مطالب مرتبط با کلیدواژه
۲۰۱.
۲۰۲.
۲۰۳.
۲۰۴.
۲۰۵.
۲۰۶.
۲۰۷.
۲۰۸.
۲۰۹.
۲۱۰.
۲۱۱.
۲۱۲.
۲۱۳.
۲۱۴.
۲۱۵.
۲۱۶.
۲۱۷.
۲۱۸.
۲۱۹.
۲۲۰.
کانت
منبع:
مطالعات هنرهای زیبا دوره ۲ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۶
29 - 35
حوزه های تخصصی:
در تبیین های متداول از ایدئالیسم، تبعیت از ارزش های مرسوم آن، اهمیت اساسی دارد. تا حدی که نتیجه گیری ها، از پیش مشخص و میزان عمق برای کاوش و جست وجو، از قبل معین است. روش های دستیابی به واقعیتِ دست چین شده و حتی سبکِ نگارش، تنظیم گردیده است. خواننده، در بیم غافلگیر شدن نیست چرا که با تبیین های مرسوم از ایدئالیسم، اشباع شده است. اما در این میان، تکلیف رئالیسم چه می شود؟ این خوانشِ مرسوم از ایدئالیسم و نسبت آن با رئالیسم، تا چه حد قابل اعتنا است؟ آیا اصلا نسبتی میان آنها وجود دارد؟ در این پژوهش، با بهره گیری از روش قیاسی و از مقایسه ی تولد و بلوغ ایدئالیسم در آلمان قرن نوزدهم با پدید آمدن زیبایی شناسی منفی در دل رومانتیسیسم آلمانی، رئالیسم را هم چون برآیندِ دیالکتیکی این دو جریان، مورد مداقه قرار می دهیم. در نهایت، به تبیین ایدئالیسم آلمانی هم چون کلی که در خود، حامل دوگانه انگاری است پرداخته خواهد شد که به فراخور این امر، امکان گسترش ظرفیت های رئالیسم فراهم می شود.
نگاهی به ریشه های فلسفه های معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی داریم نشان دهیم که فلسفه های معاصر و جریان های فلسفی اصلی آن ریشه در اندیشه های فیلسوفان شاخص مدرن دارد و نفوذ این فیلسوفان کماکان با فراز و نشیب هایی هنوز در قرن حاضر نیز قابل فهم است هرچند نقدهای کوبنده ای به فلسفه های مدرن از جانب فیلسوفان معاصر صورت گرفته است. در این نوشته به نقش اندیشه های فلسفی کانت، هگل، نیچه، مارکس، داروین در تکوین فلسفه های معاصر مثل پساختارگرایی، اگزیستانسیالیسم، پدیدارشناسی و پراگماتیسم آمریکایی به طور خلاصه اشاره می کنیم. فهم مبانی فلسفی فلسفه های معاصر مستقیماً در ارتباط با مبانی فلسفی فیلسوفان مذکور قابل فهم است. می توانیم در سه محور نقش این فیلسوفان در فلسفه های معاصر را ارزیابی کنیم. نخست به می توان به جنبه های تاریخ گرایانه تفکر این فیلسوفان و استقبال معاصرین از چنین نگرشی اشاره کرد. تقریباً اکثر فیلسوفان تأثیرگذار بر فلسفه معاصر در این نوشتار در فلسفه های به نقش زمان و تاریخ اشاره کرده اند و در این میان هگل به عنوان شاخص ترین فیلسوف تاریخ گرا فضایی برای تفکر تاریخ گرایی در روزگار ما گشوده است. دوم این که این فیلسوفان بانفوذ مدرن مورد شماره ی مقاله: ۱۶
از سوبژکتویسم کانت تا پرسپکتویسم نیچه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله سعی بر آن است تا ابتدا با طرح و فهم مدرنیسم و نگاه سوبژکتیویسم در کانت (به عنوان نماینده مدرنیته) در بحث شناخت و سپس گذار آن به پسامدرنیسم و طرح دیدگاه منظرگرایی در نیچه (به عنوان یکی از مؤسسان پست مدرنیسم) به این نکته مهم و حائز اهمیت اشاره نماییم که هر دو دیدگاه به لحاظ استفاده از نقش فاعل شناسا در عمل شناخت و دریافت حقیقت در مسیری همسو با یکدیگر قرار دارند. هر چند عمل فاعل شناسا در ایده آلیسم عقل گرای کانتی (که بر مبنای یکسان سازی عقل نزد همه انسان ها استوار است و این خود ایده ای ارسطویی است) به نظریه شناخت مطلق؛ هم در نقد عقل نظری و هم در نقد عقل عملی منجر می شود، اما در نیچه، از دل همان فاعل شناسا و با نگرش منظرگرایی، به نسبیت و پلورالیسم خواهیم رسید. این بدین معنا است که در فلسفه نیچه، منظر و خاستگاه اندیشه در هر سوژه، سازنده شناخت های متکثر این سوژه ها است و مهم ترین مصالح تشکیل دهنده این منظرها، اراده قدرت است که قانون طبیعی و وجودی هر موجود، از جمله فاعل شناسای انسانی است.
