آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

آنچه در ذیل آمده، خلاصه دو مقاله است. نویسنده تصریح مى کند که جریان روشنفکرى (و از آن جمله روشنفکر دینى) معلول حضور مدرنیته در جهان اسلام است و وظیفه روشنفکران تسهیل گذار از جامعه سنتى به جامعه مدرن مى باشد. ایشان جریان روشنفکر دینى در ایران معاصر را به سه پارادایم (یا جریان) کلى تقیسم مى کند: پارادایم احیا و اصلاح فکر دینى; پارادایم انقلابى گرى و پارادایم عرفى گرایى.
تجربه تجدد (Modernity) محور تاریخ معاصر ایران بوده است و در دویست سال گذشته بسیارى از کشاکشهاى سیاسى و نظرى، جزئى از تلاشهایى بوده است که جهت نفوذ یافتن، دگرگون یا تعدیل کردن یا حتى تعطیل کردن پروژه تجدد در ایران معاصر صورت گرفته است.
روشنفکران، محصول عصر تجددند; هم بشیرند و هم نذیر. آنها از یک سو با تبلیغ دیدگاه هاى نوگرایى (انسان نو، جهان نو و زندگى نو) گذار از جامعه سنتى به جامعه متجدد را ممکن مى سازند و از سوى دیگر با شعار محورى و حکمت آمیز(Mollo) «جسارت داشتن»، «به زیر سؤال کشیدن» و «مسائل را به سادگى نپذیرفتن و در آنها تعمق کنیم» امکان رهایى انسان از صغارت و رسیدن به بلوغ را فراهم مى کنند. از آغاز عصر تجدد، نقش روشنفکران به عنوان گروه پیشتاز، در تحولات و دگرگونى هاى جامعه آشکار شد(بویژه نقش روشنفکران در انقلاب فرانسه 1789 م). این خصوصیت بعدها الهام بخش حرکتها و جنبشهاى نوگرایانه در جهان شد.
با ورود مؤسسات تمدنى جدید و اشکال تجدد و ایدئولوژى هاى غربى که به فروپاشى ساختار اقتصادى ـ اجتماعى جامعه سنتى منجر شد، تاریخ ایران معاصر شکل مى گیرد. بناى جامعه جدید ایران معاصر به طور کلى از روى تجربیات الگوى غرب ساخته و بالا برده شده است. با ورود مؤسسات تمدنى جدید، روشنفکرى پیرامونى نیز در ایران شکل مى گیرد. همگام با پدید آمدن روشنفکرى در ایران، روشنفکران دینى نیز پا به عرصه حیات مى گذارند. این گروه براى پاسخگویى به مسائل نو و انطباق با دنیاى جدید، به تجدید ساختار تفکر و معرفت شیعى دست زدند. از این رو، در دوران معاصر بر مبناى رهیافت «رهایى اجتماعى»، سه پارادایم مسلط در روشنفکرى ایران شکل گرفته است:
1. پارادایم احیا و اصلاح فکر دینى (از انقلاب مشروطه تا دهه 1320);
2. پارادایم انقلابى گرى (از 1320 تا 1368);
3. پارادایم عرفى گرى (از 1368 تا کنون).
الف) پارادایم احیا و اصلاح فکر دینى:
در این پارادایم روشنفکران دینى تحت تأثیر امواج انقلاب فرانسه و اندیشه هاى تجدد لیبرالى غرب، دست به اصلاح واحیاى فکر دینى زدند و تلاش کردند بین مفاهیم و نهادهاى جدید غربى با معرفت دینى شیعى سازگارى و آشتى به وجود آورند. از مهمترین نمایندگان پارادایم احیا و اصلاح فکر دینى در تاریخ معاصر ایران، مى توان از سید جمال الدین اسدآبادى، علامه نایینى و مهندس بازرگان (جوان) نام برد.
در دنیاى جدید، نظریه احیا یا منطق احیا در میان روشنفکران دینى، به معناى تجدید مناسبات میان عقل و دین است و مى کوشند تا دین را پرتو عقل نقاد درک کنند و به عبارت روشنتر به بازسازى (Reconstruction) عقلانى معرفت دینى بپردازند. شعارهاى مهم روشنفکرى دینى در این پارادایم، آزادى، دموکراسى، جامعه مدنى، گسترش نهادهاى تجدد، اصلاح و مهندسى اجتماعى است. آنان با این پیش فرض آغاز مى کنند که جهان اسلام از جهان غرب عقب مانده است و براى رسیدن به جامعه آرمانى مطلوب، گریزى از این ندارد که خود را با اعمال، نهادها و موضوعاتى که با قدرت مغرب زمینیان پیوند دارد، منطبق کند. از ویژگى هاى دیگر این جریان روشنفکرى عبارت است از بازگشت به عصر طلایى اسلام با تأکید بر احیاى فلسفه خردگرایى اسلامى، خرافه زدایى از دین و نقد خود، رد جبرى مسلکى و تقدیرگرایى، نقد روحانیت سنتى به دلیل محافظه کارى و عدم آشنایى با دنیاى جدید، نقد نگرش انسان مدارانه و انحرافات اخلاقى در تمدن غرب و دفاع از هویت ایرانى و اسلامى.
