیگران با ابهام و تیرگى همراه بوده است و سکوت سنگین محافل روشنفکرى در خصوص مسائل زنان بر تردیدها و ابهامها افزوده است. با آنکه روشنفکران ما در دهههاى اخیر سخت درگیر مسائل اجتماعى بودهاند و مسائل خرد و کلان بسیارى را در حوزه بحث و نقد خویش قرار دادهاند، ولى جاى شگفتى است که چرا مسأله زنان تا بدین پایه مغفول مانده و در ادبیات روشنفکرى ما به ندرت مىتوان نام و یادى از این موضوع یافت. البته در غرب نیز چنین واقعهاى رخ داده و نهضت روشنفکرى تا آستانه قرن بیستم هرگز به مسأله زنان توجهى ننموده و تبعیضهاى نارواى تمدن غرب علیه زنان که حتى مالکیت و حق حیات مستقل را از زنان دریغ مىداشت، در اندیشه دانشمندان و اندیشمندان نوگراى غرب، جز چند استثنا، هیچ گونه بازتابى نیافت. فرهنگ بورژوازى - سرمایهدارى غرب آنگاه در فکر اصلاح حقوق بشر غربى به سود زنان افتاد که اقتصاد صنعتى و نظام بوروکراسى غرب به نیروى کار و حضور اجتماعى زنان نیازمند شد؛(1) از این رو بلافاصله این پرسش مطرح شده است که آیا این همانندى و یکسان نگرى میان جریان روشنگرى در غرب و روشنگرى در ایران یک حادثه اتفاقى بوده است، یا از یک حقیقت ریشهاى پرده برمى دارد؟
به هر حال، یکى از نشریات زنان (مجله زنان) که خود از نشریات نزدیک به محافل روشنفکرى است، این سکوت را شکست و با طرح این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى اساساً مسأله زنان را به رسمیت شناخته و به آن توجه داشته است؟» محافل روشنفکرى را به تکاپو و تلاش براى پاسخگویى به این پرسش نابهنگام کشاند.
این پرسشگرى از جریانى که خود با پرسش و چالش روزگار مىگذراند و در این گونه کشاکشهاى فکرى است که امکان حیات مىیابد، بیشتر جلب توجه مىکرد و براى بنده که درگیر مسائل زنان بوده و دستى در پژوشهاى امور زنان داشتهام، این موضوع جالبتر مىنمود. در واقع آنچه بیشتر نگارنده را به پیگیرى این موضوع در مجله زنان ترغیب مىکرد، نه مسأله زنان، بلکه ماهیت جریان روشنفکرى دینى (یا به تعبیر تازهتر، «نواندیشى دینى») در کشور ما بود و امید داشتم که پاسخ پرسشهاى دیرین خویش را در مورد چارچوبهاى فکرى و آرمانهاى این گروه به درستى دریابم. آنچه در زیر مىآید، محصول مطالعات و تأملات این جانب در مقالات و گفتارهاى یاد شده است که با تمرکز بر سه مقوله دین، نواندیشى و مسأله زنان ارائه مىگردد.
1. دین
اولین سؤال این است که نواندیشى دینى اساساً چه مقولهاى است؟ این سؤال را به دو سؤال دیگر یعنى «ماهیت نواندیشى» و «مفهوم دینىبودن» مىتوان تحلیل برد. پس نخستین پرسش این است که اساساً دینى بودن در این ترکیب به چه معناست و اینان از «دین» و «دینى» چه چیزى را اراده مىکنند؟
آقاى عمادالدین باقى در پاسخ به این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى براى حل مسأله زنان راه حل خاصى را عرضه مىکند؟» پاسخى بدین عبارت آورده است: «تنها نکتهاى که چارهجویىهاى روشنفکران دینى را درباره موضوع و مسأله زن، خاص مىکند و مىتوان بدان عنوان صراه حل خاصض بخشید، تأکید آنان بر چارچوب آموزههاى دینى دریافتن راه حل مشکل است. این تأکید جنبه فرم گرایانه ندارد؛ بلکه ایمان و معنویت جوهر آن را تشکیل مىدهد.»(2) در اینجا «چارچوب آموزههاى دینى» به عنوان فصل امتیاز جریان روشنفکر دینى از سایر روشنفکران معرفى شده است؛ اما روشن نشده است که منظور از آموزههاى دینى دقیقاً کدام است؟ ظاهراً پاسخ این پرسش را در گفتههاى دیگران باید پىجویى کرد. آقاى علیرضا علوى تبار در نوشتار خود با عنوان «نواندیشى دینى و فقه زنان» به این سؤال آشکارتر پاسخ گفته است. ایشان ماهیت اصلى دیندارى را «درک ساحت ربوبى و نیل به تجربه دینى» معرفى مىکند و فقه را وسیلهاى براى تنظیم ظاهر عمل براى نیل به ساحت تجربههاى دینى مىداند.(3) البته بلافاصله تأکید مىکند که «نظام تشریعشده از جانب خداوند نیز در تعیّن خارجىاش مقید به قید، در صشرایط معینض است و لذا با تغییر آن شرایط، چه بسا شکل آن احکام نیز دستخوش تحول شده و ناکارآمد گردد.»(4) با این وصف، این پرسش براى ما مطرح مىشود که اگر احکام فقهى مخصوص به عصر پیامبر(ص) است و با تغییر زمانه دچار تحول مىشود پس در زمانهاى دیگر مؤمنان چگونه باید عمل کنند و فرامین دینى را از کجا بجویند؟
آقاى علوى تبار این پرسش را بىپاسخ نگذاشته و تصریح مىکند که تشریع احکام مناسب در زمان حاضر، از طریق فهم و عقل بشرى است و به همین وسیله نیز مىتوان به درک ساحت ربوبى و تجربههاى دینى دست یافت: «به بیان دیگر، گوهر پیام الهى در قالب شکلى از زندگى (زبان قوم) ارائه شده است. هر مؤمنى، در هر زمانى باید بکوشد تا شکل زندگى زمان نزول وحى را از گوهر پیام الهى جدا کند و گوهر پیام الهى را در قالب جهان خویش فهم نماید.»(5) به اعتقاد ایشان، نواندیشى دینى، «اجتهاد در فروع» و دستیابى به نظریات جدید فقهى را در حل مسائل زنان کافى ندانسته؛ بلکه تنها «اجتهاد در مبانى» و دستیابى به منظرهاى جدید را راهگشا مىداند.(6) براستى تفاوت میان اجتهاد در فروع و اجتهاد در مبانى کدام است که ایشان و دیگر نواندیشان سخت بر آن تأکید مىورزند؟ اجتهاد در فروع، همراه با پذیرش متن قرآن و سنت به عنوان کلام الهى و فرامین دینى است؛ حال آن که اجتهاد در مبانى بدین معناست که احکام و اندیشههاى مطرح شده در قرآن و روایات را متناسب با سطح دانش و امکانات عملى عصر ظهور بدانیم و با کنار نهادن مضامین اجتماعى و حقوقى دین، گوهر پیام الهى را که همان تجربه دینى است، اخذ کنیم.