بررسی تطبیقی فلسفه استعلایی کانت و پدیدارشناسی استعلایی هوسرل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال سیزدهم پاییز و زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳۲
59 - 73
حوزه های تخصصی:
هوسرل در خلال سال 1906 درباره وضعیت فلسفی خویش دچار بحران و در پی آن، تحولی در افکار خود شد. او علاوه بر آشنایی غیرمستقیم با کانت به واسطه حضور در فضای نوکانتی دانشگاه های آلمان، مستقیماً به مطالعه آثار کانت پرداخت و این امر زمینه ای را برای او فراهم کرد تا از بحران پیش آمده عبور کند. هوسرل به واسطه آشنایی با کانت، دچار گشت استعلایی شد و پدیدارشناسی او در ایده ها رنگ وبوی دیگری یافت. وی در موضوعاتی همچون «تحویل استعلایی»، «تقویم اشیا» و «ابژه قصدی» از کانت تأثیر پذیرفت؛ اما با وجودِ این تأثیرپذیری ها و وجود برخی مسائل و خاستگاه های مشترک، درنهایت، پدیدارشناسی استعلایی او مسیری متفاوت با فلسفه استعلایی کانت پیمود. اختلاف های میان کانت و هوسرل، ریشه در دیدگاه متفاوت آنها درباره «رابطه میان معرفت و واقعیت» دارد. در کانت از سویی همچنان رابطه ما با واقعیت به نوعی حفظ می شود؛ اما از سوی دیگر، معرفت دچار محدودیت خواهد شد. در مقابل، در پدیدارشناسی هوسرل، معرفت توسعه بیشتری پیدا می کند و از محدودیت های کانتی رها می شود؛ هرچند که مبنای خود را در واقعیت از دست می دهد و به جانب ایدئالیسم مطلق کشیده می شود.
دروغ در اخلاق و الهیات عملی بر اساس دیدگاه پیتر کریفت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بنا بر برخی تعاریف، وظیفه الهیات عملی در وهله نخست تحلیل و تفسیر الهیاتی از واقعیات اجتماعی و فرهنگی و اعمال فردی و اجتماعی انسان ها و سپس ارائه راهکار الهیاتی متناسب با آن است. بر این اساس، دروغ که در اشکال متنوعی در زندگی روزمره متبلور می شود موضوعی درخور توجه است. پیتر کریفت، فیلسوف تومیست و مؤلف کتاب الهیات عملی ، معتقد است که دروغ گاهی نه تنها بد نیست، بلکه خوب و لازم است؛ اما این را که در چه شرایطی دروغ گفتن بهتر از دروغ نگفتن است می توان با رجوع به شهود و وجدان دریافت. او با توسل به عقل گرایی ارسطویی-توماسی به نقد مکتب نام گرایی، فلسفه دکارت و کانت می پردازد و معتقد است اینان شهود را، که در فلسفه ارسطو و آکویناس ذیل عقل بود، به کناری نهادند و تعریفی از عقل ارائه کردند که گویی عقل صرفاً به مثابه کامپیوتری است که از قبل برنامه به آن داده شده و بر اساس آن عمل می کند. این در حالی است که در عقل گرایی ارسطویی-توماسی، شرایط و موقعیت و قصدْ اهمیت قابل توجهی دارد. در جواز صحت دروغ، کریفت و همفکران او بر آنند که شرایط، قصد خوب و شهود اخلاقی عواملی هستند که می توانند گاهی جواز صحت دروغ باشند. اما در مقابل نقدهایی بر دیدگاه ایشان وارد شده، از جمله این که این دیدگاه با آموزه های کلیسا و الهیات کاتولیک تنافی دارد و به نوعی شهود اخلاقی را جایگزین حقیقت مطلق موجود در آموزه های عیسی مسیح (ع) کرده است.
