مطالب مرتبط با کلیدواژه
۸۱.
۸۲.
۸۳.
۸۴.
۸۵.
۸۶.
۸۷.
۸۸.
۸۹.
۹۰.
۹۱.
۹۲.
۹۳.
۹۴.
۹۵.
۹۶.
۹۷.
۹۸.
۹۹.
۱۰۰.
مثنوی معنوی
حوزه های تخصصی:
برای داشتن مدیریتی اثربخش باید توجه ویژه ای به شناخت معنای زندگی داشت. شناسائی معنای زندگی و حل مسائل ارزشی به وسیله هوش منطقی و عاطفی حاصل نمی شود، بلکه باید از هوشی ورای هوش های متعارف استفاده نمود که این موضوع درقالب مفهوم هوش معنوی بیان می شود. باتوجه به همپوشانی مباحث معنویت و عرفان با یکدیگر، هدف از انجام این تحقیق، شناسائی مؤلفه های هوش معنوی براساس نظریات عارفِ عالی قدر مولانا می باشد. این تحقیق یک تحقیق بنیادی است که در آن به روش کیفیِ تحلیل مضمون، به شناسائی مؤلفه های هوش معنوی براساس مثنوی معنوی مولانا پرداخته شده است. پس از انجام مراحل مختلف تحقیق، نُه مضمون اصلیِ: تسلیم، صبر، فروتنی، شُکرگذاری، پذیرش تفاوت ها، کُل نگری، نگرش سیستمی، همّت عالی و خودشناسی، شناسائی شد که نشان دهنده اهمیّت اخلاق در شکوفائی هوش معنوی بوده و بیانگر این نکته اساسی است که معیارِ سنجش هوش معنوی انسان، رفتار و کردار وی می باشد.
تجربه عرفانی در «موقعیت های مرزی» و بازتاب آن در مثنوی (مطالعه موردی حکایت های پیر چنگی و موسی و شبان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در مطالعات اخیر، عرفان را به سه حوزه تجربه عرفانی، سلوک عرفانی و نظریه عرفانی تقسیم می کنند و درباره تقدم و تأخر آن ها نسبت به یکدیگر، آرا و عقاید مختلفی وجود دارد. گاهی مبانی نظری را مقدم بر سلوک و تجربه می دانند و می گویند تا فرد از حیث معرفتی صاحب اطلاع نباشد، به سلوک عرفانی دست نمی زند تا از این طریق تجربه عرفانی را حاصل کند و گاه تجربه را بر هر دو حوزه دیگر مقدم می دارند. صرف نظر از این بحث، این مسئله که «تجربه عرفانی» در چه موقعیت و تحت چه شرایطی به سراغ شخص سالک می آید، موضوع مهمی به شمار می رود. یکی از پاسخ های احتمالی به مسئله مذکور این است که سالک هنگامی که در «موقعیت های مرزی» قرار می گیرد - یعنی در لحظات بحرانی اعم از عجز و ناتوانی وجودی، حیرانی حاصل از آگاهی نامعهود، احساس خلأ معرفتی و بی معنایی و... - با تمام وجود به سوی نیرویی مافوق بشری و طبیعی مایل می شود و در آن احوال، چیزی را درمی یابد که از آن به تجربه عرفانی تعبیر می شود. این تجربه غیر از شور و شعف و حیرانی، موجب صیرورت شخصیت سالک و تعالی معنوی او می شود. در این جستار، دو داستان تمثیلی- نمادین «پیر چنگی» و «موسی و شبان» را با محوریت تجربه عرفانی که شخصیت های اصلی آن ها در موقعیت های مرزی از سر می گذرانند، بررسی خواهیم کرد. در هر دو حکایت، شخصیت های اصلی (پیر چنگی و شبان) در موقعیتی مرزی و به واسطه شخصی دیگر، به ترتیب، عمر بن خطاب و موسی (ع)، وارد تجربه ای نامعهود می شوند و سلوک معنوی را تا عالی ترین مدارج طی می کنند. مولانا در هر دو حکایت، بر این امر تأکید می کند که شرط وصول به مقامات معنوی، چنانکه در تصوف رسمی بر آن پای می فشارند، آگاهی پیشینی (علم تصوف) و ازسرگذراندن سیروسلوک رسمی (ریاضت) نیست، بلکه خود را در معرض (موقعیت) معنا قراردادن و اغتنام فرصت های تکرارناشونده، مایه نجات معنوی انسان است.