در همین راستا، آقاى علوى تبار تأکید مىکند که «از نظر نواندیشى دینى، بخش عمده مباحث مربوط به زنان در متون دینى انعکاس معیشت و فرهنگ زمان نزول وحى است و غیر از گوهر مقدسى است که در این متون وجود دارد. آنچه براى دین ذاتى است، گوهر پیام الهى است و نه ویژگىهاى عصر تنزیل که در متن انعکاس یافته است و عرضى محسوب مىشود.»(7)
البته گفتههاى آقاى علوى تبار در این مقاله غالباً برگرفته از مقالات قبلى آقاى عبدالکریم سروش است. دکتر سروش خود در پاسخ به سؤالات نشریه زنان، سخن آخر را بىپرده بیان داشته و معتقد است: «این مقررات [احکام اسلامى] صد درصد موقتى، مقطعى و متکى به شرایط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زمانه هستند»(8) و نیز تاکید مىکند که: «باید به همه این احکام [احکام اسلامى درباره زنان] هم به چشم عرضى نگاه کرد و هم به چشم اسطورهاى، و از آنها اسطورهزدایى کرد».(9) براى مثال، ایشان حجاب و پوشش را یکى از احکام اسطورهاى دین مىداند و معتقد است که تنها رعایت «عفت» لازم است و حجاب هیچ موضوعیتى ندارد.
بدین ترتیب باید پرسید که نواندیشى دینى، از «دین» کدامین معنا را اراده مىکند و با پرده برداشتن از صورت گفتار ایشان، چه تصویرى از دین رخ مىنماید؟ حقیقت این است که روشنفکر دینى با این تعریف از دین، عملاً دین را در عرصههاى فرهنگى و اجتماعى چنان کمرنگ مىسازد که هیچ فاصلهاى با سکولاریسم نمىیابد. اگر احکام حقوقى و اجتماعى را از قرآن و سنت حذف کنیم، اگر متن قرآن و روایات را مشحون از عرف و عادات زمانه بدانیم و عقاید و احکام اسلامى را متناسب با دانش همان عصر بشماریم و توصیه به فهم دوباره دین کنیم، اگر شریعت استدلالى را اسطوره بدانیم و فرمان به اسطورهزدایى برانیم، راستى از اسلام چه مىماند جز همان تجربههاى شخصى رازآلود و مبهم در مواجهه باخدایى که دیگر نه تلقى روشنى مىتوان از او داشت و نه برنامهاى براى هدایت بندگان دارد؟ با این حرف چه تفاوتى میان روشنفکران دینى و روشنفکران سکولار مىتوان نشان داد و این اندیشه در عمل چه تفاوتى با سکولاریسم دارد؟
آنچه از نوشتهها و گفتههاى روشنفکران دینى در سالهاى اخیر به دست مىآید، خواسته یا ناخواسته، از یک پروژه همه جانبه براى تفسیر دین متناسب با اقتضائات فرهنگ مدرنیته و همسو با اندیشه سکولاریسم خبر مىدهد. خوب است نواندیشان نشان دهند که اندیشهها و رویه عملى آنان در نهایت چه تفاوتى با روشنفکران سکولار دارد و نگرش ایشان نسبت به ساحت زیست انسانى، با آمال و آرمانهاى فرهنگ مادىاندیش مدرنیته چه تمایز جوهرى نشان مىدهد؟
2. نواندیشى
مفهوم دیگرى که در این میان مبهم و تاریک مىنماید و ظاهراً روشنفکران مسلمان از تفسیر ماهیّت آن پرهیز مىکنند. مفهوم «نواندیشى» است. این واژه یک معناى عام و کلى دارد و یک معناى خاص. بىتردید منظور از این واژه صرفاً ابداع و نوآورى در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیست. نواندیشى در این معنا، بسیارى از متفکران را در حوزههاى مختلف با گرایشهاى گوناگون در بر مىگیرد. معمولاً گفته مىشود که منظور از نواندیشى، بازنگرى و بازاندیشى در اصول و ارزشهاى گذشته به صورت متناسب با مقتضیات زمان و مکان و نیازمندىهاى جامعه در دوران معاصر است. این تعریف هر چند روشنتر و محدودتر است، اما هنوز یک ابهام مهم را در درون خویش دارد؛ ابهامى که ناشى از «اقتضائات زمانه» و «نیازمندیهاى جامعه در دروان عصر جدید» است. بسته به این که این مفهوم را چگونه تعریف کنیم و نسبت اصول و ارزشهاى دینى را با شرایط زمانه چگونه تفسیر کنیم، از نواندیشى دو تعریف کاملاً متفاوت مىتوان داشت. این دو تعریف را گاه با عناوین «دینى کردن عصر» و «عصرى کردن دین» یاد مىکنند. در نگاه نخست، از آنجا که انسان و شؤون انسانى در حال