درد بی دردی
آرشیو
چکیده
نویسنده که از روشنفکران و اصلاحطلبان ایرانى مقیم آمریکاست از درون جریان اصلاحطلبى به آسیبشناسى آن پرداخته است. وى رأى بالاى مردم در انتخابات دوم خرداد را ناشى از خصلت عوامانه و تمایملات معیشتى مردم مىداند و آسیبهاى جنبش اصلاحطلبى را تکیه بر مطالبات عوامانه، پذیرش جامعه تودهوار و فقدان تحزّب، اتکاى رهبرى جنبش بر مطبوعات و ژورنالیسم و بالاخره بهرهگیرى از ویژگى نامجویى و جسارت ژنتیکى جوانان در عرصه سیاست مىداند.متن
مواضع و اظهارنظرهاى اخیر برخى از روزنامهنگاران و سیاستمداران اصلاحطلب در مواجهه با مسائل سیاسى مورد ابتلاى ایران، حاکى از تلقىهاى وهمآلودى از پدیده دوم خرداد و دینامیزم حاکم بر آن است. اینکه اصرار شود محصول دوم خرداد منبعث از بلوغ فکرى و آگاهى اجتماعى قاطبه شهروندان بوده است، قبل از بیان واقعیت، مبین خوشبینى و عواطف جریحهدارشده و هیجانزده برخى از مدعیان دوم خرداد است. رویکردهاى اجتماعى در تاریخ تحولات سیاسى و اجتماعى 200 سال اخیر ایران عمدتاً میل به نخواستنها داشته، قبل از اینکه علم به خواستنها داشته باشد. بر همین اساس، این رویکردها عارى از صفتاند. هر اندازه تلخ، لیکن این واقعیتى کتمانناپذیر است که توده مردم خصلت عوامانه دارند. ویژگى عوام، محدود بودن در تعلقات معیشتى و فراغتى در دایره خصوصىشان است. عوام نه مىتوانند و نه تمایلى دارند از این دایره فراتر بروند. براى عوام، شیوه حکومت اعم از دیکتاتورى و لیبرال دموکراسى، علىالسویه است. آزادى بیان، آزادى اندیشه و آزادىهاى سیاسى، موضوعیتى براى ایشان ندارد. براى عوام آزادىهاى اجتماعى به مراتب فریباتر از آزادىهاى سیاسى است. پدیده دوم خرداد در کالبد خود برخوردار از حجم چشمگیرى از مطالبات عوامانه بود. اینکه در دوم خرداد قاطبه ایرانیان با اشتراک آراى بالا به یک گزینه رأى اعتماد مىدهند متضمن این نکته است که آگاهى اجتماعى در ایران فاقد گزینه میانگین بوده و همواره خواست سیاسى شهروندان میان دو قطب نفى و جذب مطلق نوسان دارد. این مشارکتهاى بالا و همگن سبب مىشود تا دولتمردان در غیبت احزاب سیاسى مجبور شوند همواره وزن سیاسى خود را مستقیماً در سبد مطالبات مردم بگذارند؛ لذا ضمن بالا بردن هزینه و ریسک مشارکت مردم، بر تداوم جامعه تودهوار دامن زده مىشود و سیاستمداران را مجبور مىکند که همواره در معرض شکست و پیروزى مطلق باشند.
از سوى دیگر، فقدان قوامیافتگى سازمانهاى حزبى در ایران، در کنار غیبت و بىتحرکى جامعه دانشگاهى و حوزوى در جبهه اصلاحات، رهبرى جنبش اصلاحات را به صورت اجتنابناپذیرى بر شانههاى نه چندان قوى مطبوعات قرار داده است. اینکه ژورنالیسم که ماهیتاً فاقد عمق و متکى به هیجانزدگى است، طلایهدار نهضت اصلاحات شده، لاجرم الزامات خود را بر کالبد جنبش پمپاژ مىکند، از جمله، بهکار گرفتن گفتمان تحقیر نسبت به محافظهکارها در کنار ابراز شیفتگى خدایگانگونه نسبت به رهبران نهضت اصلاحات، که ویژگى غلیظ نوقلمان جبهه مطبوعات اصلاحطلب است.
جبهه اصلاحات موظف است ضمن به رسمیت شناختن نامجویى و جسارت ژنتیکى جوانان، عرصه سیاست را از ایشان پاکسازى نماید و این قشر را براى تخلیه پتانسیلهاى جوانانه و طبیعى خود، به عرصههاى مقتضاى سنشان هدایت کند.
در مجموع، جنبش اصلاحطلبى براى حفظ صیانت نفس خود، به جاى تحلیلهاى ذائقه شیرینکن، محتاج حلّاجىهاى واقعبینانه است؛ هرچند محصول این حلاجىها تلخ باشد.
