شبکه مفهومی تکثر گرایی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
نویسنده محترم با معرفى مفاهیم وابسته به تکثرگرایى غربى، تقلید جاهلانه برخى نویسندگان اسلامگرا را تقبیح مىکند و عوامل بازدارنده گفتمان اسلام و غرب را برشمرهد؛ سپس چگونگى برخورد صحیح با مسأله تکثرگرایى را تبیین مىکند و در پایان به روشن نمودن بستر طرح مسأله تکثرگرایى مىپردازد. از نظر نویسنده، لزوم برنامهریزى صحیح به شکلى که امکان بازسازى هویت جامعه را از حیث عقلانى و روانى فراهم سازد و کارآمدى و نشاط آن را بازگرداند، راه حل بحران فعلى است.متن
در گذشته جهان شاهد تنوع و تکثرى به مراتب افزونتر بود که در چارچوب «جهانشمولى نخستین اسلام» قرار داشت. از اوایل دهه هفتاد با برپایى صدها سمینار تلاشهایى صورت گرفت تا تصویرى زشت از مسلمانان در حافظه تاریخ ترسیم شود. متأسفانه عواملى باعث گردید مسلمانان قادر به گفتمان با غرب نباشند. این عوامل عبارتاند از:
1. ناامیدى مسلمانان و اظهار عجز آنان از پىریزى یک روششناسى صحیح که بتواند فکر یا فرهنگ یا تمدن دیگرى را در چارچوب اسلامى خود پذیرا باشد؛
2. مسلمانان ساختارى بسته پیدا کردهاند و نمىتوانند از یافتههاى جهانشمول نخستین فراتر روند؛
3. بازگشت جهان اسلام به چارچوبهاى اقلیمىگرى که موجب شده بدوىگرىهاى معاصر نتواند مسلمانان را فراتر از مرحله جاهلیت ببرد؛
همچنین برخورد نامناسب اسلامگرایان نوگرا و اعراب قومیتگرا با قرآن باعث شد اسلامگرایان از سه چیز محروم بمانند: 1. درک گستردگى پیام قرآن؛ 2. ناممکن بودن درج محتویات آن پیام در یک چارچوب اقلیمى، قومى، ملى و جغرافیایى؛ 3. ارتباط موضوعى و دقیق آن پیام با عربگرایى قرآن که فرایند ترجمه، به تنهایى نمىتواند جانشین آن باشد.
تکثرگرایى
«تکثرگرایى» ترجمه یک مفهوم غربى است که ریشه در یک منطق مادىگرایانه دارد و از فلسفه یونان اقتباس شده است؛ زیرا آنها فیلسوف را جانشین پیامبر مىدانند و بر خود روا مىدارند که اندیشه او را بپذیرند، یا رد کنند و بدین ترتیب ایده نسبیت اندیشهها نزد آنها تولد یافت و در مرحله بعد نبوت را انکار نمودند و اندیشه مقدس شمردن آرا به لحاظ مرجع را کنار نهادند و نظریه متن مقدس رد شد و در عوض توسعه سکولاریستى به عنوان الگوى معرفتى رواج یافت و به هر فرد عادىاى حق تولد آرا و افکار و قانونگذارى و نقص و تغییر آن اعطا شد و بدین ترتیب فردگرایى در نظام لیبرالى غرب شکل گرفت. متأسفانه نویسندگان مسلمان در یک راهبرد تقلیدى با معضل تکثرگرایى به چالش پرداختهاند و عدهاى دیگر پوستهاى شرعى را بر آن افزودهاند و با جمعآورى آیات و روایاتى تلاش کردهاند توجیهى براى صحت و مشروعیت تکثرگرایى به معناى رایج و غربى آن فراهم آورند؛ در حالى که تنها راه حل این معضل، ذهنى است که از حلقه تقلید به سوى اجتهاد رفته و قدرت تشخیص ارتباط مفاهیم با زمینههاى فرهنگى را داراست.
