آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۲

چکیده

متن

نویسنده با اشاره اى به تاریخچه «اندیشه ترقى» به طرح این مسأله در تاریخ معاصر ایران مى پردازد و گفتمان ترقى را در ابتدا به «گفتمان تصعید» که نزد حکماى اسلام جایگاه ویژه اى دارد و «گفتمان تکامل» که نزد روشنفکران دینى شکل گرفته است تقسیم مى کند و سپس «گفتمان تکامل» را به دو نسل اول و دوم تقسیم بندى کرده، در پایان به نوع سوم، یعنى گفتمان توسعه اشاره مى کند. نویسنده براى گفتمان تصعید ویژگى هایى مانند نگاه بدبینانه به آینده، نخبه گرایى، جهش پذیرى در روند ترقى معرفى مى کند و ویژگى هایى مانند حرکت خطى تاریخ، تکامل مادى تاریخ، خوش بینى به آینده و ظهور نقش مهم اراده و اختیار انسان را خصوصیات گفتمان تکامل نسل دوم ذکر مى نماید.
اندیشه ترقى از مقولاتى است که در کشور ما عنایت چندانى بدان نشده، جز تک نگارهایى که در خصوص بعضى اصلاحگران عصر مشروطیت و احیاگران دینى نوشته شده و عمدتاً خصلتى توصیفى دارد. مقاله حاضر کوششى ابتدایى براى طرح این مسأله در تاریخ معاصر ایران است که در سه دوره «گفتمان تصعید»، «گفتمان تکامل» و «گفتمان توسعه» ارائه مى شود.
گفتمان تصعید:
نگره سنتى فلاسفه و حکماى اسلام را مى توان با اقتباس از نظر هانرى کربن به صفت تعالى یا والایش متصف کرد. هنگامى که انسان از عالم خاکى پر مى کشد و بدون آنکه از معبر ماده و حجابهاى آن عبور کند، به جسمى لطیف و افلاکى بدل مى شود، صعود کرده است. مهمترین ویژگى هاى این گفتمان عبارت اند از: 1. مدینه فاضله این اندیشه، در گذشته تاریخ قرار دارد و به آینده بدبینانه مى نگرد. اگر در آینده تاریخ وعده دولت موعود را به خود مى دهد، دولت آرمانى موعود را براى انتقام از بى عدالتى ها مى خواهد، نه براى استقرار و تنعم در یک بهشت زمینى; چراکه حتى این دولت آرمانى مستعجل است و جاى عیش و تنعم، تنها رضوان الهى است، نه دار دنیا; 2. این اندیشه شدیداً نخبه گراست و راه تعالى را براى انسانهایى که تالى تلو انسان کامل هستند هموار مى بیند. البته اینان در قوس صعود و پس از گردشى مکاشفه آمیز به میان خلق باز مى گردند و آنان را به سرمنزل سعادت رهنمون مى شوند; 3. زمان و فضا در این زمان خصلتى اثیرى دارد و از آنجا که ترقى در این گفتمان از مجارى مادى نمى گذرد، مى توان در آن قائل به طفره و جهش شد; 4. به همین دلیل، علم و
معرفت در این گفتمان، فاقد ویژگى انباشتى است و مى توان یک شبه ره صد ساله رفت. از آنجا که علم در این گفتمان به معنى ذکر و یادآورى است، کافى است که ذهن زنگارآلود را صیقلى داد تا جمال حق در آن جلوه کند. در این اندیشه، علمى که خصلت وسیله اندیش داشته باشد مورد مذمت است. عقلانیت ابزاراندیش شایسته عنایت نیست; 5 . این گفتمان که قرائتى عرفانى و اخلاقى از دین به دست مى دهد، در واقع نوعى فرافکنى آرزوها و آرمانهاى سرکوب شده این جهانى در دنیایى مثالى است. در این نگره، هم اهداف، بسیار متعالى و ناکجا آبادى است و هم طرق رسیدن به آن. با گونه شناسى «کنش جمعى» ماکس وبر، رفتار ناشى از این نوع نگرش را مى توان رفتار عاطفى معطوف به ارزش تلقى نمود. هر چه هست، فیضان از بالاست و اگر هم استعداد ترقى در پایین دیده مى شود، ناشى از لطف و مرحمت است و اساساً شاید مفهوم ترقى در این گفتمان تطوراتى است که عارض بعضى جلوه هاى وجود مطلق در عوالم علوى مى شود.
