آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

نویسنده، یکى از روشنفکران عرب و ساکن فرانسه است که بیشتر آثار خود را به زبان فرانسه نگاشته است. مقاله حاضر ترجمه بخشى از کتاب أین هو الفکر الاسلامى المعاصر است. وى معتقد است که ریشه تسامح یا فقدان آن را باید در شرایط تاریخى و اجتماعى هر جامعه جستجو کرد; نه در منابع دینى و فرهنگى آن. به این ترتیب، فقدان تسامح در جوامع اسلامى و در اروپاى قرون وسطا به دلیل حاکمیت نظامهاى سلطه گر و امپراتورى هاى بزرگ بود و ضرورت تسامح در دوران جدید، محصول تشکیل دولتهاى ملى و تغییر در ساخت سیاسى ـ اقتصادى کشورهاست.

متن

اندیشه سیاسی
با انتخاب این عنوان مى خواهم به همه موضع گیرى هایى که در غرب درباره مفاهیم سنتى یا مدرنى چون حقوق بشر، آزادى دینى، دموکراسى و انسان علیه اسلام صورت مى گیرد، پاسخ گویم.
اندیشه اروپایى منشأ تسامح را دوران روشنگرى قرن هجدهم میلادى و سپس نهضتهاى مادى و فکرى غرب معرفى مى کند. اندیشمندان قرن هیجدهم اروپا از اسلام به عنوان نمونه اى از تعصب و عدم تسامح یاد مى کردند و در دوران معاصر که نهضتهاى رهایى بخش منافع غرب را تهدید کرده است، همان تفکر منفى نسبت به مسلمانان افزایش یافته است; در حالى که اگر به جایگاه اهل ذمّه ] اقلیتهاى مذهبى[ در جوامع اسلامى نظر افکنیم، متوجه میزان تسامح در جوامع اسلامى نسبت به جوامع غربى خواهیم شد.
براى اینکه بتوانیم به اتهامات و تحقیرهاى غرب نسبت مسلمانان پاسخ مناسبى بدهیم، توجه به این سه نکته ضرورى است:
1) در جوامع سیاسى متغیر کنونى چگونه مى خواهیم تسامح را تبیین و فعال کنیم;
2) باید میان سه مقوله: اسلام، اندیشه اسلامى و جامعه اسلامى تمایز قائل شویم;
3) براى رهایى از عقل سلطه گرِ غرب که مدرنیزاسیون را آفرید و بر جهان مستولى کرد، باید نقاط اشتراک جوامع اسلامى را درون یک چارچوب وسیع انسان شناسى تحلیل کنیم و آن را به جهانیان معرفى کنیم.
بر این اساس نمى توان تنها براساس وضعیت اجتماعى، اقتصادى یا فرهنگى یک جامعه محدود، یک دین وسیع را تحلیل کرد. تسامحى را که اینک بدان تمایل داریم، محصول تعصبات نظامهاى سلطه گر و سنتى دینى است که قرنهاى متمادى با نامهاى امپراطور، خلیفه، سلطان و یا پادشاه بر انسانها حکومت مى کرده اند و این مسأله در جوامع مسیحى و اسلامى شبیه به یکدیگر بوده است.
در غرب تا قبل از قرن هجدهم از تسامح خبرى نبود. نظامهاى کلیسایى سلطه گر و دگماتیست با ادعاى اینکه حق مطلق هستند، مانع از بروز هرگونه تسامحى مى شدند. از آن زمان، جوامع اروپایى با اراده بورژوازى تجارى و سپس سرمایه دارى، به سرعت شاهد تغییرات فرهنگى، سیاسى و اجتماعى گشت; ولى در جوامع اسلامى، حکومتهاى مرکزى که در حال زوال بودند، مانع از هرگونه رشد فکرى و فعالیت فرهنگى شدند و در مقابل، نظامهاى طایفه اى و قبیله اى خشک و متعصب رشد کردند. چنین وضعیتى در جوامع اسلامى، راه را براى حضور استعمار فراهم کرد و هژمونى ] = سلطه [غرب در عرصه هاى اقتصادى، سیاسى و فرهنگى نیز به همین دلیل تاکنون در این جوامع باقى مانده است. بدیهى است که در چنین جوامعى سخن گفتن از تسامح و اجراى آن تقریباً غیرممکن است.