فهم و حل تکثرگرایى
براى نزدیک شدن به مسأله تکثرگرایى از جنبه معرفتشناسى توجه به نکات ذیل لازم است:
1. از لحاظ معرفتشناختى، تکثرگرایى مقولهاى است که چالش با آن تنها پس از اذغان به این قضیه ممکن است که هیچ فرد یا گروه بشرى، نسبت به ادعاى اختیار داشتن تمام حقیقت، داراى حق ویژهاى نیست؛ زیرا احاطه به حقیقت جز براى خداوند امکانپذیر نیست. چنانچه در آیه شریفه است: «و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است» و حتى خدا به پیامبرش مىگوید به منکران خداوند بگو «و انا و ایاکم لعلى هدى او فى ضلال مبین» اگر تکلیف درباره مقولهاى به این پایه ایمان بدیهى، گفتگو با راهبردى بىطرفانه باشد، آنگاه در مورد موضوعات اجتهادى (اختلافى) و تشکیلات سازمانى و مانند آن هیچ نگرانى وجود ندارد و به هر حال هرچند ما موضع وحدت حقیقت نه تکثر آن را اختیار کنیم که موضعى صواب است. بىتردید معرفت انسانها نسبت به حقیقت داراى تکثر و نسبیت است زیرا سازوکارها و فرایندهاى ادراکى و درجات فهم آنها متفاوت است و پذیرش این اصل مستلزم اقرار به تأمین حق انتخاب براى تمام انسانها به عنوان یک پیش شرط اساسى است.
اکنون موضع اسلامى، پىریزى این مفاهیم از خلال دریافت امت اسلامى و قواعد فکرى و الگوى معرفتشناختى است. با این رهیافت مىتوانیم «تنوعگرایى» را به عنوان مفهومى اسلامى به جاى تکثرگرایى برگزینیم. تنوعگرایى متکى بر یک ریشه عمیق فلسفى است مبنى بر اینکه خداوند جهان هستى و انسان را متنوع آفریده است؛ لذا پیامبر مأمور مىشود هیچ کس را نسبت به آنچه خود اختیار مىکند ملزم و مجبور نسازد. اما تنوع انسانى براى شناسایى است.
شورا نیز یک مفهوم اصیل اسلامى و جایگزین ارزش دموکراسى است که داراى قدرت ارائه تمامى کارکردهاى دموکراسى است بدون اینکه به عوارض جانبى آن دچار گردد.
آیا میان دین و دموکراسى رابطه تأثیر و تأثر یا علّى وجود دارد؟ ماکس وبر مىگوید: «پروتستانیسم یک شرط ضرورى براى مفهوم دموکراسى و تمرین آن است» و «نمور» روشنفکر عرب این تلازم را چنین شرح مىدهد: «نقطه واقعى در مناسبات میان دموکراسى و معرفت دینى به این صورت است که معرفت دینى، یک آگاهى توأم با فروتنى را خلق مىکند که پیشفرض تمرین دموکراسى است.»
نظم نوین جهانى، مقوله تکثرگرایى را براى ما مطرح مىسازد تا چالش جدیدى در ادامه چالشهاى متعدد و مستمر آن باشد. مراکز پژوهشى در آمریکا، هنگام فروپاشى شوروى سابق اهداف ذیل را از ترویج ایده تکثرگرایى دنبال مىکردند:
1. اعلام وضعیت ناپایدار نظامهاى تمامیتخواه؛
2. گشودن باب تأسیس و تقدیم ایدئولوژىهاى جایگزین نظام کمونیستى؛
3. ترویج نظام لیبرالى به مثابه یک حاکمیت جهانى؛
4. ترویج مقلدپرورى، خصوصاً در دنیاى اسلام و بدین ترتیب، غرب اسلام را در چارچوب نظامهاى بسته و تمامیتخواه ثبت کرد و از آنها خواست که موضع خود را در برابر تکثرگرایى شفاف کنند و از آنها یک سلسله فتاوا در باب احکامى مانند ارتداد و حدود و تعزیرات و جامعه مدنى خواستار شدند. اغلب برادران ملىگرا مىدانند که تجربه مدرنیسم براى دنیاى عرب جز گسیختگى و عقبماندگى چیزى به ارمغان نیاورد و حاکمیت ملى به یک تابعیت فراگیر جهانى تبدیل شد و مشروعیت داخلى به یک حکومت زور فروکاسته شد.
راه حل چیست؟
خطرناکترین مقولهاى که امکان دارد یک ملت یا جامعه با آن مواجه شود این است که حاکمیت آن، مشروعیت و کارآمدى خود را از دست بدهد که در این هنگام وظیفه روشنفکران آن است که برنامهاى پدیدآورند که امکان بازسازى هویت جامعه را از حیث عقلانى و روانى فراهم سازد و بهبود و کارآمدى و نشاط به آن باز گردد.