بررسی انگیزه ها و ابزارهای زبانی محاکات تقبیحی در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
فنون ادبی سال یازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۳ (پیاپی ۲۸)
111 - 130
حوزه های تخصصی:
آلن و بوریج در کتاب زبان به مثابه سپر و سلاح به دو کارکرد زبان شناختی-کاربردشناختیِ موجود در یک متن اشاره می کنند ؛ زبان حسن تعبیری به مثابه سپر و زبان قبح تعبیری به مثابه سلاح. میزان و نحوه حضور هریک از این دو در یک متن، از عوامل قاطع در تشخیص گونه متن، سبک و دلالت های ضمنی آن و نیز تشخیص اغراض ثانویه پنهان در متن است. از این منظر، می توان صور خیال را به لحاظ کارکرد، به دو گروه حسن تعبیری و قبح تعبیری تقسیم کرد: گروه اول برای «محاکات تحسینی» و گروه دوم، برای «محاکات تقبیحی» به کار می رود. نظر به اینکه قبح تعبیرات در مثنوی از عوامل سبک ساز بوده و در کمتر پژوهشی به شکل مستقل به آن پرداخته شده است، نوشتار حاضر با بررسی دلایل و دلالت های قبح تعبیرگونه در دفتر پنجم مثنوی ، به چهار ابزار زبانی اصلی در شکل گیری قبح تعبیرهای هنری (تقابل، تمثیل و استعاره، کنایه و مجاز) اشاره می کند تا نشان دهد قبح تعبیرهای متن عمدتاً در زمره حسن تعبیرهای قبح تعبیرگونه و چندبعدی است و در راستای قطب بندی ایدئولوژیک از نوع «خود» مثبت و «دیگریِ» منفی عمل می کند تا در نهایت، به تثبیت گفتمان تصوف بینجامد.
طرحی برای سامان دهی روش شرح نویسی بر مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی مولوی مهم ترین منظومه عرفانی زبان و ادب فارسی است. اقبال مخاطبان بسیار موجب شد شرح نویسی بر این منظومه پس از درگذشت مولوی آغاز شود و تاکنون نیز ادامه داشته باشد. در شرح نویسی بر آثار فارسی روش و شیوه مشخصی برای تبیین نکات رعایت نمی شود؛ در شروح مثنوی نیز رویه ای مشخص و یکسان و الگویی منظم برای چگونگی توضیح مفاهیم و نحوه شرح پیچیدگی های ابیات وجود ندارد؛ ازاین رو روش شناسی و ارزیابی کارآمدبودن شیوه شارحان نیز میسّر نیست. بدین ترتیب، ضرورت دارد الگویی مبتنی بر مهم ترین مؤلفه های شکل دهنده ابیات مثنوی طراحی شود تا بتوان شرحی متناسب با نیاز مخاطبان فراهم آورد؛ همچنین شروح مثنوی را ازنظر روش و شیوه شرح ارزیابی کرد. در این مقاله برای طراحی الگوی روش شرح مثنوی کوشش می شود ابیات مثنوی با شیوه آماری «نمونه گیری طبقه بندی»، بررسی و مهم ترین مؤلفه های شکل دهنده آن شناسایی شود. به کمک این الگو می توان متناسب با نیاز مخاطبان شرحی روشمند نوشت و نیز شیوه تبیین توضیحات در شروح مثنوی را ارزیابی کرد
دنیاهای محتمل در ساختار روایی مثنوی معنوی ( داستان دژ هوش ربا)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دنیاهای محتمل از مبانی نظری سبکشناسی شناختی است و ریشه در فلسفه لایبنیتس دارد. درک چگونگی روایت روایتها مسأله اصلی در این نظریه است و نحوه ارتباط خواننده با روایت ادبی و تأثیر کنش و واکنش متن و خواننده را روشن میسازد. مثنوی معنو ، ی بزرگترین منبع ادب عرفانی است که مبانی عرفان عملی و نظری را دربرمیگیرد. در این جستار برآنیم، براساس نظریه دنیاهای محتمل و با روش توصیفی تحلیلی محتوا، خوانش جدیدی از این کتاب، ارائه دهیم. مولانا به عنوان کارگزار در نقش عامل انتقال داستان با باریکبینی به تولید گفتمان روایی میپردازد و دنیاهایی را در ذهن خواننده رقم میزند که عبارتند از: دنیاهای معرفتی، خیالی، مقصودی و آرمانی. دنیاهای محتمل در داستان دژ هوش ربا اگر...، « بیشتر به صورت دنیای معرفتی و در جهت آموزش نکات عرفانی است که بر اساس الگوی و کلمههایی که آرزو، حسرت » یا « نمایش داده میشود. در دنیای مقصودی مولانا از حرف ربط » بنابراین و تقاضایی را دربردارند، استفاده میکند. عشق مهمترین وسیله کشف و شهود و سازنده دنیای آرمانی مولاناست. در حقیقت این عشق است که سالک را در مسیر معرفت یاری میرساند. دسترسی به این دنیاها به صورت زمانی، زبانی، طبیعی و اشیاء است که بسامد دسترسیهای زمانی بیشتر است.
