آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده با ذکر لوازم واقع‏گرایى از دیدگاه دان کیوپیت و اشاره به اینکه چنین دیدگاهى از واقع‏گرایى مورد قبول نیست، به نقد افکار وى مى‏پردازد. از نظر دیویس اعتقاد به مسیحیت و واقع‏گرایى با آنچه کیوپیت گمان کرده است، ملازمه ندارد و نظریه او (نظریه اصالت منظر) را خودمتناقض مى‏داند و سرانجام بر وجود خدا به عنوان اصلى اساسى در آیین مسیحیت تأکید مى‏نماید.

متن

بر اساس رأى دان کیوپیت، واقع‏گرایى چنین لوازمى دارد:
1) ذوات دگرگونى‏ناپذیر و نامشهودى وجود دارند؛
2) در فراسوى این جهان که زبان ما آن را توصیف مى‏کند، جهانى نامشهود و ماورایى وجود دارد؛
3) معنا، موجودى ذى‏روح است که در واژه سکنا گزیده است؛
4) ذهن، موجودى ذى‏روح است که در بدن سکنا گزیده است؛
5) قانون طبیعت، اصلى ذى‏روح است که با واسطه سیمهایى نامشهود، وقایع را تحت تأثیر قرار مى‏دهد و کنترل مى‏کند؛
6) صدق سه جهت دارد: «صادق»، «ضرورتاً صادق»، «مطلقاً صادق» (در حالى‏که در تقسیم‏بندى‏هاى استاندارد دو جهت گفته مى‏شود).
ممکن است برخى واقع‏گرایان چنین دیدگاه‏هایى داشته باشند؛ اما همه واقع‏گرایان چنین اعتقاداتى ندارند. در مورد هر شش دیدگاه اختلاف نظرهاى زیادى وجود دارد.
در مورد واقع‏گرایى دینى، کیوپیت مى‏گوید که مستلزم چهار چیز است:
1) مسیحیت، مجموعه بى‏زمان، منسجم و عملاً دگرگونى‏ناپذیرى از اندیشه‏هاست؛
2) کهنترین صورت ایمان، خالصترین آنهاست؛
3) زبان کتاب مقدس و مسیحیت، معنایى بى‏زمان و فرافرهنگى دارد؛
4) زبان خداوند، زبان واقعى انسانها نیست.
انتقاد اول من این است که واقع‏گرایى دینى آنقدر که کیوپیت مى‏گوید، مضحک نیست. یک فرد مى‏تواند مسیحى و واقع‏گرا باشد بدون آنکه به هیچ‏یک از کاریکاتورهاى عجیب و غریبى که کیوپیت آنها را نقد و رد مى‏کند، متعهد باشد.
انتقاد دوم من آن است که موضع کیوپیت، خودویرانگر است و خود را ابطال مى‏کند. اگر من این جمله را بسازم که: «من نمى‏توانم هیچ جمله فارسى‏اى بسازم»، جمله من خودویرانگر است. نظریه او را «اصالت منظر» مى‏نامند. بر اساس این نظریه ما نمى‏توانیم بدانیم که چیزها چگونه هستند؛ بلکه صرفاً مى‏دانیم که آنها چگونه به نظر ما مى‏رسند. اما آیا او نظریه «اصالت منظر» را صادق مى‏داند؟ در اینجاست که پاسخ مثبت یا منفى به این سؤال، اصالت منظر را خودویرانگر مى‏کند.
سومین انتقاد من ناظر به پرسشى از گوهر دین است. وى مى‏گوید: «غایت زندگى دینى، نیل به مرتبه‏اى معنوى در فراسوى همه نمادهاست». اگر معنویت، کانون و غایت دین باشد، آنگاه مى‏توان ملحد بود و دینى زیست. من نمى‏توانم این اعتقاد کیوپیت را ابطال کنم؛ ولى مى‏دانم که گوهر ایمان مسیحى، صرفاً آن معنویتى نیست که کیوپیت مى‏گوید، آنچنان که بتوان خدا را نیز حذف کرد. خداوند، به عنوان موجودى مستقل از ما انسانها، عنصر ضرورى ایمان مسیحى است.
کیان، ش 52

تبلیغات