اشاره
1. هرچند نویسنده محترم با صراحت و بىپرده به پارهاى از معضلات و آسیبهاى موجود در بین سیاستمداران و نویسندگان اصلاحطلب اشاره کرده است؛ ولى برخى مطالب ایشان خود جاى تأمل دارد. در اینجا تنها به یک نکته بسنده مىکنیم.
گرچه همصدا با ایشان تحلیلهاى اصلاحطلبان از حضور مردمى در انتخابات را خوشبینانه و هیجانآمیز مىدانیم، ولى به نظر مىرسد که خود ایشان هم گرفتار نوعى بدبینى و حس تحقیر نسبت به مردم مسلمان و انقلابى ایران است. اینکه نویسنده مردم را «محدود به تعلقات معیشى و فراغتى» مىداند که «نه مىتوانند و نه تمایل دارند که از این دایره فراتر بروند» و اینکه مردم ایران را آنقدر نادان دانسته که «دیکتاتورى و لیبرال دموکراسى را علىالسویه مىدانند» نه تنها اهانتى آشکار است، بلکه چشم بستن بر بیدارى و دیندارى مردم غیور و مسلمان ایران در دو دهه گذشته مىباشد. متأسفانه یکى از مشکلات روشنفکران ما ناتوانى در تحلیل واقعیتهاى عینى و مردمى و درافتادن در وادى افراط و تفریطهاى خطرناک است. اگر اصلاحطلبان از پارادایمهاى تفکر غربى رهایى مىیافتند و به دور از ذهنیتگرایى، به تحلیل حقایق و مطالبات واقعى مردم ایران مىپرداختند، باز هم تجربههاى تلخ شکستهاى گذشته تکرار نمىشد.
فکر نو ، ش 7
از سوى دیگر، فقدان قوامیافتگى سازمانهاى حزبى در ایران، در کنار غیبت و بىتحرکى جامعه دانشگاهى و حوزوى در جبهه اصلاحات، رهبرى جنبش اصلاحات را به صورت اجتنابناپذیرى بر شانههاى نه چندان قوى مطبوعات قرار داده است. اینکه ژورنالیسم که ماهیتاً فاقد عمق و متکى به هیجانزدگى است، طلایهدار نهضت اصلاحات شده، لاجرم الزامات خود را بر کالبد جنبش پمپاژ مىکند، از جمله، بهکار گرفتن گفتمان تحقیر نسبت به محافظهکارها در کنار ابراز شیفتگى خدایگانگونه نسبت به رهبران نهضت اصلاحات، که ویژگى غلیظ نوقلمان جبهه مطبوعات اصلاحطلب است.
جبهه اصلاحات موظف است ضمن به رسمیت شناختن نامجویى و جسارت ژنتیکى جوانان، عرصه سیاست را از ایشان پاکسازى نماید و این قشر را براى تخلیه پتانسیلهاى جوانانه و طبیعى خود، به عرصههاى مقتضاى سنشان هدایت کند.
در مجموع، جنبش اصلاحطلبى براى حفظ صیانت نفس خود، به جاى تحلیلهاى ذائقه شیرینکن، محتاج حلّاجىهاى واقعبینانه است؛ هرچند محصول این حلاجىها تلخ باشد.
اشاره
1. هرچند نویسنده محترم با صراحت و بىپرده به پارهاى از معضلات و آسیبهاى موجود در بین سیاستمداران و نویسندگان اصلاحطلب اشاره کرده است؛ ولى برخى مطالب ایشان خود جاى تأمل دارد. در اینجا تنها به یک نکته بسنده مىکنیم.
گرچه همصدا با ایشان تحلیلهاى اصلاحطلبان از حضور مردمى در انتخابات را خوشبینانه و هیجانآمیز مىدانیم، ولى به نظر مىرسد که خود ایشان هم گرفتار نوعى بدبینى و حس تحقیر نسبت به مردم مسلمان و انقلابى ایران است. اینکه نویسنده مردم را «محدود به تعلقات معیشى و فراغتى» مىداند که «نه مىتوانند و نه تمایل دارند که از این دایره فراتر بروند» و اینکه مردم ایران را آنقدر نادان دانسته که «دیکتاتورى و لیبرال دموکراسى را علىالسویه مىدانند» نه تنها اهانتى آشکار است، بلکه چشم بستن بر بیدارى و دیندارى مردم غیور و مسلمان ایران در دو دهه گذشته مىباشد. متأسفانه یکى از مشکلات روشنفکران ما ناتوانى در تحلیل واقعیتهاى عینى و مردمى و درافتادن در وادى افراط و تفریطهاى خطرناک است. اگر اصلاحطلبان از پارادایمهاى تفکر غربى رهایى مىیافتند و به دور از ذهنیتگرایى، به تحلیل حقایق و مطالبات واقعى مردم ایران مىپرداختند، باز هم تجربههاى تلخ شکستهاى گذشته تکرار نمىشد.
فکر نو ، ش 7