تغییر و تحول است و توسعه شرایط مادى و معنوى با اختیار و اراده انسانى صورت مىگیرد، بنابراین باید با بازنگرى و اجتهاد مستمر در منابع دینى و استخراج اصول حاکم بر حیات سعادتمندانه بشر، به صورت مستمر و پیاپى، مناسبات فردى و اجتماعى را به سمت کمالات انسانى و بندگى خداوند متعال تکامل بخشید. در این نگاه شرایط و عرف زمانه به خودى خود نه مقدس است و نه محترم؛ بلکه اراده نیکان و برگزیدگان در طول تاریخ به ایجاد و تغییر در حرکت تاریخى و اجتماعى بشر تعلق گرفته و رسالت انسان در سازندگى محیط براساس معیارهاى دینى و اخلاقى است. اما در نگاه دوم، نظام اجتماعى برخاسته از فرهنگ مدرنیته غرب، نه تنها محترم بلکه کاملاً مطلوب شمرده مىشود و تنها راه نجات بشر، گام نهادن در آن مسیر است. با آن فرض، نواندیش دینى تلاش مىکند اندیشهها و احکام اسلامى را متناسب با فرهنگ جدید غرب تفسیر کرده، هر آنچه با پارادایم شاخصهاى فرهنگ مدرنیته هماهنگ نباشد، از ساحت متون دینى حذف کند، یا آن را عرضى یا اسطورهاى بداند. با اندک تأملى در گفتهها و نوشتهها به خوبى مىتوان دریافت که آنچه امروز به نام نواندیشى دینى تبلیغ مىشود، چیزى جز نگرش اخیر نیست و صاحبان این اندیشه، روز به روز پردهها را بیشتر گشوده، این مضمون را به صراحت اعلام مىدارند. از نظر اینان نه تنها دین را باید عصرى کرد بلکه اساساً دین به خودى خود صامت است و گزارههاى دینى را تنها با دانشها و اقتضائات عصر مىتوان تعبیر و تفسیر کرد.
بنابراین تا اینجا معلوم مىشود که نواندیشى دینى، علىرغم ادعاى اولیه جناب آقاى باقى، در رویکرد اجتماعى خود و در ارائه برنامهها و راهکارهاى عملى براى حل معضلات جامعه، علىالاصول به چارچوب آموزههاى دینى مراجعه نمىکند؛ بلکه معتقد است که دین اساساً نمىتواند در این حوزه راهگشا باشد؛ بلکه باید به تجربیات و اندوختههاى بشرى در دروان معاصر مراجعه کرد و فرهنگ زمانه را (که چیزى جز فرهنگ مدرنیته نیست) معیار داورى در درستى یا نادرستى ارزشها و آرمانها قرار داد. حال ببینیم حتى با این فرض، نواندیشى دینى در تحلیل مسائل زنان و گرهگشایى از معضلات زن مسلمان ایرانى چه گامى به جلو نهاده و آیا اساساً ایدهاى براى این منظور تدارک دیده است یا خیر.
3. مسأله زنان
با چشمپوشى از مسائل گذشته، این پرسش براى خواننده مطرح مىشود که واقعاً نواندیشى دینى از مسأله زنان چگونه برداشتى دارد و چه رویکردى براى حل مشکلات زنان پیشنهاد مىکند. قرائن نشان مىدهد که روشنفکران دینى نه تنها براى حل مسائل زنان هیچ برنامه مشخصى ندارند، بلکه حتى تحلیل درستى از مسائل زنان و واقعیتهاى موجود جامعه زنان ایران نیز ندارند. این نکته ظاهراً مسؤولان نشریه زنان را که از نزدیکترین محافل به جریان نواندیشى دینى هستند، دچار شگفتى ساخته و برخى نویسندگان فمینیست داخل و خارج کشور را به اعتراض واداشته است. عناوین گفتگوها خود از این حقیقت پرده برمىدارد.(10)
اساساً روشنفکر دینى دچار یک پاردوکس بنیادین است؛ از یک سو خود را به مبانى تجدد و فرهنگ مدرنیته بسته است و الگوهاى توسعه غربى را به عنوان چارچوب مطلوب یا محتوم بشرى پذیرفته است و از دیگر سو، به فرهنگ دینى وابسته است و نمىتواند خود را از فضاى فرهنگ دینى جدا سازد. این چالش، بویژه هنگامى خود مىنماید که روشنفکران دینى از مقام منیع نظریهپردازى به مقام عمل و چارهجویى معطوف مىشوند. خواننده با مرورى بر گفتگوهاى «نواندیشى دینى و مسأله زنان» آشکارا درمىیابد که این دسته از روشنفکران، از ورود در آسیبشناسى جامعه زنان طفره مىروند و حتى از ارائه یک فهرست واقعى از مسائل زنان عاجزند. کارشناسان مسائل زنان به خوبى مىدانند که راهکارهایى چون «زدودن فرهنگ مذکر و مردانه نگریستن» و «تقدم انسانیت بر جنسیت»(11) آن قدر کلى است که