اشاره
1. نویسنده محترم هرچند با ردّ نسبیت حقیقت و تعدد آن موضع صحیحى انتخاب کرده است، اما گرفتار نسبیت در معرفت حقیقت و تعدد و تکثر آن شده است؛ در حالىکه استدلال وى براى نسبیت و تعدد در معرفت حقیقت مخدوش و ناصواب مىباشد. وى بر این مدعاى خود سه دلیل اقامه مىنماید: الف) آیه شریفهاى که مىفرماید: «به شما به جز اندکى از علم داده نشده است»؛ یعنى تنها خدا به حقیقت احاطه دارد و معرفت همهجانبه آن تنها براى او امکانپذیر است. در پاسخ باید گفت: مقصود آیه شریفه آن نیست که شما به شناخت هیچ حقیقتى نائل نمىشوید، بلکه مراد آن است که شما به برخى از حقایق دست مىیابید، نه همه آنها.
ب) خداوند به پیامبرش مىگوید: «به منکران خدا بگو من یا شما در هدایت یا گمراهى آشکارى هستیم» و اگر تکلیف در باب موضوع ایمانى به این بداهت، گفتگوى بىطرفانه است، در مورد موضوعات اجتهادى و اختلافى تکلیف روشنتر است.
این استدلال نیز روش گفتگو در باب مسائل دینى را مشخص مىکند، نه اینکه اثبات کندکه هیچ موضوع اعتقادى قطعى و یقینى وجود ندارد و بر تحقق باورها نباید اصرار ورزید.
ج) اختلاف درجات فهم آدمى و ساز و کارهاى آن، موجب پذیرش تکثر در معرفت است و بالتبع موجب اقرار به تأمین حق انتخاب براى تمام انسانهاست.
دلیل مذکور نیز مخدوش است؛ زیرا تفاوت فهمها بدان گونه و درجه نیست که هیچ فهم یقینى و ثابتى وجود نداشته باشد (بدیهیات و نصوص قطعى دین)؛ بلکه این تفاوت مایه عدم دستیابى عدهاى به پارهاى از حقایق و یا عدم سرعت دستیابى عدهاى دیگر به حقیقت است که پس از تلاش در جهت تبیین، چه بسا بسیارى از اینها نیز به معرفت حقیقت دست یابند. اما مقصود از مسأله حق انتخاب، اگر حق انتخاب مطلق است، این با نسبیتگرایى مطلق و تکثرگرایى بىضابطه سازگار است؛ چراکه با اثبات وجود برخى قطعیات عقلى و دینى این حق انتخاب در چارچوب آن شکل مىگیرد.
2. جایگزینى تنوعگرایى اسلامى به جاى تکثرگرایى اگر به معناى نسبیت و تعدد مطلق در معارف است، به آنچه در بند اول گفته شد مخدوش است و اگر به معناى پذیرش وجود اختلاف در پارهاى از زمینههاست، سخنى حق است؛ ولى موجب حق انتخاب مطلق نمىگردد.
حیات نو، 14 و 23/7/79
1. ناامیدى مسلمانان و اظهار عجز آنان از پىریزى یک روششناسى صحیح که بتواند فکر یا فرهنگ یا تمدن دیگرى را در چارچوب اسلامى خود پذیرا باشد؛
2. مسلمانان ساختارى بسته پیدا کردهاند و نمىتوانند از یافتههاى جهانشمول نخستین فراتر روند؛
3. بازگشت جهان اسلام به چارچوبهاى اقلیمىگرى که موجب شده بدوىگرىهاى معاصر نتواند مسلمانان را فراتر از مرحله جاهلیت ببرد؛
همچنین برخورد نامناسب اسلامگرایان نوگرا و اعراب قومیتگرا با قرآن باعث شد اسلامگرایان از سه چیز محروم بمانند: 1. درک گستردگى پیام قرآن؛ 2. ناممکن بودن درج محتویات آن پیام در یک چارچوب اقلیمى، قومى، ملى و جغرافیایى؛ 3. ارتباط موضوعى و دقیق آن پیام با عربگرایى قرآن که فرایند ترجمه، به تنهایى نمىتواند جانشین آن باشد.