گفتمان تکامل:
نگره تکامل، تحت تأثیر تحولات اجتماعى پس از سال 1320 و همچنین رویارویى روشنفکران دینى با اندیشه هاى وارداتى شکل گرفت و از دهه 50 به بعد به گفتمان غالب روشنفکرى ایران بدل شد. این گفتمان در دو نسل دو شکل متفاوت پیدا کرد. نسل اول، تکامل گرایان وطنى، همچون مهندس بازرگان، هستند که عمدتاً نظرات خود را از اندیشمندانى چون داروین، اسپنسر، میل و کنت وام گرفته اند. نگرش مهندس بازرگان نسبت به تکامل، شبیه مدافعان اولیه داروینیسم در غرب است. او در کتاب طبیعت، تکامل و توحید ترکیبى از آیات قرآنى، نظریه عمومى سیستمها، نظریه تله فاینالیسم و نظریات لوکنت دنوى را به کار مى گیرد تا نظریات تاریخ گرایانه خود را اثبات کند و در این کتاب، هیچ عنایتى به ملاصدرا که جنبه هاى عالى تطور روح برایش اهمیت اساسى دارد نمى کند.
اما بر نسل دوم تکامل گرایان وطنى، نظریات قائلین به تکامل مادى تاریخ (مانند اوپارین) سنگینى مى کند و حتى به نظر مى رسد که برخلاف نسل اول، دست به نوعى تجدید ساختار گفتمان تصعید نیز زده اند. ذیلا به مهمترین ویژگى هاى این نگره اشاره مى کنیم:
مهمترین ویژگى هاى گفتمان تکامل:
1. حرکت دوَرانى تاریخ تبدیل به حرکتى خطى مى شود. تکامل اجتماعى به صورتى خطى و بازگشت ناپذیر به اجل محتوم خود نزدیک مى شود;
2. زمان خصلتى مادى یافته، ادوار و اکوار مفهوم سنتى خود را از دست مى دهد و تبدیل به مقوله دورانهاى تاریخى و صورت بندیهاى اجتماعى مى شود، که ضرورت تاریخى و اجتماعى باید از دالان این دورانها و صورت بندیها عبور کند و بدین ترتیب زمان به درون تاریخ مى آید و ایدئولوژیهاى تاریخى گرا زاده مى شود;
3. ناکجاآباد از ابتداى تاریخ به انتهاى آن منتقل مى شود و روند تکاملى تاریخ مطلوب جلوه مى کند و خوش بینى به آینده جاى بدبینى هاى قبلى را مى گیرد. براى رسیدن به جامعه آرمانى این جهانى باید از کوران انقلاب عبور کرد و به این ترتیب، فتنه آخرالزمانى جاى خود را به انقلاب اجتماعى مى دهد. اهداف تکامل هنوز خصلتى ناکجاآبادى دارد; اما کمابیش عرفى تر و این جهانى تر شده است;
4. یکى از مهمترین وجوه این گفتمان، تشرف یافتن مفهوم کار مشخص تاریخ ساز و نوعى اراده گرایى است. عالى ترین میوه تکامل، ظهور اختیار و اراده انسان است و تلاش آگاهانه انسانها، برپایى حکومت عدل را به تعجیل مى اندازد;
5 . دوگانه انگارى از ویژگى هاى دیگر این نگره است. تقسیم جهان به دو جبهه اهورایى ـ اهریمنى و دو اردوى توحید و شرک، ناچار به تقویت رهیافت ستیزش گرایانه نسبت به جامعه و تاریخ راه مى برد که دکتر شریعتى نمونه اى از تبدیل گفتمان سازش به گفتمان ستیز است. راه تکامل از درون تضادها و فتنه ها مى گذرد. نو در نبردى مستمر با کهنه، در میدان قربانى و شکنجه پیروز مى شود. این دوگانه انگارى موجب شده که علل عقب افتادگى به عوامل بیرونى مانند امپریالیسم جهانخوار و کارگزاران داخلى آن نسبت داده شود;