لیبرالیسم و مبانی الهیاتی نظم اجتماعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این جستار به مبانی الهیاتی نظم اجتماعی نزد سه تن از فیلسوفان لیبرال می پردازد: اسمیت، کانت و رالز. این سه فیلسوف هر یک به نحوی متفاوت امکان تحقق نظم اجتماعی را به گونه ای از الهیات گره زده اند. نزد اسمیت، تحقق نظم بازار آزاد به استعاره دست پنهان گره می خورد، استعاره ای دال بر منفعت عمومی خودخواهی شخصی در بازار آزاد که برآمده از طرحی الهی برای جهان است. کانت نیز برای تحقق خیر والا (همسویی اخلاق و سعادت) وجود خدا را اصل موضوع قرار می دهد. در نهایت، رالز نیز تضمین تحقق اصول عادلانه در جهان اجتماعی و امکان تحقق نظم اجتماعی اخلاقی را در پیوند با دریافتی خاص از طبیعت الهی و به دنبال آن نسبتی خاص میان انسان و خدا می داند.
نسبت فلسفه اخلاق کانت با زوال اندیشه سیاسی در فلسفه او(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اندیشه سیاسی کانت هم در گسست از اندیشه اخلاقی او و هم در تداومِ رو به زوال آن شکل می گیرد. کانت پیش تر در ساحت اخلاق برای تحقق خودآیینی در طبیعت بیرونی و درونی و همچنین در نهادها با این پیش فرض که انسان شرور است و جهان فنومن یا تجربه نیز فاقد عقلانیت است، به مشکل برمی خورد. برای فرار از این مشکل یا به آینده ای نامعلوم یا به خدا پناه می برد و از لحاظ نظری هرگز برای ایجاد نسبت و سنخیت میان عالم نومن و فنومن یا به عبارت دیگر سوبژکتیو و ابژکتیو نظریه ای ندارد. در چنین حالتی، فرد با درون آزاد خود، بیرون از طبیعت می ایستد و تجربه یا ابژه به شکل امری تهدیدزا برایش نمایان می شود. کانت تمامی این مشکلات را با خود به دنیای فهم خویش از سیاست می آورد و چون پیش تر انقطاعی میان دو ساحت سوژه و ابژه ایجاد کرده است در اندیشه سیاسی نیز چون نمی تواند از ظرفیت فهم جدید خویش از آزادی انسان یاری بگیرد و از طریق آن به نظریه اراده عمومی و تجسم آن در خارج دست یابد به جای آن به دنبال ایجاد حکومت قانون و تضمین آن از طریق اجبار دولت برای دست یابی به شهروندی خوب برای جامعه می کوشد. بنابراین، اندیشه سیاسی خویش را با جدایی از آزادی خودآیین به اندیشه ای فایده گرایانه سقوط می دهد.
کرونا و پاسخ به رنج دیگری در پرتو تکلیف گرایی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
263 - 286
حوزه های تخصصی:
ویروس کرونا جوامع بشری را با آسیب های جسمی- روانی مواجه ساخته است. موضع اخلاقی اشخاص در مواجهه با رنج های مردم متفاوت است. کانت و لویناس پاسخ به ندای رنج دیدگان را فرصتی مغتنم برای فعل اخلاقی می دانند، اما با این وجود تفاوت هایی با یکدیگر دارند. از منظر کانت خواست آدمی به عنوان موجودی عاقل، عامل اخلاقی و منشأ قانون الزام آور است و حکم اخلاقی، مستقل از هر ارزش گذاری بیرونی و در مقابل نتیجه نگری قرار می گیرد. براساس تکلیف گرایی کانت، فعل اخلاقی صرفا عبارت است از ادای تکلیف و سایر انگیزه ها، محلی از اعراب ندارند. از منظر لویناس، اخلاق به چالش کشیده شدن خودانگیختگی سوژه در برابر ظهور چهره «دیگری» است. بنیان اخلاق، حاصل مواجهه با «دیگری» و ملازم با مسئولیتی بی کران است. شفقت آدمی به دیگران، ریشه در مسئولیت نامتناهی و نامتقارن او در قبال «دیگری» دارد. تکلیف گرایی اخلاقی کانت و مسئولیت پذیری نزد لویناس در مواجهه با رنج های ناشی از کرونا، لوازم و پیامدهایی را به دنبال دارد. اولی بدون راه دادن عوامل محبت گونه در انجام فعل، به خوشایندی و خرسندی مصیب دیده ها عنایت ندارد و تنها در حیطه انجام تکالیف محول شده، عمل می کند. اما کنش گر مسئولیت پذیر، فراتر از هرگونه رابطه دوستی، زدودن آلام کرونایی دیگران را جزو مسئولیت اخلاقی خویش می داند تا جایی که خود را ملزم به جانشینی و حتی تقاص در قبال «دیگری» می کند. اخلاق لویناسی به دلیل خروج از نگرش اومانیسمی و تمامیت خواهانه به دیگران و همچنین بهره بردن از اخلاقی بدن مند، التزام به مسئولیت و رجحان دیگران بر خود، در زدودن آلام رنج دیدگان کرونایی موفق تر به نظر می رسد.
