آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

آقاى عبادیان ضمن اشاره به برخى ویژگى‏هاى سنت از قبیل جهت‏دهندگى آن به رفتارها و بینشها، معقولیت آن و تأثیر آن بر فرهنگ و تأثرش از آن به رابطه سنت و مدرنیته اشاره مى‏کند و مدرنیته را فاقد سنت مى‏داند. سنت به عنوان امرى مربوط به گذشته، باید در خدمت پیشرفت قرار گیرد و حوزه را با آن منطبق نماید. وى به نظریه آسیب اخلاقى در دوران مدرنتیه اعتقادى ندارد و سرانجام مشکلات جامعه ایران را ناشى از تقدیس سنت و اصرار بر حفظ آن مى‏داند.

متن

مقالات‏
سنت، حافظه یک قوم است. آداب و رسوم و عرف اجتماعى را نیز تحت سنت گردآورده‏اند. سنت بر زیسته‏ها و تجربه‏هاى گذشته است. سنت در اذهان نسلها رسوب مى‏کند و آگاهانه یا ناآگاهانه به ارث مى‏رسد. سنت به نوعى تنظیم کننده رفتار، رویکرد، دید و یا حتى نگرش به جهان هستى است. سنت با بى‏سنتى آغاز مى‏شود. آنچه سنت مى‏شود، در اساس خودش سنت نیست.
فرهنگ یک مقوله اجتماعى است و در بستر سنت است. مى‏توان گفت که سنت و فرهنگ تأثیر و تأثر متقابل دارند؛ اما فرهنگ تحت تأثیر یک سلسله عوامل در تغییر و تحول است. عنصر ثبات‏دار فرهنگ، سنت است. اگر فرهنگ را عامل متحول در زندگى یک قوم یا یک گروه تلقى کنیم، سنت مصالح آن است.
در سنت نوعى معقولیت هست؛ اما معقولیت غیر از عقلانیت است. معقول بودن نوعى تمکین کردن است. هرچیزى به گمانى معقول است، ولى هر چیزى عقلانى نیست؛ یعنى نمى‏شود براى آن تعقل، زمان و مکان قائل شد.
مشخصه اصلى مدرنیته نقد سنت است. به قول پوپر، ابطال دائم سنت معادل مدرنیته است. فلاسفه دو دسته‏اند: برخى سنت‏شکن هستند؛ مثل افلاطون و سقراط و دکارت و کانت. دسته دیگر، از سنتها فلسفه استنتاج مى‏کنند؛ مثل ارسطو. وى کهنه را در خدمت نو درمى‏آورد. یکى از ویژگى‏هاى هگل نیز همین است. هگل را نمى‏توانید سنتى بدانید؛ مدرن است، هرچند جزء فیلسوفان مدرنیته محسوب نمى‏شود.
علت وجودى مدرنیته تا زمانى بود که مانعى بر سر راه پیشرفت خود داشت. وقتى این موانع را از سر راه برداشت، خودش مانع خودش شد و در نتیجه باید یک رجعت مجددى به سنت مى‏شد. ضرورى مى‏نمود که این شتابى که مدرنیته گرفته، متوقف شود. باید رجعتى به سنت یا به نحوى اتکاى مجدد سنت مى‏شد و در نتیجه پست‏مدرنیسم زاده شد. پسامدرنیستها به منابع تاریخى مراجعه مى‏کنند؛ گاهى به نیچه، گاهى به عصر رنسانس، گاهى حتى به قرون وسطى. در اینجا عقل سرکوب شده است، اما نه هر عقلى؛ بلکه عقل دکارتى، عقل دینى و احتمالاً عقل هگلى. اما عقل به مثابه قوه ادراک انسانى زیر سؤال نرفته است.
اگر سنت را امر گذشته بدانیم، آن امر گذشته باید در خدمت نو قرار گیرد. کهنه در خدمت نو و دیالکتیک این دو، سنتزى از این دو امر است. همان‏طور که جامعه انسانى متحول مى‏شود و علوم پیش مى‏رود، سنت هم باید خودش را تابع این پیشرفتها کند.