تجربه عرفانی در «موقعیّت های مرزی» و بازتاب آن در داستان طوطی و بازرگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مثنوی معنوی مولانا، چنانکه از محتوای آن برمی آید و اطّلاعات تاریخی مربوط به قصد و غرض گوینده آن نیز مؤیّد آن است، متنی «تعلیمی» است و هر متن تعلیمی در درجه نخست، محصول اطّلاعات، دانش و تراوشات ذهنیِ فرد گوینده و نویسنده و در درجه دوم برآمده از «هوشیاری و آگاهیِ پیشینی» مؤلّف است. با وجود این، در مثنوی، همچون غزلیّات شمس که گوینده آن بیشتر در سیطره ناهوشیاری و قرار گرفتن در کشف و شهودهای ناب عرفانی است، جلوه هایی از «تجارب و کشف و شهودهای عرفانی» را می توان سراغ گرفت؛ به عبارت دیگر، مولانا در پاره ای از تمثیلات مثنوی، با خلق موقعیّت هایی، شخصیّت های داستانی خود را در معرض «تجربه های عرفانی و کشف و شهود» قرار می دهد. موقعیّت هایی که این شخصیّت ها وارد تجربه عرفانی می شوند، بی شباهت با «موقعیّت های مرزی/حدّی» (Boundary Situation) مدّ نظر فلاسفه اگزیستانسیالیست نیست. به نظر فلاسفه مذکور، آدمی در موقعیّت های خاصّی مستعدّ ایجاد تحوّل بنیادین در وجود خویش و استعلا یافتگی است. این موقعیّت ها می توانند در اثر بحران های روحی و روانی، عجز و ناتوانی اساسی، مواجهه با پرسش های لاینحل، برخورد با افرادی شگفت، فربه شدگی بیش ازحد در یک وضعیّت معرفتی و عوامل دیگر به وجود آیند. داستان طوطی و بازرگانِ مثنوی، یکی از تمثیلات پیچیده عرفانی است. در این داستان، یکی از قهرمانان اصلی آن، یعنی بازرگان، بعد از مواجهه با «مرگ تصنّعی» طوطی خود و از دست دادن آن، به عنوان بزرگ ترین تعلّق ذهنی خود، در موقعیّت مرزی قرار می گیرد و همین موقعیّت او را برای ورود به عالم تجارب عرفانی مهیّا می کند. بازرگان، ضمن از سر گذراندن تجربه عرفانی دچار استحاله شخصیّتی (تولّد مجدّد) و استعلای شخصیّتی می شود. در خوانشی دیگر، بازرگانِ این تمثیل، بازنمودِ بخشی از وجودِ مولانا و منعکس کننده تجارب عرفانی خود اوست که در مواجهه با شمس تبریزی، دچار تحوّل و استعلای شخصیّتی شده است. به این دلیل، در قسمتی از داستان، مولانا (راوی) با شخصیّت داستانی خود (بازرگان) چنان در هم ادغام می شوند که به نفس واحدی تبدیل می شوند.
بررسی مقام «صبر» در متون عرفانی ادب فارسی و راهکارهای عملی آن در روانشناسی مثبت گرا(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان معاصر با مشکلات روانی مختلفی روبه رو است. در سال های اخیر برخی از روانشناسان در شاخه روانشناسی مثبت گرا برای حل این مشکلات به معنویت توجه و گرایش نشان داده اند. عرفان ایرانی- اسلامی که سنت معنوی شناخته شده ای است و بیشتر در قالب متون ادبی بروز و ظهور یافته است به معارف والایی اشاره دارد که می توان در پرتو آموزه های روانشناسی جدید برداشت ها و نتایج جدیدی از آن به دست آورد و بین این دو معرفت، تطبیق و مقایسه صورت داد. بررسی متون منثور ادبی که در آن تجربه های عرفانی نمود یافته است و ابعاد معنوی بشر را بازتاب می دهد، می تواند دستاوردهای عینی و تجربی در اختیار روان شناسان قرار دهد. یکی از موضوعاتی که می تواند در این دو حوزه، مقایسه و تطبیق شود، صبر است. بدین منظور در نوشته حاضر تعریف، اهمیت، انواع و درجات مقام عرفانی صبر در متون منثور عرفانی ادب فارسی استخراج شد، جایگاه صبر از منظر روانشناسی و نتایج و پیامدهای عملی آن در زندگی انسان امروز بررسی گردید و مفهوم صبر از دیدگاه این دو معرفت با یکدیگر تطبیق و مقایسه شد. نتایج نشان داد تعاریف صبر و مبانی عملی آن در متون عرفانی در مواردی با تعابیر مختلف صبر در روانشناسی مشابهت و نزدیکی می یابد.
واکاوی جایگاه قناعت و کارکردهای آن در مثنوی معنوی با تکیه بر تعالیم اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهشنامه اخلاق سال دوازدهم پاییز ۱۳۹۸ شماره ۴۵
۹۷-۱۱۰
حوزه های تخصصی:
هدف اصلی از این پژوهش، واکاوی جایگاه قناعت و کارکردهای آن در مثنوی معنوی با تکیه بر تعالیم اسلامی است. بدینوسیله از روش تحقیق بنیادی، استنادی بهره گرفته شد. در این راستا و با توجه به رابطه عمیق میان رشته ای که در حوزه های علوم انسانی و به طور اخص علوم دینی و ادبیات فارسی احساس می شد و خلأ مطالعاتی در باب نگارش حاضر، ضمن مطالعه عمیق مثنوی مولوی به عنوان یکی از متون ادبی فاخر و شاخص عرفانی و اخلاقی و تطبیق آن با تعالیم اسلامی با بهره گیری از روش تحقیق بنیادی، استنادی کارکردهای مشترک درباب جایگاه قناعت استخراج گردید. عامل حیات طیبه، عزت آفرینی، گنج حقیقی در مقابل فقر، تقابل با خساست و حرص، عامل شادی و آرامش واقعی و محور ترکیبی توکل، رزق و رضایت، از مهمترین مؤلفه های کارکردی مشترک است.