ب) پارادایم انقلابى گرى:
این پارادایم با جنگ جهانى دوم شروع شد. از این زمان روایت روسى از مارکسیسم در ایران گسترش یافت. نخستین سخنگو و نماینده این پارادایم، حزب توده و بعدها گروه هاى چریکى چپ بودند و لذا مى توان آن را به طور کلى «ایدئولوژى توده اى» نامید. گذشته از بعضى جنبه هاى «مارکسیسم روسى» که در خزانه اعتقادات اعضا و وابستگان آن محفوظ ماند، بقیه رویکردها و برداشتهاى آن، در زندگى اجتماعى و فرهنگ سیاسى ما راه یافت و در شمار باورهاى همگانى درآمد.
در سالهاى دهه 1320 و پس از آن، برخى از روشنفکران دینى تحت تأثیر مارکیسم روسى به تفسیر ایدئولوژیک از معرفت دینى پرداختند و رادیکالیسم شیعه را بنا نهادند. این نیاز پس از سرکوب نهضت ملى به صورت شدیدترى احساس شد. از این رو، پارادایم انقلابى گرى تحت تأثیر مارکسیسم روسى، مفاهیم جدیدى مانند جهان بینى، ایدئولوژى، فلسفه تاریخ، دیالکتیک، انقلاب، عدالت اجتماعى و... را در گفتمان دینى وارد کرد. مفاهیمى که اساساً اصلاحاتى غربى هستند و در تفکر دینى هیچ گونه معادل و مترادف دقیقى براى آنها وجود ندارد.
در تفکر سنتى از اسلام، حرکت تاریخ دایره اى است; در حالى که در پارادایم انقلابى گرى، حرکت تاریخ، حرکتى خطى است و اندیشه پیشرفت و ترقى، جزء جداناپذیر آن است.
مهمترین ویژگى این جریان روشنفکرى این است که مفهوم «مبارزه سیاسى» و لزوم درگیر شدن در این مبارزه، در تفسیر مفاهیم دینى نقش محورى دارد. از دیگر ویژگى هاى این گروه مى توان به موارد زیر اشاره کرد: تقدم عمل گرا بر نظریه پرداز، طرد امپریالیسم و دیکتاتورى، حمله مدام به نهاد مالکیت خصوصى به عنوان ریشه اصلى همه شرارتهاى اجتماعى، تبدیل اسلام به ایدئولوژى و کوشش براى تدوین طرح هندسى مکتب.
در این پارادایم، دین در حکم نهادى اجتماعى است که کارکرد اجتماعى خاص خود را دارد. آنان در برابر اندیشه اى که دین را جداى از دنیا و جامعه مى پنداشت، دینى را مطرح مى کردند که در آن، دین و دنیا کنار هم جمع آمدند و میان مادیات و معنویات تضادى وجود نداشت.
اشاره
آنچه در این دو بخش از مقاله آمده است، جاى تأمل و گفتگو دارد و اساساً این تقسیم بندى سه گانه را به گونه اى جدى مى توان مورد تردید قرار داد. اینکه انگاره «احیا و اصلاح دینى» در مقابل «انقلابى گرى» یا «عرفى گرى» قرار داده شده، چندان قابل قبول نیست. احیاگرى (حتى با همان تعریفى که نویسنده ارائه کرده است) مفهومى است که در غالب جریانات فکرى نوین به کار گرفته شده و هم اکنون نیز در مورد روشنفکران دینى با همه گوناگونى آن، اطلاق مى شود. وانگهى، برشمردن آیت الله نائینى(قدس سره) به عنوان یکى از معتقدان به پارادایم احیا و اصلاح دینى چندان دقیق نمى نماید.
از آنجا که این مقاله ناتمام است و تنها دو شماره از آن به چاپ رسیده است، بررسى دقیقتر آن را به زمان چاپ کامل آن موکول مى کنیم.

تبلیغات