دهها نظریه فمینیستى را یکجا در خود جاى مىدهد. هنگامى که هم ایشان (آقاى عمادالدین باقى) در تبیین روش روشنفکران دینى نسبت به مسائل زنان سخن از «نقد و پالایش پندارهاى سنتى درباره زن و حقوق و جایگاه او، به موازات نقد و پالایش پندارهاى عصر مدرن و غربى درباره زن»(12) به میان مىآورد، خواننده درمىماند که منطق «نه این و نه آن» سرانجام راه به کجا مىبرد و نویسنده با مفاهیم مبهم و پرگفتگویى چون سنت و مدرن، بالاخره چه ایدهاى را دنبال مىکند. اتفاقى نیست که در سراسر این گفتگوها، بسیار کمتر به طور مشخص بر مشکلى از مشکلات امروز زنان جامعه ما اشاره مىشود و هنگامى که بر مسألهاى انگشت نهاده مىشود، از «تفکیک میان دو مقوله عشق و خانواده به عنوان دو مقوله مستقل در فرهنگ عمومى[؟!]» و «به رسمیت شناختن عشق در فضاهاى عمومى، رسانهها، کالاها و...»، «حجاب اجبارى براى زنان غیر مسلمان و غیر مؤمن» و امثال آن سخن مىرانند.(13)
به هر حال شاید تنها نکتهاى که بین این دسته از روشنفکران محل وفاق مىنماید، یکى مسأله «فقهگریزى»(14) و پشت کردن به احکام و قوانین مسلم دینى به بهانههایى چون نفى ایدئولوژیک کردن فقه، نفى قرائت اقتدارگرایانه از دین، تقدم اخلاق بر فقه، سیال بودن حقوق، اسطورهاى بودن احکام دین و... است و دیگرى، اصل قراردادن فرهنگ مدرنیته و الگوى توسعه مادى در دنیاى غرب است. از این رو است که ایشان راه حل مسائل زنان مسلمان ایرانى را نیز در حاکمیت فرهنگ لیبرال دموکراسى،(15) اومانیسم و فردگرایى،(16) بسط حقوق بشر در مفهوم غربى،(17) سکولاریسم یا عرفىگرایى(18) و... مىدانند. با این حال، روشنفکران ما حتى نیمنگاهى هم به تجربههاى پیاپى غرب در نهضتهاى زنان نداشتهاند و به ناکامى این تلاشها نیندیشیدهاند.(19) امروز با گذشت بیش از دو قرن از ظهور امواج گوناگون فمینیسم و با پیش چشم داشتن نتایج این تلاشها در جامعه غرب، دیگر براى روشنفکر ایرانى روا نیست با فلسفهبافى و با فریاد کردن اصول کلى، خود را از پیامد اندیشههاى خود به دور دارد.
چنانکه مىدانیم، فمینیسم لیبرال بر تشابه حقوق زن و مرد در همه زمینهها، حتى در درون خانواده تأکید مىورزد و هرگونه تفاوت حقوقى را تبعیض مىخواند؛ فمینیسمهاى مارکسیست راه حل مشکلات زنان را در تغییر مناسبات تولید و اجتماعى کردن کار منزل (House Work) مىجویند؛ برخى گرایشهاى اگزیستانسیالیستى مشکل زنان را در نقش مادرى و معضل تولید مثل مىدانند و متعتقدند با رشد تکنولوژى تولید مثل، زنان به زندگى خود مختار (Qutonomoas) دست خواهند یافت و بالاخره فمینیستهاى رادیکال، نهاد خانواده را ریشه مشکلات زنان مىشمارند و با پیشنهادهایى نظیر انقلاب زیستشناختى، همجنسگرایى، همخوابگى و... راهى براى رهایى زنان جستجو مىکنند. این مکتبها و سایر انگارههاى غربى از سه جهت با یکدیگر اختلاف دارند: 1. در این که مسأله زنان دقیقاً چیست؟ 2. ریشه و عامل اصلى مشکلات کدام است؟ 3. راهکارهاى حل مشکلات زنان چیست؟(20)
حال روشنفکر ایرانى باید به طور شفاف مشخص کند که اگر به تجربههاى جارى در غرب نظر دارد، دقیقاً کدام یک از این رویکردها را با کدامین تفسیر مىپذیرد و اگر خود؛ رویکردى نو پرداخته است، مشخصاً چارچوبهاى نظرى و راهکارهاى برآمده از آن چیست.
پی نوشت:
1) . دورانت، ویل، لذات فلسفه، ص 151
2) . زنان، ش 57، ص 25
3) . همان، ش 58، ص 36
4) . همان، ص 37
5) . همان، ص 38
6) . همان، ص 37
7) . همان، ص 38
8) . زنان، ش 59، ص 32 در گفتگویى تحت عنوان «قبض و بسط حقوق زنان»
9) . همان، ص 34
10) . رک.: زنان، ش 57 ، 61، 62، 63 و... .
11) . زنان، ش 57، ص 25، گفتگو با عمادالدین باقى
12) . همان
13) . عبارات عیناً از گفتگوى مجید محمدى با زنان، ش 58 ، با عنوان «جنسیت، خط قرمز روشنفکران دینى» برگرفته شده است.