نقش تداعی در ساخت یابی خلاقانه ی حکایت شیخ احمد خضرویه و گریه کردن کودک حلوا فروش(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
شعرپژوهی سال دوازدهم بهار ۱۳۹۹ شماره ۱ (پیاپی ۴۳)
1 - 28
حوزه های تخصصی:
یکی از بارزترین و فعال ترین ویژگی های مؤثر بر شاعران در زمان سرودن شعر، مسئله تداعی است. تداعی، فرایندی است که به صورت غیر ارادی، در ذهن ظاهر می شود و میان خاطرات، تصاویر، درونمایه ها و انباشته های ذهنی، ارتباط برقرار می-کند. از آنجا که آفرینش هر اثر ادبی جدید، مستلزم تخطّی و خروج از هنجار متون نافذ پیشین و خوانش خلاقانه آثار گذشته است؛ لذا، عنصر تداعی در ساخت یا بازسازی آثار ادبی، بویژه در جهت رهایی از اضطراب تأثیر آثار پیشینیان، نقش بسیار چشمگیری را داراست و زمینه های ایجاد بدخوانی خلاق را فراهم می کند. با عنایت به این که، جریان سیال ذهن و عنصر تداعی، از عوامل موثر بر ذهن مولانا، در زمان به نظم درآوردن حکایات بوده است؛ ازین رو، در پژوهش پیش رو، حکایتی از مثنوی معنوی مورد بررسی قرار گرفته است. بر طبق پژوهشی که انجام شده است، مشاهده شد که عنصر تداعی در تغییر دادن اصل موضوع حکایت، خلق درونمایه های فرعی، ترسیم فضایی بی زمان و بی مکان، نکره ذکر شدن شخصیت اصلی، نزدیکی شاعر از زاویه دید درونی به دانای کل، چند بعدی شدن شخصیّت داستانی و ... تأثیرات عمده ای داشته است و با تغییر سطح جدید، نسبت به سطوح ماقبل، سبب تغییرات عمده ای در حکایت مولانا به نسبت حکایات مبدأ شده است. در این پژوهش، پس از آشنایی با عنصر تداعی، شاخصه های آن، شناخت نظریه بدخوانی خلاق و اضطراب تأثیر، چگونگی تأثیر تداعی بر روند بدخوانی خلاق مولانا در حکایت شیخ احمد خضرویه و کودک حلوا فروش، بررسی شده است. روش تحقیق، توصیفی تحلیلی بوده است.
زیبایی شناسی شگرد ادبی التفات و نقش تفسیری آن در مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
جستارهای نوین ادبی پاییز ۱۳۹۸ شماره ۲۰۶
95-126
حوزه های تخصصی:
تفسیر هر متن، بسته به عناصر متن سازی چون زبان، بلاغت، ساختار ادبی، درون مایه و گونه شناسی، با دیگری متفاوت است و روش تفسیری منحصربه فردی می طلبد. موضع تفسیری هر متن در جایگاهی اتفاق می افتد که گره های تفسیری آن متن ظاهر می شود. گاه گره های تفسیری یک متن در نتیجه ابهام ساختاری آن واقع می شود. یکی از عواملی که موجب ابهام و گره افکنی در ساختار ادبی متن می شود، شگرد ادبی التفات است؛ ویژگی ابهام آفرینی التفات ناظر به رویکرد و نگاهی جدید به این شگرد ادبی است که با توسع بخشیدن به این مفهوم، از نگاه سنتی در باب التفات فراتر می رود. اصلی ترین پرسش این پژوهش این است که چگونه التفات که در نگاه جدید شامل هر نوع تغییری در متن می شود، می تواند هم موجب ابهام ساختاری معنایی در متن شود و هم در راستای رفع این ابهام و تفسیر آن عمل کند؟ این پژوهش با روشی توصیفی تحلیلی به بیان انواع و کارکردهای شگرد ادبی التفات در مثنوی معنوی می پردازد و نشان می دهد که مثنوی یکی از متونی است که بارزترین گره تفسیری آن، متعلق به وجوه التفاتی آن است، به گونه ای که با شناخت نقش زیبایی شناختی این شگرد و تبیین نقش نشانه معناشناختی آن در ساختار این متن، می توان به تفسیر بهتر و علمی تری از آن رسید. با مطالعه و بررسی بسیاری از داستان های مثنوی در دفترهای مختلف، روشن شد که یکی از مهم ترین کارکرد التفات در مثنوی در کنار نقش زیبایی شناختی آن، کارکرد تفسیری و معرفت شناختی آن است که در خدمت تبیین نظام اندیشه مولوی قرار دارد و نشان دارترین ویژگی ساختاری و معنایی مکتب فکری اوست. از دیگر یافته های این پژوهش، معرفی و تبیین دیگر انواع التفات از قبیل التفات زبان شناختی، تفسیری، روایت شناختی، پدیدارشناختی، روش شناختی و گفتمانی است که در تفسیر و شرح مثنوی به این وجوه التفاتی و نقش آن ها در تفسیر چندان توجه نشده است.
