آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده ضمن اشاره به وجود اصل آزادى بیان در اسلام، به بررسى حدود منطقى آن مى‏پردازد و نتایجى چون رسمیت اقلیتهاى مذهبى، آزادى پژوهشهاى دینى و... را براى آن متفرع مى‏کند و در خلال این بررسى، به آسیب‏شناسى چنین فرایندى پرداخته است.

متن

آزادى بیان همچون آزادى اندیشه با معقولترین وجه ممکن در دین اسلام مورد توجه قرار گرفته است. از نظر اسلام، پیامبران الهى اولین پیام‏آوران آزادى بیان بوده‏اند. با این بیان آنچه که باعث تأسف است، سوء استفاده عده‏اى بازیگر است که نقاب دانشمند به خود زده‏اند و به وسیله بازى با این الفاظ نیکو در راه تخریب اذهان قدم برمى‏دارند؛ همان‏طور که در غرب نیز از آزادى بیان در این راستا بیشتر استفاده شده است تا در جهت مثبت آن.
روشن است که انتخاب و پیروى از بهترین گفتارها در جایى ممکن است که آزادى گفتار وجود داشته باشد تا در مقایسه با یکدیگر بهترین سخنان مشخص گردد؛ به علاوه آنکه اصولاً لازمه مشورت که یکى از مهمترین اصول مورد توجه اسلام در امور اجتماعى و فردى است، آزادى بیان و عقیده خواهد بود. از آنجا که اسلام داراى یک مکتب ویژه و جامع است، آزادى بیان غربى را نمى‏پذیرد، ولى قائل است که هر کس آزاد است هر عقیده‏اى داشته باشد، مادام که زیانى به کسى نزند و در عین حال کسى را مجبور به پذیرفتن مکتب خود نمى‏کند؛ بلکه اصول آن را با دلایل روشن عقلى و از طریق وجدان فرد (و یا احیاناً اعجاز) مشخص مى‏کند و سپس با تکیه بر عقل و خرد انسانها، همگان را به پذیرش عقیده اسلامى دعوت مى‏نماید. دیگر آنکه اسلام با احترام به اظهارات لفظى، اجازه تفتیش عقاید نمى‏دهد و اصولاً از نظر اسلام عقیده دینى چیزى نیست که به اجبار و اکراه درست شود و حتى اگر تحقیق جوینده راستى به انجام هم نرسد، مثاب است و ضمن احترام به اقلیتهاى مذهبى، به همگان اجازه تحقیق مذهبى مى‏دهد تا آنجا که اگر بت‏پرستى براى پژوهش دینى به رهبر حکومت اسلامى روى آورد، وظیفه رساندن وى به وطنش به دوش جامعه اسلامى است.
اما نتیجه سوئى که در آزادى مطلق بیان وجود دارد عبارت است از بى‏اعتبار شدن بیان و دعاوى علمى و فرهنگى؛ زیرا اعتقاد به آزادى مطلق بیان، همه حریمها را از سر راه قلم و زبان برمى‏دارد و چون در اکثر مردم شهوت زیاده‏گویى بر عقل و منطق غلبه دارد، همیشه‏ کفه سنگین ترازو با دروغ و تضاد خواهد بود و چون عموم مردم قدرت لازم براى تشخیص به موقع صواب از ناصواب را ندارند، به اصل بدبین شده، از ریشه منکر همه دعاوى علمى و فرهنگى مى‏شوند که این نوعى تمایل به پوچ‏گرایى است. به نظر علامه جعفرى، آزادى مطلق بیان داراى دو شرط است: اول آنکه همه افراد جامعه از قدرت تشخیص کافى بهره‏مند باشند و دوم آنکه هر گوینده‏اى همه جامعه را مانند خانواده خود تلقى کند. ایشان دو شرط اساسى براى حفظ اعتدال و جلوگیرى از افراط و تفریط در این مقوله بر مى‏شمرند: یکى آنکه نباید احساس لذت‏بخش آزادى، ما را از حکمت وجودیمان