6. حال که تاریخ داراى جهت، معنى و منطق ویژه اى است که در ساختار مادى آن پیکر مى یابد و مانند هر روند مادى دیگر غیرقابل اجتناب است، مى توان با شناختن قوانین آن مسیر تاریخ را تند و کند کرد. البته جهش از روى مراحل آن نامیسر است. از همین جاست که نگرش غایت گرایانه به تاریخ، موجد یک نظریه اخلاقى و ارزشى هم مى شود. یک ایدئولوژى انقلابى که قادر باشد تمام اطوار و اشکال تازه تکامل را در بر بگیرد و بر قانون مندیهاى آن مبتنى باشد شایستگى بقا دارد و الا راه زوال خواهد پیمود;
7. هرچند برخى از متفکران و حکماى مسلمان نگاهى یکسونگر و احیاناً عرفانى و اخلاقى به رستگارى و ترقى و تکامل داشته اند، اما تاریخ اندیشه اسلامى خالى نبوده است از کسانى مانند امام خمینى(قدس سره) و شهید مطهرى که رستگارى و ترقى را پدیده اى چندجانبه با ابعاد اخلاقى و مادى، دنیایى و دینى دیده اند و بر ضرورت تبیین راه چنین ترقى و تکاملى و فراهم نمودن مقدمات نظرى و عملى آن انگشت تأکید نهاده اند. از نظر اینان همان گونه که در ابعاد فرامادى جهش و ترقى یکباره امکان پذیر است، در ابعاد مادى و دنیوى آن نیز طى مراحل و گذر از زمان اجتناب ناپذیر است;
8 . در اندیشه اسلامى خبر دادن از روند تاریخ و آینده آن منافاتى با تلاش و کوشش براى ترقى و تکامل ندارد، همان طور که علم الهى به سرنوشت انسانها با اختیار آنها در سازندگى خود منافات ندارد، علاوه بر آنکه نفى تکامل و ترقى کامل و پایدار این جهانى، نفى ترقى و تکامل نسبى و ناپایدار نیست.
گفتمان توسعه:
مقصود ما از توسعه، نحوه نگرشى است که عمدتاً از درون سنت فکرى مدرنیزاسیون و کارکردگرایى بیرون آمده است. این نگرش تا قبل از انقلاب میان برنامه ریزان رسمى حاکم بود; اما روشنفکران رادیکال همواره آن را اندیشه اى وارداتى که به جاى ترقى، غربى شدن را به ارمغان مى آورد مى دانستند و حتى به قولى انقلاب اسلامى واکنشى در برابر این نگرش از ترقى بود; اما پس از انقلاب و پایان جنگ تحمیلى و آغاز دوران بازسازى، مى رود که به گفتمان غالب در میان کارگزاران و برنامه ریزان رسمى و همچنین روشنفکران خارج از مدار قدرت بدل شود.
مهمترین ویژگى هاى گفتمان توسعه:
1. ما مکلف به رسیدن به منزل بعدى توسعه یافتگى هستیم و غایة القصواى ترقى اساساً نمى تواند موضوع برنامه ریزى قرار گیرد. باید گامهاى کوچک و سنجیده برداشت تا مضرات ناشى از خطاهاى احتمالى به حداقل ممکن برسد;
2. ابزارهاى رسیدن به اهداف نیز باید عقلانى و متناسب با اهداف انتخاب شود. اساساً راه توسعه از طریق عمل عقلانى معطوف به اهداف هنجارى (نه ارزشى) مى گذرد. باید بیش از آنکه هدف اندیش باشیم، به وسایل توجه کنیم;
3. ما مأمور رساندن کلیت بشر به اهداف غایى خلقت نیستیم و باید فکر برپایى یک بهشت زمینى، آن هم از طرق آمرانه را از ذهن بیرون کرد. همه کسانى که درصدد ساختن چنین بهشتهایى بوده اند جز دوزخ براى مردم خود به ارمغان نیاورده اند; 4. جهان یک کل به هم پیوسته است و حذف اردوى مخالف به مصلحت هیچ کس نیست. مفهوم ستیز را باید به رقابت بدل کرد. وراى منافع عاجل هر گروه، ارزشهاى عام بشرى هم داریم که باید به آنها متعهد بود. باید در مفاهیم سنتى استقلال و وابستگى تجدیدنظر کرد و به جاى آن همبستگى و تنوعات آن را نشاند. مشکل توسعه نیافتگى را در وهله اول باید در عوامل داخلى جستجو کرد و دست از نظریه توطئه براى تبیین علل عقب ماندگى برداشت; 5. این گفتمان به شدت ضدتاریخ گرایى است.