جایگاه نظر کانت در میان نظریه های ناظر بر روابط دین و اخلاق(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های فلسفی بهار ۱۴۰۱ شماره ۳۸
562 - 582
حوزه های تخصصی:
چنانکه می دانیم، کانت یکی از مهمترین نظریه ها را درباره نسبت میان دین و اخلاق ارائه کرده است. توضیح و تحلیل موضع کانت در خصوص نسبت میان اخلاق و دین و تعیین جایگاه آن با معرفی مهمترین آراء مطرح در این خصوص آغاز می شود تا از این رهگذر موقف و موضع کانت کشف و تعیین گردد. تعیین و تشخیص موضع کانت به سبب تمایزی که میان دین وحیانی و تاریخی و دین طبق تلقّی و تفسیر خود می گذارد، در بدو نظر دشوار می نماید. نهایتاً معلوم می شود که رابطه اخلاق کانتی با دین وحیانی رابطه ای غیر تاریخی است؛ دوگانگی میانشان حاکم است و منشأ واحدی ندارند؛ ولی با تفسیر عقلانیِ دین وحیانی سازگاری میان آن ها امکان پذیر است. ولی اگر اخلاق کانتی با دین عقل عملی سنجیده شود، رابطه آن دو غیر تاریخی بوده و میان آن ها دوگانگی برقرار است؛ از حیث منشأ مستقل از هم بوده و دین عقل عملی وابسته به اخلاق خواهد بود. در اثر منتشره پس از مرگ خدا همان عقل عملی است و کمال اخلاقی و سعادت حقیقی که ظهور کامل عقل عملی در عالم پدیدار است در جامعه مشترک المنافع اخلاقی تحقق می یابد.
تنش انسان شناختی؛ پرسش از ذات انسان و متافیزیکِ سوبژکتیویته نزد کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
نشریه فلسفه سال ۵۰ بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۱
133 - 150
حوزه های تخصصی:
کانت هر سه مسئله اساسی فلسفه را به مسئله ای یگانه و نهایی (انسان چیست؟) بازمی گرداند و حلّ آن را بر عهده انسان شناسی فلسفی می گذارد. باری، اگر از این دید در مهم ترین اثر فلسفی کانت، یعنی نقادی عقل محض نظر کنیم، جای شگفتی است که این پرسش، دست کم با این صورت بندی، از آن غایب است؛ البته، اقتضای فلسفه استعلایی همین است که این پرسش، بدین صورت ماهوی اساساً در آن قابل طرح نباشد؛ چراکه سیر فکر استعلایی سرانجام به سوژه منتهی می شود و نه انسان. اما به رغم خوانش هایدگر از کانت، نباید گمان کرد که وی پرسش از ذات انسان را سرانجام در جهت تثبیت یک متافیزیک سوبژکتیویته به جریان می اندازد. آموزه وحدتِ استعلاییِ ادراکِ نفسانی کانت، نه تنها بیانگر یک نظریه متافیزیکی بر محور سوژه نیست، بلکه صورت بندی دیدگاه کلی انسان شناختی کانت است در بستر فلسفه استعلایی و در چارچوب عقل نظری، که صورت متکامل آن در انسان شناسی اخلاقی او تبلور یافته است. هسته مرکزی این دیدگاه انسان شناختی را موقعِ دوگانه انسان در کیهان تشکیل می دهد، که بر حسب آن می توان تنش میان مرکزیت و هم زمان، حاشیه ای بودن موقع او نسبت به جهان را در فروکاستْ ناپذیری اش بیان کرد. این دیدگاه انسان شناختی کانت را از جهت دوگانگی فروکاست ناپذیر نهفته در آن، «تنش انسان شناختی» می نامیم.