بررسی استعاره های مبتنی بر ذهن آگاهی در ابیات مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
پژوهش های مشاوره جلد ۱۹ بهار ۱۳۹۹ شماره ۷۳
59-98
حوزه های تخصصی:
هدف: ذهن آگاهی به عنوان یک درمان جدید، ریشه در فرهنگ شرق داشت، هدف از این مطالعه شناسایی استعاره های بومی و فرهنگی مبتنی بر ذهن آگاهی در سه دفتر اول مثنوی معنوی مولانا بود. روش: روش پژوهش حاضر تحلیل محتوا و جامعه آن سه دفتر اول مثنوی معنوی بود. انتخاب نمونه به صورت هدفمند صورت گرفت و تعداد (1027)، استعاره در سه دفتر شناسایی شد. ابتدا استعاره های مرتبط با هر یک از 9 مؤلفه ذهن آگاهی شناسایی و سپس فراوانی آنها تعیین شد. از تحلیل محتوا با استفاده از نرم افزار MAXQDA برای تحلیل داده ها استفاده شد. یافته ها: در این پژوهش تعداد استعاره ها در دفتر اول تقریبا دو برابر دفتر دوم و سوم بود. بر اساس یافته ها، استعاره های شناسایی شده مرتبط با مؤلفه های اصلی ذهن آگاهی، به ترتیب فراوانی از تعداد بیشتر به کمتر، عبارت از: عدم واکنش، اعتماد (اطمینان)، عدم قضاوت، بخشندگی (مهربانی)، بردباری، پذیرش و قدرشناسی (سپاسگزاری)، ذهن مبتدی و رها کردن/ نچسبیدن بودند. به عبارت دیگر عدم واکنش از بیشترین فراوانی و رها کردن/ نچسبیدن از کمترین فراوانی برخودار بودند. در این پژوهش برای مؤلفه عدم واکنش، زیرمؤلفه های تسلیم، نجنگیدن و سکوت، و برای مؤلفه عدم قضاوت زیر مؤلفه های روشن بینی، وسعت دید و عدم مقایسه استخراج شدند. همچنین در این پژوهش با توجه به مفهوم کلی ذهن آگاهی و بر اساس استعاره های جستجو شده، 4 مؤلفه عمل با آگاهی، مشاهده و توصیف، درک (همدلی) و تعادل، به عنوان مؤلفه های دیگر ذهن آگاهی کشف و شناسایی شدند. نتیجه گیری: به درمانگران و مشاوران پیشنهاد می شود که به منظور انتقال بهتر مفاهیم و آسان سازی آموزش و درمان ذهن آگاهی مبتنی بر شناخت، از استعاره های بومی و فرهنگی مبتنی بر ابیات مولانا استفاده کنند.
نگاهی به وطن مألوف از دیدگاه مولانا بر اساس مثنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات عرفانی بهار و تابستان ۱۳۹۸ شماره ۲۹
201-226
حوزه های تخصصی:
دغدغ ه وجود جهانی دیگر که از آن با عنوان «وطن مألوف» یاد می شود، در ذهن بشرِعهد باستان تا انسان قرن بیست ویکم، همواره وجود داشته است. مولانا نیز در اندیشه های عرفانی خود، برای انسان وطنی فرامادی متصور شده است که این خاستگاه، تفاوت های اقلیمی و زبانی را کمرنگ می کند. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی نگاهی به مفهوم وطن مألوف بر اساس مثنوی معنوی دارد. جاودانگی انسان در مثنوی ، با دستیابی به وطن اصلی فراهم می شود. این جاودانگی به تدریج هم می تواند صورت بگیرد و هر انسانی با هر رتبه ای، دور از این تعالی و کمال نیست. مولانا معتقد است با تهذیب نفس و طی مراحل سلوک می توان بازگشتی اختیاری داشت و حتی هنگام حیات دنیوی نیز از مبدأ الهی بهره برد. از دیدگاه مولانا، وطن مألوف، مکانی دور از دسترس نیست و راه دستیابی به آن «انسان بودن» است و بس.
نقد و تحلیل کتاب مولانا و چند داستان مثنوی با تکیه بر سنت عرفانی طریقه مولویه(مقاله علمی وزارت علوم)
در مورد شعر و اندیشه مولانا جلال الدّین کتب متعددی نوشته شده و اهل ادب و محققان عرفان اسلامی از نظرگاه های مختلف آثارش را بررسیده اند. یکی از کتبی که در این زمینه تألیف شده، کتاب «مولانا و چند داستان مثنوی» است به خامه سیروس شمیسا. جستار حاضر به نقد و تحلیل کتاب «مولانا و چند داستان مثنوی» بر اساس سنت عرفانی مکتب مولانا می پردازد؛ نگارندگان در بخشهایی با عنوان، «مباحث مرتبط با شرح احوال و زندگی بزرگان طریقه مولویه»، «مباحث مرتبط با مضامین عرفانی»، «مباحث مرتبط با مضامین کلامی»، «مباحث مرتبط با تأویل و تمثیل و حکایتها» و «مباحث مرتبط با اندیشه مولانا و تفکر انسان معاصر» به تحلیل و واکاوی این کتاب می پردازند و فراخور موضوعات مختلف از نظریات دیگر مولوی پژوهان نیز در تبیین مسائل بهره می گیرند. این کتاب با دیدی بدیع نگارش شده و با بهره گیری از نظامهای کنونی علوم انسانی دریچه های بسیاری را در مسیر مولاناپژوهی گشوده است، لیکن با وجود مزایای فراوان این مجموعه، برخی از مسائلی که مؤلف کتاب ذکر کرده، با منابع اصلی حوزه مولوی پژوهی، سنت عرفانی مکتب مولویه و نظرات دیگر مولوی پژوهان معارض است.