غافل سازد و بایستگى‏هاى ما را در مسیر حیات معقول از یاد ما ببرد و دیگر آنکه آزادى در هیچ مرحله‏اى نباید مخل آزادى طبیعى دیگران باشد؛ لذا هر کس باید بکوشد تا آزادى را از مرحله طبیعى محض به مرحله عالى‏تر بالا برد و آن را به درجه تصعیدشده برساند که عبارت است از نظاره و سلطه شخصیت بر دو قطب مثبت و منفى کار یا خوددارى از کار و در این مرحله هم توقف ننماید و بکوشد تا این آزادى را به درجه والاى اختیارى برساند که ما مى‏توانیم آن را «آزادى معقول در مسیر حیات معقول» بنامیم.
توجه به تاریخ زندگى پیشوایان دینى نشان مى‏دهد که ایشان هم در گفتار و هم در عمل به برخورد صحیح با رفتار مخالفان اهمیت فراوان مى‏دادند و در برابر افکار مخالف، اصل آزادى را رعایت مى‏نمودند؛ بنابراین تردیدى نیست که آزادى بیان در حقوق و قوانین اسلام پذیرفته شده است، مگر آنکه سوء استفاده از آن باعث هرج و مرج گردد.
اشاره‏
1. آنچه که معمولاً در نوع این گونه مقالات که به تبیین نظر اسلام در مورد مباحث روز مى‏پردازند دیده مى‏شود، برداشت منقطع از دین است. درست است که گسستن بند اسارت و عسرت از پاى بشر از ویژگى‏هاى اسلام عزیز است، ولى استظهارات نادقیق از روایات و عدم توجه به بسترى که روایت در آن صادر شده ممکن است نویسندگان را به ورطه انتساب استظهارات نادقیق خود که بر اساس پاسخگویى به نیاز و فشارهاى عصر شکل گرفته است به اسلام بکشاند؛ لذا به نظر مى‏رسد بیان نظر اسلام باید به عنوان جزئى از یک کل به هم پیوسته باشد و از موقعیت تنویر اذهان عمومى بیان گردد، نه از زاویه دید تدافعى نسبت به ارزشهاى شکل گرفته جامعه.
2. اعمال آزادى‏هاى شخصى، به جهت تزاحم، محال است؛ ولى این دلیل نمى‏شود که تمام ملاک طرد آزادى مطلق، جلوگیرى از آزادى دیگران باشد تا لازم آید اگر در جامعه‏اى‏ فرضى، آزادى‏ها مخلّ هم نبودند، آزادى مطلق رواست. مهمترین مسأله، نفس آزادى نیست بلکه متعلق آزادى است؛ یعنى باید بدانیم آزادى از چه چیزى؟ آنچه که قرار است از آن آزاد باشیم آیا مصلحت یا مفسده‏اى در ذات خود دارد یا خیر؟ امکان انجام فعل متفرع بر داشتن مصلحت است؛ نه اینکه اگر فعلى امکان وقوع یافت و مخل آزادى دیگران نبود، مجاز و داراى تأیید شارع است.
3. در مقاله ضمن نقل قول از یکى از نویسندگان عرب، به تأسیس نظام شورایى در اسلام اشاره گردیده است. آنچه محل تأمل است آن است که فعل برخى به ظاهر مسلمانها هرچند به حدى فراگیر باشد که شبهه سیره متشرعه بودن آن فعل را تقویت کند، آیا در حال حضور معصوم علیه السلام و منع وى از آن سنت، باعث انتساب آن سیره به اسلام مى‏گردد؟ درست است که اسلام در حیطه‏اى که رعایت سلیقه‏ها و سنن و خواست عمومى مخالفتى با مبانى دینى ندارند امر به عدم مخالفت نموده است (نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر)، ولى در مواردى که بحث ارزشها و آموزه‏هاى دینى محتوم مطرح است، جامعه اسلامى با گرویدن خود به اسلام نظر خود را اعلام نموده است.
انتخاب، 18/7/79

تبلیغات