اینکه مى‏گویید در دوران مدرن، اخلاق انسانى دچار بحران شده است، درست نیست. کانت از پایه‏گذاران اخلاق مدرن است. او مى‏گوید آن‏چنان رفتار کن که انتظار دارى دیگرى با تو آن‏گونه رفتار کند. در نتیجه اخلاق انسانى دچار بحران نشده است. یک سلسله تصورات دینى، ماورایى و آرمانى از اخلاق طى تاریخ بوده که طبیعى هم بوده؛ اینها مسأله‏انگیز بودند و کارایى خودشان را از دست داده بودند. در هر مقطع و زمانى و در هر جامعه‏اى، بنا به ضوابط آن جامعه یا هدفمندى قشر روشنفکر آن جامعه، رفتارى مى‏بینید که مى‏توان اسم آن را اخلاق گذاشت؛ یعنى اخلاق به معناى روز کلمه، نه اخلاق به معناى دینى یا خدایى کلمه. اخلاق دینى، اخلاق بایستى است و مثل جمهورى افلاطون فقط مى‏تواند ارضاى فکرى و فردى کند و نمى‏تواند عمل کند. این نوع اخلاق را همیشه در عالم فکر و رؤیا خواهید داشت، نه در زندگى و اینکه مى‏گویند آن اصل کانتى جهان‏شمول است و در همه فرهنگها و سنتها وجود داشته، درست نیست. آن اصل اصلاً جهان‏شمول نبوده است.
در ایران، دستور دادن و امر و نهى کردن به صورت یک امر سنتى درآمده. در این چارچوب نمى‏توان رابطه سنت و نوآورى را حفظ کرد. باید نوآورى بر سنت حاکم شود، نه برعکس. باید سنت را به علوم، پیشرفت و حرکت بسپارید. اما در اینجا سنت تقدیس مى‏شود و به همگان توصیه مى‏شود. در این صورت من حق دارم بگویم فرهنگ کنونى ما محافظه‏کارانه است و دست و فکر انسان را از عمل باز مى‏دارد. امرى در کنار گوش ما هزار و چهارصد سال است که دارد اجرا مى‏شود. باید با آن برخورد کرد؛ آنچه را مثبت است از آن گرفت و آنچه را منفى است کنار گذاشت. ایران امروز نیازمند آن است که فرهنگ را با علوم و تمدن ترکیب کند تا بتواند راه خروجى از این بن‏بست پیدا کند.
اشاره‏
1. آقاى عبادیان با روشى غیرعالمانه و غیرمستدل مشکلات ایران امروز را به سنت نسبت داده و از تقدیس سنت نالیده‏اند. مگر ایران امروز ما چه اندازه سنتى است؟ ما اینک وارث سه فرهنگ ایرانى، اسلامى و غربى هستیم که هر کدام در ساختن وضع فرهنگ امروز ما سهمى دارند. ایشان به چه دلیل همه مشکلات را به بخشى از این فرهنگ نسبت مى‏دهند، بدون آنکه سهم دیگر بخشها را در نظر آوردند؟ به علاوه بر آن بخش هم انگشت تهمت را نشانه مى‏روند که نکته قوت این فرهنگ است. مراد ایشان از امرى که هزار و چهارصد سال است در کنار گوش ما اجرا مى‏شود، چیزى جز فرهنگ اسلامى نیست. به راستى آیا مشکلات ما از فرهنگ اسلامى است یا از دورافتادن از آن فرهنگ؟ اگر اخلاق اجتماعى یا اخلاق کارى ضعیف شده است، آیا به دلیل توصیه‏هاى اسلام به داشتن نظم اجتماعى و وجدان کارى است؟ به راستى ایشان از اخلاق دینى چه مى‏دانند که آن را مانع حرکت رو به جلو ایرانى شمرده‏اند؟
2. جاى این سؤال وجود دارد که سهم روشنفکران مقلد غرب در آوردن صورت کاریکاتورى مدرنیته به جامعه ایرانى چه اندازه است. آنان از مدرنیته به جاى روحیه تحقیق و پژوهش سخت تجربى، تقلیدى از علم را و به‏جاى روحیه آزادگى و مبارزه با انحراف، دین‏ستیزى را آموختند و به جاى پرداختن به مشکلات واقعى جامعه خویش، به برشمردن مشکلات وارداتى پرداختند و... نتیجه آن، نوعى مدرنیته نیم‏بند کاریکاتورى بود که نه تنها دردى از دردهاى جامعه ایرانى را دوا نکرد، بلکه خود به یکى از مهمترین موانع پیشرفت جامعه بدل شد. اما جناب عبادیان اصلاً به این مقولات نپرداخته‏اند و تنها مشکل ما را وجود «تکلیف»، «تقدیس سنت»، «اخلاق دینى» و مانند آن دانسته‏اند.