تکثرگرایى
«تکثرگرایى» ترجمه یک مفهوم غربى است که ریشه در یک منطق مادىگرایانه دارد و از فلسفه یونان اقتباس شده است؛ زیرا آنها فیلسوف را جانشین پیامبر مىدانند و بر خود روا مىدارند که اندیشه او را بپذیرند، یا رد کنند و بدین ترتیب ایده نسبیت اندیشهها نزد آنها تولد یافت و در مرحله بعد نبوت را انکار نمودند و اندیشه مقدس شمردن آرا به لحاظ مرجع را کنار نهادند و نظریه متن مقدس رد شد و در عوض توسعه سکولاریستى به عنوان الگوى معرفتى رواج یافت و به هر فرد عادىاى حق تولد آرا و افکار و قانونگذارى و نقص و تغییر آن اعطا شد و بدین ترتیب فردگرایى در نظام لیبرالى غرب شکل گرفت. متأسفانه نویسندگان مسلمان در یک راهبرد تقلیدى با معضل تکثرگرایى به چالش پرداختهاند و عدهاى دیگر پوستهاى شرعى را بر آن افزودهاند و با جمعآورى آیات و روایاتى تلاش کردهاند توجیهى براى صحت و مشروعیت تکثرگرایى به معناى رایج و غربى آن فراهم آورند؛ در حالى که تنها راه حل این معضل، ذهنى است که از حلقه تقلید به سوى اجتهاد رفته و قدرت تشخیص ارتباط مفاهیم با زمینههاى فرهنگى را داراست.
فهم و حل تکثرگرایى
براى نزدیک شدن به مسأله تکثرگرایى از جنبه معرفتشناسى توجه به نکات ذیل لازم است:
1. از لحاظ معرفتشناختى، تکثرگرایى مقولهاى است که چالش با آن تنها پس از اذغان به این قضیه ممکن است که هیچ فرد یا گروه بشرى، نسبت به ادعاى اختیار داشتن تمام حقیقت، داراى حق ویژهاى نیست؛ زیرا احاطه به حقیقت جز براى خداوند امکانپذیر نیست. چنانچه در آیه شریفه است: «و به شما از دانش جز اندکى داده نشده است» و حتى خدا به پیامبرش مىگوید به منکران خداوند بگو «و انا و ایاکم لعلى هدى او فى ضلال مبین» اگر تکلیف درباره مقولهاى به این پایه ایمان بدیهى، گفتگو با راهبردى بىطرفانه باشد، آنگاه در مورد موضوعات اجتهادى (اختلافى) و تشکیلات سازمانى و مانند آن هیچ نگرانى وجود ندارد و به هر حال هرچند ما موضع وحدت حقیقت نه تکثر آن را اختیار کنیم که موضعى صواب است. بىتردید معرفت انسانها نسبت به حقیقت داراى تکثر و نسبیت است زیرا سازوکارها و فرایندهاى ادراکى و درجات فهم آنها متفاوت است و پذیرش این اصل مستلزم اقرار به تأمین حق انتخاب براى تمام انسانها به عنوان یک پیش شرط اساسى است.
اکنون موضع اسلامى، پىریزى این مفاهیم از خلال دریافت امت اسلامى و قواعد فکرى و الگوى معرفتشناختى است. با این رهیافت مىتوانیم «تنوعگرایى» را به عنوان مفهومى اسلامى به جاى تکثرگرایى برگزینیم. تنوعگرایى متکى بر یک ریشه عمیق فلسفى است مبنى بر اینکه خداوند جهان هستى و انسان را متنوع آفریده است؛ لذا پیامبر مأمور مىشود هیچ کس را نسبت به آنچه خود اختیار مىکند ملزم و مجبور نسازد. اما تنوع انسانى براى شناسایى است.
شورا نیز یک مفهوم اصیل اسلامى و جایگزین ارزش دموکراسى است که داراى قدرت ارائه تمامى کارکردهاى دموکراسى است بدون اینکه به عوارض جانبى آن دچار گردد.
آیا میان دین و دموکراسى رابطه تأثیر و تأثر یا علّى وجود دارد؟ ماکس وبر مىگوید: «پروتستانیسم یک شرط ضرورى براى مفهوم دموکراسى و تمرین آن است» و «نمور» روشنفکر عرب این تلازم را چنین شرح مىدهد: «نقطه واقعى در مناسبات میان دموکراسى و معرفت دینى به این صورت است که معرفت دینى، یک آگاهى توأم با فروتنى را خلق مىکند که پیشفرض تمرین دموکراسى است.»