14) . مانع عمدهاى که استیفاى چنان حقوقى را دشوار مىنمود، حاکمیت فقه نقش سنتى در نظام حقوقى بود و همین جاست که نوگرایان دینى مىتوانند نقش محورى در گشودن افقهاى تازه به عهده گیرند.(محمد جواد کاشى، زنان، 61)
15) . نهضت زنان با رشد دموکراسى لیبرال، هم به لحاظ تاریخى و هم به لحاظ مفهومى و منطقى پیوند داشته است. با این حساب، اقبال چند سال اخیر روشنفکران ایرانى را به ارزشهاى لیبرالى مىتوان طلیعه توجه خجستم ایشان به موضوع زن دانست و...(هومن پناهنده، زنان، ش 26)
16) همان، ص 39
17) . زنان، ش 60، ص 42 ؛ شماره 58، ص 41
18) زنان، ش 59، ص 33 و 34
19) . در بین گفتگوهاى انجام شده، اشاره گذراى آقاى محمدجواد کاشى به این مطلب، یک استثناء است.
20) . براى نمونه ر.ک: جورج ریتزر، نظریه جامعهشناسى در دوران معاصر، فصل هشتم.
کیهان، 7/7/79
به هر حال، یکى از نشریات زنان (مجله زنان) که خود از نشریات نزدیک به محافل روشنفکرى است، این سکوت را شکست و با طرح این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى اساساً مسأله زنان را به رسمیت شناخته و به آن توجه داشته است؟» محافل روشنفکرى را به تکاپو و تلاش براى پاسخگویى به این پرسش نابهنگام کشاند.
این پرسشگرى از جریانى که خود با پرسش و چالش روزگار مىگذراند و در این گونه کشاکشهاى فکرى است که امکان حیات مىیابد، بیشتر جلب توجه مىکرد و براى بنده که درگیر مسائل زنان بوده و دستى در پژوشهاى امور زنان داشتهام، این موضوع جالبتر مىنمود. در واقع آنچه بیشتر نگارنده را به پیگیرى این موضوع در مجله زنان ترغیب مىکرد، نه مسأله زنان، بلکه ماهیت جریان روشنفکرى دینى (یا به تعبیر تازهتر، «نواندیشى دینى») در کشور ما بود و امید داشتم که پاسخ پرسشهاى دیرین خویش را در مورد چارچوبهاى فکرى و آرمانهاى این گروه به درستى دریابم. آنچه در زیر مىآید، محصول مطالعات و تأملات این جانب در مقالات و گفتارهاى یاد شده است که با تمرکز بر سه مقوله دین، نواندیشى و مسأله زنان ارائه مىگردد.
1. دین
اولین سؤال این است که نواندیشى دینى اساساً چه مقولهاى است؟ این سؤال را به دو سؤال دیگر یعنى «ماهیت نواندیشى» و «مفهوم دینىبودن» مىتوان تحلیل برد. پس نخستین پرسش این است که اساساً دینى بودن در این ترکیب به چه معناست و اینان از «دین» و «دینى» چه چیزى را اراده مىکنند؟
آقاى عمادالدین باقى در پاسخ به این پرسش که «آیا جریان روشنفکرى دینى براى حل مسأله زنان راه حل خاصى را عرضه مىکند؟» پاسخى بدین عبارت آورده است: «تنها نکتهاى که چارهجویىهاى روشنفکران دینى را درباره موضوع و مسأله زن، خاص مىکند و مىتوان بدان عنوان صراه حل خاصض بخشید، تأکید آنان بر چارچوب آموزههاى دینى دریافتن راه حل مشکل است. این تأکید جنبه فرم گرایانه ندارد؛ بلکه ایمان و معنویت جوهر آن را تشکیل مىدهد.»(2) در اینجا «چارچوب آموزههاى دینى» به عنوان فصل امتیاز جریان روشنفکر دینى از سایر روشنفکران معرفى شده است؛ اما روشن نشده است که منظور از آموزههاى دینى دقیقاً کدام است؟ ظاهراً پاسخ این پرسش را در گفتههاى دیگران باید پىجویى کرد. آقاى علیرضا علوى تبار در نوشتار خود با عنوان «نواندیشى دینى و فقه زنان» به این سؤال آشکارتر پاسخ گفته است. ایشان ماهیت اصلى دیندارى را «درک ساحت ربوبى و نیل به تجربه دینى» معرفى مىکند و فقه را وسیلهاى براى تنظیم ظاهر عمل براى نیل به ساحت تجربههاى دینى مىداند.(3) البته بلافاصله تأکید مىکند که «نظام تشریعشده از جانب خداوند نیز در تعیّن خارجىاش مقید به قید، در صشرایط معینض است و لذا با تغییر آن شرایط، چه بسا شکل آن احکام نیز دستخوش تحول شده و ناکارآمد گردد.»(4) با این وصف، این پرسش براى ما مطرح مىشود که اگر احکام فقهى مخصوص به عصر پیامبر(ص) است و با تغییر زمانه دچار تحول مىشود پس در زمانهاى دیگر مؤمنان چگونه باید عمل کنند و فرامین دینى را از کجا بجویند؟
آقاى علوى تبار این پرسش را بىپاسخ نگذاشته و تصریح مىکند که تشریع احکام مناسب در زمان حاضر، از طریق فهم و عقل بشرى است و به همین وسیله نیز مىتوان به درک ساحت ربوبى و تجربههاى دینى دست یافت: «به بیان دیگر، گوهر پیام الهى در قالب شکلى از زندگى (زبان قوم) ارائه شده است. هر مؤمنى، در هر زمانى باید بکوشد تا شکل زندگى زمان نزول وحى را از گوهر پیام الهى جدا کند و گوهر پیام الهى را در قالب جهان خویش فهم نماید.»(5) به اعتقاد ایشان، نواندیشى دینى، «اجتهاد در فروع» و دستیابى به نظریات جدید فقهى را در حل مسائل زنان کافى ندانسته؛ بلکه تنها «اجتهاد در مبانى» و دستیابى به منظرهاى جدید را راهگشا مىداند.(6) براستى تفاوت میان اجتهاد در فروع و اجتهاد در مبانى کدام است که ایشان و دیگر نواندیشان سخت بر آن تأکید مىورزند؟ اجتهاد در فروع، همراه با پذیرش متن قرآن و سنت به عنوان کلام الهى و فرامین دینى است؛ حال آن که اجتهاد در مبانى بدین معناست که احکام و اندیشههاى مطرح شده در قرآن و روایات را متناسب با سطح دانش و امکانات عملى عصر ظهور بدانیم و با کنار نهادن مضامین اجتماعى و حقوقى دین، گوهر پیام الهى را که همان تجربه دینى است، اخذ کنیم.