در جوامع اسلامى، تشکیل دولتهاى ملى و کسب استقلال سیاسى از زمره مهمترین عواملى بود که باعث شد تا مسأله تسامح بار دیگر مطرح شود. در جوامع غربى نیز دقیقاً همین عوامل سبب شد تا مسأله تسامح مطرح شود; بنابراین تسامح فضیلتى برادرانه نیست که تعالیم دینى بدان امر کنند; بلکه یک احتیاج اجتماعى و ضرورتى سیاسى در جوامع ملى است. تسامح یعنى بازنگرى ارزشهاى خاص هر گروه اجتماعى به منظور دریافت و استخراج نکات مشترک ارزشها براى اجراى آن در جامعه. بنابراین متوجه مى شویم که طرح مسأله تسامح از خلال شیوه هاى تاریخى و جامعه شناختى، تفاوت بسیارى با تفسیرهاى سنتى از تسامح دارد. به عبارت دیگر، شرایط اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى، مشوق یا مانع تسامح مى باشند; نه اینکه عربها به خاطر دینشان تعصب مىورزند و فرانسوى ها به خاطر مذهبشان تسامح بى حد و حصر دارند. هم اکنون در فرانسه که خود بنیان گذار اعلامیه جهانى حقوق بشر است، گاه به دلیل مشکلات و تنگناهاى اقتصادى و اجتماعى چنان تعصبات و فجایعى رخ مى دهد که در کشورهاى دیگر نظیر ندارد.
براى اینکه تسامح در جامعه اى رواج و رشد یابد، به دو پیش شرط اساسى نیاز است: 1) اراده فرد براى اعمال تسامح; 2) ارتباط بین این اراده فردى با اراده جمعى و سیاسى در سطح ملى. مى توان گفت که این دو اراده تاکنون در بسیارى از کشورهاى اسلامى غیرفعال بوده اند; اما این موضوع بیشتر به دلیل مسایل تاریخى، اجتماعى و انسانى است تا سکوت نصوص دینى یا نقص اندیشه اسلامى.
اشاره
1. تأکید نویسنده بر ریشه هاى تاریخى و جامعه شناختىِ مسأله تسامح در غرب جاى تأمل و تحقیق جدى ترى دارد. متأسفانه ایشان از این مبحث جدى به سرعت مى گذرد و نتایج منطقى آن را استخراج نمى کند. ارکون به درستى از عقل سلطه گر غرب و نقش بورژوازى تجارى و سرمایه دارى در شکل گیرى مدرنیته یاد مى کند; ولى یادآور نمى شود که تسامح در مفهوم غربى آن چگونه در بافت نظام سلطه غرب تنیده شده است و دقیقاً در خدمت لیبرالیسم اقتصادى و بازار آزاد و در راستاى سنت شکنى و دین زدایى بوده است.
2. از بین عوامل اجتماعى تسامح، ایشان مهمترین عامل را ضعف قدرت مطلقه مرکزى و تشکیل دولتهاى ملى مى داند. هرچند این عامل در جاى خود قابل توجه است، ولى عوامل بسیار مهمترى در گسترش فرهنگ تساهل در غرب مؤثر بوده است که از آن جمله مى توان به موارد زیر اشاره کرد: تقابل فرهنگ مدرن با دین و سنتهاى کهن اجتماعى، حضور طبقه متوسط شهرى (بوژواها) در عرصه اقتصاد و سیاست و ضرورت مقابله با قدرتهاى رقیب، نیاز اقتصاد بوژوازى به آزادى در روابط اجتماعى و نفى موانع فرهنگى و در یک کلام، حاکمیت تفکر لیبرالیسم به عنوان محور و اساس تمدن جدید غرب.
3. تسامح هرچند ریشه هاى تاریخى و اجتماعى دارد، ولى نباید از ریشه ها و مایه هاى فرهنگى آن غافل بود. در این مقاله، مسأله به گونه اى مطرح شده است که گویا اسلام یا ادیان دیگر نسبت به تسامح و حدود آن نظر خاصى ندارند; حال آنکه در اسلام نسبت به تسامح و حدود و جایگاه آن، به صورت قاطع، احکام و دستورالعملهایى ارایه شده است که طبعاً دیدگاه اسلامى را در این خصوص از مکاتب بشرى ممتاز مى کند.
4. ارکون تسامح را «بازنگرى ارزشهاى خاص هر گروه اجتماعى به منظور دریافت و استخراج نکات مشترک ارزشها براى اجراى آن در جامعه» تعریف مى کند. این تعریف، صرف نظر از درستى یا نادرستى آن، با انگاره رایج از تسامح در فرهنگ جدید منطبق نیست. تسامح در مفهوم غربى آن، بیشتر جنبه سلبى دارد و حاکى از آزادى فرد براى مقابله با هر رأى و رفتارى است و مقید به «ارزشهاى مشترک جامعه» و «مصالح اجتماعى» نیست.

تبلیغات