نکاتى چند درباره گفتمانهاى سه گانه:
1. گفتمان اول عمدتاً متعلق به دوره اى است که نظمى اخلاقى موجب پیوندهاى اجتماعى در شبکه بافت سنتى شده است;
2. گفتمان دوم شرایط درهم ریخته نظامات ارزشى و گسستن پیوندهاى اجتماعى و پیدایش حالت آنومى را بازتاب مى دهد. انسان ذره اى کنده شده از مناسبات اجتماعى، به دنبال حل بحران معنا و هویت، به دامن ایدئولوژیهاى تاریخ گرا چنگ مى زند. از نظر این گفتمان، داستان تکامل مسیرهاى طولانى و مستمر است که جدایى و بیگانگى را به وحدت و یگانگى تبدیل خواهد کرد;
3. گفتمان سوم متناظر با پیدایش طلیعه تنظیمات قراردادى و گسترش مناسبات ناشى از پذیرش عقلانیت بازار است;
4. به جز گفتمان اول که برخاسته از سنن تاریخى و حکمى خودمان است، سایر گفتمانها خصلتى برون زا دارد;
5 . گفتمان اول قرائتى عرفانى از دین به دست داده; گفتمان دوم قرائتى ایدئولوژیک از دین کرده و گفتمان سوم باید بتواند قرائتى عرفى، عصرى و علمى(به معنى تحصلى) از دین بنماید; والا همواره به عنوان عنصرى خارجى تلقى خواهد شد;
6. از آنجا که هرگفتمان در نقد و بازسازى (یا گسست از) گفتمان قبلى پدید آمده، امکان پیدایش بدیلهاى جدید را نیز نباید از نظر دور داشت.
7. باید شرایط بین المللى را در پیدایش این گفتمانها (به خصوص 2 و 3) در نظر گرفت. مثلا پیدایش گفتمان سوم را باید کمابیش متأثر از غلبه نظریات نولیبرالى و فروپاشى نظامات از نوع شوروى دانست.
اشاره
1. به نظر مى رسد برخلاف نوشتار حاضر، گفتمانها منحصر در این سه نوع نیستند; بلکه نوع چهارمى به نام «گفتمان جامع نگر» وجود دارد که ریشه در متون اسلامى دارد و سرآغاز طرح و ارائه آن را در عصر حاضر مى توان در سخنان و نوشته هاى متفکران و حکماى مسلمانى همچون امام خمینى(قدس سره)، شهید صدر، علامه طباطبایى و شهید مطهرى مشاهده کرد. برخى از مهمترین ویژگى هاى این گفتمان عبارتند از:
الف) پرهیز از افراط و تفریط : یکى از معضلات زندگى بشر در طول تاریخ، افراطها و تفریطهایى است که در عرصه هاى مختلف حیات خود مرتکب شده است. گاه ایمان گرا و گاهى عقل گرا شده است; گاه دنیاگرایى و مادیگرى (گفتمان توسعه یا سکولار) را پیشه ساخته و زمانى معنویت و آخرت گرایى (گفتمان تصعید) را تبلیغ کرده است; گاه همه چیز را در دین خلاصه مى کند و زمانى دگر دین را انکار یا به نهان خانه زندگى پرتاب مى کند و صدها نمونه دیگر. از ویژگى هاى گفتمان جامع نگر نفى نگرشها و عملکردهاى یک سویه است; ب) عدالت گروى: از خصوصیات دیگر این گفتمان توجه بسیار به توازن و تعادل است. این نکته در حقیقت، جنبه مثبت ویژگى اول است; یعنى با نفى افراط و تفریط به تعادل و عدالت دعوت مى کند و با معرفى پیامدهاى افراطها و تفریطها، به ارائه مسیر درست مى پردازد. این گفتمان شریعت و دین را میزان و اساس این عدالت معرفى مى کند و آن را همراه و همیار مناسبى براى علم و عقل مى شناسد. سخنانى از معصوم(علیهم السلام) مانند لاجبر و لاتفویض بل أمر بین الامرین ناشى از این گونه نگرش است; ج) وحدت در کثرت و کثرت در وحدت: برخلاف نگرشهاى قبلى، این گفتمان با پذیرش کثرت واقعى و نفى کثرتهاى باطل و فریبنده، وحدت را منشأ و سرانجام کثرت معرفى مى کند و با دعوت به وحدت، برگشت کثرت به وحدت و نیز راههاى تکثیر واحد را در تکوین و تشریع و یا در امور اختیارى و غیراختیارى نمایان مى سازد. البته ناگفته نماند که گفتمان جامع نگر در رشد و تبیین خود همانند گفتمان توسعه نیازمند به تلاش علمى و عملى گسترده عالمان و دانشمندان، خصوصاً مسلمانان است تا این اندیشه که ریشه در قرآن و سنت دارد هر روز بارورتر شده و بر غناى آن افزوده گردد.