در همین راستا، آقاى علوى تبار تأکید مىکند که «از نظر نواندیشى دینى، بخش عمده مباحث مربوط به زنان در متون دینى انعکاس معیشت و فرهنگ زمان نزول وحى است و غیر از گوهر مقدسى است که در این متون وجود دارد. آنچه براى دین ذاتى است، گوهر پیام الهى است و نه ویژگىهاى عصر تنزیل که در متن انعکاس یافته است و عرضى محسوب مىشود.»(7)
البته گفتههاى آقاى علوى تبار در این مقاله غالباً برگرفته از مقالات قبلى آقاى عبدالکریم سروش است. دکتر سروش خود در پاسخ به سؤالات نشریه زنان، سخن آخر را بىپرده بیان داشته و معتقد است: «این مقررات [احکام اسلامى] صد درصد موقتى، مقطعى و متکى به شرایط اجتماعى، اقتصادى و فرهنگى زمانه هستند»(8) و نیز تاکید مىکند که: «باید به همه این احکام [احکام اسلامى درباره زنان] هم به چشم عرضى نگاه کرد و هم به چشم اسطورهاى، و از آنها اسطورهزدایى کرد».(9) براى مثال، ایشان حجاب و پوشش را یکى از احکام اسطورهاى دین مىداند و معتقد است که تنها رعایت «عفت» لازم است و حجاب هیچ موضوعیتى ندارد.
بدین ترتیب باید پرسید که نواندیشى دینى، از «دین» کدامین معنا را اراده مىکند و با پرده برداشتن از صورت گفتار ایشان، چه تصویرى از دین رخ مىنماید؟ حقیقت این است که روشنفکر دینى با این تعریف از دین، عملاً دین را در عرصههاى فرهنگى و اجتماعى چنان کمرنگ مىسازد که هیچ فاصلهاى با سکولاریسم نمىیابد. اگر احکام حقوقى و اجتماعى را از قرآن و سنت حذف کنیم، اگر متن قرآن و روایات را مشحون از عرف و عادات زمانه بدانیم و عقاید و احکام اسلامى را متناسب با دانش همان عصر بشماریم و توصیه به فهم دوباره دین کنیم، اگر شریعت استدلالى را اسطوره بدانیم و فرمان به اسطورهزدایى برانیم، راستى از اسلام چه مىماند جز همان تجربههاى شخصى رازآلود و مبهم در مواجهه باخدایى که دیگر نه تلقى روشنى مىتوان از او داشت و نه برنامهاى براى هدایت بندگان دارد؟ با این حرف چه تفاوتى میان روشنفکران دینى و روشنفکران سکولار مىتوان نشان داد و این اندیشه در عمل چه تفاوتى با سکولاریسم دارد؟
آنچه از نوشتهها و گفتههاى روشنفکران دینى در سالهاى اخیر به دست مىآید، خواسته یا ناخواسته، از یک پروژه همه جانبه براى تفسیر دین متناسب با اقتضائات فرهنگ مدرنیته و همسو با اندیشه سکولاریسم خبر مىدهد. خوب است نواندیشان نشان دهند که اندیشهها و رویه عملى آنان در نهایت چه تفاوتى با روشنفکران سکولار دارد و نگرش ایشان نسبت به ساحت زیست انسانى، با آمال و آرمانهاى فرهنگ مادىاندیش مدرنیته چه تمایز جوهرى نشان مىدهد؟
2. نواندیشى
مفهوم دیگرى که در این میان مبهم و تاریک مىنماید و ظاهراً روشنفکران مسلمان از تفسیر ماهیّت آن پرهیز مىکنند. مفهوم «نواندیشى» است. این واژه یک معناى عام و کلى دارد و یک معناى خاص. بىتردید منظور از این واژه صرفاً ابداع و نوآورى در عرصه تولید و توزیع اندیشه نیست. نواندیشى در این معنا، بسیارى از متفکران را در حوزههاى مختلف با گرایشهاى گوناگون در بر مىگیرد. معمولاً گفته مىشود که منظور از نواندیشى، بازنگرى و بازاندیشى در اصول و ارزشهاى گذشته به صورت متناسب با مقتضیات زمان و مکان و نیازمندىهاى جامعه در دوران معاصر است. این تعریف هر چند روشنتر و محدودتر است، اما هنوز یک ابهام مهم را در درون خویش دارد؛ ابهامى که ناشى از «اقتضائات زمانه» و «نیازمندیهاى جامعه در دروان عصر جدید» است. بسته به این که این مفهوم را چگونه تعریف کنیم و نسبت اصول و ارزشهاى دینى را با شرایط زمانه چگونه تفسیر کنیم، از نواندیشى دو تعریف کاملاً متفاوت مىتوان داشت. این دو تعریف را گاه با عناوین «دینى کردن عصر» و «عصرى کردن دین» یاد مىکنند. در نگاه نخست، از آنجا که انسان و شؤون انسانى در حال تغییر و تحول است و توسعه شرایط مادى و معنوى با اختیار و اراده انسانى صورت مىگیرد، بنابراین باید با بازنگرى و اجتهاد مستمر در منابع دینى و استخراج اصول حاکم بر حیات سعادتمندانه بشر، به صورت مستمر و پیاپى، مناسبات فردى و اجتماعى را به سمت کمالات انسانى و بندگى خداوند متعال تکامل