واکاوی تطبیقی جایگاه قناعت در مثنوی معنوی مولوی و بوستان سعدی با تأملی در دیدگاه مکتب معنادرمانی و ارائه الگویی از آن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پرسش از معنای زندگی، از مهم ترین سؤالات انسان است. ویکتور فرانکل در مکتب خویش که «معنادرمانی» نامیده می شود، کوشیده است به این پرسش اساسی پاسخ دهد. وی بر آن است به فرد بیاموزد که معنای زندگی خویش را دریابد و از رخوت و خلأ وجودی بیرون آمده و سرچشمه های زلال زندگی را ادراک کند. فضایل اخلاقی یکی از سرچشمه های زلال زندگی و از ارکان اساسی سعادت بشر و مایه تعالی و تکامل مادی و معنوی است. بزرگان ادب فارسی، غالب شاهکارهای خود را با بهره گیری از فرهنگ اسلامی و آموزه های قرآنی خلق کرده و کوشیده اند تا مخاطب را به سمت فضایل اخلاقی در پرتو معنابخشی به زندگی رهنمون سازند. قناعت از جمله فضایل اخلاقی مهمی است که شاعران هرکدام به شیوه ای بدان اشاره کرده اند. مولوی و سعدی از جمله شاعرانی هستند که به گواهی آثارشان، نظرگاهی دینی و تربیتی دارند و از همین روی است که آشنایی با آیات و روایات و تسلط بر آموزه های دینی را در آثارشان قابل ستایش می بینم. سعدی در بوستان، فقط به توصیف افراد قناعت پیشه اکتفا نکرده است، بلکه ضمن ارائه بابی با عنوان قناعت، نمونه ای از حکایات و تمثیل را برای روشنگری خوانندگان و تأثیر کلام و بیان نصایح ذکر می کند. مولوی نیز در مثنوی معنوی، ضمن ستودن قناعت به مذمت حرص و طمع می پردازد و می کوشد تا با از بین بردن رذایل، زمینه کسب فضایل را برای مخاطب فراهم سازد. در این راستا، مکتب معنادرمانی به مؤلفه هایی چون رنج، جزء جدایی ناپذیر زندگی، محور کوشش و پاداش، وسعت نظر برای معنایابی، انسان ساز بودن و پاسخی به معنای زندگی و شناخت خداوند اشاره دارد. تطبیق مؤلفه های حاکم بر جایگاه قناعت در متون یادشده و مؤلفه های مستخرج از مکتب معنادرمانی، منتج به شکل گیری الگویی تربیتی گردید.
بررسی و تحلیل حل مسئله در کلیله و دمنه نصرالله منشی و مثنوی مولوی بر اساس نظریه جان دیویی (با تأکید بر داستان بوف و زاغ و شیر و نخجیران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کلیله و دمنه و مثنوی معنوی مولوی از تمثیل برای بیان آموزش های اخلاقی، تربیتی و... کمک گرفته اند. یکی از آموزش های تربیتی این دو کتاب، روش حل مسئله به شیوه ای خلاقانه است. حل مسئله عبارت است از تلاش ذهنی به منظور پیدا کردن روشی مناسب برای حل کردن مسئله. جان دیویی از جمله کسانی است که روشی منطقی برای حل مسئله ارائه کرده است. روش او پنج اصل بدین صورت دارد: 1. تشخیص مسئله، 2. تعریف و بازنمایی مسئله، 3. پیدا کردن راه مناسب، 4. عمل کردن روی راه حل های مناسب و پیش بینی نتایج، 5. نگاه به عقب و ارزشیابی نتایج فعالیت ها. در این پژوهش تلاش شده است که با روش توصیفی تحلیلی، حکایت «بوف و زاغ» از کتاب کلیله و دمنه و حکایت «شیر و نخجیران» از کتاب مثنوی معنوی مولوی، با تکیه بر روش حل مسئله دیویی مورد بررسی قرار گیرد. سؤال اساسی در این باره آن است که روش بیان، ویژگی ها و مراحل داستانی روش حل مسئله در این دو حکایت چگونه اند؟ نتیجه آن است که در هر دو کتاب با روش تمثیل حیوانی تلاش شده است روش حل مسئله بیان شود. شخصیت های دو داستان با خلاقیت و طبق مراحل حل مسئله دیویی پیش رفته و توانسته اند دشمنان را از بین ببرند. نگاه کلیله و دمنه به پیروزی، مادی گرایانه است درحالی که مولوی تفسیری عرفانی از پیروزی دارد.