مقابله با حملات تروریستی به زیرساخت های حیاتی یک کشور در قواعدحقوق بین الملل(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات بین المللی سال ۱۸ زمستان ۱۴۰۰ شماره ۳ (پیاپی ۷۱)
165 - 185
حوزه های تخصصی:
تروریسم در گذر زمان اشکال مختلفی به خود گرفته،اما جامعه حقوقی در سطح بین الملل همسو با این اشکال مدرن تروریسم حرکت نمی نماید و همواره یک یا چند گام عقب است. با توجه با اینکه زیرساخت های حیاتی مهمترین مجموعه های حیات بخش یک کشور هستند، حمله به آنها خسارات و آسیب های فراوان و بعضاً جبران ناپذیری وارد می کند تا از این طریق دولت هدف را وادار به پذیرش خواسته گروه های تروریستی نماید. حقوق بین الملل، اگر چه اسناد مهمی در زمینه مقابله با تروریسم در حوزه های هواپیمایی، ناوبری دریایی، هسته ای، گروگانگیری و ... وجود دارد، اما خلاء یک سند بنیادین در زمینه مقابله با حملات تروریستی به زیرساخت های حیاتی یک کشور که هم حملات سایبری و هم فیزیکی را پوشش دهد، بسیار محسوس است. لذا این مقاله ضمن پرداختن به مسئله مهم زیرساخت های حیاتی و اسناد مربوط به مقابله با تروریسم، در پاسخ به سوال اصلی خود یعنی مقابله با حمله فیزیکی تروریستی به زیرساخت های حیاتی یک کشور تحت حاکمیت چه قاعده بین المللی قرار داردمی باشد. در این راستا از روش تحقیق تحلیلی-توصیفی با استفاده از ابزار کتابخانه ای بهره گرفته شده است. پس از بررسی این مقاله به این نتیجه رسیده است که در حقوق بین الملل برای مواجه با حملات فیزیکی تروریست ها به زیرساخت های حیاتی کشورها خلاء قانونی وجود دارد و در نهایت تدوین و تصویب یک کنوانسیون بین المللی جهت مقابله با اینگونه حملات تروریستی پیشنهاد گردید.
جایگاه نوع انسان در فلسفه تاریخ کانت و نقش آن در تاسیس حکومت دموکراسی نمایندگی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جامعه شناسی سیاسی ایران سال سوم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴ (پیاپی ۱۲)
1637 - 1657
حوزه های تخصصی:
زمینه و اهداف: فیلسوفان و اندیشهوران با کاوش در تاریخ پرفراز و نشیب فلسفه، تقریبا با یکدیگر هم رای و هم داستان هستند که جهان از سپیده دم تاریخ تاکنون در حوزه مغرب زمین سه فیلسوف بزرگ به خود دیده است. این فیلسوفان عبارتند از: افلاطون، ارسطو و کانت. در ارتباط با افلاطون و ارسطو و اندیشه های سیاسی و غیرسیاسی آنها به کرات بحث شده است، به طوری که امروزه حتی در بین عوام نیز، این دو فیلسوف شناخته شده اند. در این بین، کانت و فلسفه سیاسی وی با وجود غنای کم نظیر و تاثیرگذاری که فلاسفه بعدی داشته و حتی در تدوین اسناد بین المللی مورد استفاده قرار گرفته، بنا به دلایلی مورد غفلت قرار گرفته است. از جمله مهمترین اندیشه های کانت که تاثیرگذاری زیادی در شکل گیری حکومتها در غرب داشته، نوع نگاه به انسان در حکومت است که هدف از نگارش این مقاله آشنایی با این اندیشه می-باشد. روششناسی پژوهش: این تحقیق از جهت هدف کاربردی و از جهت روش توصیفی (تحلیل محتوا) است. یافتهها: کانت با مدنظر قرار دادن جایگاه انسان معتقد است که باید حکومتی تشکیل شود که براساس اصول پیشینی، یعنی آزادی، استقلال و برابری انسان ها بنا شده باشد که حکومت جمهوری یگانه حکومتی است که از مشروعیت برخوردار است. فقط در این حکومت است که قانون و حق طبیعیِ آزادی با هم هماهنگی دارند. نتایج: قدرت سیاسی باید بازتابی از اراده عمومی باشد و این امر فقط در نظام جمهوری امکان پذیر است