نظم نوین جهانى، مقوله تکثرگرایى را براى ما مطرح مىسازد تا چالش جدیدى در ادامه چالشهاى متعدد و مستمر آن باشد. مراکز پژوهشى در آمریکا، هنگام فروپاشى شوروى سابق اهداف ذیل را از ترویج ایده تکثرگرایى دنبال مىکردند:
1. اعلام وضعیت ناپایدار نظامهاى تمامیتخواه؛
2. گشودن باب تأسیس و تقدیم ایدئولوژىهاى جایگزین نظام کمونیستى؛
3. ترویج نظام لیبرالى به مثابه یک حاکمیت جهانى؛
4. ترویج مقلدپرورى، خصوصاً در دنیاى اسلام و بدین ترتیب، غرب اسلام را در چارچوب نظامهاى بسته و تمامیتخواه ثبت کرد و از آنها خواست که موضع خود را در برابر تکثرگرایى شفاف کنند و از آنها یک سلسله فتاوا در باب احکامى مانند ارتداد و حدود و تعزیرات و جامعه مدنى خواستار شدند. اغلب برادران ملىگرا مىدانند که تجربه مدرنیسم براى دنیاى عرب جز گسیختگى و عقبماندگى چیزى به ارمغان نیاورد و حاکمیت ملى به یک تابعیت فراگیر جهانى تبدیل شد و مشروعیت داخلى به یک حکومت زور فروکاسته شد.
راه حل چیست؟
خطرناکترین مقولهاى که امکان دارد یک ملت یا جامعه با آن مواجه شود این است که حاکمیت آن، مشروعیت و کارآمدى خود را از دست بدهد که در این هنگام وظیفه روشنفکران آن است که برنامهاى پدیدآورند که امکان بازسازى هویت جامعه را از حیث عقلانى و روانى فراهم سازد و بهبود و کارآمدى و نشاط به آن باز گردد.
اشاره
1. نویسنده محترم هرچند با ردّ نسبیت حقیقت و تعدد آن موضع صحیحى انتخاب کرده است، اما گرفتار نسبیت در معرفت حقیقت و تعدد و تکثر آن شده است؛ در حالىکه استدلال وى براى نسبیت و تعدد در معرفت حقیقت مخدوش و ناصواب مىباشد. وى بر این مدعاى خود سه دلیل اقامه مىنماید: الف) آیه شریفهاى که مىفرماید: «به شما به جز اندکى از علم داده نشده است»؛ یعنى تنها خدا به حقیقت احاطه دارد و معرفت همهجانبه آن تنها براى او امکانپذیر است. در پاسخ باید گفت: مقصود آیه شریفه آن نیست که شما به شناخت هیچ حقیقتى نائل نمىشوید، بلکه مراد آن است که شما به برخى از حقایق دست مىیابید، نه همه آنها.
ب) خداوند به پیامبرش مىگوید: «به منکران خدا بگو من یا شما در هدایت یا گمراهى آشکارى هستیم» و اگر تکلیف در باب موضوع ایمانى به این بداهت، گفتگوى بىطرفانه است، در مورد موضوعات اجتهادى و اختلافى تکلیف روشنتر است.
این استدلال نیز روش گفتگو در باب مسائل دینى را مشخص مىکند، نه اینکه اثبات کندکه هیچ موضوع اعتقادى قطعى و یقینى وجود ندارد و بر تحقق باورها نباید اصرار ورزید.
ج) اختلاف درجات فهم آدمى و ساز و کارهاى آن، موجب پذیرش تکثر در معرفت است و بالتبع موجب اقرار به تأمین حق انتخاب براى تمام انسانهاست.
دلیل مذکور نیز مخدوش است؛ زیرا تفاوت فهمها بدان گونه و درجه نیست که هیچ فهم یقینى و ثابتى وجود نداشته باشد (بدیهیات و نصوص قطعى دین)؛ بلکه این تفاوت مایه عدم دستیابى عدهاى به پارهاى از حقایق و یا عدم سرعت دستیابى عدهاى دیگر به حقیقت است که پس از تلاش در جهت تبیین، چه بسا بسیارى از اینها نیز به معرفت حقیقت دست یابند. اما مقصود از مسأله حق انتخاب، اگر حق انتخاب مطلق است، این با نسبیتگرایى مطلق و تکثرگرایى بىضابطه سازگار است؛ چراکه با اثبات وجود برخى قطعیات عقلى و دینى این حق انتخاب در چارچوب آن شکل مىگیرد.
2. جایگزینى تنوعگرایى اسلامى به جاى تکثرگرایى اگر به معناى نسبیت و تعدد مطلق در معارف است، به آنچه در بند اول گفته شد مخدوش است و اگر به معناى پذیرش وجود اختلاف در پارهاى از زمینههاست، سخنى حق است؛ ولى موجب حق انتخاب مطلق نمىگردد.
حیات نو، 14 و 23/7/79