2. برخلاف نظر نویسنده محترم، گفتمان تصعید بیشتر ناظر به نگاه عارفان به مسأله ترقى است، نه نظر حکما و متفکران مسلمان. متفکران و خصوصاً آن دسته از فلاسفه اسلامى که در فرهنگ تشیع بالیده اند، به مسائل نگرشى جامع گرایانه داشته، با بهره مندى از معارف اسلامى همه چیز را از دین نمى جویند; بلکه تنها بر نقش مهم دین و نیاز بشر به آن و ضرورت وجود دین و نبوت تأکید مىورزند. از این رو دانشمندان اسلامى برخلاف کشیشان مسیحى براى دنیا اهمیت لازم را قائل اند و شاهد این امر، اعترافات برخى از متفکران غربى مانند نیچه است که اندیشه اسلامى و دین اسلام را دین زندگى و حیات معرفى مى کنند.
3. تفسیر نویسنده از گفتمان توسعه با واقعیت امر چندان موافق نیست و مبانى این دیدگاه را که در واقع اومانیسم و سکولاریسم است، پنهان مى دارد. از سوى دیگر همان گونه که تأکید بیش از حد بر غایة القصوى و غفلت از منازل و برنامه ها و راه کارها زیان آور است، اصرار بیش از اندازه بر وسایل و ابزارها و غفلت از اهداف و در دام جزئیات و اهداف نزدیک افتادن و غافل ماندن از هدف غایى نیز مصیبت بار و خطرناک است. نه ابزاراندیشى صرف خوب است و نه آرمانى گرایى تنها; بلکه توجه لازم و سنجیده به هر یک شرط ترقى و رستگارى است.
4. به نظر مى رسد برخلاف نوشتار مذکور نمى توان با قاطعیت جهنمى شدن مردم را از غایت اندیشى آنها نتیجه گرفت و میان آن دو رابطه اى مستقیم برقرار نمود. سستى انسانها در تحقق آرمانها و تلاش نکردن آنان در جهت به کار گرفتن وسایل تحقق اهداف از عوامل مهم آن سرنوشت است. از باب نمونه به انحطاط کشیده شدن تمدن اسلامى در صدر اسلام نه ناشى از غایت اندیشى و غفلت از ابزاراندیشى، بلکه بیشتر برخاسته از عواملى چون تجدیدنظرطلبى و انحراف از اصول، دنیازدگى خواص و شیوع تفرقه، تن پرورى و تنبلى در بین مسلمانان بود.
5 . یک سونگرى افراطى به رقابت به جاى دشمنى و همبستگى به جاى استقلال و آن دو را از میوه هاى لذت بخش و نیک گفتمان توسعه برشمردن داراى هیچ توجیه منطقى نیست. جاى پرسش است که آیا رقابت با دشمن سازش ناپذیرى که درصدد براندازى است و همبستگى با سلطه جوىِ سیرى ناپذیر و ناراضى از نصیب خود، رواست؟ اگر نه، پس نفى مطلق دشمنى و استقلال طلبى چه مفهوم و مبنایى مى تواند داشته باشد؟

تبلیغات