بخشید. در این نگاه شرایط و عرف زمانه به خودى خود نه مقدس است و نه محترم؛ بلکه اراده نیکان و برگزیدگان در طول تاریخ به ایجاد و تغییر در حرکت تاریخى و اجتماعى بشر تعلق گرفته و رسالت انسان در سازندگى محیط براساس معیارهاى دینى و اخلاقى است. اما در نگاه دوم، نظام اجتماعى برخاسته از فرهنگ مدرنیته غرب، نه تنها محترم بلکه کاملاً مطلوب شمرده مىشود و تنها راه نجات بشر، گام نهادن در آن مسیر است. با آن فرض، نواندیش دینى تلاش مىکند اندیشهها و احکام اسلامى را متناسب با فرهنگ جدید غرب تفسیر کرده، هر آنچه با پارادایم شاخصهاى فرهنگ مدرنیته هماهنگ نباشد، از ساحت متون دینى حذف کند، یا آن را عرضى یا اسطورهاى بداند. با اندک تأملى در گفتهها و نوشتهها به خوبى مىتوان دریافت که آنچه امروز به نام نواندیشى دینى تبلیغ مىشود، چیزى جز نگرش اخیر نیست و صاحبان این اندیشه، روز به روز پردهها را بیشتر گشوده، این مضمون را به صراحت اعلام مىدارند. از نظر اینان نه تنها دین را باید عصرى کرد بلکه اساساً دین به خودى خود صامت است و گزارههاى دینى را تنها با دانشها و اقتضائات عصر مىتوان تعبیر و تفسیر کرد.
بنابراین تا اینجا معلوم مىشود که نواندیشى دینى، علىرغم ادعاى اولیه جناب آقاى باقى، در رویکرد اجتماعى خود و در ارائه برنامهها و راهکارهاى عملى براى حل معضلات جامعه، علىالاصول به چارچوب آموزههاى دینى مراجعه نمىکند؛ بلکه معتقد است که دین اساساً نمىتواند در این حوزه راهگشا باشد؛ بلکه باید به تجربیات و اندوختههاى بشرى در دروان معاصر مراجعه کرد و فرهنگ زمانه را (که چیزى جز فرهنگ مدرنیته نیست) معیار داورى در درستى یا نادرستى ارزشها و آرمانها قرار داد. حال ببینیم حتى با این فرض، نواندیشى دینى در تحلیل مسائل زنان و گرهگشایى از معضلات زن مسلمان ایرانى چه گامى به جلو نهاده و آیا اساساً ایدهاى براى این منظور تدارک دیده است یا خیر.
3. مسأله زنان
با چشمپوشى از مسائل گذشته، این پرسش براى خواننده مطرح مىشود که واقعاً نواندیشى دینى از مسأله زنان چگونه برداشتى دارد و چه رویکردى براى حل مشکلات زنان پیشنهاد مىکند. قرائن نشان مىدهد که روشنفکران دینى نه تنها براى حل مسائل زنان هیچ برنامه مشخصى ندارند، بلکه حتى تحلیل درستى از مسائل زنان و واقعیتهاى موجود جامعه زنان ایران نیز ندارند. این نکته ظاهراً مسؤولان نشریه زنان را که از نزدیکترین محافل به جریان نواندیشى دینى هستند، دچار شگفتى ساخته و برخى نویسندگان فمینیست داخل و خارج کشور را به اعتراض واداشته است. عناوین گفتگوها خود از این حقیقت پرده برمىدارد.(10)
اساساً روشنفکر دینى دچار یک پاردوکس بنیادین است؛ از یک سو خود را به مبانى تجدد و فرهنگ مدرنیته بسته است و الگوهاى توسعه غربى را به عنوان چارچوب مطلوب یا محتوم بشرى پذیرفته است و از دیگر سو، به فرهنگ دینى وابسته است و نمىتواند خود را از فضاى فرهنگ دینى جدا سازد. این چالش، بویژه هنگامى خود مىنماید که روشنفکران دینى از مقام منیع نظریهپردازى به مقام عمل و چارهجویى معطوف مىشوند. خواننده با مرورى بر گفتگوهاى «نواندیشى دینى و مسأله زنان» آشکارا درمىیابد که این دسته از روشنفکران، از ورود در آسیبشناسى جامعه زنان طفره مىروند و حتى از ارائه یک فهرست واقعى از مسائل زنان عاجزند. کارشناسان مسائل زنان به خوبى مىدانند که راهکارهایى چون «زدودن فرهنگ مذکر و مردانه نگریستن» و «تقدم انسانیت بر جنسیت»(11) آن قدر کلى است که دهها نظریه فمینیستى را یکجا در خود جاى مىدهد. هنگامى که هم ایشان (آقاى عمادالدین باقى) در تبیین روش روشنفکران دینى نسبت به مسائل زنان سخن از «نقد و پالایش پندارهاى سنتى درباره زن و حقوق و جایگاه او، به موازات نقد و پالایش پندارهاى عصر مدرن و غربى درباره زن»(12) به میان مىآورد، خواننده درمىماند که منطق «نه این و نه آن» سرانجام راه به کجا مىبرد و نویسنده با مفاهیم مبهم و پرگفتگویى چون سنت و مدرن، بالاخره چه ایدهاى را دنبال مىکند. اتفاقى نیست که در سراسر این گفتگوها، بسیار کمتر به طور مشخص بر مشکلى از مشکلات امروز زنان جامعه ما اشاره مىشود و هنگامى که بر مسألهاى انگشت نهاده مىشود، از «تفکیک میان دو مقوله عشق و خانواده به عنوان دو مقوله مستقل در فرهنگ عمومى[؟!]» و «به رسمیت شناختن عشق در فضاهاى عمومى، رسانهها، کالاها و...»، «حجاب اجبارى براى زنان غیر مسلمان و غیر مؤمن» و امثال آن سخن مىرانند.(13)