3. آقاى عبادیان مى‏گویند: «باید نوآورى بر سنت حکم کند»؛ اما چرا؟ آیا این سخن هیچ دلیلى جز تقدیس تجدد دارد؟ آیا پشتوانه این سخن، فرضیه اثبات ناشده پیشرفت و تکامل نیست؟ آیا هر نوى خوب است و هر کهنه‏اى بد است؟ آیا آموزه «وجود خدا» چون قدیمى است بد است و آموزه «مرگ خدا» یا «نفى خدا از زندگى اجتماعى» چون جدید است خوب است؟!
4. یک نکته خوب در سخن آقاى عبادیان این است که مى‏گویند باید در سنت نظر کرد و خوب و بد آن را از یکدیگر بازشناخت و سنتهاى غلط را کنار گذاشت. اما این تنها یک روى سکه است. اى کاش ایشان با چشم دیگرشان نیز عیوب مدرنیته را مى‏دیدند و نظر در آن و جداکردن سره از ناسره را در آن روا مى‏داشتند و نیز میان سنت دینى و سنت غیردینى تفکیک مى‏کردند و مى‏گفتند سنتهاى غیردینى که در لباس دین درآمده‏اند یا در این لباس هم درنیامده‏اند، حسابشان جداى از سنن دینى است. اگر چیزى شایسته تقدیس باشد، سنت دینى است که از منشأ الوهى برخوردار است؛ اما سنن غیردینى چنین شایستگى‏اى را ندارند.
5 . اشکال دیگر این است که آقاى عبادیان مدرنیته را داراى روح اخلاقى مخصوص به خود مى‏داند و در آن هیچ بحران اخلاقى مشاهده نمى‏کند. بحران اخلاقى غرب که اندیشمندان و مصلحان بزرگ امروز آنجا را که به فکر انداخته و بسیار از آن نالیده‏اند، چیزى نیست که فهم و درک آن به سادگى میسر نباشد.
6. آن اصل اخلاقى‏اى که ایشان آن را مخصوص مدرنیته مى‏دانند و منشأ آن را اخلاق کانت برمى‏شمارند، برخلاف نظر ایشان، جهان‏شمولترین اصل اخلاقى است که در تمام فرهنگها از قدیم‏الایام وجود داشته است و کانت آن را ابداع نکرده است. «قاعده زرین» عیسوى، «قاعده سیمین» کنفوسیوس، وجود همین قاعده‏ها در اسلام در بیانات مختلف پیامبران و امامان معصوم، از جمله در جاى‏جاى نهج‏البلاغه (مثلاً نامه 31 به امام حسن مجتبى‏علیه السلام)، وجود همین قاعده‏ها در آیین هندو و... دلیل مدعاى ماست و اندک آشنایى با اخلاق ادیان بزرگ جهان، این نکته را مکشوف مى‏دارد که قاعده زرین «آنچه براى خود مى‏خواهى، براى دیگران نیز بخواه» یا صورت سلبى آن (قاعده سیمین): «آنچه براى خود نمى‏پسندى، براى دیگران مپسند»، فراگیرترین قانون اخلاقى است و هیچ نظام اخلاقى منسجمى از آن خالى نیست.
انتخاب، 16 و 17/5/79

تبلیغات