واکاوی دلالت های تربیتی «قناعت» در مثنوی معنوی(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
اندیشه های نوین تربیتی دوره پانزدهم زمستان ۱۳۹۹ شماره ۴
95 - 120
حوزه های تخصصی:
هدف این پژوهش، واکاوی مفهوم و کارکردهای «قناعت» در مثنوی معنوی و استنتاج دلالتهای آن برای تربیت اخلاقی بوده است. این تحقیق با رویکرد کیفی و با بهره گیری از الگوی بازسازی شده ی استنتاجی فرانکنا، انجام شده است. در بخش نخست تحقیق، پس از مروری اجمالی بر جایگاه و اهمیت کتاب مثنوی معنوی، مفاهیم اخلاق و قناعت، برخی از ویژگیهای مبنایی قناعت در قالب گزاره های واقع نگر و اصول تربیتی بازشناسی شده و در ذیل هر اصل، ابتدا سند قرآنی یا روایی هر مبنا بیان شده و پس از آن، نکته اصلی ناظر به هر مبنا، از مثنوی معنوی، تبیین شده است. گزاره های بازشناسی شده در این پژوهش عبارتند از: قناعت به مثابه ی راهی برای نیل به حیات طیبه، عاملی بر حفظ اقتدار و عزت نفس، گنج استغنابخش و بی نیازی، عامل ممیزه با بخل، عامل آرامش روح در تقابل با حرص، زمینه ساز شادی و محور همبستگی مفاهیم توکل، رزق و رضایت درونی. در دنیای امروز که مصرف گرایی و دلبستگی به تعلقات دنیوی از جانب نظام سرمایه داری به صورتی هدفمند به جوامع مختلف القاء می گردد، لازم است تا نظام تعلیم و تربیت کشور ما با اتکا به آموزه های دینی و اندیشه های اثرگذار افرادی مانند مولانا، «قناعت» را به مثابه هدفی تربیتی در دستور کار قرار داده و نسلی «قانع و خودبسنده» تربیت نماید.
حقایق و رقایق زندگی حضرت یوسف (ع) در مثنوی معنوی
منبع:
شفای دل سال دوم پاییز و زمستان ۱۳۹۸ شماره ۴
25 - 39
حوزه های تخصصی:
مثنوی مولوی مشحون از آیات قرآنی است که از منظر عارفانه و تأویلی به آن پرداخته شده است. یکی از داستان های قرآنی در آن مربوط به زندگی و سیر و سلوک حضرت یوسف (ع) است. یوسف (ع) در مثنوی رمز جمال و تام، مرآت حق و نماد انسان سالکی است که مراحل سلوک را پشت سر گذاشته تا به مرحله نبوت و اتصال تام به حضرت حق نائل شود. این پژوهش به شیوه توصیفی- تحلیلی به جایگاه حضرت یوسف (ع) در مثنوی و نگاه مولانا به آن حضرت پرداخته است. مولانا به این داستان نگاهی عارفانه داشته و بر این باور است که سیر حضرت یوسف از چاه جسم شروع می شود و به واسطه عنایت حق و با ریسمان لطف الهی از متعلقات جسمانی بیرون می آید. زلیخا نماد دنیای پرنقش ونگار است که یوسف (ع) با صبر و حیرتی آگاهانه و فعال از دنیا به آخرت و از صورت به معنا راه می یابد و از ماسوای حق منقطع می گردد و به سوی مصر کمال و عشق الهی قدم می نهد. خواب آن حضرت آغاز وحی و اتصال به عالم مثال و نور است و تعبیر خواب زندانیان عبور از عالم ملک به ملکوت و کشف مثالی یوسف (ع) است.
جلوه های بصری اراده و مشیت الهی در نسخه های مصور مثنوی و غزلیات شمس(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال پانزدهم تابستان ۱۳۹۸ شماره ۳۴
296 - 319
حوزه های تخصصی:
ازجمله مباحث مهمی که در اشعار مولانا به چشم می آید، موضوع «اراده» و «مشیت الهی» است. این مسئله به جهت جایگاهی که در تفکر عارفانه ی مولانا دارد، در اشعارش نیز به وفور تجلی یافته است. از دیدگاه وی اموری در عالم هستی ترسیم می شوند که صرفاً در حیطه اراده و اختیار حق تعالی هستند چنین بینشی که برآمده از آیات قرآن است در جای جای اشعار مولانا در مثنوی و دیوان شمس دیده می شود. البته مولانا منکر اراده و اختیار آدمی به معنای تام نیست و سرایش چنین ابیاتی نشان از اعتقاد وی بر ناچیزی انسان و افعالش، در برابر قدرت مطلق خداوند را دارد. نوشتار حاضر بر آن است تا با توجه به محوریت نقش اراده و خواست الهی در اشعار وی، نسخه های مصور نادری که از این آثار گران قدر موجود است (در اینجا 5 نسخه) را موردمطالعه قرار داده، جلوه های این مفاهیم را در آن ها شناسایی کند. با توجه به بررسی های صورت گرفته باید گفت بازنمود اراده الهی در ترسیم نگاره ها، مطابق با بستر داستانی است که در اشعار وجود دارد و هنرمند با انتخاب و نمایش برخی از صحنه های روایت، ذهن بیننده را به سوی دریافت داستان و درواقع مفهومی که شاعر در ورای آن مدنظر داشته است، سوق می دهد. هدایت، تقدیر روزی، سبب سازی و سبب گردانی، تدبیر امور و سیطره بر قلوب انسان ها، برآورده کردن دعا و... ازجمله مصادیقی از اراده حق است که در نگاره های این 5 نسخه به تصویر درآمده است.