نفس در مابعدالطبیعه مذموم و ممدوح در اندیشه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
یکی از سه رکن تشکیل دهنده تمامی مابعدالطبیعه های کلاسیک، نظریه نفس است. کانت در کنار نفس، جهان و خدا را نیز به عنوان دیگر ارکان مابعدالطبیعه استعلایی معرفی کرده و نسبت سازوار آن ها با یکدیگر را به مثابه رئوس «علم فلسفه» در نقد سوم تبیین کرده است. به عقیده وی برای نیل به چنین مطلوبی، لازم است هر یک از این سه رکن در چارچوب فلسفه نقدی مورد تحلیل قرار گیرند تا بدین طریق گره های تاریخی مابعدالطبیعه سنتی باز شود و فلسفه بتواند همچون دانش های متقنی چون ریاضیات و فیزیک حرکت رو به پیشرفت داشته باشد. وی در بخش دیالکتیک استعلایی نقد عقل محض ، ذیل قیاسی حملی دعاوی متعاطیان مابعدالطبیعه به خصوص صورتبندی هایی که دکارت در آثار خود ارائه کرده را در چهار مغالطه معروف بررسی کرده و چرایی عقیم بودن آن ها را نشان داده است. این نوشتار درصدد است علاوه بر تقریر رویکرد متعاطیان سنتی مابعدالطبیعه در خلال دو بحث جدی کانت در باب نفس- یکی به عنوان شرط شناخت و دیگری به عنوان بخشی از مابعدالطبیعه سنتی و مغالطات مضمر در آن- نشان دهد چگونه نفس به عنوان یکی از ارکان «علم فلسفه» و نظام کامل فلسفی در فلسفه نقادی کانت صورتبندی شده و برای این صورتبندی چگونه باید از نفس شناسی دکارتی رد شد.
کانت و کلیت احکام ذوقی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های معرفت شناختی بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۲۳
69 - 85
حوزه های تخصصی:
در این مقاله می کوشیم به دو پرسش اصلی در خصوص نظریه ذوق کانت پاسخ دهیم: نخست این که، با توجه به وجود توأمانِ عناصر سوبژکتیو و بین الاذهانی در نظریه ذوق کانت، او چه نسبتی میان حیث سوبژکتیو و حیث بین الاذهانی حکم ذوقی برقرار می کند؟ برای پاسخ به این پرسش، در بخش اول، ضمن بررسی ویژگی های منطقی حکم ذوقی نشان می دهیم که این حکم، از نظر کانت، از سویی، نوعی حکم زیباشناختی است که صدور آن در آزادی و خودآیینی کامل سوژه صورت می گیرد و از سوی دیگر، نوع خاصی از اعتبار کلی را در محتوای خود دارد. این نوع خاص از اعتبار کلی، از آن جا که صرفا بر ساختارهای استعلایی و مشترک میان تمام سوژه های حکم کننده استوار است، حیثی بین الاذهانی نیز دارد که کانت آن را به نام های کلیت سوبژکتیو، کلیت زیباشناختی و اعتبار همگانی می خواند. دوم این که کانت چگونه میان حیث سوبژکتیو و حیث بین الاذهانی حکم ذوقی نسبت برقرار می کند؟ برای پاسخ به این پرسش، در بخش دوم مدلل می کنیم که کانت، اگرچه قائل به سوبژکتیو بودن حکم ذوقی است اما این سوبژکتیویته را از نوعی خاص می داند که بین الاذهانی ، وجه دیگر آن است. برای این منظور ابتدا سعی می کنیم معنای سوبژکتیویته خاص حکم ذوقی را شرح دهیم و سپس وجه بین الاذهانی این معنای خاص را روشن کنیم. در آخر نیز نشان می دهیم که کانت بر مبنای اعتبار بین الاذهانی که در احکام ذوقی می یابد، قوه ذوق را قابلیتی برای همدلی میان سوژه ها و بیرون کشیدن آن ها از انزوا می داند.
