آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده با تفکیک و تعریف آزادى فلسفى و آزادى حقوقى و تقسیم آن به آزادى معقول و نامعقول، نظریه اسلام را درباره این اقسام ذکر مى کند و با تبیین و رفع ابهام از پاره اى آیات در این زمینه، به بیان نسبت آزادى با قانون مى پردازد. در ادامه نیز به نکاتى درباره نسبت اختیار و برخى آیات که به ظاهر دال بر نوعى جبر است اشاره مى کند.
انواع آزادی
ما چند نوع آزادى داریم:
1. آزادى فلسفى:
انسان اساساً آزاد آفریده شده است. این مسأله اى است که هم فلسفه و هم عقلا و هم منطق قرآن آن را مسلم مى دانند. در روایتى، امیرمؤمنان به امام حسن(علیه السلام) مى فرمایند: «لا تکن عبداً لغیرک، فقد خلقک الله حراً; هرگز بنده کسى نشو; چون خدا تو را در آفرینش آزاد آفریده است». منطق اسلام همین است که انسانها بالفطره خودشان حق انتخاب دارند و نباید چیزى را بر آنها تحمیل کرد.
2. آزادى حقوقى:
انسان این حق را دارد که از تمام مظاهر حیات و طبیعت بهره مند شود، چنان که در قرآن آمده است: «خلق لکم ما فى الأرض جمیعاً» یا «سخّر لکم ما فى السموات و الأرض جمیعاً». البته اینجا بحث است که این حقوق و آزادى، مطلق است یا نه. تمام اختلافهایى که بر سر مفهوم آزادى داریم، همین جاست.
از لحاظ حقوقى دو تعریف براى آزادى شده است:
الف) «الانطلاق من القیود»; یعنى اینکه انسان در تصرفاتش از هر تقیدى آزاد است;
ب) «امکان التمتع بالحقوق»; یعنى امکانات طورى در نظام فراهم شده باشد که هرکس بتواند به حقوق حقه خودش، مانند حق تعلیم و تربیت تا آنجا که قانون مشخص کرده است برسد.
حال کدام یک از این دو معنا صحیح است؟
معناى اول اصلا معقول نیست. آیا امکان دارد جایى از دنیا بدون حد و مرز بتوانند هر کارى که دلشان مى خواهد انجام دهند؟ خیر; چون تزاحم مى شود. اما معناى دوم معقول است; یعنى اینکه هر انسانى که داراى حق مشروعى است بتواند از حق خود به نحو احسن و اکمل بهره مند شود. این معناى معقولى است که تمام عقلاى جهان آن را مى پذیرند. اگر پرسیده شود پس ارتباط آیه «لا إکراه فى الدین» با آیه اى که مى فرماید غیر از اسلام دینى از فرد قبول نمى شود چیست، گفته مى شود «لا إکراه فى الدین» نمى خواهد بگوید کسى را اجبار در دین نکنید; این یک مسأله طبیعى در دین است. لذا این آیه مى گوید که دین چیزى نیست که با چماق بشود به مردم باوراند و باید آن را با دلیل و برهان روشن کنید. آیه نمى گوید اسلام را عرضه نکنیم; بلکه مى گوید براى مردم ادله را روشن کنید تا خودشان اسلام را بپذیرند. اما آیه «إنَّ الدینَ عند الله إلاسلام» و آیه «و من یَبتغِ غیر الإسلام دیناً فلن یُقبلَ منه و هو فى الآخرة من الخاسرین» مى خواهد بگوید که بدانید دین پذیرفته پیش ما اسلام است. آن آیه مى گوید حقیقت، زوربردار نیست و باید دلیل اقامه کنید و این آیه مى گوید بدانید اگر غیر از اسلام دینى انتخاب کردید، در پایان کار متوجه مى شوید صحنه را باخته اید. این منطق قرآن، منطق عقلى است، منطق ارشاد است.
اگر پرسیده شود آیه «قل کلٌّ یَعمل على شاکلته» چگونه با اختیار سازگار است، پاسخ مى دهیم که آیه مى خواهد بگوید رفتار انسان از صفات درونى انسان و ساختار درونى اش نشأت گرفته است. حال این ساختار ممکن است بر اساس آفرینش یا اختیار شکل گرفته باشد و قرآن نمى گوید که این شاکله جبرى است; پس از این آیه مسأله جبر فهمیده نمى شود.
ممکن است پرسیده شود ادعاى شما این است که آزادى ریشه در فطرت دارد; اما مى بینیم که متفکران و فلاسفه بزرگ، نظیر افلاطون و ارسطو کمتر به این مقوله پرداخته اند و اگر به این مسأله پرداخته اند تحت عنوان جبر و اختیار بوده است، اما در آراى متفکران اسلامى، از آزادى حقوقى مدعاى شما کمتر اثرى مى بینیم. در پاسخ این سؤال مى گوییم شما ظاهراً اشتباه کرده اید. این مسأله که انسان فطرتاً مختار است و خودش سرنوشت خود را تعیین مى کند از گفته هاى افلاطون و ارسطو است. این مسأله که آزادى حقوقى از آزادى فطرى انسان نشأت گرفته است، گفتار تمام دانشمندان اسلامى است. البته عقیده من آن است که بیشتر اندیشه هاى تابناک این متفکران و فلاسفه بزرگ، برگرفته از تعالیم انبیاست; زیرا حکماى یونان روى تعالیم انبیا مطالعه کرده اند. همچنین اگر پرسیده شود آزادى حق انسان است و آزادى یعنى حاکمیت انسان بر سرنوشت خویش; بنابراین جایگاه قانون کجاست، پاسخ مى دهیم حق در مقابل تکلیف است. حق چیزى است که بر اساس فطرت یا طبیعت و یا سنت الهى براى انسان است و قانون نیز مرزبندى حقوق مى باشد. گاهى انسانها خودشان این مرزها را مشخص مى کنند و گاهى ا ین مرزها با رهنمود شرع مشخص مى شود.

تبلیغات