تطبیق مفهومی نماد ماهی در اساطیر، قرآن و مثنوی معنوی و کاربرد آن در آثار هنری(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال پانزدهم زمستان ۱۳۹۸ شماره ۳۶
259 - 278
حوزه های تخصصی:
«نماد»، «رمز» یا «سمبل» کلمه ایی است که معانی مختلفی دارد. نمادها یا رموز (در معنای حقیقی آن) زندگی بشر را آکنده اند، به گونه ای که هیچ بخشی از زندگی انسان خالی از رمز نیست. نماد و سمبل از دیرباز در هنر و ادبیات جهان کاربردی گسترده داشته است به وسیله نماد، ظاهر کلمه، معنای پنهان و سمبلیکی می یابد که می تواند باعث تنوّع در بیان اندیشه ها و آرا گردد. نماد در هنر و ادبیات هر ملّتی ممکن است شکلی خاص با توجّه به فرهنگ و سنت آن قوم و یا در مضامین متناسب هنری و ادبی، معنای متفاوت و گاه مشترک یابد. نماد ماهی از نمادهایی است که به طور گسترده در ادبیات اساطیری، دینی و ادب منظوم و منثور و همچنین، بر روی آثار هنری بسیاری از ملت ها با اهداف مختلف به کار رفته است. آثار هنری ایران از دوران پیش از اسلام و پس از آن، میزبان این نقش مایه بوده است. پژوهش پیش رو، با رویکرد توصیفی- تحلیلی داشته و گردآوری اطلاعات در آن به شیوه کتابخانه ایی صورت پذیرفته است. نتایج پژوهش نشاندهنده این است که در اساطیر «ماهی» به طور کلی مظهر حاصل خیزی و باروری شناخته شده است و همچنین، در همه ادیان به کار رفته است. در قرآن نیز این نماد در داستان حضرت یونس و داستان موسی (ع) و خضر نشانه واکاوی و شناخت خویشتن خویش است. از بررسی و تطبیق نماد ماهی در اساطیر، قرآن و مثنوی معنوی و بر روی آثار هنری نیز، با تفسیر معانی آن در اساطیر، قرآن و ادبیات کاملاً مطابق و هم سو و در ارتباط می باشد. این نماد در آرایه های تزیینی و هنر دستی از دیرباز کاربرد فراوانی داشته است. اهداف پژوهش: 1- شناسایی وجوه اشترک و افتراق نمادین ماهی در اساطیر، قرآن و مثنوی معنوی. 2- بررسی چگونگی کاربرد نماد ماهی در آثار هنری. سؤالات پژوهش: 1- نماد ماهی در اساطیر، قرآن و مثنوی معنوی چگونه به کار رفته است؟ 2- کاربرد نماد ماهی در آثار هنری چگونه است؟
مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در حکایت قلعه ذات الصُور یا دژ هوش ربا برگرفته از مثنوی معنوی مولانا(مقاله علمی وزارت علوم)
منبع:
مطالعات هنر اسلامی سال شانزدهم تابستان ۱۳۹۹ شماره ۳۸
160 - 176
حوزه های تخصصی:
زیبایی از مهم ترین مفاهیمی است که از دیرباز در حوزه ی فلسفه و عرفان مورد توجه و مطالعه واقع شده است. یکی از برجسته ترین متون ادبی و عرفانی که می توان برای شناختِ حقیقت زیبایی به آن رجوع کرد، مثنوی معنوی است که مهم ترین مبانی زیبایی شناسی را در قالب دقیق ترین تمثیلات تبیین برساخته است. در این اثر، حکایات متعددی وجود دارد که هر کدام به نوعی نمونه روشنی از زیبایی هنری محسوب می شوند. در این میان، حکایت قلعه ذات الصور، یکی از مشهورترین حکایات این اثر است. مسأله ای که می توان اینجا مطرح کرد جایگاه مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در این حکایت است. این پژوهش با رویکرد توصیفی و تحلیلی و با تکیه بر داده های کتابخانه ای، به بررسی این مسأله پرداخته است. یافته های پژوهش حاکی از این است که داستان قلعه ی ذات الصور یا دژ هوش ربا از داستان های بسیار عمیق و غامض مثنوی است که دریایی از معانی بلند و ملکوتی را در خود دارد. قلعه ی ذات الصور، جهان تجلیات الهی و جلوه گاه صور نورانی و مثالی در قوالب محسوس و مشهود است. این نقوش متعدد و زیبا می تواند از یک سو حجاب و مانع درک حقیقت شوند و سالک را در همین مرحله صورت های محسوس و زیبایی های عاریتی محدود و متوقف سازند و او را گرفتار سازند و هم می تواند خود به اعتبار مرات و آیت بودندشان دلالت بر زیبایی های حقیقی باشند و موجبات رهایی و رستگاری انسان را فراهم آورند. درک و رؤیت زیبایی حقیقی تنها از طریق رسیدن به معرفت نفس و با چشم سِر ممکن است. چراکه آدمی از طریق حواس ظاهری، تنها عالم محسوسات را درک می کند و از طریق حواس باطنی به دریای حقایق راه می یابد و آن کس که در محدوده ی محسوسات ظاهری باقی ماند درک حقیقت امور برایش غیر ممکن شود. از این رو مولانا به گذار از نقوش و زیبایی های فریبنده ظاهر تأکید می کند. اهداف پژوهش: 1. بررسی مفهوم عرفانی هنر و زیبایی در مثنوی معنوی. 2. واکاوی مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی در حکایت قلعه ذات الصور سؤالات پژوهش: 1.مفاهمیم عارفانی هنر و زیبایی چه جایگاهی در مثنوی معنوی مولوی دارد؟ 2. حکایت قلعه ذات الصور چه تأثیری در انتقال مفاهیم عرفانی هنر و زیبایی دارد؟