تحلیل هستی شناسانه و معرفت شناسانه مفهوم «باید» و نسبت آن با تربیت اخلاقی از دیدگاه کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره هجدهم تابستان ۱۴۰۱شماره ۲
173 - 189
حوزه های تخصصی:
هدف تحقیق، تحلیل هستی شناسانه و معرفت شناسانه «باید» و نسبتش با تربیت اخلاقی در اندیشه کانت بود که به روش استنتاجی انجام شد. حوزه پژوهش آثار تالیفی و تحقیقی دیدگاه های کانت بود که از طریق فیش برداری، کدگذاری، تحلیل موضوعی و مقوله بندی قیاسی مرور شد. روایی تحقیق با مطالعه منابع متعدد و توجه به مبتنی بودن یافته ها بر موضوع حاصل شد. پایایی با طی مراحل شناسایی منابع مرتبط، جمع آوری، ثبت و تلفیق داده ها، تشکیل واحدهای تحلیل، تدوین مقوله ها و زیربخش ها و مرور و مقایسه آنها، استخراج گزاره ها و نتیجه گیری محقق گردید. در هستی شناسی، نسبت باید با واقعیت و خداشناسی و در معرفت شناسی، ابزار شناخت آن به دست آمد. گزاره ها عبارتند از: «باید واقعیت عینی دارد»؛ «دین تأییدکننده تکالیف اخلاقی است»؛ «عقل کاشف بایدهاست». عوامل تأثیرگذار بر سلوک عملی فرد را قیاس بین گزاره های واقعی و هدفهای تربیتی تعیین کرد: «درک واقعیت های اخلاقی عینی» و «شناخت بایدها با استفاده از عقل». نتایج نشان داد شناخت ارزش ها و پیروی از بایدها بستگی به توانایی عقلانی افراد دارد و هر کدام از مؤلفه های تأثیرگذار بر سلوک فرد، دلالت هایی مانند پرورش هنرهای عقلی دارد. فراهم شدن این زمینه ها در نظام آموزشی به فراگیران کمک می کند تا با استمداد از نیروهای عقلانی به ارزش گذاری صحیح مسائل بپردازند.
نگاهی به ویژگی های اخلاقی در نظریات شمس
انسان برای این که خداوند را بهتر بشانسد ابتدا باید خود را بشناسد. زیرا او از خداوند است و به سوی او بازمی گردد. مسیری که مولانا برای این نوع شناخت ارائه می کند مسیر عشق است. عشقی که حتی اگر از انسان آغاز شود در پایان به عشق خداوند منتهی می شود. به عبارت دیگر این عشق خدامحور است نه انسان محور. زیرا در نظر مولوی فقط خداوند است که شایسته عشق ورزیدن است. در این راستا برخی ویژگی های اخلاقی وجود دارد که در غزلیات شمس بدانها پرداخته شده است اما در کتاب کانت اثری از آنها دیده نمی شود. بدین ترتیب می توان انگاشت که مولوی، دیدگاه عمیق تر و جامع تر در غزلیات شمس نسبت به اخلاقیات داشته است و ابعاد مختلفی از آن را مورد توجه قرار داده است که در این مقاله به بررسی و شناخت آن ها خواهیم پرداخت.
بررسی دیدگاه انتقادی شهید مطهری از مبانی کانت پیرامون رابطه ایمان و عمل اخلاقی(مقاله ترویجی حوزه)
حوزه های تخصصی:
درباره عمل اخلاقی و اینکه منشأ و خاستگاه آن چیست، نظرات متفاوتی وجود دارد. کانت در آثار خویش، ایمان را امری معرفی می کند که یکسره مربوط به اخلاق است. او با پس زدن ایمان دینی، قانون اخلاقی خویش را بر مبنای عقل عملی بنا می نهد. شهید مطهری معتقد است که التزام به فعل اخلاقی، بر مبنای عقل نظری به صورت تکیه بر معرفت و ایمان به خداوند متعال است که به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه در انسان وجود دارد. او رابطه ایمان و فعل اخلاقی را رابطه ای دوسویه می داند که به تقویت یکدیگر می پردازند. روش تحقیق به صورت توصیفی تحلیلی و بررسی کتابخانه ای آثار شهید مطهری و کانت است. از جمله نقدهای مطرح شده توسط شهید مطهری، اشکال در انگیزش برای عمل و مغالطه بین نفع فردی و نفع به غیر است.
ارزیابی اثبات پذیری خدا در فلسفۀ کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کانت در پی یافتن راهی برای واکاوی مابعدالطبیعه چهار قسم قضیه در فلسفه خود معرفی کرد که بعد از تحلیل این قضایا تنها قضایای تحلیلی پسینی را می توان به عنوان یک عنوان کلی برای همه قضایا برشمرد و راه دقیق تری برای سنجش صدق و کذب خارجی قضایا ارائه داد. با توجه به اینکه در قضایای تحلیلی پسینی، قضایای مابعدالطبیعی نیز جای دارند، صدق قضایای مابعدالطبیعی نیاز به مراجعه به عالم خارج ندارد و مابقی قضایا با توجه به اینکه محمول آنها حسی باشد یا نیاز به ارائه دلیل استقرائی باشد، صدق و کذب آنها تعیین می شود. ثمره قضایای تحلیلی پسینی در قابل اثبات شدن مابعدالطبیعه به واسطه نیازمند بودن به ادراک پسینی «وجود» می باشد و به دنبال آن اثبات پذیری خدا با قضایای مابعدالطبیعی یقینی و مطابق با واقع که احتمال خلاف واقع در آن راه ندارد.این پژوهش نگاهی تحلیلی و انتقادی به فلسفه کانت داشته و سعی شده است تا به طور زنجیر وار از قضایا و نقایص آن شروع کند تا بتواند خلل جدی را که در فلسفه کانت مانع ارائه برهانی برای اثبات خدا شده است، بیابد و نه تنها مابعدالطبیعه را امری ماورای طبیعی بلکه علمی اثبات پذیر و یقینی و بی نیاز از سنجش صدق و کذب معرفی کند.