به هر حال شاید تنها نکتهاى که بین این دسته از روشنفکران محل وفاق مىنماید، یکى مسأله «فقهگریزى»(14) و پشت کردن به احکام و قوانین مسلم دینى به بهانههایى چون نفى ایدئولوژیک کردن فقه، نفى قرائت اقتدارگرایانه از دین، تقدم اخلاق بر فقه، سیال بودن حقوق، اسطورهاى بودن احکام دین و... است و دیگرى، اصل قراردادن فرهنگ مدرنیته و الگوى توسعه مادى در دنیاى غرب است. از این رو است که ایشان راه حل مسائل زنان مسلمان ایرانى را نیز در حاکمیت فرهنگ لیبرال دموکراسى،(15) اومانیسم و فردگرایى،(16) بسط حقوق بشر در مفهوم غربى،(17) سکولاریسم یا عرفىگرایى(18) و... مىدانند. با این حال، روشنفکران ما حتى نیمنگاهى هم به تجربههاى پیاپى غرب در نهضتهاى زنان نداشتهاند و به ناکامى این تلاشها نیندیشیدهاند.(19) امروز با گذشت بیش از دو قرن از ظهور امواج گوناگون فمینیسم و با پیش چشم داشتن نتایج این تلاشها در جامعه غرب، دیگر براى روشنفکر ایرانى روا نیست با فلسفهبافى و با فریاد کردن اصول کلى، خود را از پیامد اندیشههاى خود به دور دارد.
چنانکه مىدانیم، فمینیسم لیبرال بر تشابه حقوق زن و مرد در همه زمینهها، حتى در درون خانواده تأکید مىورزد و هرگونه تفاوت حقوقى را تبعیض مىخواند؛ فمینیسمهاى مارکسیست راه حل مشکلات زنان را در تغییر مناسبات تولید و اجتماعى کردن کار منزل (House Work) مىجویند؛ برخى گرایشهاى اگزیستانسیالیستى مشکل زنان را در نقش مادرى و معضل تولید مثل مىدانند و متعتقدند با رشد تکنولوژى تولید مثل، زنان به زندگى خود مختار (Qutonomoas) دست خواهند یافت و بالاخره فمینیستهاى رادیکال، نهاد خانواده را ریشه مشکلات زنان مىشمارند و با پیشنهادهایى نظیر انقلاب زیستشناختى، همجنسگرایى، همخوابگى و... راهى براى رهایى زنان جستجو مىکنند. این مکتبها و سایر انگارههاى غربى از سه جهت با یکدیگر اختلاف دارند: 1. در این که مسأله زنان دقیقاً چیست؟ 2. ریشه و عامل اصلى مشکلات کدام است؟ 3. راهکارهاى حل مشکلات زنان چیست؟(20)
حال روشنفکر ایرانى باید به طور شفاف مشخص کند که اگر به تجربههاى جارى در غرب نظر دارد، دقیقاً کدام یک از این رویکردها را با کدامین تفسیر مىپذیرد و اگر خود؛ رویکردى نو پرداخته است، مشخصاً چارچوبهاى نظرى و راهکارهاى برآمده از آن چیست.
پی نوشت:
1) . دورانت، ویل، لذات فلسفه، ص 151
2) . زنان، ش 57، ص 25
3) . همان، ش 58، ص 36
4) . همان، ص 37
5) . همان، ص 38
6) . همان، ص 37
7) . همان، ص 38
8) . زنان، ش 59، ص 32 در گفتگویى تحت عنوان «قبض و بسط حقوق زنان»
9) . همان، ص 34
10) . رک.: زنان، ش 57 ، 61، 62، 63 و... .
11) . زنان، ش 57، ص 25، گفتگو با عمادالدین باقى
12) . همان
13) . عبارات عیناً از گفتگوى مجید محمدى با زنان، ش 58 ، با عنوان «جنسیت، خط قرمز روشنفکران دینى» برگرفته شده است.
14) . مانع عمدهاى که استیفاى چنان حقوقى را دشوار مىنمود، حاکمیت فقه نقش سنتى در نظام حقوقى بود و همین جاست که نوگرایان دینى مىتوانند نقش محورى در گشودن افقهاى تازه به عهده گیرند.(محمد جواد کاشى، زنان، 61)
15) . نهضت زنان با رشد دموکراسى لیبرال، هم به لحاظ تاریخى و هم به لحاظ مفهومى و منطقى پیوند داشته است. با این حساب، اقبال چند سال اخیر روشنفکران ایرانى را به ارزشهاى لیبرالى مىتوان طلیعه توجه خجستم ایشان به موضوع زن دانست و...(هومن پناهنده، زنان، ش 26)
16) همان، ص 39
17) . زنان، ش 60، ص 42 ؛ شماره 58، ص 41
18) زنان، ش 59، ص 33 و 34
19) . در بین گفتگوهاى انجام شده، اشاره گذراى آقاى محمدجواد کاشى به این مطلب، یک استثناء است.
20) . براى نمونه ر.ک: جورج ریتزر، نظریه جامعهشناسى در دوران معاصر، فصل هشتم.
کیهان، 7/7/79