بررسی دلالت فرمول های امر مطلق و نسبت میان آنها در اندیشه اخلاقی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
125 - 141
حوزه های تخصصی:
امر مطلق بیان هنجاری فلسفه اخلاق کانت و مساوی اصل عالی اخلاق برای موجودات غیرمقدس است. کانت در کتاب بنیادگذاری برای مابعدالطبیعه اخلاق، چند فرمول را به عنوان فرمول های امر مطلق معرفی می کند. مفسران کانت دراین باره اختلاف نظر دارند که اصلاً کانت چند فرمول ارائه کرده است، کدام فرمول در روند متن نقش اصلی را ایفا می کند و آیا فرمول ها هم ارز همدیگر است یا به لحاظ مصداق های خود در تعیین وظایف متفاوت است. موضع مختار این نوشتار این است که اگرچه پنج فرمول به عنوان فرمول های امر مطلق یا اصل عالی اخلاق ارائه می شود، ازاین میان، یکی از فرمول ها بیان اصلی است؛ اما چهار فرمول دیگری که ارائه می کند، در نظر او برای تعیین وظایف هم ارز همدیگر خواهد بود، همگی باتوجه به مفهوم «دیگری به مثابه سوژه عقلانی» معنای تمهیدی مشابهی خواهد یافت و همراه هم نظامی یکسان از وظایف را پیشنهاد خواهد کرد. علاوه براین، نشان داده خواهد شد که نزد کانت هر فرمول به طور مجزّا به کار گرفته نمی شود؛ بلکه باید همه فرمول ها در کنار همدیگر برای فهم هر وظیفه به کار گرفته شود و هریک پرتویی بر وظیفه سوژه اخلاقی در موردی خاص خواهد افکند.
کارکرد ترتیب مؤلفه ها ی تحلیل حکم ذوقی در زیباشناسی کانت(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
متافیزیک سال چهاردهم بهار و تابستان ۱۴۰۱ شماره ۳۳
157 - 172
حوزه های تخصصی:
کانت در بخش «تحلیل قوه حکم زیباشناختی»، در نقد قوه حکم ، به تحلیل عملکردهای منطقی حکم ذوقی می پردازد. در میان مؤلفه های چهارگانه حکم، مؤلفه کمّیت به اعتبار کلی آن نظر دارد. به طورکلی، کانت در بحث درباره حکم ذوقی ازحیث کمّیت، در صدد است اثبات کند حکم ذوقی از کلیتی بهره مند است که این کلیت، با ابتنای به اصل پیشینیِ آن، سبب اعتبارش نزد همگان می شود و دراین راستا، وی احکامی را با عنوان «تأملی» معرفی کرده و آنها را از احکام اندراجیِ مطرح در دو نقد پیشین متمایز می کند. کانت احکام تأملی را به مثابه احکام کلی تبیین می کند و مدعی است آنها نیز مانند احکام اندراجی دارای اصلی پیشینی هستند؛ اما او کلیت حکم تأملی را نه با ارجاع به خصوصیات تعیّنی ابژه، بلکه با ارجاع به قابلیت درمیان گذاشتن حالت ضمیرِ سوژه، تصدیق می کند. کانت به منظور تبیین کلیت چنین احکامی، تمهیدی متفاوت را نسبت به روش تبیین احکام اندراجی، در نظر می گیرد. وی در چهارچوب تبیین عملکردهای منطقی این احکام، تحلیل مؤلفه کیفیِ حکم را بر تحلیل مؤلفه کمّی آن مقدم داشته و تبیین بی علقه بودن حکم ذوقی را مبنایی برای امکان کلیت (اعتبار عمومی) آن قرار می دهد. پژوهش پیش رو در نظر دارد تا کارآمدی چنین تمهیدی را بررسی کند و اهمیتش را در تحلیل حکم زیباشناختی از منظری جدید کاوش کند.